نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: بحث در مورد یک داستان کوتاه

1095
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    بحث در مورد یک داستان کوتاه

    ...
    ویرایش توسط مبینا1111111111 : 07-25-2017 در ساعت 11:54 AM

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    ...
    ویرایش توسط مبینا1111111111 : 07-25-2017 در ساعت 11:56 AM

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    ....
    ویرایش توسط مبینا1111111111 : 07-25-2017 در ساعت 11:57 AM

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    من که موندم چی بگم

    شما باید ببینید هدفتون چی بوده و تا کجا حاضرید هزینه بدید
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  5. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    نقل قول نوشته اصلی توسط آرش67 نمایش پست ها
    من که موندم چی بگم

    شما باید ببینید هدفتون چی بوده و تا کجا حاضرید هزینه بدید
    ممنون از اینکه خوندید فک کنم اینقد زیاد نوشتم که کسی حوصله ی خوندنش نگرفته
    خیر سرم اسم تایپیکم داستان کوتاهه
    باور می‌کنید قصدم بود دو سه خط بنویسم یهو اینقد شد ..متاسفانه یا خوشبختانه دست قلم که میشم یهو یه رمان مینویسم
    فکر نمی کنم تو اون سن قصد خاصی داشتم..صرفا خاطره ای دقیق بود از دوران بچگی .بازم ممنون

  7. کاربران زیر از مبینا1111111111 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها
    ممنون از اینکه خوندید فک کنم اینقد زیاد نوشتم که کسی حوصله ی خوندنش نگرفته
    خیر سرم اسم تایپیکم داستان کوتاهه
    باور می‌کنید قصدم بود دو سه خط بنویسم یهو اینقد شد ..متاسفانه یا خوشبختانه دست قلم که میشم یهو یه رمان مینویسم
    فکر نمی کنم تو اون سن قصد خاصی داشتم..صرفا خاطره ای دقیق بود از دوران بچگی .بازم ممنون

    من فکر می کنم شما دنبال عدالت بودین و تحمل زورگویی نداشتین از طرفی قدرتی هم نداشتید و ناچار گوشه گیر شدید

    داستان و شخصیت فاطمه به این غلظتی که تعریف کردید هم نمیتونسته باشه
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  9. کاربران زیر از آرش67 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aamir2020 نمایش پست ها
    درود

    تک تک جملات و کلمات را در وجود خودم حس کردم,هیچ کس نمیتواند منکر این حقیقت بشود که در دوران مدرسه اش با هیچ آدم زور گویی طرف نبوده
    منم یاد خودم افتادم
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aamir2020 نمایش پست ها
    درود
    بانو مبینا داستان بسیار زیبایی را نوشتید داستانتان را که خواندم یاد نمایشنامه های آرتور میلر افتادم
    جالبتر آکه در ته داستان با طرح سوال خواننده را به آن واداشتید تا مجبور بشود فکر بکند (البته این هم مدلی جذاب و جدید است)
    تک تک جملات و کلمات را در وجود خودم حس کردم,هیچ کس نمیتواند منکر این حقیقت بشود که در دوران مدرسه اش با هیچ آدم زور گویی طرف نبوده و دلش نمیخواسته بزند پدرش را دربیاورد
    اما از آنجا که فرمودید بهتر است دیگر چانه درازی نکنیم و داستان را به همان سبک ریالیست بررسی کنیم .

    "من از شما میخوام برخورد منو تو اون سال در برخورد با فاطمه و بقیه تحلیل کنید؟"
    میشود گفت برخورد دو دوست و رغیب با هم بوده, یکی یک نابغه تنها و یک نابغه مردمی , واضح تر بگویم حاکم حکومت و یک مخالف!
    آدم یاد داستن های داسایوفسکی میوفتد ,ملتی در بدبختی دستو پا میزنند کسی هم که به فکرشان است را اصلا محلی نمیدهند, حقیقت این است اگر بخواهیم از دید اساطیری (قهرمان سازی ) بگزریم هر دوی شما به دنبال اثبات برتری بودید (شما با دلسووزی و او با خودنمایی)
    "آیا خوب بوده و من کار درستی میکردم یا نه؟اگر نه پس چه کاری در برابر این آدم درست بوده؟"
    بله کارتان از لحاظ اخلاقی درست بوده,اما همیشه مردم حق را به زورگوها میدهند.

    "آیا از نظر شما حق با مدیر بوده ؟"
    مدیر فقط دنبال یک دست سازی دانش آموزان است برایش فرقی ندارد دوست دارد بنشیند ببیند همه بچه ها هول یک محور میچرخند,مدیر مدرسه از نظر بنده یک خرس تنبل بوده که بجای ریشه یابی این تنهایی شما فقط به شکل واضحی قصد از سر باز کردن داشته,مدیر را میشود تشبیه کرد به بازوی اجرایی(!)
    مشکل اون مدرسه و کلاس واقعا من بودم یا فاطمه یا هیشکی؟
    مشکل کسی نبود , مشکل آن تفکریست که میگوید همه باید یکدست باشند,خوب آدمها استعدادهای فراوانی دارند اگر قرار بود همه یکسان باشند دیگر دلیلی نداشت 7 میلیارد انسان بوجود بیاید...
    قهرمان این داستان از نظر شما کیه؟فاطمه و مدیر و معلم؟
    داستان به سبکی تلخ نوشته شده بود , شمایی که علی رغم تلاش تنها بودید, فاطمه ایی که از روی کمبود در پی قلدری برآمد و مدیری که خرس تنبل بود و سرانجام معلمی که برای احترام به "عرفی غلط" حاضر شد روی حقیقت خط بکشد!
    از نظر من قهرمان داستان فاطمه بوده زیرا نشان داده حقیقت و درستی همیشه طرفدار ندارد به قول راسل "اگر چهل میلیون نفر به یک چیز احمغانه اعتقاد داشته باشند آن چیز همچنان احمغانه است" اگر بخواهیم با دید اساطیری نگاه کنیم قهرمان شما بودید اما با دید واقع گرا, این فاطمه بوده, الان هم دقیقا همینطور است فاطمه ها همیشه بر مسند قدرت هستند و شماها ....
    مظلوم این داستان کیه؟
    من؟یا همه ی اون بچه هایی که ندونسته حقشون خورده میشد و حتی مدیرم هیچ وقت اینو نفهمید
    مظلوم داستان از نظر من خانم معلم است چون مجبور شد به خاطر جو عمومی حقیقت را خط بزند.

    در یک کلام داستان پیروز نداشت(البته اگر دید اساطیری و ریالیستی را کنار بگذاریم) اما مظلوم واقعی آن نوچه ها بودند(بخوانید مردم جاهل امروز) که شدند پلی برای زورگویان....

    مچکرم بسیار باحوصله
    و بادقت خونده بودین و نظر دادین

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    الان این داستان خودته؟؟؟

    چن سالته؟؟

  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    [QUOTE=رزمریم;241223]الان این داستان خودته؟؟؟

    چن سالته؟؟[/QUOTE
    بله خودم نوشتم
    25سالمه
    راستی علت تعجبتون واسه چی بود؟

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    [quote=مبینا1111111111;241266]
    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    الان این داستان خودته؟؟؟

    چن سالته؟؟[/quote
    بله خودم نوشتم
    25سالمه
    راستی علت تعجبتون واسه چی بود؟
    میدونم خودت نوشتی!!

    منظورم اینکه واقعی برای خودت پیش اومده بود؟

    یا اینکه همینجوری ذهنی نوشتی؟

  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    سلام
    در جامعه ما باب شده هر کی محکمتر حرف بزند حق را به آن طرف میدهند در صورتی که شاید کسی که ساکت است خیلی محقتر از آن فرد باشد "از دل برود هر آنکه از دیده برفت" متاسفانه نمونه عینی همین انتخابات شوراها ببیند خیلی آدمهای مدیر و لایق چون جزء حزب یا جناحی نیستند رای نمی آورند چونکه دو جناح فقط رسانه دارند و می توانند صدایشان را به مردم برسانند پس آنی که شایسته تر هست انتخاب نمی شود اونی که جزء ائتلاف هست رای می آورد حالا ممکن شایسته هم نباشد پس معیار شایستگی نیست معیار داشتن رسانه و صدای برتر است
    امضای ایشان

    تا میتوانی دلی به دست آور
    دل شکستن هنر نمی باشد

  16. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2016
    شماره عضویت
    27608
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    36
    تشکر شده 41 بار در 33 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : یک داستان کوتاه یک نظر سنجی

    [quote=رزمریم;241281]
    نقل قول نوشته اصلی توسط مبینا1111111111 نمایش پست ها

    میدونم خودت نوشتی!!

    منظورم اینکه واقعی برای خودت پیش اومده بود؟

    یا اینکه همینجوری ذهنی نوشتی؟
    بله پیش اومده بود

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. داستان کوتاه بخشندگی خدا
    توسط e.m در انجمن ایرانی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-05-2016, 08:40 PM
  2. این داستان کوتاه ترین داستان جهان است.
    توسط sina210 در انجمن داستانک و داستان نویسی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 10-23-2016, 08:48 AM
  3. داستان کوتاه : بی وفا
    توسط pari@ در انجمن ایرانی
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 12-05-2015, 01:46 AM
  4. داستان کوتاه خجالت
    توسط CÆSAR در انجمن خارجی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-06-2015, 06:44 AM
  5. داستان کوتاه قصاب و سگ باهوش
    توسط CÆSAR در انجمن خارجی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 07-06-2015, 05:28 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد