از دست برادرانم چی کنم؟

[ماندانا18]

سلام دوستان
امشب خیلی ناراحتم. از بغض دارم خفه میشم. چون برادرم پیش دخترخالم بهم کشیده زد.
دو تا برادر بزرگتر دارم که یکیشون متاهله. سر کوچکترین مسئله ای باهام برخورد میکنن. سر هر چیزی از درس گرفته تا حجاب و رفت و آمد با دوستان و فامیل منو تحت فشار میذارن.
البته سالها بود دست روم بلند نکرده بودن. ولی امشب چون با دختر خالم بیرون بودیم و ساعت ۹ برگشتیم داداشم یه سیلی زد تو گوشم و پرتم کرد. دخترخالم بینمون قرار گرفت وگرنه کتکم میزد.
متاسفانه پدر و مادرم هیچ برخورد جدی ای باهاشون نمیکنن.
زنداداشمم بیستر وقتا آتیش بیار معرکه اس. پیش مامانمم میشینه میگه داداشم همش از دست من حرص میخوره.
واقعا نمیدونم مگه من چه کار خلافی انجام میدم.
دوست دارم زودتر ازدواج کنم و راحت شم. ولی چون محصلم مامانم میگه تا دیپلمشو نگیره خواستگار راه نمیدم.
درمونده شدم.

[یلدا 25]

سلام دوست عزیز
متاسفم
به نظرم بهتره با برادراتون در این مورد حرف بزنید و سنگاتونو وا بکنید
وقتی میبینین به چیزی حساس هستن شما هم مراعات کنید که درگیری پیش نیاد
ساعت نه شب هم برای یه دختر محصل زیاد خوب نیست بیرون بودن، برادراتون به خاطر خودتون میگن ولی خب این راهش نیست

من چند سال از شما بزرگترم
ولی از وقتی یادم میاد خط قرمرهای خونواده ام رو وقتی شناختم سعی کردم همیشه مراعت کنم
حتی گاهی برعکس میشه برادرهام میگن در مورد حجاب خیلی سخت میگیری به خودت
اما به اینکه جایی برم و قبل تاریک شدن هوا برگردم حساس هستن
من هم هر جایی باشم زودتر برمیگردم مگه اینکه با خودشون یا مادرم باشم.
یا مثلا پدرم همیشه داداشام جایی میرفتن میگفت باید زودتر برگردید خونه
شرایط جامعه میطلبه که آدم بیشتر مراقب باشه.

سعی کنید بیشتر صبوری کنید، به خاطر فرار از خونه هم به فکر ازدواج نباشید
در مورد زن داداشتون هم به برادرتون بگید که براتون حل بشه.
معمولا مردها بیشترشون به این مسائل حساس هستن مگه اینکه تو شهرای بزرگ که بیرون رفتن در شب یا دیر به خونه اومدن عادی باشه و محیط امن تر باشه
پس فکر نکنید فقط برادرها به این مسائل حساسن.

[ملکه شیشه ای]

اصلا ازدواج راهش نیست.
هرکسو دیدم به خاطر فرار از خونه ازدواج کرده الان پشیمونه
اصلا کلا فرار راهش نیست. باید بمونی مشکلتو حل کنی.

[sam127]

شما چند سالتونه؟
برادرتون چند سالشه؟
پدرتون عکس العملش چیه؟

[ماندانا18]

سلام دوست عزیز
متاسفم
به نظرم بهتره با برادراتون در این مورد حرف بزنید و سنگاتونو وا بکنید
وقتی میبینین به چیزی حساس هستن شما هم مراعات کنید که درگیری پیش نیاد
ساعت نه شب هم برای یه دختر محصل زیاد خوب نیست بیرون بودن، برادراتون به خاطر خودتون میگن ولی خب این راهش نیست

من چند سال از شما بزرگترم
ولی از وقتی یادم میاد خط قرمرهای خونواده ام رو وقتی شناختم سعی کردم همیشه مراعت کنم
حتی گاهی برعکس میشه برادرهام میگن در مورد حجاب خیلی سخت میگیری به خودت
اما به اینکه جایی برم و قبل تاریک شدن هوا برگردم حساس هستن
من هم هر جایی باشم زودتر برمیگردم مگه اینکه با خودشون یا مادرم باشم.
یا مثلا پدرم همیشه داداشام جایی میرفتن میگفت باید زودتر برگردید خونه
شرایط جامعه میطلبه که آدم بیشتر مراقب باشه.

سعی کنید بیشتر صبوری کنید، به خاطر فرار از خونه هم به فکر ازدواج نباشید
در مورد زن داداشتون هم به برادرتون بگید که براتون حل بشه.
معمولا مردها بیشترشون به این مسائل حساس هستن مگه اینکه تو شهرای بزرگ که بیرون رفتن در شب یا دیر به خونه اومدن عادی باشه و محیط امن تر باشه
پس فکر نکنید فقط برادرها به این مسائل حساسن.

سلام عزیزم
به خدا من کار خلافی نمیکنم. چادری نیستم ولی حجابمو کامل رعایت میکنم. نه از ترس برادرام خودم به حجاب متعقدم.

ولی من اصلا نمیتونم با برادرام حرف بزنم. اصلا نمیشه. جو خونواده ما طوری نیست که بتونم با برادرام حرف بزنم.

[ماندانا18]

شما چند سالتونه؟
برادرتون چند سالشه؟
پدرتون عکس العملش چیه؟

من ۱۷ برادرام ۲۶ و ۳۰.
پدرم شغلش آزاده و بیشتر وقتا خونه نیست. باشه هم نظرش اینه که داداشام درست میگن. کلا توجهش به من خیلی کمتر از داداشامه. مامانمم همینطور. هردوشون پسردوستن. مخصوصا مامانم.

[ماندانا18]

اصلا ازدواج راهش نیست.
هرکسو دیدم به خاطر فرار از خونه ازدواج کرده الان پشیمونه
اصلا کلا فرار راهش نیست. باید بمونی مشکلتو حل کنی.

آخه چطوری؟

[samane.m]

سلام. سعی کن نظر پدرت نسبت به تو بهتر شه. باهاش صحبت کن مطمئن باش پدرها بیشتر ار مادرها از ناراحتی دخترشون متاثر میشن . یا اگر نمیشه تو اطرافیان کسی که نفوذ داره تو خونواده تون ازش بخواه با مادر و پدرت صحبت کنه منطقی.

[یلدا 25]

سلام عزیزم
به خدا من کار خلافی نمیکنم. چادری نیستم ولی حجابمو کامل رعایت میکنم. نه از ترس برادرام خودم به حجاب متعقدم.

ولی من اصلا نمیتونم با برادرام حرف بزنم. اصلا نمیشه. جو خونواده ما طوری نیست که بتونم با برادرام حرف بزنم.

سلام دختر خوب
عزیزم منظورم کار خلاف نبود خدایی نکرده
خب گاهی پیش میاد اختلاف نظری باشه
بعد از خدا خونواده تکیه گاه آدم هستن
شاید سوع تفاهم ها و مشکلاتی گاها پیش بیاد اما مطمئن باش هیچ کسی مثل خونواده ات بی منت بهت محبت و آرامش نمیده
فکر کنم شما تک دختر هستی
من هم تو یه محیط پسرونه بزرگ شدم
سعی کن اعتماد خونواده ات رو به دست بیاری
و چه اشکالی داره که نتونی راحت با برادرات حرف بزنی؟
اون ها هم خونت هستن میتونی بهشون اعتماد کنی
و به نظرم لازم هم هست، به خصوص در این مورد بهتره که باهاشون بزنی
اگه رد در رو نمیتونی براشون پیامک بزن یا نامه بنویس!
هیچوقت هم سعی نکن به خارط این مسائل از خونواده ات فراری بشی
دوست خوب خیلی خوبه ولی اولویتش از خونواده پایین تره.

[ماندانا18]

سلام. سعی کن نظر پدرت نسبت به تو بهتر شه. باهاش صحبت کن مطمئن باش پدرها بیشتر ار مادرها از ناراحتی دخترشون متاثر میشن . یا اگر نمیشه تو اطرافیان کسی که نفوذ داره تو خونواده تون ازش بخواه با مادر و پدرت صحبت کنه منطقی.

سلام
مثلا چه کارایی بکنم یا چی بگم؟

[ماندانا18]

سلام دختر خوب
عزیزم منظورم کار خلاف نبود خدایی نکرده
خب گاهی پیش میاد اختلاف نظری باشه
بعد از خدا خونواده تکیه گاه آدم هستن
شاید سوع تفاهم ها و مشکلاتی گاها پیش بیاد اما مطمئن باش هیچ کسی مثل خونواده ات بی منت بهت محبت و آرامش نمیده
فکر کنم شما تک دختر هستی
من هم تو یه محیط پسرونه بزرگ شدم
سعی کن اعتماد خونواده ات رو به دست بیاری
و چه اشکالی داره که نتونی راحت با برادرات حرف بزنی؟
اون ها هم خونت هستن میتونی بهشون اعتماد کنی
و به نظرم لازم هم هست، به خصوص در این مورد بهتره که باهاشون بزنی
اگه رد در رو نمیتونی براشون پیامک بزن یا نامه بنویس!
هیچوقت هم سعی نکن به خارط این مسائل از خونواده ات فراری بشی
دوست خوب خیلی خوبه ولی اولویتش از خونواده پایین تره.

باور کن نمیتونم. من با داداشم روزانه جز سلام صبح بخیر چیزی نمیگم. که از اون شب باهام قهره و جواب سلاممو نمیده.
ولی کلا هر موقع خواستم چیزی بگم کار به جنگ و جدل کشیده.

[ماندانا18]

ببینید مثلا اگه بگن فلان جا نرو امکان نداره از حرفشون کوتاه بیان. پیش اومده من اصرار کردم یا مامانممو با اصرار واسطه کردم ولی اونا کوتاه نیومدن.
فقط تو چند مورد موفق شدم که اونم با دعوا مرافعه و توهین به من بوده. مثه همین گوشی خریدن یا انتخاب رشته. واقعا یاد روزای انتخاب رشته میوفتم هنوزم حالم بد میشه بس که سخت بود و گریه میکردم

[samane.m]

سلام
مثلا چه کارایی بکنم یا چی بگم؟

خب باید اعتمادشونو جلب کنی سعی کن ب چیزایی ک پدرت حساسه احترام بزاری اونوقت ب برادرات ثابت میشه اختیارت پدرته نه اونها

[ملکه شیشه ای]

به نظرم غیر از چیزایی که بچه ها گفتن اصلا اصلا نباید ضعف نشون بدی. اگه بدونن ازشون می ترسی از کتک یا از بددهنی و توهیناشون ناراحت می شی از همونا علیه تو استفاده می کنند. نباید ناراحتی و ترستو پیششون نشون بدی. همیشه خواستت این باشه که بهت اعتماد داشته باشند و قبولت داشته باشند. هر چی خانوادتت بهت اعتماد کنند تو عزت نفست بیشتر میشه اینجوری توی جامعه ام میتن تر رفتار می کنی. بعدشم باید انقدر خوب باشی و عاقلانه رفتار کنی که اونا بهت اعتماد کنند.

[ماندانا18]

دوستان من سعی کردم این راها رو پیاده کنم. ولی موفق نشدم. هیچ تغییری تو زندگیم ایجاد نشده.

[یلدا 25]

دوستان من سعی کردم این راها رو پیاده کنم. ولی موفق نشدم. هیچ تغییری تو زندگیم ایجاد نشده.

سلام
فکر می کنم شما نیاز دارید یه مشاور حضوری برید
یا اینکه کسی که خونواده تون ازشون حرف شنوی دارند بیان وساطت کنن
یعنی نتونستی با حرف شنوی از پدر رابطه ات رو باهاش بهتر کنی که دیگه کمتر به حرفای برادرهات گوش بدن ایشون؟

[panatel]

خواهر یکم بصبر
این دوره میگزره من حالتو میفهمم منم خواهر داشتم من هم این دعوا ها رو دیدم این گریه ها رو دیدم ولی صبر کن
قبول دارم این دوره کارای خانواده روی مخه
ولی قبول کن جامعه پر از گرگه اون سیلی نبود بهت زد اون بوسه بود به علت کارش توجه کن گفت زود بیا خونه چون دوستت داره
قبول دارم بعضی وقتا سرچیزای بیخود تشر میزنن خوب چه میشه کرد دوره نوجونیه باید باهمین سرو صدا ها تموم بشه یکم صبور باش و به دل نگیر 20-21 دیگه عزیتت نمیکنن