نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: فشار عصبی و کابوسای شبانه

1233
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34770
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    فشار عصبی و کابوسای شبانه

    سلام من دختری 13 ساله هستم و برای این به این سایت اومدم چون پدر و مادرم میگن روانشناس فقط برای دیوونه هاست. من از وقتی بچه بودم حدودا 5 ساله بودم عاشق کتاب بودم و روزم رو با کتاب خوندن شروع میکردم ولی مشکل این بودش که من یکبار وقتی نه سالم بود تو آزمون Times شرکت کردم و هفدهم کشور شدم پدر و مادرم هم به مناسبت این موضوع به من کتابی دادند که درمورد بدن انسان بود . توی این کتاب در مورد به وجود اومدن جنین , اسپرم و تخمک , توضیح داده بود و از اونجا که من بخاطر ترس هایی که داشتم نه سالگیم به بلوغ رسیده بودم (وقتی هشت سالم بود پام لای چرخ دوچرخه گیر میکنه و چرخ دوچرخه هم داشته تند میچرخیده از اون به بعد من همیشه ترس از دوچرخه داشتم و همیشه دوست داشتم وقتی جایی نشستم پامو جمع کنم و شبا هم کابوس میبینم) میدونستم که تخمک در بدن زن و اسپرم در بدن مرد و من میدونستم که بدن زن چه شکلیه و بدن مرد چه شکلیه چون برادر کوچیکم و چند بار بابام (هم که حواسش به حوله حمامش نبود وقتی از حمام در اومده بود ) رو دیده بودم و میدونستم مرد چه شکلیه بخاطر همین حدس زدم که اونی که درازه میره توی اونی که سوراخه ! یه مدت باورم نمیشد تا این که یکماه بعد بابا و مامانم رو دیدم ! البته اون ها هیچوقت نفهمیدن ! اینطوری شد که من فهمیدم توی نه سالگیم ! و از همه سخت تر این بود که تظاهر کنم هیچی نمیدونم و دایی های منم عادت داشتند شوخی زیاد کنند و من تازه داشتم متوجه منظور شوخی هاشون میشدم و بعد برام سخت بود که نخندم توی ده سالگیم پام توی پله برقی هم گیر میکنه و از اون به بعد هر شب خواب اون همه جیغ و داد و شیون که اون موقع بود رو میدیدم و بعد از این موضوع هم پدر و مادرم من رو به روانشناس نبردند. بعد از اون توی خواب هام میدیدم برهنه ام و دارم تعقیب میشم و پام لای دوچرخه یا پله برقی گیر میکنه گاهی اوقات هم میدیدم که پای یه دختر 5 ساله توی پله برقی گیر میکنه و من فقط میخوام قبل از گیر کردن اون فرار کنم , گاهی اوقات هم خواب میبینم که دختر عموم من میزنه ( دختر عموی من توی دوران بچگی من همیشه زیر چشم های من بادمجون میکاشته !) و باید بگم پدر من خیلی دست و بزن داره و من رو میزنه و ما هر هفته هر شب دعوا داریم مثلا من دارم خیلی آروم براش توضیح میدم که چرا عصبانیم که یکدفعی میزنه گوشم و وقتی به این موضوع فکر میکنم گریه ام میگیره ولی وقتی بعد از یک ساعت بعد متوجه اشتباهش میشه و عذرخواهی میکنه موقعی شده که دیگه دارم از ترس و استرس مثل بید میلرزم ولی بهش الکی میگپ که بخشیدمت چون روی زبونم نمیاد " نبخشیدمت"! من تا حالا این موضوع رو پیش هیچکس نگفتم ولی دیگه برام داره سخت میشه و الان ها دیگه شب ها کابوس میبینم مامانم و بابام با هم دارند با هم حرف میزنند و یکدفعه بابام میزنه زیر گوشم و بعد بهم میگه الان یه کاریت میکنم دیگه آدم شی ! و بعد شروع میکنه بهم تجاوز کردن اون هم از راه نادرستش! یعنی از راهی که حرامه و از پشت! اینو هم اضافه کنم که من و بابام از بچگیم با هم خوب نبودیم و من پدرم رو بیشتر اوقات نمیدیدم بخاطر کارش! شبا همش میبینم بابام داره بهم تجاوز میکنه یا یکی دیگه داره بهم تجاوز میکنه و من فقط داد میزنم و قرمز میشم و گریه میکنم ولی اون فرد هم منو هی میزنه! دیگه طاقتم طاق شده و همش از این که شبا ناله کنم و بلرزم و شبا از خواب بیدار بشم میترسم و بدم میاد . همش از این که تا بابام شروع میکنه به حرف زدن من سریع میلرزم و میترسم بدم میاد . میخوام راحت شم ! حالا از هر راهی ! خودکشی ! بهترین راهه چون گزینه دوم ازدواجه که من دلم نمیخواد با این که درسم خیلی خوبه و مثلا تیزهوشان رفتم توی سیزده سالگیم ازدواج کنم ! از این که فشار خونم 15 باشه بدم میاد ! از این که تیک عصبی داشته باشم و نمره استرسم از 50 , 44 باشه بدم میاد ! شما چه راهی رو پیشنهاد میدید؟ فقط راهی باشه که بتونم سریع تر خودم رو نجات بدم !

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : شب ها زیاد کابوس میبینم !کابوس های نادرست!

    سلام

    عزیزم خیلی متاسفم واسه اتفاقاتی که برات افتاده

    تنها راهش اینکه اول کم کم رو فکر مادرت کار کنی که روانشناسی واسه دیوونه ها نیست! چون واقعا نیست!

    بعد اینکه مادرت هم با پدرت حرف بزنه تا راضی شه

    ولی عزیزدلم راهش اصلا و ابدا خودکشی نیست

    آدمای ضعیف رو به خودکشی میارن....در حالیکه تو خانم باهوش و ذکاوتی هستی که تا الان خودت زندگی رو درک کردی پس میتونی از پسش بربیای

    با مادرت تو خلوت صحبت کن...از وضعیت روحیت بهش بگو...نه کاملا...اما بهش بگو چقد آشفته ای و چقدر این کابوسا رو درستم میتونه تاثیر بذاره

    اگه نشد از مشاوره مدرستون کمک بخواه

    ولی قوی باش...درست میشه.

  3. بالا | پست 3


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شب ها زیاد کابوس میبینم !کابوس های نادرست!

    سلام عزیز دلم.

    خوش اومدی به سایت مشاور.

    همینکه شما اینو متوجهی برای حل مشکلت باید به مشاور مراجعه کنی نشون دهنده درک بالاییه که داری!

    به هیچ عنوان خودکشی راه درستی برای حل مشکلت نیست٬ مطمئن باش الان چون ناراحتی تحت تأثیر افکار منفی به خودکشی فکر میکنی و روزی که این ناراحتیا تموم بشن متوجه میشی که به چه کار اشتباهی فکر میکردی.

    رزمریم عزیز درست میگه سعی کن با مادرت حرف بزنی و متقاعدش کنی به مشاور مراجعه کنین و اگه دیدی مادرت کاری نمیکنه حتما با مشاور مدرسه تون صحبت کن.

    خیلیا چنین مشکلاتی داشتن و با پیگیری و مشاوره تونستن حلش کنن٬ مطمئن باش مشکل غیر قابل حلی نیست و توأم میتونی.

    فقط باید حتما به طور جدی پیگیرش باشی.

    برات آرزوی موفقیت دارم.

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : شب ها زیاد کابوس میبینم !کابوس های نادرست!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tina 000 نمایش پست ها
    سلام من دختری 13 ساله هستم و برای این به این سایت اومدم چون پدر و مادرم میگن روانشناس فقط برای دیوونه هاست. من از وقتی بچه بودم حدودا 5 ساله بودم عاشق کتاب بودم و روزم رو با کتاب خوندن شروع میکردم ولی مشکل این بودش که من یکبار وقتی نه سالم بود تو آزمون Times شرکت کردم و هفدهم کشور شدم پدر و مادرم هم به مناسبت این موضوع به من کتابی دادند که درمورد بدن انسان بود . توی این کتاب در مورد به وجود اومدن جنین , اسپرم و تخمک , توضیح داده بود و از اونجا که من بخاطر ترس هایی که داشتم نه سالگیم به بلوغ رسیده بودم (وقتی هشت سالم بود پام لای چرخ دوچرخه گیر میکنه و چرخ دوچرخه هم داشته تند میچرخیده از اون به بعد من همیشه ترس از دوچرخه داشتم و همیشه دوست داشتم وقتی جایی نشستم پامو جمع کنم و شبا هم کابوس میبینم) میدونستم که تخمک در بدن زن و اسپرم در بدن مرد و من میدونستم که بدن زن چه شکلیه و بدن مرد چه شکلیه چون برادر کوچیکم و چند بار بابام (هم که حواسش به حوله حمامش نبود وقتی از حمام در اومده بود ) رو دیده بودم و میدونستم مرد چه شکلیه بخاطر همین حدس زدم که اونی که درازه میره توی اونی که سوراخه ! یه مدت باورم نمیشد تا این که یکماه بعد بابا و مامانم رو دیدم ! البته اون ها هیچوقت نفهمیدن ! اینطوری شد که من فهمیدم توی نه سالگیم ! و از همه سخت تر این بود که تظاهر کنم هیچی نمیدونم و دایی های منم عادت داشتند شوخی زیاد کنند و من تازه داشتم متوجه منظور شوخی هاشون میشدم و بعد برام سخت بود که نخندم توی ده سالگیم پام توی پله برقی هم گیر میکنه و از اون به بعد هر شب خواب اون همه جیغ و داد و شیون که اون موقع بود رو میدیدم و بعد از این موضوع هم پدر و مادرم من رو به روانشناس نبردند. بعد از اون توی خواب هام میدیدم برهنه ام و دارم تعقیب میشم و پام لای دوچرخه یا پله برقی گیر میکنه گاهی اوقات هم میدیدم که پای یه دختر 5 ساله توی پله برقی گیر میکنه و من فقط میخوام قبل از گیر کردن اون فرار کنم , گاهی اوقات هم خواب میبینم که دختر عموم من میزنه ( دختر عموی من توی دوران بچگی من همیشه زیر چشم های من بادمجون میکاشته !) و باید بگم پدر من خیلی دست و بزن داره و من رو میزنه و ما هر هفته هر شب دعوا داریم مثلا من دارم خیلی آروم براش توضیح میدم که چرا عصبانیم که یکدفعی میزنه گوشم و وقتی به این موضوع فکر میکنم گریه ام میگیره ولی وقتی بعد از یک ساعت بعد متوجه اشتباهش میشه و عذرخواهی میکنه موقعی شده که دیگه دارم از ترس و استرس مثل بید میلرزم ولی بهش الکی میگپ که بخشیدمت چون روی زبونم نمیاد " نبخشیدمت"! من تا حالا این موضوع رو پیش هیچکس نگفتم ولی دیگه برام داره سخت میشه و الان ها دیگه شب ها کابوس میبینم مامانم و بابام با هم دارند با هم حرف میزنند و یکدفعه بابام میزنه زیر گوشم و بعد بهم میگه الان یه کاریت میکنم دیگه آدم شی ! و بعد شروع میکنه بهم تجاوز کردن اون هم از راه نادرستش! یعنی از راهی که حرامه و از پشت! اینو هم اضافه کنم که من و بابام از بچگیم با هم خوب نبودیم و من پدرم رو بیشتر اوقات نمیدیدم بخاطر کارش! شبا همش میبینم بابام داره بهم تجاوز میکنه یا یکی دیگه داره بهم تجاوز میکنه و من فقط داد میزنم و قرمز میشم و گریه میکنم ولی اون فرد هم منو هی میزنه! دیگه طاقتم طاق شده و همش از این که شبا ناله کنم و بلرزم و شبا از خواب بیدار بشم میترسم و بدم میاد . همش از این که تا بابام شروع میکنه به حرف زدن من سریع میلرزم و میترسم بدم میاد . میخوام راحت شم ! حالا از هر راهی ! خودکشی ! بهترین راهه چون گزینه دوم ازدواجه که من دلم نمیخواد با این که درسم خیلی خوبه و مثلا تیزهوشان رفتم توی سیزده سالگیم ازدواج کنم ! از این که فشار خونم 15 باشه بدم میاد ! از این که تیک عصبی داشته باشم و نمره استرسم از 50 , 44 باشه بدم میاد ! شما چه راهی رو پیشنهاد میدید؟ فقط راهی باشه که بتونم سریع تر خودم رو نجات بدم !
    سلام

    دختر گلم مطالبت رو خواندم, همانطور که خودت گفتی و از سخنانت نیز معلومه دختر بسیار باهوشی هستی ولی همین هوش نیز کار دستت داده و متوجه چیزهایی شدی که تو اون سن و سال بهت ضربه زده.

    بخصوص روابط جنسی پدر و مادرت .... از ترس بیش از حد تو در دو حادثه دو چرخه و پله برقی و رفتار غیر اصولی و اخلاقی پدر با شما و خشم درون شما و احساس بی پناهی عاملیست در جهت کابوسهای شبانه و ضمینه اختلالی بنام وحشت بعد از حادثه.

    البته درمانش زیاد سخت نیست ولی خوب فرمودید پدر و مادر با رفتن به پهلوی روانشناس مخالفند!!!!؟؟ من توصیه میکنم که موضوع را با مشاور مدرسه مطرح و از ایشان بخواهید که پدر و مادر رو دعوت کنند

    و با ایشان صحبت کنند شاید رضایت دادند برای مراجعه به یکی از همکاران.

    موفق باشب عزیز

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34770
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : شب ها زیاد کابوس میبینم !کابوس های نادرست!

    نوشته هاتونو خوندم و تصمیم گرفتم که هر طوری شده مادرم رو راضی کنم که برم پیش روانشناس و مشکلم رو حل کنم . از نصیحت هاتون ممنون

  6. کاربران زیر از Tina 000 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوسال تحقیر شدم
    توسط tanhaye tanha 73 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 01-06-2019, 08:32 AM
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 11-11-2018, 12:33 PM
  3. شوهرم باهام قهره وسردشده
    توسط Aram. در انجمن سرد شدن رابطه
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 10-31-2016, 01:17 AM
  4. عصبانیت،علت عصبانیت وراههای کنترل آن
    توسط saeed021 در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 06-21-2015, 02:19 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد