نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

1425
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34626
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    سلام ..من یک خانم 27 ساله ومجرد ام که دارم دکترا میگیرم وبتازگی مدرس دانشگاه شدم .کنارش یک شرکت دارم راه اندازی میکنم وچند سال راهنمای گردشگری بودم .الان چند وقتی هست این مشکل رو برعکس اینکه بشدت خونگرم ودارای روابط عمومی ام وحتی همه اینارو بهم میگن ،پیدا کردم که ارتباطات تو جامعه برام سخت شده...من بشدت اهل مطالعه،کمک به بقیه،وقت شناس و خلاصه زیاد مراعات همرو میکنم که چی بگم ناراحت نشن یا موقع مشکلات وتنهایی کنارشون باشم و اینطور چیزا..اما دوستام موقع تنهایی یا نیاز پیشم نیستن یا بخام جدید با کسی آشنا شم طرف تا وقتی نفهمیده من تک فرزند ومدرس ودکتر ام اوضاع خوبه تا میفهمه هر حرف من برداشت دیگه ای ازش میشه...بعنوان مثال کلاس گذاشتن یا موعظه کردن ویا اینکه بگن یکی یکدونست ولوس وسوسوله یا امثال اینها...جوری شده جدیدا جایی میرم سکوت میکنم ویک گوشه میشینم که باز پشتم میگن کلاس میذاره ومغروره...واقعا کلافه شدم دیگه...خانوادم میگن مشکل از تو نیست مردم وجامعه عوض شده ونگران نباش...اما من واقعا دارم نگران میشم که مگه من چجوری ام که این ناراحتی های شخصی واسم پیش میاد ...هربار که از مراسمی جایی میام بغض دارم وناراحتم بس که حرف شنیدم وبخاطر ناراحت نشدن اونا جواب ندادم...گاهی دوس دارم حتی خودمو جای جدیدی که میرم معرفی نکنم یا یک آشنا نبینم تا چند ساعت با آرامش بشه توجمع بود ومعاشرت کرد وناراحتی نداشته باشم.... چندوقت قبل مشاوره حضوری که رفتم گفت مشکلی نداری نگران نباش...اما اوضاع داره واسم بدتر میشه هرروز.تعداد کسانی که اطرافم هستن یا حتی مدتی که میتونیم بدون چالش وناراحتی سر کنیم باهم داره کم میشه و من تنها تر.لطف کنید راهنمایی کنید من رو....متشکرم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    سلام
    با توجه به خصوصیات گفتید شما آدم موفقی هستید خیلیها دوست دارند که موقعیت شما را داشته باشند همین موضوع باعث حسادت اطرافیان نسبت به شما می شود تا آنجا که می توانید از موفقیتهایتان با دیگران حرف نزنید تا دیگران راحتتر با شما ارتباط برقرار کنند تا آنجا که می توانید برخورد متواضعانه با دیگران داشته باشیدتا نکند یک دفعه حس کنند که شما می خواهید موفقیتتان را به رخ آنها بکشید
    امضای ایشان

    تا میتوانی دلی به دست آور
    دل شکستن هنر نمی باشد

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیرااااا نمایش پست ها
    سلام ..من یک خانم 27 ساله ومجرد ام که دارم دکترا میگیرم وبتازگی مدرس دانشگاه شدم .کنارش یک شرکت دارم راه اندازی میکنم وچند سال راهنمای گردشگری بودم .الان چند وقتی هست این مشکل رو برعکس اینکه بشدت خونگرم ودارای روابط عمومی ام وحتی همه اینارو بهم میگن ،پیدا کردم که ارتباطات تو جامعه برام سخت شده...من بشدت اهل مطالعه،کمک به بقیه،وقت شناس و خلاصه زیاد مراعات همرو میکنم که چی بگم ناراحت نشن یا موقع مشکلات وتنهایی کنارشون باشم و اینطور چیزا..اما دوستام موقع تنهایی یا نیاز پیشم نیستن یا بخام جدید با کسی آشنا شم طرف تا وقتی نفهمیده من تک فرزند ومدرس ودکتر ام اوضاع خوبه تا میفهمه هر حرف من برداشت دیگه ای ازش میشه...بعنوان مثال کلاس گذاشتن یا موعظه کردن ویا اینکه بگن یکی یکدونست ولوس وسوسوله یا امثال اینها...جوری شده جدیدا جایی میرم سکوت میکنم ویک گوشه میشینم که باز پشتم میگن کلاس میذاره ومغروره...واقعا کلافه شدم دیگه...خانوادم میگن مشکل از تو نیست مردم وجامعه عوض شده ونگران نباش...اما من واقعا دارم نگران میشم که مگه من چجوری ام که این ناراحتی های شخصی واسم پیش میاد ...هربار که از مراسمی جایی میام بغض دارم وناراحتم بس که حرف شنیدم وبخاطر ناراحت نشدن اونا جواب ندادم...گاهی دوس دارم حتی خودمو جای جدیدی که میرم معرفی نکنم یا یک آشنا نبینم تا چند ساعت با آرامش بشه توجمع بود ومعاشرت کرد وناراحتی نداشته باشم.... چندوقت قبل مشاوره حضوری که رفتم گفت مشکلی نداری نگران نباش...اما اوضاع داره واسم بدتر میشه هرروز.تعداد کسانی که اطرافم هستن یا حتی مدتی که میتونیم بدون چالش وناراحتی سر کنیم باهم داره کم میشه و من تنها تر.لطف کنید راهنمایی کنید من رو....متشکرم

    سلام

    عزیز چند سوال قبل از هر گونه پاسخ:

    چه اتفاقی افتاد که به این حالت افتادید؟

    تخصصتون در چه رشته ای هست؟

    یک مثال بزنید لطفا نه مثل با ذکر دیتیلهاش

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    سلام
    از نظر شخصی من مردم ما عادت دارن به افرادی که حس میکنن یه موقعیت خوب بدست میارن حمله ور بشن و اون رو عقب بندازن .من حس میکنم اینا هیچی جز حسادت به موقعیت شما نیست.
    این کارو با خیلیا کردن منتها شما نباید روحیه تون رو از دست بدید و اسیر حرف مردم حسود بشید.
    البته یه نکته دیگه ای که هست اینه که:خوبی که از سربگذرد نادان خیال بد کنید.گاهی خوبی بیش از حد به ادمایی که ظرفیتشو ندارن کار دستتون میده.پس اول ادما رو بشناسید بعد بهشون خدمت کنید.من خودم تو این مورد خیلی ضرر کردم.
    به خودتون افتخار کنید و مطمئن باشید که مشکل از شما نیست و واقعا مادرتون راست گفتن که مردم عوض شدن.سعی کنید با ادمایی که شما رو تخریب میکنن رابطه تون رو قطع کنید و دوستای بهتر که حالتون رو بهتر میکنن جایگزین کنید.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34626
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    با توجه به خصوصیات گفتید شما آدم موفقی هستید خیلیها دوست دارند که موقعیت شما را داشته باشند همین موضوع باعث حسادت اطرافیان نسبت به شما می شود تا آنجا که می توانید از موفقیتهایتان با دیگران حرف نزنید تا دیگران راحتتر با شما ارتباط برقرار کنند تا آنجا که می توانید برخورد متواضعانه با دیگران داشته باشیدتا نکند یک دفعه حس کنند که شما می خواهید موفقیتتان را به رخ آنها بکشید



    ممنونم ازنظرتون...فقط واقعاگاهی گیج میشم که رفتارمتواضع گونه چیه چون سکوت درجمع یاکمترنظردادن یامعرفی نکردن خودموتست کردم امابازم یکساعت دیرترماجرابه همونجای قبلی ختم میشه

