سلام دوستان.خیلی نیاز داشتم درددل کنم و حرفای دلمو بیان کنم.من ی دختر 26 ساله هستم.خ 2ساله با ی پسر 30ساله عقد کردیم. من شوهرمو دوسش دارم اونم دوسم داره اما خیلی باهاش مشکل دارم. اون ی ادمه پر مشغله ک ب قول خودش کاراش اصلا حساب کتاب نداره.ب شدت بد قوله و قتی ی حرفی میزنه و ی برنامه ای میریزه یا قولی میده من تو دلم پوزخند میزنم چون فقط حرف میزنه.تو حرفاش منو ب عرش میبره و ملکه میکنه ولی تو عمل ذره ای ادم حسابم نمیکنه. من ی دختره احساسیم ک نیاز دارم علاقشو با کاراش ابراز کنه سوپرایزم کنه خوشحالم کنه بهم اهمیت بده و من مهمترین مشغله زندگیش باشم ولی اون فقط و فقط زبونی ابراز علاقه میکنه. من ب شدت نیاز دارم برام کادو بخره ب مناسبت و بی مناسبت ولی اون حتی واس تولدام هم کادو نمیخره. حتی 1گل هم بهم نمیده.سال اول خودم کیک درست کردم و جشن گرفتم همه بهم کادو دادن جز اون. در حالیکه میگفت یا طلا یا گوشی یا لباس برات میخرم.سال دوم هم 2تومن بهم داد و گفت برو طلا بخر ولی هفته بعدش اومد پولو ازم گرفت و هرگز بهم پس نداد. روز زن برا مامانش گل و شیرینی و کادو خرید ب من حتی پیام هم نداد. حتی بعددو سال حاضر نمیشه بره عکسا آتلیمو برام بگیره. خون کرده دلمو از همه سرکوفت شنیدم سر عکسام. سال اول فقط ی چندتا عروسک برام خرید و گهگداری هم گل. هرگز برام خرید نمیکنه. تو این دوتا عید ی جوراب هم برام نخرید. من اعتراف میکنم خودمونو با بقیه مقایسه میکنم و ب شدت حسرت میخورم چرا برام هیچی نمیخره. عید رفتم چادر خریدم اون حساب کرد بعد پولشو بهش دادم اونم راحت گرفت. انگار ن انگار من زنشم. حتی 1هزاری عیدی بهم نداد. باااااااااااااارها و بااااااارها باهاش صحبت کردم و حتی دعوا کردیم سر این چیزا بارها بهش گفتم من نیاز دارم ک با کادو دادن حتی اگ ی بسته شکلات باشه خوشحالم کنه اما هربار ی چیز میگه. میگ مشغلم زیاده یادم رفت پول ندارم بعدا ک عروسی کردم درست میشم.حتی خواهراش هم در عجب هستن ک این چرا اینجوریه. خیلی دلشکسته شدم.شوهرم ذره ای بهم اهمیت نمیده و نتونسته نیازای علطفی من ارضا کنه.با بدقولیاش شدم مضحکه خانوادم. حرفاش و عملش دنیا دنیا فرق داره میگ من طرحام 99ساله هست.همینه ک هست تحمل کن تا درست بشه. من چجوری ریسک کنم و با این مرد برم سر زندگی؟ من تو خونمون بابام خیلی احترامم میذاشت و بهم آزادی و حق انتخاب میداد ولی شوهرم بهم زور میگه و میگ من مردم حرف اخر و تصمیم گیری با خودمه. فوق لیسانس هم دارم ولی شدم مثل دخترای بدبخت تو سری خور. مردی ک بارها شده من جلوش از درد له له زدم ولی فقط میگه اخی بمیرم حتی تعارف نمیزنه ببرتم دکتر. فقط خیلی اقتدار داره و منو پا ترس گذاشته و منم ازش حساب میبرم حتی جرات ندارم باش قهر کنم یا سرسنگین بشم. خودش دوتا تلگرام داره ولی واس من قدغن کرده. من ب خاطرش خیلی گذشت کردم.دید ک دانشجوام حتی دانشگاهمونم اومد ولی بعد عقد گفت یا من یا درست. با ی خون دلی درسمو تموم کردم در حالیکه قبلش میگفت باید دکتراتم بگیری ولی حتی نذاشت کنکور بدم ولی من بخام بزنم زیر حرفام میگه میذارمت خونه بابات. خیلی بد حسابه سر بدحسابیش با خانوادم و حماقت خودم ک 10تومن واممو دادم دستش مجبور شدم سرویس طلامو بفروشم. تازه 1ماهباهام قهر کرد بعدم اصلا ب رو خودش نمیاره ک لامو بخره و بدهیشو بهم برگردونه. دوسش ددارم زندگیمم دوس دارم خیلی هم پا زندگیم موندم اما خستم ازش. دلزدهه ام ازش.و شدم ی زن غر غرو ک مدام سر دلخوریام غر میزنم0نمیتونم جلو خودمو بگیرم و عقده ها و ناراحتیامو ب زبون نیارم ومنم زن خوبی واس اون نیستم .
. لطفا راهنماییم کنین. چیکار کنم؟