نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: بی منطق ترین مخالفت

1911
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36362
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    بی منطق ترین مخالفت

    سلام
    وقت بخیر من 30 سالمه و مهندس مکانیک هستم و از لحاظ تیپی ورزشکار و چهارشونه هستم وچهره خوبی دارم.. (حالا میگم علت این حرف رو اول صحبت).. من مو ب مو مینویسم چون به مشاوره جدی احتیاج دارم نه صحبتهای بیخود بعضی ها
    من 2 سالو نیم پیش با خانومی اشنا شدم که 2 سال کوچیکتر از من هستند و شاغل هستند. خلاصه رفتو امد ما بیشتر و بیشتر شد و دلباخته هم شدیم.. و حتی تا الان با هم هم رابطه داریم
    . پدر من هم فن بیان خوبی دارن و خوش صحبت هستند و معاون یکی از کارخانه های بزرگ هستند . و مادرم هم بازنشسته ..سه ماه بعد از اشنایی یعنی من 27 سالم بود رفتم خواستگاری ایشان.. . خب بعد صحبت ها همه چی خوب بود. و منو مادرم و مادر و دختر رفتیم شام بیرون و همه چی با خوشحالی طی میشد و دو خانواده خوشحال....مادرش هی تو خونه برا خودش شادمانی میکرد که دخترش میره سر زندگی... قبل از بیان مشکل اصلی من یکم از خانواده این دختر بگم
    ( پدر ایشون فرمانده ارتشی یه پادگان بودن (میدونم الان گفتید وایییی) و ترک اردبیل( به توان دو وای) و متعصب. مادرشون معلم بودن و شمالی هستن...یه بردادر دارن همسن من و یه خواهر بزرگتر که الان 34 سالشونه و همگی مجرد..... مشکل اینجاس که این پدر و مادر به شدت سختگیر یعنی بشدتتتتتت سختگیر جوری که برای خواهر بزرگتر همه رو رد میکنن هر کی میاد یکم دماغش کج باشه . تا موارد دیگه حتی نظر بچه ها هم نمیخوان رد میکنن تا االان که خواهر بزرگتر کلا خودش سختگیر شده و کسی رو هم قبول نمیکنه) خلاصه باباش نمیدونست ما باهم دوستیم فقط مادرش میدونست.... خلاصه گیر دادن ادرس خونه قبلی و بدید پدرشون میخواد بره تحقیق....شما فک کنید خونه قبلی ما یه محله ای بود فک کنید مثل خاک سفید( البته فقط برای درک مساله گفتم) بماند که خب ما علت داشت اونجا زندگی کردیم چون پدر من کارخانه دار بود برشکسته شدن و کارخانه رو از دست دادن ما 5 سالمون بود و انجا زندگی کردیم و خونمونو خودمون ساختیم مثل خیلی از اهالی محل..و و مثل هر نقطه از شهر توش معتاد و خلافکارام داره.. بماند که ما سالم بزرگ شدیم تحصیل کرده و دم خور اهالی محلم نبودیم حتی من خودم حتی قلیون هم نمیکشم. و دوستی هم تو اون محل نداشتم. خلاصه باباش رفت اونجا و انگار خورده تو ذوقش و رفته از اهالی محل پرسیدن راجب ما بعضی ها از روی کینه که ما خونمون رو فروختیم به شهرداری و متراژمون بالا بود و شهرداری تخریب کرد و پر نخاله کرد اونجارو از روی کینه و یا هرچی بد گفتن راجب ما. حتی یکی گفته من دختر داشتم بهشون نمیدادم. صدا دعوا از خونشون میاد( خب بلاخره پدر و پسر هم بحث میکنن باهم دیگه).. خلاصه اومد و گفت نه که نه.. .. دختر هر چی حرف زد گفت میخوام که ماردش زدهه تو دهنش جلو ما می ایستی
    مادرشون گفت نه ک نه.
    کلا رفتارشون با ما عوض شد و هرجی مادرم زنگ میزد جوابشون نه بود.
    ما دو سال سکوت کردیم و تو این دوسال من یه خونه نو ساز دو کوچه بالای خونشون خریدم . ماشینمم خریدم.. مالی مشکلی ندارم . این مدت دختر هر چی با مادرش حرف میزد جواب نه... این مدت خواهر بزرگه هم هرچی راجب من حرف زد چون دیده منو . هی میگه پسر خوبیه ......جواب مادر اینه بابات میگه نه ما حق حرف نداریم..
    از رابطه مادرودختر بگم کاملا معمولیه و دوست نیستن باهم که طرف دخترو بگیره..
    ما این اواخر با خالشون صحبت کردیم قرار شد برن پادر میونی. اومد تهران یک هفته با اینا حرف زد
    اخرش به ما گفت اینا (خواهر خودش یعنی)مشکل دارن نه شما ا.ینا مشکل دارن وسواسی هستن من هرچی حرف زدم انگار مرغ یه پا داره.کلی حرف زده
    و به قول خودش اینها خودشونو زدن به بی تفاوتی تو ضمینه ازدواج .
    چند وقت پیش داداشه رفته اون محلل اومده خونه دادو بیداد اینا معتادن اینا ال بل
    حتی مادرش رفته زنجیرو جیزایی کهع خریدم براش برداشته قایم کرده
    با دخترش سرد
    یه مدت این دو سال سرطان گرفت خوب شد.. هی میگه شما منو حرص دادید این دو سال مریضم کردید .. اشک اینو در میارن
    خود دختر هم میگه پدر مادر من واقعا بی منطق هستن تو ازدواتج چه من چه خواهر بزرگترم
    همه رو رد میکنن
    حتی حاضر نیستن منو ببینن چه مادره چه پدره که رودرو دو کلام حرف بزنیم.
    منو این دختر موندیم این وسط چیگار کنیم به هم بشدت علاقه داریم.. مشاوره رفتیم قبلا گفت به هم میاید . باهم تفاهم داریم
    یعنی تا این دختر حرف میزنه با مادرش.. ما جوابمون ه است.. بیخود کشش میدی دو سال و.. به بابات میگم اینا.. نمیخوام ببینمشون
    حتی مادر پدره حاضر به مشاوره رفتن هم نیستن
    خلاصه گیر افتادیم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بی منطق ترین مخالفت

    دوست عزیز ازدواج در ایران پیوند دو خانواده است و شما هم نمیتونید کسی رو به زور وادار به قبول شرایطتون کنید

    شما فقط در چند سطر از مشکلاتتون گفتید و کسی در این بین خبر نداره که چه اتفاقی افتاده

    اگر تمام صحبت های شمارو درست بدونیم شما در وهله نخست باید از وساطت بزرگانی که در خانواده ها وجود داره استفاده کنید

    اگر به نتیجه نرسید میتونید در این مورد با کسب اجازه و تایید از دادگاه با هم ازدواج کنید چون قانون اجازه داده دختر در صورتی که خواستگاری مناسب داشته باشه

    حتی در صورت مخالفت پدر به عنوان ولی ازدواج کنه ... شما هم در نهایت میتونید اینکارو انجام بدید

    در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
    021-22689558
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36362
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بی منطق ترین مخالفت

    توضیح نوشتم دیگه اگر لازمه بازم موردی بگید تا بگم
    ولیکن میگید وساطت. خالش اومد ولی گفتم که نتونست

    خودشون بزرگترین فرد خانوادن
    مساله دادگاه نتیجش اینه که از خونه بیرونش میکنن و دیگه نمیخوان ببینششش. خب این راه حل جواب میده ولی منطقی نیشت

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : بی منطق ترین مخالفت

    باید پدر مادرشون را راضی کنید و این زمانی رخ میده که اونا شاهد موفقیت های شما باشن

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : بی منطق ترین مخالفت

    سلام
    بهتره ببینید پدرومادر ایشون رو حرف کی حرف نمیارن
    یا اینکه یجوری سرراه مادر و پدرش قرار بگیرین و حرف دلتون را بهشون بزنید و بگین من از دخترخانم و خانواده شما بسیار خوشم اومده و خیلی دوست دارم باهمچین ادمایی وصلت کنم درسته منطقه قبلی ما جای خوبی نبود اما ما بخاطره تربیت درست پدرومادرمون اصلا با این افراد ارتباطی نداشتیم و پاک پاک هسیم شما هرجور امتحان و ازمایشی بخواین من حاضرم پس بدم تا ببینید حقیقت را میگم.
    تو این زمونه دخترخوب و خانواده خوب کم هستن و من باعث افتخارمه ک با همچین خانواده ای وصلت کنم

    خلاصه هندونه زیر بغلشون بزار.

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بی منطق ترین مخالفت

    نقل قول نوشته اصلی توسط miladdddd نمایش پست ها
    توضیح نوشتم دیگه اگر لازمه بازم موردی بگید تا بگم
    ولیکن میگید وساطت. خالش اومد ولی گفتم که نتونست

    خودشون بزرگترین فرد خانوادن
    مساله دادگاه نتیجش اینه که از خونه بیرونش میکنن و دیگه نمیخوان ببینششش. خب این راه حل جواب میده ولی منطقی نیشت
    به نظرم با توجه به نتیجه تحقیقاشون تا حدی حق دارند

    خودتون با پدرش صحبت کردین یا برادرش بعضی مواقع صحبت رودررو اعتمادآفرینه؟

    با توجه به اینکه داستانتون پیچیده شده باید هزینه بیشتری نسبت به حالت ازدواج معمولی بپردازید
    در این مواقع راههایی هست که ممکنه احمقانه به نظر برسه مثل دادگاه یا استفاده از ازدواج زورکی توسط نیروی انتظامی( اماکن )+ دادگاه
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بی منطق ترین مخالفت

    سلام
    متاسفم
    گفتنی ها رو آقا فرخ مختصر و مفید گفتن
    خیلی سخته برایا ین دختر خانم که توی دو راهی انتخاب خونواده یا کسی که دوستش داره گیر بیفته.
    شاید هم حضوری مشاوره برید بیشتر بتونن موثر باشن
    اما در هر حال آقای فرخ راههارو گفتن
    امیدوارم زودتر براتون حل بشه.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد