سلام روزتون بخيز من يك خانم ٢٤سالم و يك دختر ١٨ماهه دارم همسرم ٢٧ سالشه
من مشكلم باهمسرم شك و بدبيني ك دارمه و داره ديوونم ميكنه طوري ك چندكيلو لاغر شدم مريضي روده گرفتم ضعف جسماني گرفتم
منو همسرم پسر عمو دخترعموهستيم و چندسال پيش دختر عموم مادرشو از دست داد و همسرم ب شدت بابت تنهايي و مظلوميت اين دختر ناراحت بود و هميشه از من ميخواست هواي اين دخترو داشته باشم و خودشم خيلي بهش ميرسيد و بعدها اتفاقي فهميدم ك پي ام و اس ام اس هاي مخفاينه زيادي ردوبدل شده و محتوي بسيار بدي داشت بعد از اون ك بخشيدمش دوباره با يكي از همكاراش رابطه صميمي بوقرار كرده بودو بهش همينطور پيغام ميذاد و بمحض اينكه فهميدم رابطشو تموم كرد و يكبار هم توي تانگو بايك دختر نادرست چت كرده بود اما اين چت كردنو زير بار نرفت يعني گفت گوشيم دست خودم نبوده ب هر حال الان نميتونم بهش اعتماد كنم حس ميكنم يك چيزي پشت پرده پنهون مونده واسم الان ب زن داداشم مشكوكم زن داداشك١١ سال از همسرم بزرگتره و با داداشمو همسرم كار ميكنه نميدونم اين شكم درسته يا نه اما خيييلي اذيتم ميكنه اينم بگم همسرم ب شدت بابت اين موضوع واسم تلاش ميكنه تا شكم رفع بشه و هميشه بابت تموم نگراني ها و شك كردنم بهم توضيح ميده و من همونجا قانع ميشم اما دوباره باكوچيكترين رفتار سادشون آشفته ميشم و حتي زن داداشمم اين حس منو ميدونه و خيييلي قسم خورد ك همسر منو فقط ب چشم داداش ميبينه و هيچ حسي جز اين نداره و اينم بگم زياد ديدم زن داداشم بابت من همسرمو نصيحت ميكنه تا هوامو بيشتر داشته باشه و كجاها رفتارش غلطه و كجاها كوتاهيي ميكنه در كل نميدونم الان چيكار كنم اينكه واقعا بدون اون تاريخچه كارهاس همسرم اين نوع رابظه وصميميتو بپذيرم و ذهنمو پاك كنم از هرچي شك و بدبينيه يااينكه اشتباه نميكنم