نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11

موضوع: نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

4352
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21907
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    36
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    باعرض سلام
    من ي مشكلي دارم ك واقعانميدون م بايدچيكاركنم؟
    من عيدعقدكردموالان ازانتخابم راضي نيستم و مدام دارم خودموسرزنش ميكنم وهمش توفكرمواصلاارامش رواني ندارم
    من٢٢سالمه ودبيرهستم
    همسرم٢٧ساله وكارمنداداره برق هست وهردوليسانسيم


    مابه طورسنتي و فقط بادوبارجلسه خاستكاري صحبت كردن عقد كرديم
    دلايلي كه من اين ازدواجوقبول كردم اينابود:
    خانواده خوبي داشت
    شغل خوبي داشت
    باادامه تحصيلم مشكلي نداشت
    پسرمثبتي بود واهل دود و دم ودوست دختر و اينانبود
    توتحقيقات همه ا ز اخلاقش تعريف كردن




    ولي الان واقعاباشخصيتش مشكل دارم اصلادوست ندارم باهاش باشم
    من عاشق ادمايی هستم ك مدرنو باكلاس هستن،خوب صحبت ميكنن،افكارمثبتي دارن
    وبهم انرژي ميدن
    من عاشق كنابخوندن ومديريت زمانو یادگیری و... هستم


    ولي متاسفانه اواصلا اينطورنيست
    اصل مشكلم اينه ك فوق العاده سنتي هست
    تيپوافكارش مثل ي مرد٥٠سالس حتي شايد باباي من مدرنتر از او باشه
    مثلا فكر كنم توعمرش رستوران نرفته
    هيچ تجربه اي نداره كه ب من انتقال بده . اصلا مسافرت نرفته تا حالا با دوستاش خانوادشم اهل مسافرت نبودن زیاد
    اصلا به تناسب اندامش اهميت نميده من بلند و کشیده هستم و او قد کوتاه و تپل . چون تو خواستگاری نشسته بودیم و گت تنش بود من متاسفانه دقت نکردم و فقط قدش چند سانت از من بلند تر هست و شکم بزرگی داره. ارادش هم کمه برای رزیم گرفتن و چون خوب لباس نمیپوشه اصلا نمیخام برم خونه فامیلامون باهاش
    ازغذاخوردنش خوشم نمياد
    عميشه داره غرميزنه ازكارشو از بقيه. کار من هم مثلا سختی هایی داره ولی اصلا به چشمم نمیاد و همیشه دارم خاطرت خوب و خنده دار تعریف میکنم از شاگردام. اذیت کردنای بچه ها رو هم حتی هیچ وقت به حالت غر زدن تعریف نمیکنم
    همكاراوفاميلاش زيا دباهاش نميجوشن درحالي كه من بين دوستامو همكارام معمولا مركز توجه هستم
    اعتماد به نفس نداره و همیشه میگه من خنگم و کشش ندارم متنفرم از این جمله
    واسه روزمعلم كه همه باشوهراشونو خانوماش وندعوت بودن من نرفتم چون اونجاهمه شوخي ميكننودرموردخيلي مسائل اظهارنظر ميكننو .... ولي ميدونستم كه اوقراره ساكت بمونه ولباس خوب نپوشه
    ودركل بهش افتخار نميكنم واين خيلي بده




    من خيلي برام مهمه كه شوهرم باعث پيشرفتم بشه هرپيشرفتي ( تشويقم كنه،رشد شخصيت،موقعيت اجتماعي جديد،هرچيزياصن فرق نداره
    ولي او هيچ چيزي نداره كه با من به اشتراک بذاره
    مثلا من تشويقش كردم ورزش كنه،زبان ميحام بهش يادبدمو ...


    واينكه صحبت كردن باهاش برام هيجان انگيزنيست. البته خیلی ناخوشایند هم نیست خداروشکر. شوخياش اکثرا بيمزه هست و بازور ميخندم بیشتر وقتا


    و يك ويژگي اي كه داره واذيتم ميكنه اينه كه خيلي زودگريه ش ميگيره وحساسه و نازك نارنجي مثلا مرده من تو زندگیم همچین چیزی ندیدم. مثلا کارش برای یکسال افتاده ی روستا که یک ساعت فاصله س تا شهرمون و شب قبلش چشاش پر اشک بود در حالی که طبیهی بود من گریه کنم نه اون. منم انقد از این حرکتش بدم اومده بود که میگفتم بره یخورده قوی تر بشه حداقل
    من چجوري بهش تكيه كنم که انقد حساسه مثل دخترا
    اوهنوزبچه ننه هست


    من هميشه دنبال پيشرفت ورفتن بدنبال پله هاي بعدي هستم ولی او دقيقا همين پله اي ك توش قرارداره براش كافيه
    ادماي اطرافم روم تاثير ميدارن ميتوسم اززندكي باهاش ي ادم راكد و منفعل بشم




    من تو اين يك ماه و نيم ك گذشته الان عاشقش نيستم . اين طبيعيه؟
    و در رابطه باهاش زيادبشاش و پرانرژي نيستم چون كاراش ك ميبينم ناخرداگاه اخم ميكنم




    چيكاركنم؟؟
    نميتونم طلاق بگيرم چون ميترسم پشيمون بشم و خانوادم هم ناراحت میشن چون میگن شوهرت پسر مثبت و خوبیه منم اینارو اصلا بهشون نگفتم و مسلما خاستگاراي خوبي كه قبلا داشتم ديگه قرار نيست بعد طلاق بيان. و تحمل اسیب روحی طلاق رو ندارم
    كمكم كنيد
    باز هم ممنون و متشکر
    ممنون
    ویرایش توسط Atefe_72 : 05-11-2017 در ساعت 02:12 PM

  2. بالا | پست 2


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    عزیزم متن رو ویرایش کن٬ هیچی خونده نمیشه.

  3. 2 کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12497
    نوشته ها
    390
    تشکـر
    1,041
    تشکر شده 580 بار در 275 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    عرض سلام و احترام
    خب ببینید...دوران نامزدی رو برای همین گذاشتن...بزرگترین اشتباه ممکن همینه که ندیده و نشناخته کار رو تمام میکنن
    البته هیچوقت دیر نیست و صرفا عقد کردن هم بهیچ عنوان نباید این معنی رو داشته باشه که دیگه کار تمومه.دوران شناخت همینجاست
    بنده نمیخوام بگم ایشون آدم بدی هست.به هیچ عنوان.اما اگر توضیحات شما درست و صادقانه باشه..از نظر بنده ایشون هنوز آمادگی
    ازدواج و زندگی مشترک و تکیه گاهی برای یک زن بودن رو ندارن بهیچ وجه.و شاید امادگی انجام خیلی کارهای دیگه رو هم نداشته باشن
    و باید اصلاحات زیادی تو خودشون ایجاد کنن...و البته همینطور شما که بنظرم با عجله و قضاوت زودتون به این سرعت عمل کردید...
    هنوز بنده متوجه نشدم که شما چطور اینهمه ویژگیهای ظاهری رو و بقول خودتون ایرادات ظاهری رو تو 2 جلسه خاستگاری تو ایشون
    ندیده بودید...یعنی نشستن و کت پوشیدنِ ایشون باعث شد هیچکدوم دیده نشن ؟ آیا ایشون وقتی از در خونه وارد شدن ندیدینشون ؟
    یا وقتی هنوز ایستاده بودن و در حال احوالپرسی؟ یا وقتی میرفتن ؟ نحوه راه رفتن و نشست و برخاستشون رو ندیدین ؟ و اینکه کت
    پوشیدن واقعا باعث میشه شکم و اندام ایشون و یک مرد اصلا دیده نشه؟ اونهم برای خانمها که نگاه تیزبین و بسیار دقیقی دارن ؟
    البته بنده به هیچ عنوان ظاهر بینی و ظاهردوستی رو به هیچکس توصیه نمیکنم...اما بازهم این شمایید و زندگی هم مال شماست
    طبق صحبتها و اینهمه ایراداتی که شما گفتید و اینکه کاملا مشخص هست که موارد زیادی تو این شخص هست که حالا شما به
    هر دلیلی ازشون خوشتون نمیاد...پس این ازدواج به هیچ عنوان توصیه نمیشه...لطفا قوی باشید و بدونین که زندگی شوخی بردار
    نیست و با حرف اینو اون هم نمیشه زندگی کرد...تا الان در اشتباه بودید اما دیگه الان چشمتون رو باز کنید و محکم تصمیم بگیرید
    تمامی این موارد و گفته هاتون رو رک و راست به خونوادتون هم بگید و قانعشون کنید.اگر اول راه دلتون صاف نباشه مطمئن باشید
    که تا اخر عمر هرگز صاف نخواهد شد و هر روز نسبت به بدبینی یا حتی تنفر شما به ایشون هم افزوده میشه.پس درست انتخاب کنید
    در ضمن این مطلب هم که در مورد همین دوران و زوجین هست شاید بتونه مفید باشه...http://forum.moshaver.co/f124/%D8%A2...F%D8%9F-16618/
    سلامت و سربلند باشید.
    ویرایش توسط YAshin.SAhAkiyAn : 05-11-2017 در ساعت 03:47 PM

  5. 3 کاربران زیر از YAshin.SAhAkiyAn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21907
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    36
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    دوست عزيز از اين كه وقت گذاشتيد و به من جواب داديد واقعا ممنون و سپاسگزارم
    لينكي كه گذاشته بوديد رو مطالعه كردم . باهاش راحتم و در كنارش احساس امنيت ميكنم و تا حالا چند باز بحثمون شده راحن همديگرو بخشيديم ولي از اين لحاظ كه فكر مسكنم خودم ادم بهتري شدم و يا اينكه براي ديدنش لحظه شماري كنم وايتا درست نيست و متاسفانه من خودم رو برتر از او ميبينم و خيلي سعي ميكنم ك نشوم ندم اين مورد رو.




    شما درست ميگيد من عجله كردم ولي متاسفانه رسم رابج داخل شهر ما اينطوزيه و من فقط از اين جهت كه همه ميگفتن هيچي معم تر ازداخلاق و رفتار نيست و خونه و ماشين و كارشم خوبه و .... اخرش تن به اين ازدواج دادم


    البته ويژگي هاي خوب هم داره مثل اين كه مهربون و خوش قلب هست. احساساتشو براحني بروز ميده. برام هديه ميگيره. با خانوادم رابطه خوبي داره منو تحسين ميكنه واهل رفيق بازي نيست و ادم مسووليت پذيريه و كارشو خيلي خوب انجام ميده ....
    ولي چيزايي كه بالا كفتم درسته. و دوست داشتم یه ادم فعال و پرانرژی و با اعتماد به نفس باشه و یجوری باشه که بهش افتخار کنم که همچین شوهری دارم . الان یجوری هست که وقتی جلو فامیلامون حرف میزنه من همش استرس دارم که یچیزی بکه که بقیه بفهمن که او در این حد سنتی هست.
    مثلا دیشب رفتیم ادکلن بخره برام. اصلا انگار اصطلاحاتی مثل تلخ و شیرین و .... به گوشش نخورده بود و من از این چیزا واقعا اذیت میشم.


