|
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید |
دفتر قیطریه: |
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه |
|
اگر چه انسانها اختیار خودکشی دارند و میتوانند خودکشی کنند، اما نکته اینجاست که آنقدر به دروغ دم از "دموکراسی" و "اختیار" انسان زدهاند، که آدمی ناخودآگاه احساس میکند که باید "خدا" باشد؛ یعنی مالک و مختار بر هر چیزی و هر کاری؛ و کسی هم نباید بپرسد: چرا چنین کردی؟! در صورتی که انسان فقط یک مخلوق است؛ منتهی مخلوقی با استعدادهای بسیار برای رشد، کمال و "شدن". از جمله این استعدادها برای کمال، یا بهترین بگوییم "اسمای الهی" که در او تجلی یافته است، همین "اختیار" است. نه ملائک، نه حیوانات، نه نباتات و نه جامدات و نه اجنّه، هیچ کدام از شدت این "کمال"، مانند انسان برخوردار نیستند.
اما مگر "اختیار" ما چقدر است؟ نگاه به عالم خلقت کنید تا به محدودهی اختیار انسان پیببرید. انسان چه چیزی را میتواند خلق کند که مالک و مختار آن باشد؟ به چه چیزی میتواند جان "روح" دهد، تا مالک و مختار آن باشد؟ اگر همه دانشمندان جمع شوند، حتی یک مگس را نیز نمیتوانند خلق کنند و جان ببخشند. خداوند متعال فرمود، یک مثال میآورم که به آن گوش کنید؛ پس گوش کنید:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» (الحج، 73)
ترجمه: اى مردم، مَثَلى زده شد. پس بدان گوش فرا دهيد: كسانى را كه جز خدا مىخوانيد هرگز [حتى] مگسى نمىآفرينند، هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند، و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمىتوانند آن را بازپس گيرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
الف – انسان اختیار دارد و میتواند خودکُشی کند، اما نزد پروردگار منّان گناهی نابخشودنی است، چرا که هم "قتل نفس" انجام داده و یک نفر را کشته و هم این کار را به خاطر "ناامیدی از فضل و رحمت پروردگار" انجام داده که گناهی نابخشودنی است و هم به حکمت خلقت خود دهن کجی کرده است و هم به جامعهی بشری لطمه و خسارت زده است و ... .
وقتی کسی از فضل و رحمت خدا ناامید میشود، در واقع فضل و رحمت واسعهی او را رد و تکذیب کرده است و این افترا، نسبت دروغ و گناه بزرگی است.
ب – درست برعکس آن چه القا میکنند، انسان به هیچ وجهی "مالک" خودش نیست که تصمیم بگیرد بماند و یا به زندگی خودش در این دنیا پایان دهد. زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، مِلک و مُلک خداست.
«لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (المائده، 120)
ترجمه: ملكيّت حقيقى و حاكميّت آسمانها و اين زمين و آنچه در آنهاست از آن خداست.
و البته زیبایی و ارزش وجود و زندگی نیزدر این است که انسان بداند، مالِ خداست، نه مال هیچ کسی دیگری، حتی خودش.
علل اصلی میل به خودکشی:
میل یا اقدام به خودکشی علل ظاهری بسیاری دارد، برای هر کس ممکن است علت متفاوتی وجود داشته باشد، اما اگر ریشهیابی کنیم، معلوم میشود که دو علت، ریشه و اصل این تصمیم مأیوسانه و نابخردانه میباشد:
اول – نرسیدن به آمال و آرزوهای دنیایی: بشر آرزوها و آمالی دارد که وقتی نه تنها به آنها نمیرسد، بلکه هر روز احساس میکند که دورتر شده و تحقق آنها بعیدتر شده است، احساس "ناامیدی" و "پوچی" میکند.
این حالت برای انسان هوشیار و بصیر، بسیار خوب است؛ چرا که میفهمد این دنیا دارِ بقا نیست و همه چیز در آن "فانی" است. پس میفهمد که هیچ چیزی را نباید هدف نهایی و اوج آمال خود در نظر بگیرد؛ به هیچ چیزی نباید به عنوان معشوق حقیقی دل ببندد؛ و به هیچ چیزی نباید تعلق و وابستگی (بندگی) داشته باشد، به غیر از خداوند حی و باقی. "لا إله الا الله" یعنی همین.
دوم – عدم شناخت و بالتبع ایمان به آخرت: چون نمیشناسد، گمان میکند که مثلاً "خودکشی" و یا حتی کسب و لذت حرام، او را راحت میکند! از غمها و گرفتاریها رهانیده و به او آسایش و آرامش میبخشد. اما اگر بداند، بفهمد و ایمان بیاورد که چنین نیست و نظام حکیمانهی خلقت و بالتبع تولد، حیات، زندگی، مرگ، پس از مرگ و بالاخره "قیامت"، بسیار وسیعتر و جدیتر از این است که او تصور داشته، به هیچ وجه و در هیچ مشکلی، به فکر انتحار (خودکشی) نمیافتد.
عشق و امید، تنها عامل بازدارنده:
اگر عشق و امید وصال معشوق نباشد، زندگی پوچ میشود و انسان بدون نیاز به خودکشی، میمیرد.
هیچ عاملی در این عالم هستی، قدرتمندتر از "محبت و عشق" نیست. ندیدید حتی عشقهای مجازی و موفقیت و یا شکست در آنها چه به روز انسان میآورد؟ آیا همه تلاشهای آدمیان برای "رسیدن" نیست؟ آیا اغلب خودکشیها به خاطر شکست در عشق نیست؟ حال یا عشق به یک فرد (مرد یا زن)، یا عشق به سایر مظاهر دنیا.
خداوند متعال در کلام وحی میفرماید: برخی از انسانهای چیزهای دیگری را به جای خدا میگذارند و همه محبتشان را به آن اختصاص میدهند، محبتی عین محبت و دوست داشتن خدا – سپس ادامه میدهد که اما شدت و نقطه اوج عشق مؤمنین خداست (البقره، 165).
مشکل ما انسانها این است که چون خودمان زیاد خدا را نشناخته و دوست نداریم، گمان میکنیم که او نیز ما را دوست ندارد (البته این القای شیاطین انس و جن است)، لذا احساس تنهایی و بیهودگی میکنیم. انسان دوست دارد که دوست بدارد و دوست داشته شود.
اما، غافلیم از این که خداوند منّان، مخلوق خود را خیلی دوست دارد و اگر دوست نمیداشت خلق نمیکرد و حتی اگر بندهی گناهکارش را دوست نمیداشت، به او فرصت بازگشت و وعدهی حتمی بخشش نمیداد.
در حدیث قدسی فرموده است: «بندهی من! به حقی که بر من داری، دوستت دارم، پس به حقی که بر گردنت دارم، دوستم داشته باش.» (کتاب لقاء الله)
در کلام خود (قرآن کریم) میفرماید: من خیلی به تو نزدیک هستم، پس تو خودت را از من دور نکن. بیا با خالق خودت، رابطهی دوستانه و عاشقانه برقرار کن. من به تو نزدیک میشوم، اجابتت میکنم – تو هم به من نزدیک شو و مرا اجابت کن. و البته این اجابت ما به نفع خودمان است.
«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» (البقره، 186)
ترجمه: و چون بندگان من از تو درباره من بپرسند (بگو كه) من حتما (به همه) نزديكم، دعاى دعاكننده را هنگامى كه مرا بخواند اجابت مىكنم، پس دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، شايد كه راه يابند.
اگر انسان خدا را دوست داشته باشد و عاشق او باشد، مایل است که به لقای محبوبش برسد، لذا با عبادت و اطاعت از او، سعی میکند که سالم، موفق و روسفید به این دیدار نایل گردد و به فضل و کرم او نیز به وصال میرسد.
اگر انسان خدا را دوست نداشته باشد، این عشق فطری را به غیر خدا اختصاص میدهد و غیر او همه چیز فانی است، پس احساس ورشکستی، غبن و ناامیدی به انسان دست میدهد.