نمایش نتایج: از 1 به 14 از 14

موضوع: خدایا باهات حرف دارم

2100
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    خدایا باهات حرف دارم

    همیشه صدات کردم ولی جواب ندادی
    نماز خوندم گریه کردم که نگاهم کنی
    ولی بازم نگاهم نکردی
    از بچگی میرفتم گوشه اتاق زار میزدم میگفتم داداشم منو میزنه
    بابام همش الکی داد و بیداد میکنه و گریه منو درمیاره
    مامانم همیشه گریه میکنه و جیغ میکشه و نمیزاره کسی بیاد خونمون و در رو روشون میبینده تا شادی نیاد تو خونه
    خواهرم میگه فقط من مهممم و فقط باید درس بخونم و هر خواستگاری که براش میومد فقط جیغ میکشید و دعوا میکرد

    این از خونمون بود بهت گفتم حداقل بهم دوستای خوب بده که ندادی
    تو مدرسه همه بهم گفتن تو منفغلی افسرده ای باهات حال نمیکنیم

    تنها بودم تنها

    بازم ازت خواستم کمکم کنی

    درسم تموم شد خواستم شاد باشم
    ی مریضی عجیبی افتاد به جونم
    همسایه محترممنون با یه تیشه وایستاد وسط راه من که چرا چون خواستم از پیاده رو دم خونش رد شده بودم....به هیچ کس نگفتم این ماجرا رو چون میدونستم همه میگن تقصیر خودته....اون همسایهمون هر وقت ما رو میدید فقط با صدای بلند به ما میخندید و من هیچی نگفتم و هم اصلا به روش نیاوردی که میخواست با یه دختر تنها تو کوچه چه رفتاری بکنه
    سکوت کردم
    همیشه سکوت کردم
    ولی هیچ کس در مقابل من سکوت نکرد هیچ کس

    چرا باید تو خونه و خیابان و اتوبوس رفتار بد تحقیرانه ببینم ....چرا نمیتونم رفتار متعادل داشته باشم
    یعنی همه جا باید برام یکی باشه
    تقدیر من اینه
    من چه گناهی کردم
    خدایا میشنوی حرفمو
    امروز کلی گریه کردم ولی فکر نکنم گوش بدی
    پس کی این تحقیر ها تموم میشه
    شادی بهم رو میاره
    رفتار تو خونه اونقدر اثر بدی رومداشته دیگه نمیتونم درست با کسی ارتباط داشته باشم
    چرا خدا
    چراااااااااااااااااااا

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18810
    نوشته ها
    164
    تشکـر
    195
    تشکر شده 341 بار در 140 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    سلام

    این چیزایی که گفتی به خدا ربطی نداره اینایی که در موردش گفتی بنده های احمق خدا بودن

    باید محکم توروشون وایساد و ر.......... بهشون

    تنها کاری که میتونی بکنی همینه اونم با یاد خدا

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    سلام دوست عزیز
    مسائلی که گفتین ناراحت کننده است، به خصوص برای یه دختر
    ولی اگه یه بار متنای خودتون رو بخونید بیشتر پی میبرید که شما تقصیری در بوجود آوردن این مسائل نداشتید
    پس منصافه هم نیست زیادی ازشون رنج ببرید و به خاطرش اذیت بشید
    گاهی آدم یه اشتباهی میکنه و تاوانش رو میده
    گاهی هم به خاطر اشتباهات بقیه باید تاوان بده و آزار ببینه
    خداوند میگن که بدی رو به بهترین روش باید دفع کرد
    وقتی میدونیم ما باعث و بانی رنجی نشدیم بهترین کار اینه که کمترین تاثیر منفی رو ازش بگیریم
    و شما میتونید این ها رو واسه ی آیندهی خودتون به عنوان تجربه داشته باشید

    نگفتید که چند سالتونه
    ولی خب مشخصه درک خوبی دارین
    سعی کنین همیشه تو زندگی فقط تحت تاثیر بقیه و کاراشون و همچنین اشتباهاتشون نباشید
    همونطور که دوستمون گفتن خداوند راضی به اذیت کردن و آزار دادن بنده هاش نیست
    شاد بودن حق مسلم هر آدمیه تو این دنیا، البته جدا از امتحانات خداوند
    اما این ماها هستیم که باید همیشه به خداوند تکیه کنیم و خودمونو کارامونو به خودش بسپاریم
    باید یاد بگیریم که در مقابل طوفان های زندگی این دنیای پر تلاطم صبور و امیدوار باشیم که بتونیم تو مسیر زندگیمون آرامش داشته باشیم
    خداوند خودش میگه من سرنوشت هیچ قومی رو عوض نمیکنم، مگه اینکه خودشون سرنوشت خودشون رو عوض کنن
    هر آدمی با توجه به شرایط زندگیش یه سری فاکتورها تو زندگیش داره که به انتخاب خودش نبوده
    خب بعضا این ها میتونه مسئله ساز و ناراحت کننده باشه
    اما ماها نباید اجازه بدیم این تاثیرات ناراحتی روی وجود و روحیه مون بمونه و غمگین و ناا میدمون کنه
    پس اگه هنوزم باور به خدا دارید، به امیدش و برای ساختن زندگیتون بلند شید و تلاش کنید
    سعی کنید کمی هم شما تاثیرگذار باشید
    یا حداقل به خونواده تون بگید که شما هم حق دارید شاد باشید و شاد زندگی کنید

    این خیلی خوبه که شما تا اینجا صبوری به خرج دادید
    مطمئن باشین یه جایی هم می رسه نتیجه ی این صبرها و تحمل ها رو میبینید
    همانا که همراه با هر سختی آسانی هم هست
    برید به دنبال علایق و استعدادهاتون
    سعی کنید کمتر از مسائلی که آزارتون میده تاثیر بگیرید
    اگه هم از چیزی ناراحت میشید، میتونید رو یه کاغذ بنویسیدش و بعد پرتش کنید
    میتونید درددلاتونو هم بنویسید
    با خدا حرف بزنید که آروم بشین و فشارهای عصبی اذیتتون نکنه

    زندگی رو باید زندگی کرد
    گذشته هر چیزی که بوده گذشته ، سعی کنید تاثیرات منفیش رو از زندگی و ذهنتون پاک کنید
    این حق شماست که شاد باشین و اون طوری که دلتون میخواد زندگی کنید
    پس اگه بقیه این رو درک نمیکنین ، خودتون بیشتر به فکر خودتون باشید

    می تونید تو جمع های جدید برید و دوستان خوب پیدا کنید، تو باشگاه، دانشگاه، کلاس های آموزشی و جاهای دیگه
    تو همین سایت شاید بتونید با هم سن های خودتون دوست بشید
    اگه هم حال روحیتون زیاد مساعد نیست، میتونید مشاوره ی حضوری برید
    اونجا کسی هست که بدون قضاوت به حرفاتون گوش میکنه و بهتر یمتونه روش حل مسئله رو بهتون یاد بده
    قدر زمان و فرصت های گرانبهای جوونی رو بدونید و سعی کنید ازش بهترین استفاده و بهره وری رو داشته باشید.

    و این رو به یاد داشته باشید که خداوند خودش میگه که اگه بنده ای به یادش باشه، خدا هم به یادش هست
    حتی بعد از طوفان های سخت زندگی.
    براتون شادی، آرامش و سربلندی رو آرزو می کنم.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 04-20-2017 در ساعت 11:51 AM

  4. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    اوتقدر تو روشون وایستادم ضعف اعصاب گرفتم نمیتونم دیگه با کسی بحث کنم حالم بد میشه تعدلم و از دست میدم
    ادمای بد اطرافم هر روز حالشون بهتر میشه و عمرشون طولانی تر ولی من روز به روز ضعیف تر

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    خیلی جوابتون خوب بود
    اما دلم گرفته
    چجوری میتونم کاری کنم که زندگیم خوب بشه
    وقتی اجازه ندارم از خونه برم بیرون
    وقتی اجازه تصمیم گیری واسه ایندمو ندارم
    وقتی همسایه هامون با اون همه اعتقادات... باعث اذیت میشن
    چرا خدا دعاهامو نمیشنوه
    چرا روز به روز ضعیف تر میشم و اون ادمهایی باهام بد رفتاری میکنن روز به روز قوی تر
    دلم خیلی گرفته
    کجا دیدی دختر 26 ساله اینطوری زندگی کنه
    میترسم از خونه برم بیرون و اون همسایه محترم تو کوچه باشن
    اجازه کلاسای مختلف ندارم چون هزینه اش بالاست ولی حال روحی مون که بد میشه پول دکتر و خوب میدن

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    سلام
    شما باید یک جاهایی به خواسته های بیجای دیگران نه بگویید اینکه هر رفتار دیگران را تحمل کنیم کار غلطی است چون یک بار پیش می آید که تحملمان را از دست می دهیم باید آدم نه گفتن را تمرین کند تا بتواند به خواسته های خودش برسد همیشه نمی شود مطابق میل دیگران رفتار کنیم البته این نه گفتن نباید همراه بی احترامی باشد باید قاطعانه حرف خود را بزنید تا شما احساساتتان را به دیگران نگویید دیگران فکر می کنند شما با آنها موافقید و لذا هیچ وقت به احساسات شما توجه نمی کنند یک بار شهامت نه گفتن را داشته باشید مطمئنا زندگیتان بهتر خواهد شد
    امضای ایشان

    تا میتوانی دلی به دست آور
    دل شکستن هنر نمی باشد

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12497
    نوشته ها
    390
    تشکـر
    1,041
    تشکر شده 580 بار در 275 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    عرض سلام و احترام
    بیش از حد به رفتار و گفتار دیگران حساس هستید و بها میدید.میتونم درک کنم این تجربیات برای هر جوونی دردناکه.و برای دخترها بیشتر
    و برای بعضی دخترها که ذاتا حساس هستند به مراتب بیشتر و تاثیرگذارتر.امّا.دیگه هرچیزی یک حدی داره.باید یاد بگیرید حساس نبودن رو
    از این قبیل فکرها و خودخوریها رها بشید..یاد بگیرید نسبت به انسانهای اطرافتون کاملا بی تفاوت و بی توجه بشید.کوچکترین اهمیتی
    ندید که چی میگن و چه رفتاری دارن.حالا هرکی که میخواستن باشن.دقت کنید : بی احترامی نکنید...اما بی تفاوت باشید و قوی و محکم
    به هیچکس و هیچ چیز در اطرافتون اهمیتی ندید و تمام تمزکزتونُ روی اهداف خودتون بزارید و روی پیشرفتتون.حرفهاشون رو نشنیده بگیرین
    انگار که اونها در و دیوار اطرافتون هستند..مگر اینکه کسیکه باهاتون حرف میزنه واقعا باهاتون درست رفتار کنه و برای شما ارزش قائل باشه
    تا انسان خودش برای خودش ارزش قائل نشه بقیه براش احترامی قائل نمیشن.همه ی وقت و فکر و حواستون رو بزارید روی درس و تحصیل
    سعی کنید توی رشتتون به قدری پیشرفت کنید که در آینده ازش استفاده درست ببرید و جایی مشغول بکار بشید و کم کم مستقل...
    مهم هم نیست که حقوق و مزایاش چیه.مهم اینه که جای سالم و کار درستی باشه متناسب با علم و علایق شما.خودتون رو بی نیاز کنید
    نسبت به آدمهای اطرافتون.نسبت به هرچیزی که تا الان براتون به ظاهر مهم بوده و روی شما تاثیر منفی میزاشته.ورزش رو اصلا یادتون نره
    و از همه مهمتر ارتباطتون رو با خداوند ضعیف نبینید که هیچ، قویتر هم کنید.قرآن بخونید هروقت که دلتون گرفته بود.نماز رو با آرامش بخونید
    این تفکر رو بزارید کنار که برای خدا نماز میخونید.باید اعتقادتون این باشه کاری که میکنید تکالیف شرعی شما و وظیفه ی شماست...
    با این تفکر نماز و قرآن بخونید...هرچیزی که لازم بود گفته شد.دیگه همه چیز به اِراده و تصمیم شما بستگی داره.فعل خواستن توانستن
    است رو صرف کنید.و اگه اینکارو کردید.اگر تلاش کردید.روزی میرسه که میبینید نه تنها پیشرفتها و موفقیتهای شخصی داشتید.بلکه همه ی
    اون آدمها خودشون دنبالتونن و محتاج توجه و کمک شما...و اون روز هست که حس میکنید این دنیاست که بالاخره جلوی شما زانو زده
    سلامت و سربلند باشید.
    ویرایش توسط YAshin.SAhAkiyAn : 04-20-2017 در ساعت 05:24 PM

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    به بعضی خانواده ها که نگاه میکنم نصف مشکلات من رو ندارن ولی افسردن! قرص افسردگی میخورن!
    نمیدونم اگه جای من بودن چی کار می کردن
    تو خانواده من حس مردونگی وجود نداره.... فقط نرررررررر
    وقتی مردای فامیل و میبینم به زن هاشون و خواهراشون حسودیم میشه خیلی زیاددددددد

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط solaleh-rahimi نمایش پست ها
    خیلی جوابتون خوب بود
    اما دلم گرفته
    چجوری میتونم کاری کنم که زندگیم خوب بشه
    وقتی اجازه ندارم از خونه برم بیرون
    وقتی اجازه تصمیم گیری واسه ایندمو ندارم
    وقتی همسایه هامون با اون همه اعتقادات... باعث اذیت میشن
    چرا خدا دعاهامو نمیشنوه
    چرا روز به روز ضعیف تر میشم و اون ادمهایی باهام بد رفتاری میکنن روز به روز قوی تر
    دلم خیلی گرفته
    کجا دیدی دختر 26 ساله اینطوری زندگی کنه
    میترسم از خونه برم بیرون و اون همسایه محترم تو کوچه باشن
    اجازه کلاسای مختلف ندارم چون هزینه اش بالاست ولی حال روحی مون که بد میشه پول دکتر و خوب میدن