    در مورد ظاعر هم تو خواستگاری با خودم كفتم كه قدش اشكال نداره و خودش هم ميكفت شبا شام نميخورم و ... حدس زدم ك تناسب اندامش براش اهميت داشته باشه. الان هم شبا ميره ورزش بخاطر من ولي خوراكشم سرجاشه، معم ترين مشكل اينه كه خيلي بد لباس ميپوشه . شايد لگه خوش لباس بود هيچ وقت چاقيش و یا قدش به چشمم نميومد




    حالا بنظر شما تنها راه پيش رو طلاق هست؟
    چون باباي من مشكل قلبي داره و خیلی میترسم اتفاقی براش بیفته
    واين كه شهر ما كوچيكه و دوست ندارم تو اين سن همکارامو اشناها منو به جشم ي زن مطلقه ببينن . يعني در اينده هيچ چيز تغيير نميكنه؟


    بازم ممنون
    ویرایش توسط Atefe_72 : 05-12-2017 در ساعت 12:57 PM

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12497
    نوشته ها
    390
    تشکـر
    1,041
    تشکر شده 580 بار در 275 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    ببینید یک مشاور هیچوقت نمیاد مستقیما به شما بگه که چیکار کنید...تصمیم در نهایت مال شماست...اما اینجا کار خیلی سخت شده
    مشخصا خوبی های ایشون بسیار بیشتر از بدیهاشون یا درست ترش اینکه ایراداتی هست که شما ازشون گرفتین...و مساله اصلی همینجاست
    خیلی بخوایم ساده و اجتماعی در موردش فکر کنیم و چیزیکه معمولا تو عرف هست و همینطور خانواده ی شما هم گفتن : اینه که زیاد سخت نگیر
    و بساز و باهاش زندگی کن...اما مشکل همینجاست...صحبتهای شما مشخص میکنه که بهیچ عنوان نمیتونید در آینده از ایرادات ایشون بگذرید.

    چطور ممکنه کسیو که بچه ننه خطاب کردید مرد زندگیتون بدونید؟ تجربه ثابت کرده در جامعه امروز جوونهایی که رو این چیزا حساسن نمیتونن کنار بیان
    یعنی همینکه شما الان اینهمه ایراد و ضعف رو از ایشون اینجا بیان کردید و پشت سرشون حرف زدید و به صراحت هم خودتون رو برتر ازشون دونستید
    این همون مشکل بزرگیه که کارو سخت میکنه...و بدتر از همه اینکه دارید تظاهر میکنید جلوشون...این بزرگترین خیانت هست در حق ایشون
    اینکه در ظاهر جلوشون میخندید و تظاهر میکنید که بسیار روابط خوب هست اما در باطن و اعماق قلبتون همش ایرادات و ضعفهای ایشون رو میبینید
    مثلا وقتی میگید میترسم که جلوی فامیل چیزی بگه یا رفتاری کنه که باعث سرافکندگیتون بشه...از نظر بنده هیچ احتیاجی نیست که ایشون جلوی
    فامیل و بستگان چیزی بگن...چون همین الان هم ایشون توی قلب شما و از نظر شما باعث سرافکندگی و خجالت و همینطور ناراحتی شما هستن

    همینکه ایشون توی قلب شما از چشم شما افتاده باشن همین کافیه که بزرگترین مشکل باشه...اما درحالیکه شما دارید تظاهر به خوب بودن میکنید
    میدونید اگر خدای نکرده ایشون روزی احساس واقعی شمارو بفهمن چی میشه؟ خدا اونروز رو نیاره که وقتی ایشون داشته صادقانه احساساتش رو
    به شما بیان میکرده و خوشحال بوده بفهمه که تمام رفتار شما با ایشون بر پایه یک دروغ بوده و شما از بسیاری رفتارها و جزئیات وجودیش دلزده
    و دلچرکین هستید...میتونید تصور کنید چه ضربه بزرگی به اون بنده خدا وارد میشه؟اصلا بر فرض که ایشون هیچوقت نفهمن که شما تظاهر میکنید
    میدونین این احساسات منفی و دلزدگی شما نسبت به ایشون چقدر میتونه تو روابط زناشوییتون تاثیر بزاره؟ و بالاخره تا کِی قراره تظاهر کنید ؟
    تا ابد زجر بکشین و زندگی اون بنده خدارو هم داغون کنید فقط بخاطر اینکه عرف جامعه و حرف مردم رو نمیتونید تحمل کنید ؟

    ( زوجهای عاقل و منطقی بعد از اینکه دوران تحقیق و آشنایی و شناخت کاملشون به اتمام رسید و تصمیم نهایی برای باهم بودن رو گرفتند
    سعی میکنن تا حد امکان همیشه هوای همدیگرو داشته باشن و از هم تعریف و تمجید کنن و نواقص همدیگرو نه تنها بپوشونن بلکه کاملا
    انکارشون کنن و به هم افتخار کنن...مخصوصا در اوایل زندگی.اما با توصیفات شما..وضع خیلی خرابه...مطمئنم که نمیتونید با گذر زمان کنار بیاید)

    بالاخره اشتباهیه که کردین اما ماهی رو هروقت از آب بگیرید تازه هست...یا با ایرادات کوچیک ایشون کنار بیاید.که بنده بعید میدونم بتونید...
    یا سریعا فکری کنید و یواش یواش و با قاطعیت مشکل رو به پدرتون و خود شخص بگید و چاره ای کنید...باز هم تاکید میکنم که زندگی مال شماست
    و در آخر تصمیم نهایی فقط با خودتونه...اما خواهشی که ازتون دارم اینه که هر تصمیمی که میگیرید زندگی اون شخص رو تباه نکنید فقط بخاطر خودتون
    شاید روزی برسه که سن و سالتون که رفت بالاتر و باتجربه تر شدید بفهمید که چقدر واقعا به مسائل سطحی و جزئیات بی اهمیتی داشتید توجه میکردید
    و چقدر زندگی رو برای خودتون سخت کرده بودید با این ظاهربینی ها...اما امروز...فعلا و در این لحظه این افکار و احساسات شما داره زندگی یه شخص
    دیگه و همینطور در آینده خودتون رو هم نابود میکنه...تمام چیزیرو که میتونستم و لازم بود که به شما بگم رو گفتم...امیدوارم درست تصمیم بگیرید.
    سلامت و سربلند باشید.
    ویرایش توسط YAshin.SAhAkiyAn : 05-13-2017 در ساعت 01:07 AM

  8. 3 کاربران زیر از YAshin.SAhAkiyAn بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34739
    نوشته ها
    398
    تشکـر
    35
    تشکر شده 121 بار در 88 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Atefe_72 نمایش پست ها
    باعرض سلام
    من ي مشكلي دارم ك واقعانميدون م بايدچيكاركنم؟
    من عيدعقدكردموالان ازانتخابم راضي نيستم و مدام دارم خودموسرزنش ميكنم وهمش توفكرمواصلاارامش رواني ندارم
    من٢٢سالمه ودبيرهستم
    همسرم٢٧ساله وكارمنداداره برق هست وهردوليسانسيم


    مابه طورسنتي و فقط بادوبارجلسه خاستكاري صحبت كردن عقد كرديم
    دلايلي كه من اين ازدواجوقبول كردم اينابود:
    خانواده خوبي داشت
    شغل خوبي داشت
    باادامه تحصيلم مشكلي نداشت
    پسرمثبتي بود واهل دود و دم ودوست دختر و اينانبود
    توتحقيقات همه ا ز اخلاقش تعريف كردن




    ولي الان واقعاباشخصيتش مشكل دارم اصلادوست ندارم باهاش باشم
    من عاشق ادمايی هستم ك مدرنو باكلاس هستن،خوب صحبت ميكنن،افكارمثبتي دارن
    وبهم انرژي ميدن
    من عاشق كنابخوندن ومديريت زمانو یادگیری و... هستم


    ولي متاسفانه اواصلا اينطورنيست
    اصل مشكلم اينه ك فوق العاده سنتي هست
    تيپوافكارش مثل ي مرد٥٠سالس حتي شايد باباي من مدرنتر از او باشه
    مثلا فكر كنم توعمرش رستوران نرفته
    هيچ تجربه اي نداره كه ب من انتقال بده . اصلا مسافرت نرفته تا حالا با دوستاش خانوادشم اهل مسافرت نبودن زیاد
    اصلا به تناسب اندامش اهميت نميده من بلند و کشیده هستم و او قد کوتاه و تپل . چون تو خواستگاری نشسته بودیم و گت تنش بود من متاسفانه دقت نکردم و فقط قدش چند سانت از من بلند تر هست و شکم بزرگی داره. ارادش هم کمه برای رزیم گرفتن و چون خوب لباس نمیپوشه اصلا نمیخام برم خونه فامیلامون باهاش
    ازغذاخوردنش خوشم نمياد
    عميشه داره غرميزنه ازكارشو از بقيه. کار من هم مثلا سختی هایی داره ولی اصلا به چشمم نمیاد و همیشه دارم خاطرت خوب و خنده دار تعریف میکنم از شاگردام. اذیت کردنای بچه ها رو هم حتی هیچ وقت به حالت غر زدن تعریف نمیکنم
    همكاراوفاميلاش زيا دباهاش نميجوشن درحالي كه من بين دوستامو همكارام معمولا مركز توجه هستم
    اعتماد به نفس نداره و همیشه میگه من خنگم و کشش ندارم متنفرم از این جمله
    واسه روزمعلم كه همه باشوهراشونو خانوماش وندعوت بودن من نرفتم چون اونجاهمه شوخي ميكننودرموردخيلي مسائل اظهارنظر ميكننو .... ولي ميدونستم كه اوقراره ساكت بمونه ولباس خوب نپوشه
    ودركل بهش افتخار نميكنم واين خيلي بده




    من خيلي برام مهمه كه شوهرم باعث پيشرفتم بشه هرپيشرفتي ( تشويقم كنه،رشد شخصيت،موقعيت اجتماعي جديد،هرچيزياصن فرق نداره
    ولي او هيچ چيزي نداره كه با من به اشتراک بذاره
    مثلا من تشويقش كردم ورزش كنه،زبان ميحام بهش يادبدمو ...


    واينكه صحبت كردن باهاش برام هيجان انگيزنيست. البته خیلی ناخوشایند هم نیست خداروشکر. شوخياش اکثرا بيمزه هست و بازور ميخندم بیشتر وقتا


    و يك ويژگي اي كه داره واذيتم ميكنه اينه كه خيلي زودگريه ش ميگيره وحساسه و نازك نارنجي مثلا مرده من تو زندگیم همچین چیزی ندیدم. مثلا کارش برای یکسال افتاده ی روستا که یک ساعت فاصله س تا شهرمون و شب قبلش چشاش پر اشک بود در حالی که طبیهی بود من گریه کنم نه اون. منم انقد از این حرکتش بدم اومده بود که میگفتم بره یخورده قوی تر بشه حداقل
    من چجوري بهش تكيه كنم که انقد حساسه مثل دخترا
    اوهنوزبچه ننه هست


    من هميشه دنبال پيشرفت ورفتن بدنبال پله هاي بعدي هستم ولی او دقيقا همين پله اي ك توش قرارداره براش كافيه
    ادماي اطرافم روم تاثير ميدارن ميتوسم اززندكي باهاش ي ادم راكد و منفعل بشم




    من تو اين يك ماه و نيم ك گذشته الان عاشقش نيستم . اين طبيعيه؟
    و در رابطه باهاش زيادبشاش و پرانرژي نيستم چون كاراش ك ميبينم ناخرداگاه اخم ميكنم




    چيكاركنم؟؟
    نميتونم طلاق بگيرم چون ميترسم پشيمون بشم و خانوادم هم ناراحت میشن چون میگن شوهرت پسر مثبت و خوبیه منم اینارو اصلا بهشون نگفتم و مسلما خاستگاراي خوبي كه قبلا داشتم ديگه قرار نيست بعد طلاق بيان. و تحمل اسیب روحی طلاق رو ندارم
    كمكم كنيد
    باز هم ممنون و متشکر
    ممنون
    سلام
    باید بیشتر تحقیق میکردی
    ولی میشه زندگی رو تغییر داد تو هر شرایطی بهش بگو از این شرایط راضی نیستی اصلا و باید تغییر کنی
    وقتی ایرادهای همدیگه رو بگید و بعد اصلاحش کنید لذت بخش تره
    در ضمن اینم بگم منم مدل شوهر شما هستم ینی خیلی چشم و گوش بستم و کسی حال نمیکنه باهام
    اما نازک نارنجی نیستم

  10. کاربران زیر از قیامت بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28420
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    412
    تشکر شده 104 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    "البته ويژگي هاي خوب هم داره مثل اين كه مهربون و خوش قلب هست. احساساتشو براحتي بروز ميده. برام هديه ميگيره. با خانوادم رابطه خوبي داره منو تحسين ميكنه واهل رفيق بازي نيست و ادم مسووليت پذيريه و كارشو خيلي خوب انجام ميده ...."

    همین که به شما اجازه ادامه تحصیل داده و تحسینتون میکنه یعنی مشوق پیشرفت شماست و انرژی مثبت

    خانوم عزیز شما این اخلاق های مثبت رو برای همسرتون شمردید این اخلاق ها رو یک کفه ی ترازو و ایده آل هاتونو توی کفه دیگر بذارید سبک که نیست سنگین تر هم هست... به نظر بنده "چاقی و احساساتی بودن و سرزبون نداشتن" دلیل بر این نمیشه که انسان نتونه عمیقا کسی رو دوست داشته باشه... گاهی برای اینکه پی ببریم که چرا نمیتونیم کسی رو دوست داشته باشیم باید دنبال ایراد در طرز فکر خودمون باشیم نه طرف مقابل
    امضای ایشان


  12. کاربران زیر از zeinab7 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3829
    نوشته ها
    1,254
    تشکـر
    954
    تشکر شده 1,186 بار در 691 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی



    اگر دختر و پسر به موقع متوجه سردی روابط نشده و فکری برای روند پیشرفت سردی روابطشان نکنند، یقیناً با هجوم افکاری چون از بین رفتن علاقه،‌ از چشم افتادن و … به ذهنشان از تشکیل زندگی مشترک آینده بی رغبت یا منصرف شده و روز به روز بر دوری و فاصله شان افزوده می شود.زیاد شدن مدت دوران نامزدی شاید مزایای بسیاری چون شناخت کامل فرد مقابل، فرصت کافی برای تامین مخارج ازدواج یا جهیزیه و … برای دختر و پسر داشته باشد ولی معایبی چون عادی و سرد شدن روابط، ایجاد مشکلات و اختلافات زیاد و… نیز به همراه دارد.

    معمولاً افراد در دوران ابتدایی عقدشان روابطی کاملاً عاطفی و عاشقانه با یکدیگر دارند. وابستگی زیاد عاطفی،‌ باعث دیدارها و ملاقات های پی در پی دختر و پسر و ابراز محبت های آنها به یکدیگر می شود. اما هر چه قدر که این دوران طولانی تر می شود روابط میان آنها سردتر و کمرنگ تر می شود. این امر در صورت تعادل کاملاً طبیعی است اما اگر بیش از حد شود یعنی طرفین کاملاً نسبت به هم سرد و بی علاقه شوند، غیرطبیعی و خطرناک می باشد.
    اگر دختر و پسر به موقع متوجه سردی روابط نشده و فکری برای روند پیشرفت سردی روابطشان نکنند، یقیناً با هجوم افکاری چون از بین رفتن علاقه،‌ از چشم افتادن و … به ذهنشان از تشکیل زندگی مشترک آینده بی رغبت یا منصرف شده و روز به روز بر دوری و فاصله شان افزوده می شود. به همین دلیل و برای جلوگیری از این افکار و رفتارهای مغشوش و آزاردهنده رعایت برخی اصول برای تقویت عشق و محبت میان افراد در این دوران به دوستان عزیزمان توصیه می شود.

    ۱ – ابراز عشق و محبت به فرد مقابل
    افراد باید سعی کنند در این دوران برای نزدیک تر شدن به هم و اجتناب از فاصله به انجام برخی امور و فعالیت ها که نشان دهنده عشق و محبتشان به فرد مقابل است، اقدام نمایند.

    – محبت کلامی : استفاده بیشتر از جملات تاثیر گذاری چون: عزیزم خیلی دوست دارم،‌ عاشقانه به تو دل بستم، زندگی من با بودن تو معنا پیدا می کند، با نامزدتان تماس بگیرید و به او بگویید فقط می خواستم صدایت را بشنوم و…
    – ارسال پیامک های عاشقانه
    – هدیه دادن : راه دیگر ابراز علاقه به نامزد هدیه دادن به وی است. هدیه تاثیر زیادی بر روحیه و علاقه افراد به یکدیگر می گذارد مخصوصاً اگر بدون هیچ دلیل و مناسبتی باشد.‌ هدیه دادن به زن ها را فراموش نکنید که تاثیر عجیبی در جلب محبت آنها خواهد داشت.
    ۲ – انجام فعالیت های موثر
    – انجام امور و فعالیت هایی که نامزدتان به آنها علاقه بسیار دارد. مثل نامه نوشتن،‌ تماس گرفتن،‌ تفریح کردن، سفر رفتن و … می تواند شما را به هم نزدیک تر کند و نقاط مشترک جدیدی میان تان به وجود آورد.

    – زمان بیشتری برای با هم بودن و با هم سخن گفتن بگذارید.
    ۳ – اجتناب از انجام اموری که باعث آزار فرد مقابل می شود.
    – تندخویی کردن، دروغ گفتن،‌ بدقولی کردن، ژولیده پولیده بودن و … نمی تواند عاطفه میان شما را بیشتر کند.

    – به بهانه صمیمی بودن یا این که طرف مقابل تا الان شما را شناخته، آداب اجتماعی، نظافت، زیبایی و صداقت را زیر پا نگذارید و خیال نکنید فرصت برای جبران زیاد است.
    با رعایت این نکات شما به نامزدتان نشان می دهید که او را دوست دارید و عاشقش هستید. به او احترام می گذارید و به احساساتش توجه می کنید.
    مشکلات رایج در عقد طولانی

    مجموعه: نامزدی، عقد و بعد از ازدواج اخبار،سرگرمی,آشپزی,مد,روان ناسی,اینترنت
    دوران عقد,طولانی شدن دوران عقد,طول مدت دوران
    طولانی شدن دوران عقد در کنار همه خطراتی که دارد، یک زنگ خطر خیلی ویژه را برای زوج های جوان به صدا در می آورد. شما فکر می کنید نسبت به یکدیگر سرد شده اید و همین عامل قهر و آشتی های پی در پی می شود.
    مشاوران ازدواج می گویند بهترین طول مدت دوران عقد شش ماه تا یک سال است. فلسفه دوران عقد آشنایی بیشتر زوجین با یکدیگر و رسیدن به این قطعیت است که: “ما می خواهیم با هم زندگی کنیم.” دوران عقد به دلیل یک جا زندگی نکردن زوجین، نداشتن حریم خصوصی و رفت و آمدهای همیشگی، دورانی پر از فشار روانی و تنش است. هرچه این دوره طولانی تر شود فشارهای خانواده ها و امکان ایجاد اختلاف و بحث و مشاجره بیشتر می شود. به طور معمول ۳ سال برای دوره عقد زمان زیادی است.
    ممکن است در این دوره، خانواده شما یا همسرتان کم کم خسته شوند و این خستگی را در قالب تغییر رفتارهایی نشان دهند که طبیعتا این فشارها از سوی شما یا همسرتان به دیگری منتقل و سبب کوک شدن ساز یک بحث و مشاجره می شود.
    از سوی دیگر برخی تعامل های سازنده و اتفاق های مثبت، پس از ازدواج و فقط پس از انتقال به خانه جدید برای زوجین رخ می دهد. پس نوشداروی مشکل شما انتقال هرچه سریع تر به خانه خودتان است.اما تا زمانی که امکان این امر خیر میسر شود، توصیه های زیر به شما در بهبود روابط کمک می کند .
    از کلیدهای ارتباطی استفاده کنید نه از قفل ها! به این مثال توجه کنید:
    قفل ها:
    تو نسبت به من بی توجه شدی!
    تو دیگر مرا دوست نداری!
    تو بلد نیستی با یک خانم چه طور رفتار کنی!

    کلید ها:
    من به توجه تو نیاز داشتم و احساس کردم به من توجه نداری!
    من به محبت بیشتر تو نیاز دارم!
    من به این که به من بگویی دوستم داری نیاز دارم! دلم می خواهد با من این طوری صحبت کنی!
    من دوست دارم با من این طوری رفتار کنی!

    قفل ها و کلیدها هردو یک مطلب را بیان می کنند اما به شیوه ای متفاوت. در واقع هر قفلی یک کلید دارد و هر کلیدی یک قفل که می توان شکل هرکدام را از دیگری دریافت. وقتی که شما درباره موضوعی از همسرتان انتقاد می کنید، وقتی قضاوت یا ادراک تان نسبت به وی را بیان می کنید، وقتی شما چیزی را به همسرتان گوشزد می کنید، شما در حال استفاده از قفل ها هستید و مطمئن باشید فضای گفت وگوی شما و همسرتان بسته و بسته تر خواهد شد و سرانجام به بحث و مشاجره خواهد انجامید.اما کلید ها فضای گفت وگو را، هرچند غمگین یا منفی باشد، به سوی باز شدن و یافتن راه حل پیش می برد. وقتی شما از احساس و انتظارات تان صحبت و بیان می کنید به چه چیزهایی نیاز دارید، هم به خاطر بیان احساس تان سبک و راحت می شوید و هم به همسرتان نشان می دهید که چه کار باید بکند.
    در صورتی که قفل ها به وی نمی گوید که چه کار باید بکند. هربار که شما از کلیدها استفاده کنید قدمی هم در راه صمیمی تر شدن برداشته اید.نکته مهم این که تغییر الگوی ارتباطی زن و مرد به راحتی و به سرعت امکان پذیر نیست.
    زن و مرد بعد از مدتی به الگوی ارتباطی قبلی خود، چه مناسب باشد و چه نامناسب، عادت می کنند. تغییر الگوی ارتباطی و استفاده از کلید ها مستلزم کوشش و گذشت زمان است.
    امضای ایشان
    خدا آن حس زيباييست كه در تاريكي صحرا
    زمانيكه هراس مرگ ميدزدد سكوتت را
    يكي همچون نسيم دشت مي گويد
    كنارت هستم اي تنها...


  14. 2 کاربران زیر از mahsa42 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Atefe_72 نمایش پست ها
    باعرض سلام
    من ي مشكلي دارم ك واقعانميدون م بايدچيكاركنم؟
    من عيدعقدكردموالان ازانتخابم راضي نيستم و مدام دارم خودموسرزنش ميكنم وهمش توفكرمواصلاارامش رواني ندارم
    من٢٢سالمه ودبيرهستم
    همسرم٢٧ساله وكارمنداداره برق هست وهردوليسانسيم


    مابه طورسنتي و فقط بادوبارجلسه خاستكاري صحبت كردن عقد كرديم
    دلايلي كه من اين ازدواجوقبول كردم اينابود:
    خانواده خوبي داشت
    شغل خوبي داشت
    باادامه تحصيلم مشكلي نداشت
    پسرمثبتي بود واهل دود و دم ودوست دختر و اينانبود
    توتحقيقات همه ا ز اخلاقش تعريف كردن




    ولي الان واقعاباشخصيتش مشكل دارم اصلادوست ندارم باهاش باشم
    من عاشق ادمايی هستم ك مدرنو باكلاس هستن،خوب صحبت ميكنن،افكارمثبتي دارن
    وبهم انرژي ميدن
    من عاشق كنابخوندن ومديريت زمانو یادگیری و... هستم


    ولي متاسفانه اواصلا اينطورنيست
    اصل مشكلم اينه ك فوق العاده سنتي هست
    تيپوافكارش مثل ي مرد٥٠سالس حتي شايد باباي من مدرنتر از او باشه
    مثلا فكر كنم توعمرش رستوران نرفته
    هيچ تجربه اي نداره كه ب من انتقال بده . اصلا مسافرت نرفته تا حالا با دوستاش خانوادشم اهل مسافرت نبودن زیاد
    اصلا به تناسب اندامش اهميت نميده من بلند و کشیده هستم و او قد کوتاه و تپل . چون تو خواستگاری نشسته بودیم و گت تنش بود من متاسفانه دقت نکردم و فقط قدش چند سانت از من بلند تر هست و شکم بزرگی داره. ارادش هم کمه برای رزیم گرفتن و چون خوب لباس نمیپوشه اصلا نمیخام برم خونه فامیلامون باهاش
    ازغذاخوردنش خوشم نمياد
    عميشه داره غرميزنه ازكارشو از بقيه. کار من هم مثلا سختی هایی داره ولی اصلا به چشمم نمیاد و همیشه دارم خاطرت خوب و خنده دار تعریف میکنم از شاگردام. اذیت کردنای بچه ها رو هم حتی هیچ وقت به حالت غر زدن تعریف نمیکنم
    همكاراوفاميلاش زيا دباهاش نميجوشن درحالي كه من بين دوستامو همكارام معمولا مركز توجه هستم
    اعتماد به نفس نداره و همیشه میگه من خنگم و کشش ندارم متنفرم از این جمله
    واسه روزمعلم كه همه باشوهراشونو خانوماش وندعوت بودن من نرفتم چون اونجاهمه شوخي ميكننودرموردخيلي مسائل اظهارنظر ميكننو .... ولي ميدونستم كه اوقراره ساكت بمونه ولباس خوب نپوشه
    ودركل بهش افتخار نميكنم واين خيلي بده




    من خيلي برام مهمه كه شوهرم باعث پيشرفتم بشه هرپيشرفتي ( تشويقم كنه،رشد شخصيت،موقعيت اجتماعي جديد،هرچيزياصن فرق نداره
    ولي او هيچ چيزي نداره كه با من به اشتراک بذاره
    مثلا من تشويقش كردم ورزش كنه،زبان ميحام بهش يادبدمو ...


    واينكه صحبت كردن باهاش برام هيجان انگيزنيست. البته خیلی ناخوشایند هم نیست خداروشکر. شوخياش اکثرا بيمزه هست و بازور ميخندم بیشتر وقتا


    و يك ويژگي اي كه داره واذيتم ميكنه اينه كه خيلي زودگريه ش ميگيره وحساسه و نازك نارنجي مثلا مرده من تو زندگیم همچین چیزی ندیدم. مثلا کارش برای یکسال افتاده ی روستا که یک ساعت فاصله س تا شهرمون و شب قبلش چشاش پر اشک بود در حالی که طبیهی بود من گریه کنم نه اون. منم انقد از این حرکتش بدم اومده بود که میگفتم بره یخورده قوی تر بشه حداقل
    من چجوري بهش تكيه كنم که انقد حساسه مثل دخترا
    اوهنوزبچه ننه هست


    من هميشه دنبال پيشرفت ورفتن بدنبال پله هاي بعدي هستم ولی او دقيقا همين پله اي ك توش قرارداره براش كافيه
    ادماي اطرافم روم تاثير ميدارن ميتوسم اززندكي باهاش ي ادم راكد و منفعل بشم




    من تو اين يك ماه و نيم ك گذشته الان عاشقش نيستم . اين طبيعيه؟
    و در رابطه باهاش زيادبشاش و پرانرژي نيستم چون كاراش ك ميبينم ناخرداگاه اخم ميكنم




    چيكاركنم؟؟
    نميتونم طلاق بگيرم چون ميترسم پشيمون بشم و خانوادم هم ناراحت میشن چون میگن شوهرت پسر مثبت و خوبیه منم اینارو اصلا بهشون نگفتم و مسلما خاستگاراي خوبي كه قبلا داشتم ديگه قرار نيست بعد طلاق بيان. و تحمل اسیب روحی طلاق رو ندارم
    كمكم كنيد
    باز هم ممنون و متشکر
    ممنون
    نقل قول نوشته اصلی توسط Atefe_72 نمایش پست ها
    دوست عزيز از اين كه وقت گذاشتيد و به من جواب داديد واقعا ممنون و سپاسگزارم
    لينكي كه گذاشته بوديد رو مطالعه كردم . باهاش راحتم و در كنارش احساس امنيت ميكنم و تا حالا چند باز بحثمون شده راحن همديگرو بخشيديم ولي از اين لحاظ كه فكر مسكنم خودم ادم بهتري شدم و يا اينكه براي ديدنش لحظه شماري كنم وايتا درست نيست و متاسفانه من خودم رو برتر از او ميبينم و خيلي سعي ميكنم ك نشوم ندم اين مورد رو.




    شما درست ميگيد من عجله كردم ولي متاسفانه رسم رابج داخل شهر ما اينطوزيه و من فقط از اين جهت كه همه ميگفتن هيچي معم تر ازداخلاق و رفتار نيست و خونه و ماشين و كارشم خوبه و .... اخرش تن به اين ازدواج دادم


    البته ويژگي هاي خوب هم داره مثل اين كه مهربون و خوش قلب هست. احساساتشو براحني بروز ميده. برام هديه ميگيره. با خانوادم رابطه خوبي داره منو تحسين ميكنه واهل رفيق بازي نيست و ادم مسووليت پذيريه و كارشو خيلي خوب انجام ميده ....
    ولي چيزايي كه بالا كفتم درسته. و دوست داشتم یه ادم فعال و پرانرژی و با اعتماد به نفس باشه و یجوری باشه که بهش افتخار کنم که همچین شوهری دارم . الان یجوری هست که وقتی جلو فامیلامون حرف میزنه من همش استرس دارم که یچیزی بکه که بقیه بفهمن که او در این حد سنتی هست.
    مثلا دیشب رفتیم ادکلن بخره برام. اصلا انگار اصطلاحاتی مثل تلخ و شیرین و .... به گوشش نخورده بود و من از این چیزا واقعا اذیت میشم.


    در مورد ظاعر هم تو خواستگاری با خودم كفتم كه قدش اشكال نداره و خودش هم ميكفت شبا شام نميخورم و ... حدس زدم ك تناسب اندامش براش اهميت داشته باشه. الان هم شبا ميره ورزش بخاطر من ولي خوراكشم سرجاشه، معم ترين مشكل اينه كه خيلي بد لباس ميپوشه . شايد لگه خوش لباس بود هيچ وقت چاقيش و یا قدش به چشمم نميومد




    حالا بنظر شما تنها راه پيش رو طلاق هست؟
    چون باباي من مشكل قلبي داره و خیلی میترسم اتفاقی براش بیفته
    واين كه شهر ما كوچيكه و دوست ندارم تو اين سن همکارامو اشناها منو به جشم ي زن مطلقه ببينن . يعني در اينده هيچ چيز تغيير نميكنه؟


    بازم ممنون
    سلام

    عزیز مطلب شما را خواندم, متاسفانه ازدواج غلطی داشته اید, که متوجه امر هستم(سنتی, ازدواج هدف ایست در زندگی, دختر بودن,ترشیده شدن,...........) ولی اولین پله عشق و ازدواج که کشش و جذب است(اترکشن) رو نداشتید که خوب پله اول نباشه بقیه پله ها نیز پدیدار نخواهد شد!!!؟؟

    حال 2 راه در پیش رو بیشتر ندارید که خوب زندگی , زندگی شماست و تصمیم تصمیم شما:

    ادامه این زندگی و قبول آن بدون عشق و کشش ولی تا حدودی سنتی و پایدار و تحمل همدیگر و جدا نشدن و دوری از مشکلات بعد از جدایی و طلاق!!

    جدایی و ادامه زندگی و مبارزه با چالشها تا برخورد با شخصی دیگر(که اولین پله(اترکشن) ایجاد بشه ازجانب هر دو) که اونم ممکنه در بعضی شرایط برای بعضی افراد هیچ موقع رخ نده . بستگی به شرایط داره!!

    ولی این رو میشه گفت که حتما ازدواج در زندگی امروز هدف نیست!!! بلکه اتفاقی است و مرحله ای است(ازدواج درست و صحیح) در جهت رشد و نمو انسانی که اگر این مرحله در زمان و مکان نامناسب و با

    انتخابی غلط و از روی اجبار و عادات و سنت انجام بگیره میتواند بسیار ویرانگر و مخرب باشه!!؟؟

    با ارزوی موفقیت برای شما

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  16. 3 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2017
    شماره عضویت
    35212
    نوشته ها
    25
    تشکـر
    0
    تشکر شده 14 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    سلام
    فکر کنم هنوز شما به بلوغ کافی نرسید . میگید پسر فقط چند سانت بلندتره مگه قراره چند متر بلند تر باشه . عموما اختلاف قد پسر و دختران 7 الی 8 سانته و مهم تر از اون این مساله اصلا موضوع مهمی نیست .همقدم باشید مشکلی پیش نمیاد
    نکات منفی دیگه ای هم که گفتید به راحتی قابل حله . خوش لباس نیس خب با هم برید خرید یا برای مسافر رفتن ترغیبش کن و ... نکات مثبتش زیاده همون طوری که دختر خوب نایابه پسر خوبم هم کمیابه باز خودانی زندگی خودته میتونی اتیشش بزنی فقط بعدش غرش به خدا نزن یکم برای زندگیت تلاش کن

  18. کاربران زیر از پویا 6 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : نداشتن علاقه به همسر بعد از یک ماه نامزدی

    سلام
    حتما در اسرع وقت مشاوره حضوری داشته باشید .
    قبل از مشاوره بشینید با همسرتون صحبت کنید
    تمام خواسته هاتون رو به زبون بیارید
    تاکید کنید که دوست دارید مشکلتون حل بشه
    اگر ایشون هم خواستار تغییر باشند شما رو در مشاوره همراهی میکنند
    در غیر این صورت بیشتر از این اجازه ندید که این نامزدی ادامه پیدا کنه
    متاسفم ولی شما حتی یک نکته مثبت در مورد ایشون ذکر نکردید
    جز اینکه اهل دود نیست و نتایج تحقیقاتتون مثبت بوده
    به نظر من تمام معیارهاتون رو به ترتیب روی کاغذ بیارید ببینید ایشون چند درصد از معیار های شما رو دارا هستند
    انجام تست های ازدواج نزد یک مشاور باتجربه مشخص می‌کنه که شما به درد هم می‌خورید یا نه
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد