سلام
ممنونم. راستش مرکز خوبی هستش یعنی از نوع کاری که انجام میدن و اون دکتر تقریبا مطمئن هستم بیشتر نگرانیم ار بابت بچه بود که امروز حالش بهتر بود
چون صبح توی مسیر مدرسه پرسید قرار امشب با دکتر هنوز هست و اینکه گفتش میخواد گل بگیره واسه دکتر ببره
فکر میکنم تاثیرش رو متوجه شده
گاهی اوقات نمیدانم دقیقا بایست چه برخوردی کنم چون دخترم بیش از سنش میفهمه و مسائل رو آنالیز میکنه نگاه های سنگینی داره اصلا نمیتوانم مثل یک دختربچه با اون رفتارکنم.بعضی اوقات یک رفتارهایی انجام میده باور نمیکنم همین بچه کوچولو دو سه سال قبل بود.
اگر خانه پدرخانمم باشه چون خانمم مدتی هستش آنجا هستند بچه یک روز می مونه روز دوم میگه من میخواهم برم پیش بابا چون تنهاست یک موقع چیزی لازم داره
یا روی پایم میشینه میگه مامانم خیلی دوستت داره مامانم دلش واست تنگ شده و... حالا مثلا من و خانمم چنددقیقه قیل همدیگر رو دیدیم ولی یک فرمی با اون ذهن بچه گانه اش میخواد همه رو بهم وصل کنه.
درباره برادرش هم همینطور هرموقع میخواد دانشگاه بره کیفش رو پر از خوراکی میکنه و... چون خودش هم خیلی شکموئه با خوراکی به همه محبت میکنه
کلا از این مدل کارها زیاد انجام میده .امیدوارم بتوانم چه توی این شرایط و هر شرایط دیگه ای بهترین تصمیم رو دربارش بگیرم