    خواهش می کنم دوست عزیزم
    این طور که گفتید شرایط حساس و یه مقدار هم دشواری رو در حال حاضر دارید
    با توجه به اینکه من دختر هستم و همسن شمام و خب بی مشکل هم نبودم تو زندگیم تا حدودی درکتون می کنم
    اما وقتی شرایط دشوار هست باید چیکار کرد؟
    نمیشه که دست رو دست بذاریم و همش بشینیم گریه کنیم
    همیشه برای هر مسئله ای یه راه حلی هست که ماها باید با تدابیر و تلاش زیاد پیداش کنیم، مطمئنا خدا هم کمک میکنه
    در مورد بیرون رفتن از خونه ، یعنی خونواده اتون خیلی سخت گیری میکنن که برین بیرون؟
    تحصیلاتتون چقدر هست؟
    میتونید از مشاوره ی حضوری دانشگاه یا مراکز دولتی استفاده کنید که هزینه اشون هم کمتر هست؟
    به این سختی ها هم نیست دوست عزیزم
    خدا خودش میگه دعا و صدای بنده هاش رو میشنوه
    شما نگرشتون رو باید کمی بهتر کنید و یه مقدار بیشتر برای ساختن زندگیتون تلاش کنید
    اگه میبینید خونواده تون رفتار و گفتارشون مسئله داره، شما کمی بیشتر صبوری به خرج بدید و سعی کنید از در محبت و احترام و یه جاهایی سکوت وارد بشید
    که هم اعصاب خودتون راحت تر باشه و هم بتونید به خواسته های خودتون برسید
    در مورد همسایه ها هم که خب جای تاسفش باقیه
    متاسفانه بعضی جاها به خصوص تو کشور ما اینطوری هست و بعضی از مردم به جای زندگی کاما باز هم دلیلی نمیشه شما دست روی دست بگذارید و به خاطر این موضوع از خونه نرید بیرونردن خودشون، دنبال این هستن که ببینن بقیه دارن چیکار میکنن

    یا مثلا گاهی پیش میاد دختری از خیابون رد بشه کسی از روی نادانی بهش حرفی بزنه، خب آیا این درسته که اون دختر دانشگاه و کار و زندگیش رو بذاره کنار و از خونه بیرون نره؟
    خب قطعا این معقولانه نیست
    من دیدم دختر دبیرستانی یکی دوسال یه پسری هر روز از در خونه تا دم مدرسه تعقیبش کرده بود و حتی اگه این بین میرفته از لوازم التحریر چیزی بگیره دنبالش میرفته
    به قول خودش عاشقش شده بود
    یه بار هم که آدرسشون عوض شد بازم پیدا کرده بود و باز همون آش و همون کاسه
    این موضوع بیشتر از یه سال طول کشید ولی دختره چون می ترسید شر بشه یا آبروش به خطر بیفته خیلی تحمل می کرد به این امید که دست برداره
    اما پسره به یه واسط گفته بود اگه باهاش ازدواج نکنه خودکشی میکنه
    خلاصه بعد یه مدت دیگه دست برداشت
    یا اینکه خود من قبلنا مگه اجباری بود یا همراه مادرم بودم وگرنه برای خرید خیلی کم بیرون می رفتم یا برای درس و دانشگاه
    یه بار یکی از همسایه هامون که جدید اومده بودن بعد از چند ماه که منو دیده بود تعجب کرده بود به مادرم گفته بود مگه شما دختر هم دارید
    یا اینکه گاهی تو محله تنهایی جایی می رفتم معذب بودم
    یه بار چند سال پیش رفتم مغازه ی سرکوچه که سر راهم بود برای مادرم خرید کنم فروشنده که آقا بود و از دوستان بابام گفت شما دختر فلانی هستید
    منم تعجب کردم با خودم که منو از کجا میشناخت
    یه بار هم یکی از خانوم های محله مون به مادرم گفته بود دخترتو همیشه میبینم وقتی راه میره سرش خیلی پایینه بهش بگو شاید چاله ای جلوی پاش باشه!
    خلاصه این مسائل شد تا مجبور نشم از خونه تنهایی برای خرید نرم بیرون
    اما یه جایی خودم خواستم که شرایط رو عوض کنم
    یه مدت که بسترش فراهم شده بود و خودم یه مدت باید تنهایی خریدای خونه رو انجام میدادم دیگه تصمیم گرفتم بی تفاوت باشم
    اولاش خیلی سختم بود طوری که وقتی میرفتم بیرون و بقیه رو میدیدم حس میکردم همه دارن منو نگاه میکنن که تنهایی این وقت روز کجا میرم
    یا وقتی میرفتم سرکوچه خرید کنم و کسی منو میدید کلی خجالت میکشیدم که الان چه فکری میکنن تنهایی رفتم خرید کنم
    بعدش که عاقلانه تر به موضوع نگاه کردم دیدم این همه استرس و خجالت فقط باعث اذیت شدن خودم میشه و به بقیه ارتباطی نداره که هر کسی چیکار میکنه
    بعدش هم کم کم برام عادی شد
    تا جایی که برام مهم نبود کی نگاه کنه یا چیزی بگه
    چون من رفتار غیرعادی نداشتم که واسش خجالت بکشم

    یا گاهی با اینکه دختر حجاب و رفتارش هم درست باشه بازم یه کسی هست که یه چیزی بهش بگه
    بهترین کار همین خونسرد بودن و بی تفاوتیه

    این مثال ها رو زدم که بگم گاهی چیزای جزئی باعث ایجاد مشکلات بزرگی تو زندگی میشن که میتونن بارها آدم رو عصبانی کنن
    ولی آدم باید قوی باشه و برای مسئله هاش دنبال راه حل باشه

    زندگی کردن حق شماست، حقی که خداوند بهتون داده، پس اجازه ندید هیچ آدمی این حق رو ازتون بگیره
    چه خونواده باشه چه همسایه چه فامیل و دوست و هر کسی دیگه ای
    حالا با رعایت احترام باید بهشون نشون بدید که این رفتارشون درست نیست
    یه هفته امتحان کنید ، هر موقع از خونه رفتید بیرون حواستونو به اون ها ندید و خیلی خونسرد به فکر کارای خودتون باشید و راه خودتونو برید
    چند بار که اینجوری کنید دیگه اون ها هم کمکم توجه و آزاشون کمتر میشه، اگه هم زیاد موثر نبود شما باز راه خودتونو ادامه بدید
    چون این اون ها هستن که باید از این کارشون خجالت بکشن نه اینکه شما تحت تاثیر رفتارای اشتباه هاشون قرار بگیرید و زندگی خودتونو مختل کنید
    شما نباید از این موضوع جزئی ترس و واهمه ای داشته باشید
    پس بهتره با ترستون روبرو بشید و شکستش بدید
    سعی کنید کمی قوی تر باشید و مصمم تر

    برای کلاس های آموزشی هم معمولا تو خیلی از شهرها تو مراکز فنی حرفه ای دوره های متنوعی برگزار میشه که هزینه ای هم ندارن
    میتونید برای شروع از این ها استفاده کنید و اگه براتون ممکنه و علاقه هم دارید
    میتونید یه شغل پاره وقت داشته باشید که حال و هواتون عوض بشه و اعتماد به نفستون بیشتر بشه
    اگه میتونید رشته ی مورد علاقه تون رو میتونید برید باشگاه یا اینکه تو خونه چند دقیقه ای رو به ورزش و نرمش اختصاص بدید، بعدش نتیجه اش رو میبینید که چقدر تاثیرات مفیدی داره
    هم روی جسم و هم روی روحیه تون
    یادتون باشه که همیشه شرایطی که واسه ی هر آدمی پیش میاد یه طرف کمی از قضیه است
    ولی این نحوه ی برخورد ما با مسئله و نگرشمون هست که بخش عمده ی قضیه رو تشکیل میده
    پس به خودتون باور داشته باشی دکه میتونید با تلاش بیشتر زندگی بهتری داشته باشید و از این روزهای زودگذر جوونی بهترین استفاده ها رو داشته باشید ، که خدایی نکرده فردای روز حسرتشون واسه تون نمونه
    اگه هم قابل دونستید و مایل بودید ،میتونیم با همدیگه دوست بشیم و همچنین دوستان دیگه ای که عضو سایت هستن
    منتظر حال خوبتون هستیم.
    شاد و سربلند باشین
    با آرزوی بهترین ها
    ویرایش توسط یلدا 25 : 04-23-2017 در ساعت 02:59 AM

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    ممنون یلدا جان که جوابمو دادی
    خواستم بهت تو خصوصی پیام بدم ولی صندوق دریافت شما پر بود و پیام و نفرستاد!
    یعنی میتونم دوباره شورع کنم؟
    من اونقدر راحت تنها از خونه بیرون میرفتم که الان همش به اون روزها حسودیم میشه
    همون همسایه محترم و همسایه های دیگش غش غش به من و خانوادم میخندید
    اون روز و هیچ وقت یادم نمیره
    فرض کن به همه گفته
    ولی من به هیچ کس نگفتم تا دعوا نشه
    بعضی وقتا میدیدم هستن از تو خیابان رد میشدم تا کاری بهم نداشته باشن اونم زود میاومد تو خیابان و میخواست خودشو بزنه بهم..... اون لحظه تپش قلب شدید میگرفتم و اشک تو چشمم جمع میشد....تازه اون موقع ها با مامانم بیرون بودم......مرتیک.......................... .................................................. .................................................. ..............
    با انگشت اشاره میکردن و میخندیدن
    چرا چون میخواستم از پیاده رو رد شم!!!!!
    اون صحیح و سالم
    و من درو داغون

    خدایا شکرت!!!!
    ویرایش توسط solaleh-rahimi : 04-23-2017 در ساعت 09:49 PM

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    ممنون یلدا جان که جوابمو دادی
    خواستم بهت تو خصوصی پیام بدم ولی صندوق دریافت شما پر بود و پیام و نفرستاد!
    یعنی میتونم دوباره شورع کنم؟
    من اونقدر راحت تنها از خونه بیرون میرفتم که الان همش به اون روزها حسودیم میشه
    همون همسایه محترم و همسایه های دیگش غش غش به من و خانوادم میخندید
    اون روز و هیچ وقت یادم نمیره
    فرض کن به همه گفته
    ولی من به هیچ کس نگفتم تا دعوا نشه
    بعضی وقتا میدیدم هستن از تو خیابان رد میشدم تا کاری بهم نداشته باشن اونم زود میاومد تو خیابان و میخواست خودشو بزنه بهم..... اون لحظه تپش قلب شدید میگرفتم و اشک تو چشمم جمع میشد....تازه اون موقع ها با مامانم بیرون بودم......مرتیک.......................... .................................................. .................................................. ..............
    با انگشت اشاره میکردن و میخندیدن
    چرا چون میخواستم از پیاده رو رد شم!!!!!
    اون صحیح و سالم
    و من درو داغون

    خدایا شکرت!!!!

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27925
    نوشته ها
    2,306
    تشکـر
    3,118
    تشکر شده 3,059 بار در 1,592 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    سلام دوست خوبم
    نمیدونم مشکلتون یا بیماریتون چیه که اذیت میشید اما اینو بدونید چیزی که توی جامعه ما زیاده ادمایی هست که اعمال و تئوری دین رو عالی انجام میدن اما بویی از انسانیت نبرده اند.که البته هدف از دینم ساختن انسان هست وگرنه خدا اونقدر بی نیاز هست که به خوبی و یا هدیه یا اعمال تئوری ما نیازی نداره همش برای ساختن خود ما هست.
    پس به این مسائل توجه نکن و برای خودت راحت باش.هیچ وقت به خاطر بی فرهنگی اون ادمایی که میگی خودتو از چیزی محروم نکن .

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7974
    نوشته ها
    67
    تشکـر
    53
    تشکر شده 14 بار در 12 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    خواهش می کنم دوست عزیزم
    این طور که گفتید شرایط حساس و یه مقدار هم دشواری رو در حال حاضر دارید
    با توجه به اینکه من دختر هستم و همسن شمام و خب بی مشکل هم نبودم تو زندگیم تا حدودی درکتون می کنم
    اما وقتی شرایط دشوار هست باید چیکار کرد؟
    نمیشه که دست رو دست بذاریم و همش بشینیم گریه کنیم
    همیشه برای هر مسئله ای یه راه حلی هست که ماها باید با تدابیر و تلاش زیاد پیداش کنیم، مطمئنا خدا هم کمک میکنه
    در مورد بیرون رفتن از خونه ، یعنی خونواده اتون خیلی سخت گیری میکنن که برین بیرون؟
    تحصیلاتتون چقدر هست؟
    میتونید از مشاوره ی حضوری دانشگاه یا مراکز دولتی استفاده کنید که هزینه اشون هم کمتر هست؟
    به این سختی ها هم نیست دوست عزیزم
    خدا خودش میگه دعا و صدای بنده هاش رو میشنوه
    شما نگرشتون رو باید کمی بهتر کنید و یه مقدار بیشتر برای ساختن زندگیتون تلاش کنید
    اگه میبینید خونواده تون رفتار و گفتارشون مسئله داره، شما کمی بیشتر صبوری به خرج بدید و سعی کنید از در محبت و احترام و یه جاهایی سکوت وارد بشید
    که هم اعصاب خودتون راحت تر باشه و هم بتونید به خواسته های خودتون برسید
    در مورد همسایه ها هم که خب جای تاسفش باقیه
    متاسفانه بعضی جاها به خصوص تو کشور ما اینطوری هست و بعضی از مردم به جای زندگی کاما باز هم دلیلی نمیشه شما دست روی دست بگذارید و به خاطر این موضوع از خونه نرید بیرونردن خودشون، دنبال این هستن که ببینن بقیه دارن چیکار میکنن

    یا مثلا گاهی پیش میاد دختری از خیابون رد بشه کسی از روی نادانی بهش حرفی بزنه، خب آیا این درسته که اون دختر دانشگاه و کار و زندگیش رو بذاره کنار و از خونه بیرون نره؟
    خب قطعا این معقولانه نیست
    من دیدم دختر دبیرستانی یکی دوسال یه پسری هر روز از در خونه تا دم مدرسه تعقیبش کرده بود و حتی اگه این بین میرفته از لوازم التحریر چیزی بگیره دنبالش میرفته
    به قول خودش عاشقش شده بود
    یه بار هم که آدرسشون عوض شد بازم پیدا کرده بود و باز همون آش و همون کاسه
    این موضوع بیشتر از یه سال طول کشید ولی دختره چون می ترسید شر بشه یا آبروش به خطر بیفته خیلی تحمل می کرد به این امید که دست برداره
    اما پسره به یه واسط گفته بود اگه باهاش ازدواج نکنه خودکشی میکنه
    خلاصه بعد یه مدت دیگه دست برداشت
    یا اینکه خود من قبلنا مگه اجباری بود یا همراه مادرم بودم وگرنه برای خرید خیلی کم بیرون می رفتم یا برای درس و دانشگاه
    یه بار یکی از همسایه هامون که جدید اومده بودن بعد از چند ماه که منو دیده بود تعجب کرده بود به مادرم گفته بود مگه شما دختر هم دارید
    یا اینکه گاهی تو محله تنهایی جایی می رفتم معذب بودم
    یه بار چند سال پیش رفتم مغازه ی سرکوچه که سر راهم بود برای مادرم خرید کنم فروشنده که آقا بود و از دوستان بابام گفت شما دختر فلانی هستید
    منم تعجب کردم با خودم که منو از کجا میشناخت
    یه بار هم یکی از خانوم های محله مون به مادرم گفته بود دخترتو همیشه میبینم وقتی راه میره سرش خیلی پایینه بهش بگو شاید چاله ای جلوی پاش باشه!
    خلاصه این مسائل شد تا مجبور نشم از خونه تنهایی برای خرید نرم بیرون
    اما یه جایی خودم خواستم که شرایط رو عوض کنم
    یه مدت که بسترش فراهم شده بود و خودم یه مدت باید تنهایی خریدای خونه رو انجام میدادم دیگه تصمیم گرفتم بی تفاوت باشم
    اولاش خیلی سختم بود طوری که وقتی میرفتم بیرون و بقیه رو میدیدم حس میکردم همه دارن منو نگاه میکنن که تنهایی این وقت روز کجا میرم
    یا وقتی میرفتم سرکوچه خرید کنم و کسی منو میدید کلی خجالت میکشیدم که الان چه فکری میکنن تنهایی رفتم خرید کنم
    بعدش که عاقلانه تر به موضوع نگاه کردم دیدم این همه استرس و خجالت فقط باعث اذیت شدن خودم میشه و به بقیه ارتباطی نداره که هر کسی چیکار میکنه
    بعدش هم کم کم برام عادی شد
    تا جایی که برام مهم نبود کی نگاه کنه یا چیزی بگه
    چون من رفتار غیرعادی نداشتم که واسش خجالت بکشم

    یا گاهی با اینکه دختر حجاب و رفتارش هم درست باشه بازم یه کسی هست که یه چیزی بهش بگه
    بهترین کار همین خونسرد بودن و بی تفاوتیه

    این مثال ها رو زدم که بگم گاهی چیزای جزئی باعث ایجاد مشکلات بزرگی تو زندگی میشن که میتونن بارها آدم رو عصبانی کنن
    ولی آدم باید قوی باشه و برای مسئله هاش دنبال راه حل باشه

    زندگی کردن حق شماست، حقی که خداوند بهتون داده، پس اجازه ندید هیچ آدمی این حق رو ازتون بگیره
    چه خونواده باشه چه همسایه چه فامیل و دوست و هر کسی دیگه ای
    حالا با رعایت احترام باید بهشون نشون بدید که این رفتارشون درست نیست
    یه هفته امتحان کنید ، هر موقع از خونه رفتید بیرون حواستونو به اون ها ندید و خیلی خونسرد به فکر کارای خودتون باشید و راه خودتونو برید
    چند بار که اینجوری کنید دیگه اون ها هم کمکم توجه و آزاشون کمتر میشه، اگه هم زیاد موثر نبود شما باز راه خودتونو ادامه بدید
    چون این اون ها هستن که باید از این کارشون خجالت بکشن نه اینکه شما تحت تاثیر رفتارای اشتباه هاشون قرار بگیرید و زندگی خودتونو مختل کنید
    شما نباید از این موضوع جزئی ترس و واهمه ای داشته باشید
    پس بهتره با ترستون روبرو بشید و شکستش بدید
    سعی کنید کمی قوی تر باشید و مصمم تر

    برای کلاس های آموزشی هم معمولا تو خیلی از شهرها تو مراکز فنی حرفه ای دوره های متنوعی برگزار میشه که هزینه ای هم ندارن
    میتونید برای شروع از این ها استفاده کنید و اگه براتون ممکنه و علاقه هم دارید
    میتونید یه شغل پاره وقت داشته باشید که حال و هواتون عوض بشه و اعتماد به نفستون بیشتر بشه
    اگه میتونید رشته ی مورد علاقه تون رو میتونید برید باشگاه یا اینکه تو خونه چند دقیقه ای رو به ورزش و نرمش اختصاص بدید، بعدش نتیجه اش رو میبینید که چقدر تاثیرات مفیدی داره
    هم روی جسم و هم روی روحیه تون
    یادتون باشه که همیشه شرایطی که واسه ی هر آدمی پیش میاد یه طرف کمی از قضیه است
    ولی این نحوه ی برخورد ما با مسئله و نگرشمون هست که بخش عمده ی قضیه رو تشکیل میده
    پس به خودتون باور داشته باشی دکه میتونید با تلاش بیشتر زندگی بهتری داشته باشید و از این روزهای زودگذر جوونی بهترین استفاده ها رو داشته باشید ، که خدایی نکرده فردای روز حسرتشون واسه تون نمونه
    اگه هم قابل دونستید و مایل بودید ،میتونیم با همدیگه دوست بشیم و همچنین دوستان دیگه ای که عضو سایت هستن
    منتظر حال خوبتون هستیم.
    شاد و سربلند باشین
    با آرزوی بهترین ها
    ممنون یلدا جان که جوابمو دادی
    خواستم بهت تو خصوصی پیام بدم ولی صندوق دریافت شما پر بود و پیام و نفرستاد!
    یعنی میتونم دوباره شورع کنم؟
    من اونقدر راحت تنها از خونه بیرون میرفتم که الان همش به اون روزها حسودیم میشه
    همون همسایه محترم و همسایه های دیگش غش غش به من و خانوادم میخندید
    اون روز و هیچ وقت یادم نمیره
    فرض کن به همه گفته
    ولی من به هیچ کس نگفتم تا دعوا نشه
    بعضی وقتا میدیدم هستن از تو خیابان رد میشدم تا کاری بهم نداشته باشن اونم زود میاومد تو خیابان و میخواست خودشو بزنه بهم..... اون لحظه تپش قلب شدید میگرفتم و اشک تو چشمم جمع میشد....تازه اون موقع ها با مامانم بیرون بودم......مرتیک.......................... .................................................. .................................................. ..............
    با انگشت اشاره میکردن و میخندیدن
    چرا چون میخواستم از پیاده رو رد شم!!!!!
    اون صحیح و سالم
    و من درو داغون

    خدایا شکرت!!!!

  15. کاربران زیر از solaleh-rahimi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خدایا باهات حرف دارم

    نقل قول نوشته اصلی توسط solaleh-rahimi نمایش پست ها
    ممنون یلدا جان که جوابمو دادی
    خواستم بهت تو خصوصی پیام بدم ولی صندوق دریافت شما پر بود و پیام و نفرستاد!
    یعنی میتونم دوباره شورع کنم؟
    من اونقدر راحت تنها از خونه بیرون میرفتم که الان همش به اون روزها حسودیم میشه
    همون همسایه محترم و همسایه های دیگش غش غش به من و خانوادم میخندید
    اون روز و هیچ وقت یادم نمیره
    فرض کن به همه گفته
    ولی من به هیچ کس نگفتم تا دعوا نشه
    بعضی وقتا میدیدم هستن از تو خیابان رد میشدم تا کاری بهم نداشته باشن اونم زود میاومد تو خیابان و میخواست خودشو بزنه بهم..... اون لحظه تپش قلب شدید میگرفتم و اشک تو چشمم جمع میشد....تازه اون موقع ها با مامانم بیرون بودم......مرتیک.......................... .................................................. .................................................. ..............
    با انگشت اشاره میکردن و میخندیدن
    چرا چون میخواستم از پیاده رو رد شم!!!!!
    اون صحیح و سالم
    و من درو داغون

    خدایا شکرت!!!!

    خواهش می کنم عزیزم
    ببخشید دیر جواب میدم، صندوق پیام ها رو خالی کردم
    واقعا ناراحت کننده است
    آخه چرا باید اینجوری باشه؟!
    بله قطعا میتونید دوباره شروع کنید و حتی از قبل هم بهتر باشید، چون این حق شماست
    من واقعا تعجب می کنم، آخه چرا باید اون ها همچین رفتاری رو با شما و خونواده تون داشته باشن؟
    خودشون کار و زندگی ندارن؟!
    خونواده تون چه عکس العملی دارن با این وضع؟!
    مگه شما چیکار کردین که همسایه هاتون اینطوری رفتار میکنن؟!
    امیدوارم هر چی زودتر روال بهبودی با این مسئله رو پیش بگیرید
    خدا هدایتشون کنه
    ان شاالله براتون حل میشه گلم
    اصلا به خودتون سخت نگیرید
    برای هر کاری هم از تایید و رضایت خدا و عقلتون استفاده کنید و با حرف و واکنش های بقیه هم کاری نداشته باشین.
    واقعا تاسف انگیزه این رفتارها و آدم ها.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد