نوشته اصلی توسط
S.S.H
با سلام
راستش نمیدونم از کجا شروع کنم ...
یه خانمی توی دانشگاه همکلاس منه (کلا هم تو کلاس همین دو نفر بودیم) که بعد از اینکه دیدمش و باهاش آشنا شدم کم کم بهش علاقه مند شدم. اون اوایل خیلی اخلاق خوبی داشت ، بر خلاف بقیه که باهاشون رسمی رفتار می کرد ؛ خیلی با من راحت و نزدیک بود. بعد یه مدت که احساس منو فهمید ، اوایل عادی بود اما بعد یه مدت دیدم میگه هر کی دیگه جای من بود به محض اینکه احساست رو فهمید رهات می کرد (یه جورایی داشت بهم می گفت خیلی آدم خوبیه و بهم لطف کرده که با من مونده). و در نهایت چند ماه بعد کلا ارتباطش رو باهام قطع کرد جوری که حتی تو دانشکده بهم سلام هم نمی کرد.
من خیلی خیلی به ایشون علاقه داشتم و هنوزم دارم و هیچ وقت نتونستم با این قضیه کنار بیام ؛ الان چند ماهه از لحاظ روحی شدیدا بهم ریختم ، تمایلی به انجام هیچ کاری ندارم و فقط دوست دارم کل روز یه جا بشینم و هیچ کاری نکنم. هیچ چیزی خوشحالم نمی کنه و دوست ندارم با هیچ کس دیگه ای صحبت کنم یا هیچ جور ارتباطی داشته باشم. مدام یاد خاطرات گذشته با اون خانم میفتم ، اصلا دست خودم نیست ، به هر چیزی و هر مکانی که نگاه می کنم یاد اون دوران میفتم و توی دلم احساس فشار می کنم. حتی نمیتونم کس دیگه ای رو دوست داشته باشم یا به کسی نزدیک بشم. انگار دنیا برام تموم شده کلا.
الان توی شرایط زجر آوری هستم ، نه توانایی رها کردن قضیه رو دارم نه میتونم دوباره به شرایط گذشته برگردم.
چند بار هم با خودش صحبت کردم ، ازش خواستم سر هر چی ناراحته کوتاه بیاد تا شاید حال منم بهتر بشه اما هر مساله ای که فکرش رو بکنید (از درسی بگیر تا احساسم نسبت به ایشون) رو با هم قاطی می کنه و میگه نمیتونه.
به نظر شما باید چکار کنم؟ راهی هست که بتونم دوباره به زندگی برگردم؟