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34626
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    اگه بخام بگم چه اتفاقی افتاد درواقع باید بگم درست از وقتی دکترا قبول شدم ودوستان ونزدیکان مطلع شدن ورق ارتباطات برگشت با من.اما در مسئله تک فرزند بودن از همون اول با اینکه بیشتری ها خودشون میگفتن تو خودساخته ای وشخصیت لوس نداری جلو روم اما باز مشکل ارتباطات واذیت شدن رو داشتم...رشته تخصصی من مدیریت کسب وکار بین الملل هست در واقع...اگه بخام مثال بزنم مثلا من یک مهمانی که دعوتم خب ابتدا که وارد میشیم وکسی منو نمیشناسه میشینیم معاشرت میکنیم واوضاع خوبه چون من راحت سرحرف رو باز میکنم وخونگرم ام بعدش اگه کسی بیاد منو معرفی کنه خب بالتبع سوال میپرسن راجب خودم وزندگیم ازم وبعد از جواب های من قشنگ حس میکنم که از م فاصله میگیرن اطرافیان یا پچ پچ میکنن یا اینکه اگه بعدش من یک نظر کوچیک بدم میگن بله بله ایشون فلانن نظرشون فنی هست وراستش حس تمسخر توش موج میزنه ویا میگن خب تک فرزند بودی بایدم به این جاها میرسیدی همه توجه خانواده با تو بوده.در صورتی که خانواده معمولی دارم که بزحمت منو حمایت کردن واقعا وسختی زیاد کشیدم برا رسیدن به موقعیت هام....تو ارتباطات کاری ومصاحبه های کاری قبلا ها هرجا میرفتم مدرک ام رو نمیگفتم چون گاهی رک مدیرش بهم میگفتن نمیخایم کسی بامدرک از ما بالاتر تو سازمان باشه وتو پروژه ها هم خیلیا راحت منو دور زدن .من طرح نوشتم وسررشته کار رو دادم دستشون ورفتن ودیگه ارتباط نگرفتن با من.....البته میدونم یک مقدارش فرهنگ کار وبحث اشتغال وایناست اما برام بحث ارتباطاتش پررنگ شده وهمه اینا باعث شده حس کنم یک مشکلی این وسط هست وحس میکنم دیگران اذیت نمیشن این منم که عذاب میکشم که چرا فلان اتفاق افتاد یا فلانی باهام حرف نمیزنه یا وسواس گرفتم که چطور رفتار کنم که مقبول واقع بشه.....بذارید مثال آخر رو هم بگم،دوستای نزدیکم تو یک عروسی با اینکه میدونن ومیبینن من چقد ساده با لباس ساده ومعمولی اومدم جلو روم میگن هرروز یک چیز میخری ،بچه پولداری،دکتری،غصه نداری توزندگیت اصلا،خوشبحالت کاش ما جای تو بودیم واز این چیزا ودقت کردم در صورتی که اصلا من قبلش جز احوالپرسی حرفی نزدم حتی یا شاید حتی مدت هاست اینهارو ندیدم که با خودم بگم فخر فروختم بهشون شاید ....باور کنید انقد ترسیده شدم حتی تو شبکه های اجتماعی هم عکس نمیدارم یا راجب خودم وزندگیم چیزی نمیذارم ونمیگم....این حس آزادیمو گرفته بخدا......

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34626
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba95 نمایش پست ها
    سلام
    از نظر شخصی من مردم ما عادت دارن به افرادی که حس میکنن یه موقعیت خوب بدست میارن حمله ور بشن و اون رو عقب بندازن .من حس میکنم اینا هیچی جز حسادت به موقعیت شما نیست.
    این کارو با خیلیا کردن منتها شما نباید روحیه تون رو از دست بدید و اسیر حرف مردم حسود بشید.
    البته یه نکته دیگه ای که هست اینه که:خوبی که از سربگذرد نادان خیال بد کنید.گاهی خوبی بیش از حد به ادمایی که ظرفیتشو ندارن کار دستتون میده.پس اول ادما رو بشناسید بعد بهشون خدمت کنید.من خودم تو این مورد خیلی ضرر کردم.
    به خودتون افتخار کنید و مطمئن باشید که مشکل از شما نیست و واقعا مادرتون راست گفتن که مردم عوض شدن.سعی کنید با ادمایی که شما رو تخریب میکنن رابطه تون رو قطع کنید و دوستای بهتر که حالتون رو بهتر میکنن جایگزین کنید.

    باحرف شماراجب زیادخوبی کردن بشدت موافقم توتحلیل خودم هم این فاکتورخیلی رو ذهنم بودکه تقصیرخودمه به همه بهای زیادی میدم........متشکرم دوست عزیزاز نظروهمدلی شما

  8. کاربران زیر از سمیرااااا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34626
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز چند سوال قبل از هر گونه پاسخ:

    چه اتفاقی افتاد که به این حالت افتادید؟

    تخصصتون در چه رشته ای هست؟

    یک مثال بزنید لطفا نه مثل با ذکر دیتیلهاش

    سپاس
    دکتر


    اگه بخام بگم چه اتفاقی افتاد درواقع باید بگم درست از وقتی دکترا قبول شدم ودوستان ونزدیکان مطلع شدن ورق ارتباطات برگشت با من.اما در مسئله تک فرزند بودن از همون اول با اینکه بیشتری ها خودشون میگفتن تو خودساخته ای وشخصیت لوس نداری جلو روم اما باز مشکل ارتباطات واذیت شدن رو داشتم...رشته تخصصی من مدیریت کسب وکار بین الملل هست در واقع...اگه بخام مثال بزنم مثلا من یک مهمانی که دعوتم خب ابتدا که وارد میشیم وکسی منو نمیشناسه میشینیم معاشرت میکنیم واوضاع خوبه چون من راحت سرحرف رو باز میکنم وخونگرم ام بعدش اگه کسی بیاد منو معرفی کنه خب بالتبع سوال میپرسن راجب خودم وزندگیم ازم وبعد از جواب های من قشنگ حس میکنم که از م فاصله میگیرن اطرافیان یا پچ پچ میکنن یا اینکه اگه بعدش من یک نظر کوچیک بدم میگن بله بله ایشون فلانن نظرشون فنی هست وراستش حس تمسخر توش موج میزنه ویا میگن خب تک فرزند بودی بایدم به این جاها میرسیدی همه توجه خانواده با تو بوده.در صورتی که خانواده معمولی دارم که بزحمت منو حمایت کردن واقعا وسختی زیاد کشیدم برا رسیدن به موقعیت هام....تو ارتباطات کاری ومصاحبه های کاری قبلا ها هرجا میرفتم مدرک ام رو نمیگفتم چون گاهی رک مدیرش بهم میگفتن نمیخایم کسی بامدرک از ما بالاتر تو سازمان باشه وتو پروژه ها هم خیلیا راحت منو دور زدن .من طرح نوشتم وسررشته کار رو دادم دستشون ورفتن ودیگه ارتباط نگرفتن با من.....البته میدونم یک مقدارش فرهنگ کار وبحث اشتغال وایناست اما برام بحث ارتباطاتش پررنگ شده وهمه اینا باعث شده حس کنم یک مشکلی این وسط هست وحس میکنم دیگران اذیت نمیشن این منم که عذاب میکشم که چرا فلان اتفاق افتاد یا فلانی باهام حرف نمیزنه یا وسواس گرفتم که چطور رفتار کنم که مقبول واقع بشه.....بذارید مثال آخر رو هم بگم،دوستای نزدیکم تو یک عروسی با اینکه میدونن ومیبینن من چقد ساده با لباس ساده ومعمولی اومدم جلو روم میگن هرروز یک چیز میخری ،بچه پولداری،دکتری،غصه نداری توزندگیت اصلا،خوشبحالت کاش ما جای تو بودیم واز این چیزا ودقت کردم در صورتی که اصلا من قبلش جز احوالپرسی حرفی نزدم حتی یا شاید حتی مدت هاست اینهارو ندیدم که با خودم بگم فخر فروختم بهشون شاید ....باور کنید انقد ترسیده شدم حتی تو شبکه های اجتماعی هم عکس نمیدارم یا راجب خودم وزندگیم چیزی نمیذارم ونمیگم....این حس آزادیمو گرفته بخدا......

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیرااااا نمایش پست ها
    سلام ..من یک خانم 27 ساله ومجرد ام که دارم دکترا میگیرم وبتازگی مدرس دانشگاه شدم .کنارش یک شرکت دارم راه اندازی میکنم وچند سال راهنمای گردشگری بودم .الان چند وقتی هست این مشکل رو برعکس اینکه بشدت خونگرم ودارای روابط عمومی ام وحتی همه اینارو بهم میگن ،پیدا کردم که ارتباطات تو جامعه برام سخت شده...من بشدت اهل مطالعه،کمک به بقیه،وقت شناس و خلاصه زیاد مراعات همرو میکنم که چی بگم ناراحت نشن یا موقع مشکلات وتنهایی کنارشون باشم و اینطور چیزا..اما دوستام موقع تنهایی یا نیاز پیشم نیستن یا بخام جدید با کسی آشنا شم طرف تا وقتی نفهمیده من تک فرزند ومدرس ودکتر ام اوضاع خوبه تا میفهمه هر حرف من برداشت دیگه ای ازش میشه...بعنوان مثال کلاس گذاشتن یا موعظه کردن ویا اینکه بگن یکی یکدونست ولوس وسوسوله یا امثال اینها...جوری شده جدیدا جایی میرم سکوت میکنم ویک گوشه میشینم که باز پشتم میگن کلاس میذاره ومغروره...واقعا کلافه شدم دیگه...خانوادم میگن مشکل از تو نیست مردم وجامعه عوض شده ونگران نباش...اما من واقعا دارم نگران میشم که مگه من چجوری ام که این ناراحتی های شخصی واسم پیش میاد !!!!!...هربار که از مراسمی جایی میام بغض دارم وناراحتم بس که حرف شنیدم وبخاطر ناراحت نشدن اونا جواب ندادم...گاهی دوس دارم حتی خودمو جای جدیدی که میرم معرفی نکنم یا یک آشنا نبینم تا چند ساعت با آرامش بشه توجمع بود ومعاشرت کرد وناراحتی نداشته باشم.... چندوقت قبل مشاوره حضوری که رفتم گفت مشکلی نداری نگران نباش!!!!!!؟؟؟؟...اما اوضاع داره واسم بدتر میشه هرروز.تعداد کسانی که اطرافم هستن یا حتی مدتی که میتونیم بدون چالش وناراحتی سر کنیم باهم داره کم میشه و من تنها تر.لطف کنید راهنمایی کنید من رو....متشکرم
    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیرااااا نمایش پست ها
    ممنونم ازنظرتون...فقط واقعاگاهی گیج میشم که رفتارمتواضع گونه چیه چون سکوت درجمع یاکمترنظردادن یامعرفی نکردن خودموتست کردم امابازم یکساعت دیرترماجرابه همونجای قبلی ختم میشه
    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیرااااا نمایش پست ها
    اگه بخام بگم چه اتفاقی افتاد درواقع باید بگم درست از وقتی دکترا قبول شدم ودوستان ونزدیکان مطلع شدن ورق ارتباطات برگشت با من.اما در مسئله تک فرزند بودن از همون اول با اینکه بیشتری ها خودشون میگفتن تو خودساخته ای وشخصیت لوس نداری جلو روم اما باز مشکل ارتباطات واذیت شدن رو داشتم...رشته تخصصی من مدیریت کسب وکار بین الملل هست در واقع...اگه بخام مثال بزنم مثلا من یک مهمانی که دعوتم خب ابتدا که وارد میشیم وکسی منو نمیشناسه میشینیم معاشرت میکنیم واوضاع خوبه چون من راحت سرحرف رو باز میکنم وخونگرم ام بعدش اگه کسی بیاد منو معرفی کنه خب بالتبع سوال میپرسن راجب خودم وزندگیم ازم وبعد از جواب های من قشنگ حس میکنم که از م فاصله میگیرن اطرافیان یا پچ پچ میکنن یا اینکه اگه بعدش من یک نظر کوچیک بدم میگن بله بله ایشون فلانن نظرشون فنی هست وراستش حس تمسخر توش موج میزنه ویا میگن خب تک فرزند بودی بایدم به این جاها میرسیدی همه توجه خانواده با تو بوده.در صورتی که خانواده معمولی دارم که بزحمت منو حمایت کردن واقعا وسختی زیاد کشیدم برا رسیدن به موقعیت هام....تو ارتباطات کاری ومصاحبه های کاری قبلا ها هرجا میرفتم مدرک ام رو نمیگفتم چون گاهی رک مدیرش بهم میگفتن نمیخایم کسی بامدرک از ما بالاتر تو سازمان باشه وتو پروژه ها هم خیلیا راحت منو دور زدن .من طرح نوشتم وسررشته کار رو دادم دستشون ورفتن ودیگه ارتباط نگرفتن با من.....البته میدونم یک مقدارش فرهنگ کار وبحث اشتغال وایناست اما برام بحث ارتباطاتش پررنگ شده وهمه اینا باعث شده حس کنم یک مشکلی این وسط هست وحس میکنم دیگران اذیت نمیشن این منم که عذاب میکشم که چرا فلان اتفاق افتاد یا فلانی باهام حرف نمیزنه یا وسواس گرفتم که چطور رفتار کنم که مقبول واقع بشه.....بذارید مثال آخر رو هم بگم،دوستای نزدیکم تو یک عروسی با اینکه میدونن ومیبینن من چقد ساده با لباس ساده ومعمولی اومدم جلو روم میگن هرروز یک چیز میخری ،بچه پولداری،دکتری،غصه نداری توزندگیت اصلا،خوشبحالت کاش ما جای تو بودیم واز این چیزا ودقت کردم در صورتی که اصلا من قبلش جز احوالپرسی حرفی نزدم حتی یا شاید حتی مدت هاست اینهارو ندیدم که با خودم بگم فخر فروختم بهشون شاید ....باور کنید انقد ترسیده شدم حتی تو شبکه های اجتماعی هم عکس نمیدارم یا راجب خودم وزندگیم چیزی نمیذارم ونمیگم....این حس آزادیمو گرفته بخدا......
    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیرااااا نمایش پست ها
    باحرف شماراجب زیادخوبی کردن بشدت موافقم توتحلیل خودم هم این فاکتورخیلی رو ذهنم بودکه تقصیرخودمه به همه بهای زیادی میدم........متشکرم دوست عزیزاز نظروهمدلی شما
    نقل قول نوشته اصلی توسط سمیرااااا نمایش پست ها
    اگه بخام بگم چه اتفاقی افتاد درواقع باید بگم درست از وقتی دکترا قبول شدم ودوستان ونزدیکان مطلع شدن ورق ارتباطات برگشت با من.اما در مسئله تک فرزند بودن از همون اول با اینکه بیشتری ها خودشون میگفتن تو خودساخته ای وشخصیت لوس نداری جلو روم اما باز مشکل ارتباطات واذیت شدن رو داشتم...رشته تخصصی من مدیریت کسب وکار بین الملل هست در واقع...اگه بخام مثال بزنم مثلا من یک مهمانی که دعوتم خب ابتدا که وارد میشیم وکسی منو نمیشناسه میشینیم معاشرت میکنیم واوضاع خوبه چون من راحت سرحرف رو باز میکنم وخونگرم ام بعدش اگه کسی بیاد منو معرفی کنه خب بالتبع سوال میپرسن راجب خودم وزندگیم ازم وبعد از جواب های من قشنگ حس میکنم که از م فاصله میگیرن اطرافیان یا پچ پچ میکنن یا اینکه اگه بعدش من یک نظر کوچیک بدم میگن بله بله ایشون فلانن نظرشون فنی هست وراستش حس تمسخر توش موج میزنه ویا میگن خب تک فرزند بودی بایدم به این جاها میرسیدی همه توجه خانواده با تو بوده.در صورتی که خانواده معمولی دارم که بزحمت منو حمایت کردن واقعا وسختی زیاد کشیدم برا رسیدن به موقعیت هام....تو ارتباطات کاری ومصاحبه های کاری قبلا ها هرجا میرفتم مدرک ام رو نمیگفتم چون گاهی رک مدیرش بهم میگفتن نمیخایم کسی بامدرک از ما بالاتر تو سازمان باشه وتو پروژه ها هم خیلیا راحت منو دور زدن .من طرح نوشتم وسررشته کار رو دادم دستشون ورفتن ودیگه ارتباط نگرفتن با من.....البته میدونم یک مقدارش فرهنگ کار وبحث اشتغال وایناست اما برام بحث ارتباطاتش پررنگ شده وهمه اینا باعث شده حس کنم یک مشکلی این وسط هست وحس میکنم دیگران اذیت نمیشن این منم که عذاب میکشم که چرا فلان اتفاق افتاد یا فلانی باهام حرف نمیزنه یا وسواس گرفتم که چطور رفتار کنم که مقبول واقع بشه.....بذارید مثال آخر رو هم بگم،دوستای نزدیکم تو یک عروسی با اینکه میدونن ومیبینن من چقد ساده با لباس ساده ومعمولی اومدم جلو روم میگن هرروز یک چیز میخری ،بچه پولداری،دکتری،غصه نداری توزندگیت اصلا،خوشبحالت کاش ما جای تو بودیم واز این چیزا ودقت کردم در صورتی که اصلا من قبلش جز احوالپرسی حرفی نزدم حتی یا شاید حتی مدت هاست اینهارو ندیدم که با خودم بگم فخر فروختم بهشون شاید ....باور کنید انقد ترسیده شدم حتی تو شبکه های اجتماعی هم عکس نمیدارم یا راجب خودم وزندگیم چیزی نمیذارم ونمیگم....این حس آزادیمو گرفته بخدا......

    سلام

    ممنون از پاسخ شما.

    ببینید عزیز مشکل شما , یک مشکل کمپلکس و ریشه در کودکی و تعلیم و تربیت و تکفرزند بودن شما داره که حتی میتونه مسئله ژنتیک و توارث هم مطرح باشه که نیاز به برسی بیشتر و ویزین و معاینات بالینی داره. و جالب اینه که فرمودید همکار خوب ما عرض کرده شما مشکلی ندارید و....... و نگران نباش!!!!


    با مختصر توضیحی که فرمودید میشه اختلالات زیر رو در شما تشخیص داد:

    خود شیفته

    کمبود حرمت نفس و اختلال در عزت نفس

    وابستگی و مهر طلبی

    ارتباطات ناسالم و حسادت و رقابت

    افسردگی

    فوبیا و پارانوئیدی البته ملو

    پس توصیه میکنم که حتما به یکی از همکاران خوب و حاذق ما(خانم) در شهر خودتون رجوع کنید (البته با آگاهی و دانش خیلی بیشتری از آن دوست خوبمان که بهشان رجوع کرده بودید!!؟؟ میتوانید از دانشگاه محل زندگیتان جهت یافتن شخص مورد نظر کمک بگیرید) و درمان را شروع کنید.

    البته نگران نیاشید چون دختر باهوشی هستید و این میتواند در جهت درمان خیلی کمک کننده باشد در ضمن باید واقعا بخواهید که درمان شوید و مسئله رو جدی بگیرید.

    موفق باشید عزیز

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2017
    شماره عضویت
    34420
    نوشته ها
    81
    تشکـر
    15
    تشکر شده 29 بار در 23 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات اجتماعی برام سخت شده

    سلام و درود
    دقیقا من هم مثل شما بودم...وقتی کم کم نزدیکانم فهمیدن که من از نظر موفقیت و موقعیت اجتماعی از اون ها بالاتر رفتم،ازم فاصله گرفتند .
    از این وضع مثل شما خوشحال نبودم و دقیقاً مثل شما حرفهایی رو در مورد خودم میشنیدم که اصلا در من وجود نداشت.
    روز به روز این وضع برام سخت تر میشد...
    تا اینکه به طور خلاصه بگم...
    اون افراد ، کسانی نبودند که من رو درک کنند...به همین دلیل تصمیم گرفتم که خودم این کارو بکنم...براساس علوم روانشناسی که داشتم خودم رو با وضعیات و روحیات اونها وفق دادم و راه ورود به دنیای اونها رو پیدا کردم.
    بهتره از نظر روانشناسی به اون ها نزدیک بشید ، اونها رو خوب بشناسید ،و زنجیرشون رو پیدا کنید و به سمت خودتون بکشونید

  12. کاربران زیر از peyman5 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصاویر آدم فضایی واقعی. آیا واقعی هستند؟
    توسط ASSASSIN در انجمن عکس های دیدنی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 05-14-2015, 08:49 AM
  2. لذت های واقعی زندگی
    توسط Reepaa در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 19
    آخرين نوشته: 12-19-2014, 01:03 AM
  3. ضعف در روابط اجتماعی
    توسط |NIMA| در انجمن تیپ های شخصیتی بیمارگونه
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 11-24-2014, 04:07 PM
  4. روابط اجتماعی و خیانت
    توسط shaghayegh1441 در انجمن خیانت
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 11-02-2014, 04:48 PM
  5. ارتقای شوخ طبعی برای ارتقای روابط اجتماعی
    توسط Artin در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-20-2014, 08:01 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد