نمایش نتایج: از 1 به 22 از 22

موضوع: ارتباطات خانوادگی من و همسرم

6957
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    با عرض سلام و عرض ادب
    زوجی هستیم که حدود 4 ماه از زندگی مشترکمان می گذره و الان که دارم این متن رو تایپ می کنم همسرم هم کنارم نشسته . می خوام مشکلمو یه بار از زبان همسرم و یه بار از زبان خودم بیان کنم و از راهنمایی های شما عزیزان استفاده کنیم :

    از زبان خودم :
    پسری هستم 27 ساله . قبلا رابطم و رفت و آمدم با خانوادم ( مادر ، برادر و خواهر و خانواده شون ) خیلی زیاد بود ولی از زمان ازدواج این رابطه کم رنگ تر شده . من همون قدر که خانواده خودمو دوست دارم خانواده همسرم رو هم دوست دارم و اونا رو از خودم می دونم و دوست دارم . ولی همسرم اجازه نمی ده زیاد با خانواده خودم رفت و آمد کنم و باید با کلی اصرار راضیش کنم که باهام بیاد خونه مادر یا خواهرم . یا اگه زنگم بزنن که فلان کارو انجام بده ازم شاکی میشه که چرا گفتی چشم و ... من سر این قضیه خیلی مشکل دارم و حس می کنم علی رغم میل باطنیم دارم از اونا فاصله می گیرم و حس می کنم اونام فکر می کنن که من یه آدم دیگه شدم . اینم لازم می دونم که بگم همیشه سعی می کنم چیزی برای همسرم کم نزارم و خیلی دوستش دارم . ولی بهشت زیر پای مادرانه و می خوام هرچیزی که مادرم میگه رو انجام بدم و حتی اگه هم چیزی رو ذکر نکنه خودم براش انجام بدم . همینطور برای اعضای دیگر خانوادم . خانواده من خیلی ماه و آرومن . همینطور خانواده همسرم . از دید من ما از این لحاظ خیلی خوشبختیم .

    از زبان همسرم :
    دختری هستم 25 ساله . اصلا خوشم نمیاد با خانواده همسرم رفت و آمد کنم . چرا که هر موقع با تلفن حرف می زنم یا خونشون میرم چیزی میگن که من ناراحت میشم . کلا اخلاق جالبی ندارن و همیشه به آدم بی احترامی می کنن و در کل هر موقع من و همسرم با اونا ارتباط داشته باشیم همیشه از آدم توقع بیجا دارن . یعنی محاله اونا به ما زنگ بزنن یا ما بریم خونشون و درخواستی از همسر من نداشته باشن . یا پول قرض می خوان یا باید راننده شخصیشون بشه یا باید کارای دیگه بکنه . البته اگه در مقابل کارای همسر من یه کاری هم براش می کردن آدم دلش نمی سوخت ... بخاطر همین من ترجیح میدم به جای اینکه باهاشون رفت و آمد کنم و اعصابمو خرد کنن ، رفت و آمد رو کم کنم و لازم به ذکره من با همسرم هیچ مشکلی ندارم . خیلی دوستش دارم و از لحاظ اخلاقی می پرستمش ولی برعکس آن با خانواده اش شدیدا مشکل دارم و کلا وقتی اسمشون تو خونه ام میاد اعصابم می ریزه به هم . و همسر من از من توقع داره که من همه بی محلی ها و بی احترامی ها ی اونا رو نادیده بگیرم و به جاش مثل اونا نباشم و بهشون خوبی کنم . در حالی که من معتقدم در مقابل هر عملی عکس العملی هست و نمی تونم رفتارشونو نادیده بگیرم چون همش باعث بحث بین من و همسرم میشه در حالیکه الان که رفت و آمد رو کم کردم ، خبری از بحث بین من و همسرم نیست . ولی فقط کافیه سر و کله یکیشون پیدا بشه . همه اش باعث بحث میشه . و جالبه بدونین که همسر من وقتی من به نفع اون حرف می زنم ، مثلا میگم : " مگه تو تاکسی اونا هستی ؟ " فکر می کنه من دارم به ضرر اون حرف می زنم و همه اش نقطه مقابل منه . در حالیکه من اونو بیشتر از خودم دوست دارم و اگه حرفی می زنم در نهایت به نفع اونه . پس من ترجیح میدم رفت و آمدم کم باشه تا زندگی آروم و خوبی داشته باشم.

    هر دوی ما منتظر راهنمایی ها ارزشمند شما هستیم . زندگیتون پر از عشق و صمیمیت

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayan68 نمایش پست ها
    با عرض سلام و عرض ادب
    زوجی هستیم که حدود 4 ماه از زندگی مشترکمان می گذره و الان که دارم این متن رو تایپ می کنم همسرم هم کنارم نشسته . می خوام مشکلمو یه بار از زبان همسرم و یه بار از زبان خودم بیان کنم و از راهنمایی های شما عزیزان استفاده کنیم :

    از زبان خودم :
    پسری هستم 27 ساله . قبلا رابطم و رفت و آمدم با خانوادم ( مادر ، برادر و خواهر و خانواده شون ) خیلی زیاد بود ولی از زمان ازدواج این رابطه کم رنگ تر شده . من همون قدر که خانواده خودمو دوست دارم خانواده همسرم رو هم دوست دارم و اونا رو از خودم می دونم و دوست دارم . ولی همسرم اجازه نمی ده زیاد با خانواده خودم رفت و آمد کنم و باید با کلی اصرار راضیش کنم که باهام بیاد خونه مادر یا خواهرم . یا اگه زنگم بزنن که فلان کارو انجام بده ازم شاکی میشه که چرا گفتی چشم و ... من سر این قضیه خیلی مشکل دارم و حس می کنم علی رغم میل باطنیم دارم از اونا فاصله می گیرم و حس می کنم اونام فکر می کنن که من یه آدم دیگه شدم . اینم لازم می دونم که بگم همیشه سعی می کنم چیزی برای همسرم کم نزارم و خیلی دوستش دارم . ولی بهشت زیر پای مادرانه و می خوام هرچیزی که مادرم میگه رو انجام بدم و حتی اگه هم چیزی رو ذکر نکنه خودم براش انجام بدم . همینطور برای اعضای دیگر خانوادم . خانواده من خیلی ماه و آرومن . همینطور خانواده همسرم . از دید من ما از این لحاظ خیلی خوشبختیم .

    از زبان همسرم :
    دختری هستم 25 ساله . اصلا خوشم نمیاد با خانواده همسرم رفت و آمد کنم . چرا که هر موقع با تلفن حرف می زنم یا خونشون میرم چیزی میگن که من ناراحت میشم . کلا اخلاق جالبی ندارن و همیشه به آدم بی احترامی می کنن و در کل هر موقع من و همسرم با اونا ارتباط داشته باشیم همیشه از آدم توقع بیجا دارن . یعنی محاله اونا به ما زنگ بزنن یا ما بریم خونشون و درخواستی از همسر من نداشته باشن . یا پول قرض می خوان یا باید راننده شخصیشون بشه یا باید کارای دیگه بکنه . البته اگه در مقابل کارای همسر من یه کاری هم براش می کردن آدم دلش نمی سوخت ... بخاطر همین من ترجیح میدم به جای اینکه باهاشون رفت و آمد کنم و اعصابمو خرد کنن ، رفت و آمد رو کم کنم و لازم به ذکره من با همسرم هیچ مشکلی ندارم . خیلی دوستش دارم و از لحاظ اخلاقی می پرستمش ولی برعکس آن با خانواده اش شدیدا مشکل دارم و کلا وقتی اسمشون تو خونه ام میاد اعصابم می ریزه به هم . و همسر من از من توقع داره که من همه بی محلی ها و بی احترامی ها ی اونا رو نادیده بگیرم و به جاش مثل اونا نباشم و بهشون خوبی کنم . در حالی که من معتقدم در مقابل هر عملی عکس العملی هست و نمی تونم رفتارشونو نادیده بگیرم چون همش باعث بحث بین من و همسرم میشه در حالیکه الان که رفت و آمد رو کم کردم ، خبری از بحث بین من و همسرم نیست . ولی فقط کافیه سر و کله یکیشون پیدا بشه . همه اش باعث بحث میشه . و جالبه بدونین که همسر من وقتی من به نفع اون حرف می زنم ، مثلا میگم : " مگه تو تاکسی اونا هستی ؟ " فکر می کنه من دارم به ضرر اون حرف می زنم و همه اش نقطه مقابل منه . در حالیکه من اونو بیشتر از خودم دوست دارم و اگه حرفی می زنم در نهایت به نفع اونه . پس من ترجیح میدم رفت و آمدم کم باشه تا زندگی آروم و خوبی داشته باشم.

    هر دوی ما منتظر راهنمایی ها ارزشمند شما هستیم . زندگیتون پر از عشق و صمیمیت
    سلام

    به سایت مشاور خوش اومدین

    من فقط یه سوال از خانم دارم

    این همسری که میگید خیلی دوسش داریم و اخلاقش رو میپرستید...چطور میتونه تربیت خانواده ایی باشه که بی احترامی میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟ و اخلاق جالبی هم ندارن؟؟؟؟؟؟؟

    یعنی همسرتون عضو اون خانواده نیست؟؟؟؟ یا فقط همسر شما خوب تربیت شده بقیشون بدن؟؟؟؟

  3. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    سلام
    دختر خوب حرفای منو خواهرانه گوش بده
    اون مادر و خواهری ک تو داری ازشون حرف میزنی کلی براش زحمت کشیده تا به اینجا رسیده
    روزی ک اومد به خواستگاریت اگه بدون بزرگتر و خانواده میومد چه حسی داشتین ؟!آیا خانواده شما و حتی خود شما اصلا اونو راه میدادین خونتون؟!
    چطور اون خانواده ک تا دیروز باعث ارزش این پسر بودن الان شدن لکه ننگ و باید حذف بشن!!!!!!
    مادرو خواهرش اگه ازش کمکی بخوان حق اوناس و اگه زحمت پسرشون را جبران نمیکنن این رابطه ای هست بین خودشون . شما حق دخالت ندارین... همانطور اگه مادر و خانواده شما ازتون کاری بخواد و مزاحم زندگی شما نیس حق دخالت ندارن.
    شما فقط وقتی میتونین دخالت کنین ک خانواده همسرتون ازشما کاری بخواد یا اینکه از پسرش بخواد ک کار زنت را ول کن برو دنبال کار ما.
    برای داشتن زندگی آروم فقط کافیه کسی پا تو کفش بقیه نکنه و هرکسی حد خودش را نگه داره.
    شما همسرش هسین و اون مادرش
    پس هیچکدوم نباید جایگاه همدیگه را متزلزل کنین.


    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  5. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام

    به سایت مشاور خوش اومدین

    من فقط یه سوال از خانم دارم

    این همسری که میگید خیلی دوسش داریم و اخلاقش رو میپرستید...چطور میتونه تربیت خانواده ایی باشه که بی احترامی میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟ و اخلاق جالبی هم ندارن؟؟؟؟؟؟؟

    یعنی همسرتون عضو اون خانواده نیست؟؟؟؟ یا فقط همسر شما خوب تربیت شده بقیشون بدن؟؟؟؟
    جواب همسرم :
    بعله دقیقا همسر من با خانواده اش زمین تا آسمون فرق می کنه . البته من مشکلی با اینکه همسرم با اونا رفت و آمد کنه بخصوص با مادرش ندارم و همیشه خودم تشویقش می کنم که به دیدن مادرش بره ولی خودم چون وقتی میرم باعث ناراحتیم میشه ترجیح میدم نرم . در ضمن به نظر من اونا فقط از همسرم سوء استفاده می کنن و اگه کاراشون ماهی یکی دو بار یا حتی سه بار هم بود موردی نداشت اما اونا دائما ازش توقع بیجا دارن در حالی که همسر من سه تا برادر دیگه هم داره .

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    سلام
    دختر خوب حرفای منو خواهرانه گوش بده
    اون مادر و خواهری ک تو داری ازشون حرف میزنی کلی براش زحمت کشیده تا به اینجا رسیده
    روزی ک اومد به خواستگاریت اگه بدون بزرگتر و خانواده میومد چه حسی داشتین ؟!آیا خانواده شما و حتی خود شما اصلا اونو راه میدادین خونتون؟!
    چطور اون خانواده ک تا دیروز باعث ارزش این پسر بودن الان شدن لکه ننگ و باید حذف بشن!!!!!!
    مادرو خواهرش اگه ازش کمکی بخوان حق اوناس و اگه زحمت پسرشون را جبران نمیکنن این رابطه ای هست بین خودشون . شما حق دخالت ندارین... همانطور اگه مادر و خانواده شما ازتون کاری بخواد و مزاحم زندگی شما نیس حق دخالت ندارن.
    شما فقط وقتی میتونین دخالت کنین ک خانواده همسرتون ازشما کاری بخواد یا اینکه از پسرش بخواد ک کار زنت را ول کن برو دنبال کار ما.
    برای داشتن زندگی آروم فقط کافیه کسی پا تو کفش بقیه نکنه و هرکسی حد خودش را نگه داره.
    شما همسرش هسین و اون مادرش
    پس هیچکدوم نباید جایگاه همدیگه را متزلزل کنین.


    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    جواب همسرم :
    عزیزم شما خودت خانمی و می دونی که خانما روحیه حساسی دارن . پس باید به من حق بدی که از حرفاشون و رفتاراشون ناراحت بشم . حالا برات یکی از نمونه هاشو میگم . مثلا : با اصرار همسرم راضی میشم میرم خونه خواهر شوهرم . ولی وقتی همسرم زنگ می زنه که ما می خوایم بیاییم خونتون ، با یه لحن خاصی میگه میشه نیایین ؟ یا وقتی که میری خونشون . دختراش یکیشون هندزفری تو گوششه ، یکی دیگشون یا پیش دوستشه یا سر لپتاپه . به نظر من اینا همش بی احترامیه و من برا خودم اینقدر ارزش قائل هستم که جایی که برام ارزش قائل نیستن نرم . در حالی که من خودم فوق العاده بهشون احترام می زارم و وقتی میان خونمون خیلی تحویلشون می گیرم . یا مثلا وقتی میرم خونه مادرشوهرم ، مادر شوهرم از دخترش و نوه هاش پذیرایی می کنه و از من نمی کنه . پس دلیلی نداره وقتی این رفتارا رو می کنن من برم خونشون . و من واقعا تحمل اینجور رفتارا رو ندارم و تقریبا یک ماهی میشه که باهاشون زیاد رفت و آمد نمی کنم خیلی زندگیم آروم تره و اعصاب من و شوهرم سر جاشه . پس من چون زندگیم رو دوست دارم و آرامش می خوام سعی می کنم جایی نرم که روحیه ام خراب بشه .

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayan68 نمایش پست ها
    جواب همسرم :
    عزیزم شما خودت خانمی و می دونی که خانما روحیه حساسی دارن . پس باید به من حق بدی که از حرفاشون و رفتاراشون ناراحت بشم . حالا برات یکی از نمونه هاشو میگم . مثلا : با اصرار همسرم راضی میشم میرم خونه خواهر شوهرم . ولی وقتی همسرم زنگ می زنه که ما می خوایم بیاییم خونتون ، با یه لحن خاصی میگه میشه نیایین ؟ یا وقتی که میری خونشون . دختراش یکیشون هندزفری تو گوششه ، یکی دیگشون یا پیش دوستشه یا سر لپتاپه . به نظر من اینا همش بی احترامیه و من برا خودم اینقدر ارزش قائل هستم که جایی که برام ارزش قائل نیستن نرم . در حالی که من خودم فوق العاده بهشون احترام می زارم و وقتی میان خونمون خیلی تحویلشون می گیرم . یا مثلا وقتی میرم خونه مادرشوهرم ، مادر شوهرم از دخترش و نوه هاش پذیرایی می کنه و از من نمی کنه . پس دلیلی نداره وقتی این رفتارا رو می کنن من برم خونشون . و من واقعا تحمل اینجور رفتارا رو ندارم و تقریبا یک ماهی میشه که باهاشون زیاد رفت و آمد نمی کنم خیلی زندگیم آروم تره و اعصاب من و شوهرم سر جاشه . پس من چون زندگیم رو دوست دارم و آرامش می خوام سعی می کنم جایی نرم که روحیه ام خراب بشه .
    خوب پ بهتره شوهرتون به خانواده اش بگه
    در کمال احترام بگه خانمم از این رفتار شما ناراحته و اگه با خودتون همچین برخوردی بکنه شما ناراحت نمیشین.
    اما اینکه نرین و یا هردفعه میرین حتی ماهی ی بار باشه اعصابتون بهم بریزه ک راه حل نیست.
    باید حل کنین
    چون رفت و امد با پدرومادر همسر برای رشد زندگی خیلی تاثیر داره.البته وقتی ک این مساله را حل کنید.

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk

  9. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    جواب خودم :
    وقتتون بخیر . جا داره من خودم هم یه سری نکاتی رو عرض کنم :
    درسته که من سه تا داداش دیگه دارم . ولی اختلاف سنی اونا خیلی بیشتر از منه . بیشتر از بیست سال . و من وظیفه خودم می دونم که اگه کاری رو به من میگن پیش قدم بشم . البته من زندگی شخصی خودم رو به هیچ وجه فدای خواسته دیگران نمی کنم . بلکه فقط اگه چیزی از طرف برادرم ، خواهرم یا مادرم گفته بشه ، دوست ندارم نه بگم .
    اون مثالی که همسرم گفتند در مورد خواهرم ، فقط یه بار اتفاق افتاد . و اون این بود که چون یه کم کسالت داشتن گفتن حالا نیاین . یه موقع دیگه امکانش هست بیاین ؟ و اینو تازه به خودم گفت . چون اون موقع همسرم تازه عروس بود و رو در واسی داشت . و در مورد مادرم : مادرم من متولد دهه بیسته و به نظرم من انتظار همسرم از مادرم یه کم بالاست .
    من اینا رو می نویسم که طرز دیدگاه هر دوی ما از نظر شما بررسی بشه . مشکل از کجاس ؟ من نمی خوام زندگیم بابت این اتفاقا از زیباییش کاسته بشه . و به همرام همسرم اومدم اینجا تا راه حلی پیش پامون بزارین .
    همسر من جلوی خانواده ام خیلی احترام می زاره . ولی وقتی میرن از حرفاشون گله می کنه . حرفایی که تو خانواده ما عادی و بی ریاس . اصلا از روی منظور نیس . شاید اگه این حرفو به خودم بزنن خنده ام بگیره و منم باهاشون یه شوخی دیگه بکنم . ولی اینا دلیل نمیشه که وقتی نیستن رو به روی من ازشون بد بگه و بهشون توهین کنه !!!!!!

    ممنون میشم راهنماییم کنین

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط fateme.68 نمایش پست ها
    خوب پ بهتره شوهرتون به خانواده اش بگه
    در کمال احترام بگه خانمم از این رفتار شما ناراحته و اگه با خودتون همچین برخوردی بکنه شما ناراحت نمیشین.
    اما اینکه نرین و یا هردفعه میرین حتی ماهی ی بار باشه اعصابتون بهم بریزه ک راه حل نیست.
    باید حل کنین
    چون رفت و امد با پدرومادر همسر برای رشد زندگی خیلی تاثیر داره.البته وقتی ک این مساله را حل کنید.

    فرستاده شده از LG-D855ِ من با Tapatalk
    جواب همسرم :
    متاسفانه همسر من اصلا براش مهم نیست و هر موقع من از رفتارشون گلایه می کنم طرف اونا رو می گیره و الکی توجیه می کنه . اینکه مثلا مامانم حواسش نبوده یا که مامانم سنش زیاده . در حالی که برای بقیه نه حواس پرتی مطرحه نه سنش و همه کاری می کنه . قابل ذکره من سه تا جاری دیگه هم دارم که اونام اصلا با مادر شوهرم و خواهر شوهرم رفت و آمد نمی کنن و من در دوران عقد فکر می کردم مقصر اونا هستن . و حالا که عروسی کردم متوجه شدم اونا حق دارن و مقصر خانواده شوهرمن

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36283
    نوشته ها
    181
    تشکـر
    45
    تشکر شده 82 بار در 73 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayan68 نمایش پست ها
    جواب همسرم :
    عزیزم شما خودت خانمی و می دونی که خانما روحیه حساسی دارن . پس باید به من حق بدی که از حرفاشون و رفتاراشون ناراحت بشم . حالا برات یکی از نمونه هاشو میگم . مثلا : با اصرار همسرم راضی میشم میرم خونه خواهر شوهرم . ولی وقتی همسرم زنگ می زنه که ما می خوایم بیاییم خونتون ، با یه لحن خاصی میگه میشه نیایین ؟ یا وقتی که میری خونشون . دختراش یکیشون هندزفری تو گوششه ، یکی دیگشون یا پیش دوستشه یا سر لپتاپه . به نظر من اینا همش بی احترامیه و من برا خودم اینقدر ارزش قائل هستم که جایی که برام ارزش قائل نیستن نرم . در حالی که من خودم فوق العاده بهشون احترام می زارم و وقتی میان خونمون خیلی تحویلشون می گیرم . یا مثلا وقتی میرم خونه مادرشوهرم ، مادر شوهرم از دخترش و نوه هاش پذیرایی می کنه و از من نمی کنه . پس دلیلی نداره وقتی این رفتارا رو می کنن من برم خونشون . و من واقعا تحمل اینجور رفتارا رو ندارم و تقریبا یک ماهی میشه که باهاشون زیاد رفت و آمد نمی کنم خیلی زندگیم آروم تره و اعصاب من و شوهرم سر جاشه . پس من چون زندگیم رو دوست دارم و آرامش می خوام سعی می کنم جایی نرم که روحیه ام خراب بشه .
    عزیزم دختراشون همسن شما هستن؟ خب همه جوونهای الان سرشون با تکنولوژی گرمه. شما ببین رفتار صاحبخونه خواهرشوهرت باشما چطوره. اونا جوونن مجردن یه سری شور و هیجاناتی دارن یه سری سرگرمیهایی که شاید برای یک ادم متاهل عجیب بنظر بیاد شاید حرف مشترکی با زندایشون ندارن که بزنن مثلا شما اگه خونه خواهرت بری انتظار داری خواهر زاده هات باهات حرف بزنن و دردودل کنن یا خواهرت؟
    بنظرم اینطور به قضیه نگاه کن شما برادر داری؟ اگه داری خودت رو جای زنداداشت بزار و ببین ایا زنداداش شما کاملا تو خونه شما راحته؟ مسلما نه
    کلا اینطوره اگه حرفی رو خونواده شوهر بزنن حتی اگه از رو شوخی باشه ما منظور بد میگیریم درحالیکه همون حرف رو خواهرمون بزنه خیلی زود فراموش کرده و میبخشیم. شما اونا رو مث خونواده خودت ببین بعد ببین این رفتارها رو خونواده خودت داشتن ناراحت میشدی؟

    در مورد اینکه خیلی از شوهرت کار میکشن هم خب تا یه حدی طبیعیه مادرها از پسرشون یه انتظاراتی دارن که کمک دستشون باشه اما اگه واقعا بیش از اندازه ست و لطمه ای به زندگی شخصی شما میزنه شما غیر مستقیم بیان کن اما با احترام اینطوری خودت رو اذیت نمیکنی. مثلا با مثال براشون توضیح بده که از این رفتارها ناراحت میشی.

  13. کاربران زیر از samane.m بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayan68 نمایش پست ها
    با عرض سلام و عرض ادب
    زوجی هستیم که حدود 4 ماه از زندگی مشترکمان می گذره و الان که دارم این متن رو تایپ می کنم همسرم هم کنارم نشسته . می خوام مشکلمو یه بار از زبان همسرم و یه بار از زبان خودم بیان کنم و از راهنمایی های شما عزیزان استفاده کنیم :

    از زبان خودم :
    پسری هستم 27 ساله . قبلا رابطم و رفت و آمدم با خانوادم ( مادر ، برادر و خواهر و خانواده شون ) خیلی زیاد بود ولی از زمان ازدواج این رابطه کم رنگ تر شده . من همون قدر که خانواده خودمو دوست دارم خانواده همسرم رو هم دوست دارم و اونا رو از خودم می دونم و دوست دارم . ولی همسرم اجازه نمی ده زیاد با خانواده خودم رفت و آمد کنم و باید با کلی اصرار راضیش کنم که باهام بیاد خونه مادر یا خواهرم . یا اگه زنگم بزنن که فلان کارو انجام بده ازم شاکی میشه که چرا گفتی چشم و ... من سر این قضیه خیلی مشکل دارم و حس می کنم علی رغم میل باطنیم دارم از اونا فاصله می گیرم و حس می کنم اونام فکر می کنن که من یه آدم دیگه شدم . اینم لازم می دونم که بگم همیشه سعی می کنم چیزی برای همسرم کم نزارم و خیلی دوستش دارم . ولی بهشت زیر پای مادرانه و می خوام هرچیزی که مادرم میگه رو انجام بدم و حتی اگه هم چیزی رو ذکر نکنه خودم براش انجام بدم . همینطور برای اعضای دیگر خانوادم . خانواده من خیلی ماه و آرومن . همینطور خانواده همسرم . از دید من ما از این لحاظ خیلی خوشبختیم .

    از زبان همسرم :
    دختری هستم 25 ساله . اصلا خوشم نمیاد با خانواده همسرم رفت و آمد کنم . چرا که هر موقع با تلفن حرف می زنم یا خونشون میرم چیزی میگن که من ناراحت میشم . کلا اخلاق جالبی ندارن و همیشه به آدم بی احترامی می کنن و در کل هر موقع من و همسرم با اونا ارتباط داشته باشیم همیشه از آدم توقع بیجا دارن . یعنی محاله اونا به ما زنگ بزنن یا ما بریم خونشون و درخواستی از همسر من نداشته باشن . یا پول قرض می خوان یا باید راننده شخصیشون بشه یا باید کارای دیگه بکنه . البته اگه در مقابل کارای همسر من یه کاری هم براش می کردن آدم دلش نمی سوخت ... بخاطر همین من ترجیح میدم به جای اینکه باهاشون رفت و آمد کنم و اعصابمو خرد کنن ، رفت و آمد رو کم کنم و لازم به ذکره من با همسرم هیچ مشکلی ندارم . خیلی دوستش دارم و از لحاظ اخلاقی می پرستمش ولی برعکس آن با خانواده اش شدیدا مشکل دارم و کلا وقتی اسمشون تو خونه ام میاد اعصابم می ریزه به هم . و همسر من از من توقع داره که من همه بی محلی ها و بی احترامی ها ی اونا رو نادیده بگیرم و به جاش مثل اونا نباشم و بهشون خوبی کنم . در حالی که من معتقدم در مقابل هر عملی عکس العملی هست و نمی تونم رفتارشونو نادیده بگیرم چون همش باعث بحث بین من و همسرم میشه در حالیکه الان که رفت و آمد رو کم کردم ، خبری از بحث بین من و همسرم نیست . ولی فقط کافیه سر و کله یکیشون پیدا بشه . همه اش باعث بحث میشه . و جالبه بدونین که همسر من وقتی من به نفع اون حرف می زنم ، مثلا میگم : " مگه تو تاکسی اونا هستی ؟ " فکر می کنه من دارم به ضرر اون حرف می زنم و همه اش نقطه مقابل منه . در حالیکه من اونو بیشتر از خودم دوست دارم و اگه حرفی می زنم در نهایت به نفع اونه . پس من ترجیح میدم رفت و آمدم کم باشه تا زندگی آروم و خوبی داشته باشم.

    هر دوی ما منتظر راهنمایی ها ارزشمند شما هستیم . زندگیتون پر از عشق و صمیمیت
    سلام

    مطلب شما رو خواندم عزیز ولی چند سوال قبل از هر گونهپاسخی به شما که امید دارم با کمی دقت به سوالاتم پاسخ دهید:

    تحصیلات و مدرک تحصیلی هر دوی شما؟

    طریقه آشنایی و از دواج شما؟

    شغل و یا حرفه هر دوی شما؟

    وضعیت مالی(خوب- بد -متوسط)؟

    تحصیلات پدر و مادر هر دوی شما؟

    تعداد خواهران و برداران هر دوی شما؟ هر کدام بچه چندم خانواده هستین؟ و فاصله سنی با خواهران و برادران؟

    سابقه اختلال و یا بیماری خاص روانی در خانواده هر دو؟

    خانم شما نظرش راجب خانواده خودش چیست؟ و چه گونه رفت و امدی با انها داره؟


    لطفا نقل قول کنید که متوجه بشم

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayan68 نمایش پست ها
    جواب همسرم :
    بعله دقیقا همسر من با خانواده اش زمین تا آسمون فرق می کنه . البته من مشکلی با اینکه همسرم با اونا رفت و آمد کنه بخصوص با مادرش ندارم و همیشه خودم تشویقش می کنم که به دیدن مادرش بره ولی خودم چون وقتی میرم باعث ناراحتیم میشه ترجیح میدم نرم . در ضمن به نظر من اونا فقط از همسرم سوء استفاده می کنن و اگه کاراشون ماهی یکی دو بار یا حتی سه بار هم بود موردی نداشت اما اونا دائما ازش توقع بیجا دارن در حالی که همسر من سه تا برادر دیگه هم داره .
    ببینید دوست عزیز اینکه یه نفر زمین تا آسمون با خانوادش فرق داشته باشه واقعا ممکن نیست

    چون بهرحال هرکسی یه چکیده و نماینده ایی از اعضای خانوادش هست و نوع تربیتی که در موردشون صورت گرفته

    مسئله ایی که اینجا مطرح هست اینکه شما چون همسرت رو دوست داری فک میکنی با بقیه فرق داره و حتی از همه بهتره

    و چون به اون صورتی که باید به خانواده همسرت علاقه نداری و حتی جبهه گرفتی در مقابلشون این باعث اختلاف میشه

    وقتی ما یه نفر رو دوست داریم باید اونو با تمام متعلقاتش دوست داشته باشیم! چه اتفاقات گذشته چه زمان حال چه آینده! این اسمش میشه پذیرش فرد به صورت خود واقعیش!

    در واقع شما همسرت رو به همین شکلی که هست دوست ندارید بلکه دوست دارید به اون شکلی باشه که شما میخواید وقتی فاصله میگیره از اون خواسته ی شما باعث بحث و کدورت میشه!

    اینکه میگید وقتی میرید خونه ی خواهرشوهرتون اونا سرشون تو گوشی و تبلت و .. هست...واقعا رفتار درستی نیست و هرکسی باشه هم ناراحت میشه اما سوال اینجاست که واکنش شما چیه؟؟ تا حالا فکر کردید که چرا این رفتار رو دارن؟؟ فک کردید که شاید برخورد شما هم اونقدر صمیمی نیست که باهاتون احساس راحتی داشته باشن؟؟

    خیلی خوبه که همسرتون رو تشویق میکنید به دیدن خانوادش بره اما فک میکنین این خوشحالی بیشتر نخواهد شد وقتی شما همراه همسرتون میرید؟؟؟

    یا میگید وقتی که میرید اونجا برای شما ظرف میوه نمیذارن...خب من یه پیشنهاد به شما دارم! قبل از اینکه بخوان پذیرایی کنن شما بلند شو و کمک مادرشوهرت بده اینجوری هم خودت رو بیشتر تو دلشون جا میکنی هم دیگه نگران این نیستی که بخواد بهت بی احترامی بشه

    میدونم شما دوست دارید که روش دوری و دوستی رو داشته باشید

    ولی باور کنین این شیوه فقط باعث دور شدن شما حتی از همسرتون هم میشه

    گفتید جاری هاتون هم فاصله گرفتن...به نظرتون الان اینجوری بهتر بوده؟؟؟ اگه بهتر بوده روابطشون الان چطوریه؟ باهم صمیمی شدن؟ یا فاصله گرفتن؟

    من بهتون پیشنهاد میکنم اگر واقعا زندگیتون و همسرتون رو دوست دارید سعی کنین ارتباط موثرتری با خانواده ی همسرتون داشته باشید

    اینجوری حتی شما یه حامی بزرگ برای خودتون دارید که اگر خدایی نکرده مشکلی هم داشته باشید خیالتون راحته حواسشون بهتون هست

    فقط کافیه تو ذهن خودتون یه جابجایی انجام بدید

    اگر مادر شما یه کاری هرچند ساده هم با برادر شما داشته باشه و همسر برادرتون اجازه نده چه حالی بهتون دست میده؟ متنفر نمیشید ازش؟ حالتون رو بد نمیکنه؟؟؟

    درسته که همسرتون برادرهای دیگه هم داره ولی چه ایرادی داره این شما باشید که به خانواده ی همسرتون نزدیک میشید؟؟؟

    اگه میرید خونشون سرشون تو گوشیه شما برید کنارشون بشینید و با شوخی حرف بزنین و یه بحث هرچقدر ساده رو هم پیش بکشید!

    باور کنین دفعه ی اول و دوم شاید سخت باشه ولی اونا خودشون هم بعد از اون خواهان حرف زدن با شما میشن و احساس راحتی میکنن

    مشکل خیلی از ماها اینکه همیشه منتظریم تا دیگری شروع کنه به رابطه ی درست، و همیشه با یه گارد بسته منتظریم ببینیم دیگران چه برخوردی دارن که ما هم سریعا واکنش نشون بدیم!

    وقتی شما این رابطه ی صمیمی رو برقرار کنین حتی راحت تر هم میتونین به بعضی خواسته ها نه بگید! چون آدم از یه دوست صمیمی کمتر ناراحت میشه و بهتر شرایطش رو درک میکنه تا یه دوستی که همیشه گاردش بسته اس و اخمش گرفته!

    اینطور که همسرتون هم نوشتن ظاهرا چیزی برای شما کم نمیذارن و برآورده کردن خواسته های خانوادش ضرری به خواسته های شما نمیرسونه!

    اگر واقعا خواسته هاشون به گونه ایی نیست که باعث آزار شما بشه بهتره که این بحث رو زیاد گسترش ندید

    اینو هم بدونین هیچوقت همسرتون رو بین خودتون و خانوادش قرار ندید چون به تدریج باعث شکاف میشه بخصوص اگر بخواید مدام از این مسئله گلایه کنین !!!

    امیدوارم راهنمایی دوستان بتونه زودتر مسئله شما رو حل کنه
    ویرایش توسط رزمریم : 09-04-2017 در ساعت 07:12 PM

  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    مطلب شما رو خواندم عزیز ولی چند سوال قبل از هر گونهپاسخی به شما که امید دارم با کمی دقت به سوالاتم پاسخ دهید:

    تحصیلات و مدرک تحصیلی هر دوی شما؟

    طریقه آشنایی و از دواج شما؟

    شغل و یا حرفه هر دوی شما؟

    وضعیت مالی(خوب- بد -متوسط)؟

    تحصیلات پدر و مادر هر دوی شما؟

    تعداد خواهران و برداران هر دوی شما؟ هر کدام بچه چندم خانواده هستین؟ و فاصله سنی با خواهران و برادران؟

    سابقه اختلال و یا بیماری خاص روانی در خانواده هر دو؟

    خانم شما نظرش راجب خانواده خودش چیست؟ و چه گونه رفت و امدی با انها داره؟


    لطفا نقل قول کنید که متوجه بشم

    سپاس

    دکتر
    سلام و عرض ادب خدمت شما
    هر دوی ما مدرک کارشناسی در دو رشته متفاوت داریم
    طریقه آشنایی ما سنتی بوده . خانواده هامون دورادور همدیگه رو می شناختن .
    من کارمندم و خانمم خانه دار و جویای کار
    وضعیت مالی : متوسط
    تحصیلات والدین : والدین من بی سواد و والدین همسرم دیپلم
    تعداد خواهران و برادران : من سه برادر و یک خواهر با اختلاف سنی حدود بیست سال ( همه متاهل )... و همسرم یک برادر با اختلاف سنی یک سال (متاهل )
    بچه چندم خانواده : هر دو فرزند آخر
    سابقه بیماری خاص : خیر
    نظر همسرم در مورد خانواده خودش :
    خانواده من برعکس خانواده شوهرم ،خیلی به مهمان احترام می گذارند و برایش ارزش قائلند و مثلا برای دامادشان ( همسر من ) خیلی ارزش قائلند و من دقیقا یک برادر دارم که دو ساله ازدواج کرده و اصلا مامانم توقع هایی که خانواده همسرم از همسرم دارند رو از داداشم نداره . چون که درک می کنه که برادرم دیگه ازدواج کرده و متاهل شده و با زمان مجردیش فرق کرده و الان دیگه خودش خانواده و زندگی داره و قرار نیست تا آخر عمر نوکر دست به سینه خانواده ام باشه . باید بره و به زندگیش برسه

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    ببینید دوست عزیز اینکه یه نفر زمین تا آسمون با خانوادش فرق داشته باشه واقعا ممکن نیست

    چون بهرحال هرکسی یه چکیده و نماینده ایی از اعضای خانوادش هست و نوع تربیتی که در موردشون صورت گرفته

    مسئله ایی که اینجا مطرح هست اینکه شما چون همسرت رو دوست داری فک میکنی با بقیه فرق داره و حتی از همه بهتره

    و چون به اون صورتی که باید به خانواده همسرت علاقه نداری و حتی جبهه گرفتی در مقابلشون این باعث اختلاف میشه

    وقتی ما یه نفر رو دوست داریم باید اونو با تمام متعلقاتش دوست داشته باشیم! چه اتفاقات گذشته چه زمان حال چه آینده! این اسمش میشه پذیرش فرد به صورت خود واقعیش!

    در واقع شما همسرت رو به همین شکلی که هست دوست ندارید بلکه دوست دارید به اون شکلی باشه که شما میخواید وقتی فاصله میگیره از اون خواسته ی شما باعث بحث و کدورت میشه!

    اینکه میگید وقتی میرید خونه ی خواهرشوهرتون اونا سرشون تو گوشی و تبلت و .. هست...واقعا رفتار درستی نیست و هرکسی باشه هم ناراحت میشه اما سوال اینجاست که واکنش شما چیه؟؟ تا حالا فکر کردید که چرا این رفتار رو دارن؟؟ فک کردید که شاید برخورد شما هم اونقدر صمیمی نیست که باهاتون احساس راحتی داشته باشن؟؟

    خیلی خوبه که همسرتون رو تشویق میکنید به دیدن خانوادش بره اما فک میکنین این خوشحالی بیشتر نخواهد شد وقتی شما همراه همسرتون میرید؟؟؟

    یا میگید وقتی که میرید اونجا برای شما ظرف میوه نمیذارن...خب من یه پیشنهاد به شما دارم! قبل از اینکه بخوان پذیرایی کنن شما بلند شو و کمک مادرشوهرت بده اینجوری هم خودت رو بیشتر تو دلشون جا میکنی هم دیگه نگران این نیستی که بخواد بهت بی احترامی بشه

    میدونم شما دوست دارید که روش دوری و دوستی رو داشته باشید

    ولی باور کنین این شیوه فقط باعث دور شدن شما حتی از همسرتون هم میشه

    گفتید جاری هاتون هم فاصله گرفتن...به نظرتون الان اینجوری بهتر بوده؟؟؟ اگه بهتر بوده روابطشون الان چطوریه؟ باهم صمیمی شدن؟ یا فاصله گرفتن؟

    من بهتون پیشنهاد میکنم اگر واقعا زندگیتون و همسرتون رو دوست دارید سعی کنین ارتباط موثرتری با خانواده ی همسرتون داشته باشید

    اینجوری حتی شما یه حامی بزرگ برای خودتون دارید که اگر خدایی نکرده مشکلی هم داشته باشید خیالتون راحته حواسشون بهتون هست

    فقط کافیه تو ذهن خودتون یه جابجایی انجام بدید

    اگر مادر شما یه کاری هرچند ساده هم با برادر شما داشته باشه و همسر برادرتون اجازه نده چه حالی بهتون دست میده؟ متنفر نمیشید ازش؟ حالتون رو بد نمیکنه؟؟؟

    درسته که همسرتون برادرهای دیگه هم داره ولی چه ایرادی داره این شما باشید که به خانواده ی همسرتون نزدیک میشید؟؟؟

    اگه میرید خونشون سرشون تو گوشیه شما برید کنارشون بشینید و با شوخی حرف بزنین و یه بحث هرچقدر ساده رو هم پیش بکشید!

    باور کنین دفعه ی اول و دوم شاید سخت باشه ولی اونا خودشون هم بعد از اون خواهان حرف زدن با شما میشن و احساس راحتی میکنن

    مشکل خیلی از ماها اینکه همیشه منتظریم تا دیگری شروع کنه به رابطه ی درست، و همیشه با یه گارد بسته منتظریم ببینیم دیگران چه برخوردی دارن که ما هم سریعا واکنش نشون بدیم!

    وقتی شما این رابطه ی صمیمی رو برقرار کنین حتی راحت تر هم میتونین به بعضی خواسته ها نه بگید! چون آدم از یه دوست صمیمی کمتر ناراحت میشه و بهتر شرایطش رو درک میکنه تا یه دوستی که همیشه گاردش بسته اس و اخمش گرفته!

    اینطور که همسرتون هم نوشتن ظاهرا چیزی برای شما کم نمیذارن و برآورده کردن خواسته های خانوادش ضرری به خواسته های شما نمیرسونه!

    اگر واقعا خواسته هاشون به گونه ایی نیست که باعث آزار شما بشه بهتره که این بحث رو زیاد گسترش ندید

    اینو هم بدونین هیچوقت همسرتون رو بین خودتون و خانوادش قرار ندید چون به تدریج باعث شکاف میشه بخصوص اگر بخواید مدام از این مسئله گلایه کنین !!!

    امیدوارم راهنمایی دوستان بتونه زودتر مسئله شما رو حل کنه
    جواب همسرم :
    عزیزم ، همسر من واقعا و کاملا جدی با خانواده اش فرق می کنه . حالا شاید از لحاظ منطقی غیر طبیعی باشه ولی واقعا همچین چیزی هست .
    رابطه جاری هام و رفت آمد نکردنشون هم واقعا خودشون راضین و میگن احتراما و حرمت ها حفظ شده و راحت ترن . و وقتی پای درد و دل های اونا می شینم می بینم که اونا هم شاکی ان و یه رفتارایی از اونا دیدن که سرد شدن و ترجیح میدن که خیلی کم رفت و آمد کنن .
    در مورد دختر خواهر هاشون هم اینکه بالاخره من دیر به دیر میرم خونشون و رابطمون هم خوبه و صمیمی هستیم و حرف هم برای گفتن زیاد داریم ( چون تقریبا هم سن و سالیم ) ولی من چند باری سعی کردم با شوخی رفتار کنم . ولی وقتی دیدم جواب نمیدن دیگه قیدشونو زدم و بیش از این خودمو سبک نکردم

  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36497
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    4
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط samane.m نمایش پست ها
    عزیزم دختراشون همسن شما هستن؟ خب همه جوونهای الان سرشون با تکنولوژی گرمه. شما ببین رفتار صاحبخونه خواهرشوهرت باشما چطوره. اونا جوونن مجردن یه سری شور و هیجاناتی دارن یه سری سرگرمیهایی که شاید برای یک ادم متاهل عجیب بنظر بیاد شاید حرف مشترکی با زندایشون ندارن که بزنن مثلا شما اگه خونه خواهرت بری انتظار داری خواهر زاده هات باهات حرف بزنن و دردودل کنن یا خواهرت؟
    بنظرم اینطور به قضیه نگاه کن شما برادر داری؟ اگه داری خودت رو جای زنداداشت بزار و ببین ایا زنداداش شما کاملا تو خونه شما راحته؟ مسلما نه
    کلا اینطوره اگه حرفی رو خونواده شوهر بزنن حتی اگه از رو شوخی باشه ما منظور بد میگیریم درحالیکه همون حرف رو خواهرمون بزنه خیلی زود فراموش کرده و میبخشیم. شما اونا رو مث خونواده خودت ببین بعد ببین این رفتارها رو خونواده خودت داشتن ناراحت میشدی؟

    در مورد اینکه خیلی از شوهرت کار میکشن هم خب تا یه حدی طبیعیه مادرها از پسرشون یه انتظاراتی دارن که کمک دستشون باشه اما اگه واقعا بیش از اندازه ست و لطمه ای به زندگی شخصی شما میزنه شما غیر مستقیم بیان کن اما با احترام اینطوری خودت رو اذیت نمیکنی. مثلا با مثال براشون توضیح بده که از این رفتارها ناراحت میشی.

    جواب همسرم :
    عزیزم ، تکنولوژی همیشه هست . ولی من بعد از چند وقت دارم میرم خونشون . فکر نمی کنم صحبتتون منطقی باشه . چون منم هم سن اونام . ولی هیچ وقت تکنولوژی توجیهی برای بی احترامی و کم توجهی نیست . از این چیزا گذشته خیلی روشون زیاده

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط shayan68 نمایش پست ها
    سلام و عرض ادب خدمت شما
    هر دوی ما مدرک کارشناسی در دو رشته متفاوت داریم
    طریقه آشنایی ما سنتی بوده . خانواده هامون دورادور همدیگه رو می شناختن .
    من کارمندم و خانمم خانه دار و جویای کار
    وضعیت مالی : متوسط
    تحصیلات والدین : والدین من بی سواد و والدین همسرم دیپلم
    تعداد خواهران و برادران : من سه برادر و یک خواهر با اختلاف سنی حدود بیست سال ( همه متاهل )... و همسرم یک برادر با اختلاف سنی یک سال (متاهل )
    بچه چندم خانواده : هر دو فرزند آخر
    سابقه بیماری خاص : خیر
    نظر همسرم در مورد خانواده خودش :
    خانواده من برعکس خانواده شوهرم ،خیلی به مهمان احترام می گذارند و برایش ارزش قائلند و مثلا برای دامادشان ( همسر من ) خیلی ارزش قائلند و من دقیقا یک برادر دارم که دو ساله ازدواج کرده و اصلا مامانم توقع هایی که خانواده همسرم از همسرم دارند رو از داداشم نداره . چون که درک می کنه که برادرم دیگه ازدواج کرده و متاهل شده و با زمان مجردیش فرق کرده و الان دیگه خودش خانواده و زندگی داره و قرار نیست تا آخر عمر نوکر دست به سینه خانواده ام باشه . باید بره و به زندگیش برسه
    ممنون از پاسخها البته رشته های تحصیلی و فاصله دقیق خواهران و برادران را نفرمودید که خوب مشکلی نیست.

    من روی صحیتم با هر دوی شماست که امید دارم مطلب را بخوانید و کنح ان را بگیرید:

    هر دو ادمهای خوبی به نظر میاید ولی متوجه این امر نیستید که دو انسانید با دو تربیت مختلف از دو خانواده..

    هر دو فرزند اخر خانواده که به نوعی علائم فرزند اخر را نشان میدهید, شما که فرزند پنجم و با آن اختلاف سنی بین شماها که اصطلاحا (کودک گمشده) به حساب میایید و قاعدتا کارها و... امرهایی که به شما

    میشده میبایست توسط شما انجام میشده و هم چنین میشود!

    ایشون هم که خوب احتلاف سنی یکسال با برادرشان که خوب خیلی کم بوده( فاصله علمی و درست طبق تحقیقات بین 20 تا 35 ماهه) بنابراین هم حس رقابت با برادر و هم برادر الگویی برای ایشان بوده

    که رقابتی رو ایجاد میکرده!

    پدر و مادر شما بدون سواد و پدر و مادر ایشان دیپلمه و اگر سطح اقتصادی و در امدی و فرهنگی نیز قابل توجه بوده که بیشتر از این نیز عواملی در کارند که باید بررسی بشن.

    کوتاه سخن:

    شما هر دو بهتره متوجه شوید که خانواده امروز دیگر ان خانواده گذشته نیست . خانواده امروز(خانواده هسته ای) شامل زن و شوهر و فرزند یا فرزندانه و خانواده دیروز(خانواده گسترده) شامل

    زن+شوهر+فرزندان+مادر و پدر بزرگها+ برادرها و خواهرها+ عمو و دایی و..... بوده!!! پس در وحله اول شما ها باید حتما بیشتر به هم برسید تا به دیگران. و باید متوجه بشید که دیگر کودک نیستید و قراره والد باشید!

    دست از قیاس کردن خانواده های خونی خودتان بردارید(چون حتما متفاوت هستند) و یا گذشت کنین و نادیده بگیرید اختلافات انها رو و این را بدانید در 75% طلاقهای ایرانی مسئله دخالت اطرافیان در زندگیست!!

    حتما هر دوی شما ازادید که با خانواده های خودتان رفت و امدی داشته باشید و یا با خانواده دیگری ولی صد در صد این غلطه که بگید حالا به خاطر من بیا و جون من بیا بریم و تحمل کن و..... و حتما نباید از

    دیگری بخواهید که با خانواده خودش رفت و امدی نداشته باشد

    چون صد در صد عواقب ان خیلی بدتره تا اینکه خیلی مودبانه به والدین محترم خودتان بگید که همسر من برای شما احترام غائله ولی تمایلی به رفت امد نداره!!!

    هر دو فرزند اخر هستین که خوب مشکلاتی رو به وجود میاره ولی قابل حله

    راجب انسان امروز و عشق و ازدواج(کتب علمی) بیشتر بخوانید و بدانید

    از یکی از مشاوران حاذق ما در شهر خودتان بهره بگیرید


    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  20. 2 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34739
    نوشته ها
    398
    تشکـر
    35
    تشکر شده 121 بار در 88 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    ممنون از پاسخها البته رشته های تحصیلی و فاصله دقیق خواهران و برادران را نفرمودید که خوب مشکلی نیست.

    من روی صحیتم با هر دوی شماست که امید دارم مطلب را بخوانید و کنح ان را بگیرید:

    هر دو ادمهای خوبی به نظر میاید ولی متوجه این امر نیستید که دو انسانید با دو تربیت مختلف از دو خانواده..

    هر دو فرزند اخر خانواده که به نوعی علائم فرزند اخر را نشان میدهید, شما که فرزند پنجم و با آن اختلاف سنی بین شماها که اصطلاحا (کودک گمشده) به حساب میایید و قاعدتا کارها و... امرهایی که به شما

    میشده میبایست توسط شما انجام میشده و هم چنین میشود!

    ایشون هم که خوب احتلاف سنی یکسال با برادرشان که خوب خیلی کم بوده( فاصله علمی و درست طبق تحقیقات بین 20 تا 35 ماهه) بنابراین هم حس رقابت با برادر و هم برادر الگویی برای ایشان بوده

    که رقابتی رو ایجاد میکرده!

    پدر و مادر شما بدون سواد و پدر و مادر ایشان دیپلمه و اگر سطح اقتصادی و در امدی و فرهنگی نیز قابل توجه بوده که بیشتر از این نیز عواملی در کارند که باید بررسی بشن.

    کوتاه سخن:

    شما هر دو بهتره متوجه شوید که خانواده امروز دیگر ان خانواده گذشته نیست . خانواده امروز(خانواده هسته ای) شامل زن و شوهر و فرزند یا فرزندانه و خانواده دیروز(خانواده گسترده) شامل

    زن+شوهر+فرزندان+مادر و پدر بزرگها+ برادرها و خواهرها+ عمو و دایی و..... بوده!!! پس در وحله اول شما ها باید حتما بیشتر به هم برسید تا به دیگران. و باید متوجه بشید که دیگر کودک نیستید و قراره والد باشید!

    دست از قیاس کردن خانواده های خونی خودتان بردارید(چون حتما متفاوت هستند) و یا گذشت کنین و نادیده بگیرید اختلافات انها رو و این را بدانید در 75% طلاقهای ایرانی مسئله دخالت اطرافیان در زندگیست!!

    حتما هر دوی شما ازادید که با خانواده های خودتان رفت و امدی داشته باشید و یا با خانواده دیگری ولی صد در صد این غلطه که بگید حالا به خاطر من بیا و جون من بیا بریم و تحمل کن و..... و حتما نباید از

    دیگری بخواهید که با خانواده خودش رفت و امدی نداشته باشد

    چون صد در صد عواقب ان خیلی بدتره تا اینکه خیلی مودبانه به والدین محترم خودتان بگید که همسر من برای شما احترام غائله ولی تمایلی به رفت امد نداره!!!

    هر دو فرزند اخر هستین که خوب مشکلاتی رو به وجود میاره ولی قابل حله

    راجب انسان امروز و عشق و ازدواج(کتب علمی) بیشتر بخوانید و بدانید

    از یکی از مشاوران حاذق ما در شهر خودتان بهره بگیرید


    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    این اقا دکتر هستن مثلا
    اول اینکه طرز مشاوره دادنشون رو بقیه دیدن تو پست های دیگه از جمله سمانه خانم که خودشون متعجب شدن از طرز مشاوره ایشون
    دوم اینکه این اقا حاضر نشد به سوالات من جواب بده ینی مثلا منو ادم حساب نکرد این کسی هست که به دیگران مشاوره میده وای به حال اون بدبختا
    کسی که اخلاقش غیرحرفه ای هست و بین کاربران و بیماران روحی تفاوت قائل میشه چطوری اسمشو میزارن مشاور
    جالبه اخر پیاماش میگه با سپاس دکتر ینی من دکترم هرکاری کنم درسته هرچی بگم همونه
    من وقتی میگم انقد خودتون رو وابسته به مشاوره های بی مورد و قرص و دارو نکنید بخاطر همینه
    شما خدا رو داشته باشید نیاز به هیچ مشاوره روحی ندارید
    اینا هدفشون پول شماست

  22. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21334
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    41
    تشکر شده 15 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    سلام من تا یه جایی بحث ها و جوابهای دوستان رو خوندم.. این مشکلیه که من و همسرم هم داشتیم و تقریبا داریم.. من از دیدگاه خودم یه راه حل هایی میگم که حال خانم بهتر بشه و شما هم به خانواده ی قبلی و قدیمی تون برسید.. اول اینکه تو جمع مخصوصا تو جمع خانواده ی آقا.. خانم رو تنها نذارید و بیشتر تحویلش بگیرید ...از سر سفره تاااا باز کردن در برای خانم تون. کارهای کوچیکی هستن ولی به چشم ما خانم ها میاد.. و اینکه خانم بهتره به سن و سالی و دوره ایی که اصولا مادرهای ما در اون بزرگ شدن و زمانی خودشون هم عروس بودن بیشتر توجه کنند و کمکهای همسرشون رو پای سن و سال مادر بذارن ولی در رابطه با خواهرهاتون بهتره این کمکم ها یکم کمتر بشه.. راستش من خودم به مادر شوهر و پدر شوهرم خیلی احترام میذارم و اونها هگ همینطور.. ولی متاسفانه با جاری ها و خواهرشوهرم به مشکل برخوردیم هم من و هم همسرم البته و امیدوارم که درست بشه.. ولی باید مدیریت بشه که و این رو هم فک میکنم آقا چون یه طرف خانواده ی خودشه و یه طرف هم خواهراش هستن بهتر میتونه مدیریت کنه چون عروس یا داماد خانواده به هر حال غریبه حساب میشه و شاید طرفین باهاشون احساس راحتی نکنند..
    ببخشید طولانی شد.. عشقتون پایدار

  23. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    هر رابطه‌اي مثل ارتباط با دوستان، همسايگان، همكاران و آشنايان به مقدار زيادي پرورش نياز دارد. بنابراين چرا در مورد ارتباط با خانواده همسر اينطور نباشد؟ خانواده همسر، بيچاره‌ها نزد ما موقعيت چندان مطلوبي ندارند. به طوري كه براي ما درست مثل خانواده خودمان نيستند. به ندرت آنها را دوست خود مي‌دانيم. نه آن احساس محبت دروني را كه نسبت به بستگان نسبي خانواده خود داريم نسبت به آنها داريم و نه تمايل داريم آن اهميت و وقتي را كه به دوستانمان اختصاص مي‌دهيم به آنها نيز اختصاص دهيم.



    اولين و جدي‌ترين اشتباه ما همين جاست. ارتباط با خانواده همسر بايد مثل آب دادن گياهان، با مقداري زيادي صبر و توجه و تفاهم همراه باشد. همانند گياهان نادر و كمياب، خانواده همسر نيز به رعايت ظرافت در رفتار و مراقبت دائمي نياز دارند. براي خانواده همسرتان وقت بگذاريد، اين كار سود سرشاري نصيبتان مي‌كند. اين معامله گذاشتن وقت، موجودي شما را به اوج مي‌رساند. اين كار معامله‌اي تضمين شده از نظر زماني، امتحان شده و دو سر برنده است.



    نقش شوهر در آشتی عروس و مادر شوهر
    نقش شوهر در نحوه كنار آمدن همسر با خانواده شوهر مي‌تواند بسيار تأثيرگذار باشد. شوهر باهوش مي‌داند كه چگونه بين ترسو بودن در مقابل همسر و بچه ننه بودن براي مادر حدفاصل ايجاد كند. ايجاد تعادل در اين كار به ظرافت خاصي نياز دارد. مثل ميله تعادل بندبازان است. اما شوهران باهوش زيادي هستند كه در اين كار موفق شده‌اند. قلق يادگيري اين كار مشكل اين است كه هميشه به حرف‌هاي طرف مقابل هم گوش كنيد و سپس قضاوت كنيد. ساده‌لوح نباشيد به حرف يك طرف گوش نكنيد و بلافاصله هرچه را كه همسر يا مادرتان گفت باور كنيد. بعضي اوقات ممكن است هر دو حقيقت را بگويند البته آنطور كه خودشان فكر مي‌كنند. به خاطر داشته باشيد ليواني كه نيمه‌اش خالي است نيمه ديگرش پر است.



    عروس ترش رو نباشید
    بعضي چيزها واقعاً آنقدر ارزش ندارد كه وقت صرف آنها كنيد. در مورد مسائل جزئي و كوچك روش‌تان به اين صورت باشد كه به خود بگوييد مگه اين موضوع چقدر اهميت دارد! ياد بگيريد كه از اين موانع كوچك در سر راه خوشبختي بي‌اعتنا بگذريد. ولي در مورد مسائل واقعاً مهم سختگير و جدي باشيد.
    در ارتباط روزمره با خانواده همسر درمي‌يابيد كه اغلب موضوعات تحت عنوان مقوله بي‌اهميت است. در واقع اگر صادق باشيد قبول خواهيد كرد كه 99 درصد موقعيت‌هايي كه منجر به دعوا و مشاجره مي‌شود از نوع بي‌اهميت است. تنها يك درصد واقعاً مهم است. از خودتان بپرسيد: آيا واقعاً ارزش دارد كه به خاطر اين مسائل جزئي دستپاچه شويد و باعث افزايش فشار خون خود شده و اخم و ترشرويي كنيد؟ اما وقتي كه موضوع مربوط به يك درصد مسائل واقعاً مهم است به خاطر آنچه كه به آن باور دارد به پاخيزيد و اجازه ندهيد كه كسي يا چيزي سد راه شما شود.



    حد و مرز ارتباط خود را با خانواده شوهر محترمانه مشخص کنید
    شما بايد به شيوه‌اي مسالمت‌آميز مرز زندگي خودتان با آنها را مشخص کنيد و به شيوه‌اي صحيح به آنها بفهمانيد که خط قرمز‌هاي روابط‌شان با شما کجاست.خيلي مودب و مهربان بايد جلوي کنجکاوي‌هاي مادرشوهر را بگيريد. مي‌دانم که حقيقتا پا گذاشتن روي خط قرمز‌هايي مثل زمان بيداري و خواب يا موعد استحمام و غيره رنج‌آور است ولي بايد بدون اينکه از کوره دربرويد، با کلام مناسب و واژه‌گزيني صحيح اين مساله را حل کنيد.به خاطر داشته باشيد که اختلاف داشتن در زندگي امري کاملا طبيعي است و يک مشکل محسوب نمي‌شود، بلکه شيوه حل اختلاف است که همواره مي‌تواند مشکل‌ساز باشد.پس در جواب کنجکاوي‌هاي بي‌مورد مي‌توانيد اين‌طوربگوييد: «مادر جان! اين مساله خيلي مهم نيست که بخواهد ذهن شما را مشغول کند. مي‌دونم که نگران هستيد مبادا خوابيدن من تا نزديک ظهر در اين نخستين روزهاي زندگي مشکل‌زا شود اما نگران نباشيد؛ من چارچوب زندگي را طوري ترسيم مي‌کنم که به وظايف زناشويي‌ام خدشه‌اي وارد نشود. مهم نيست 8 صبح بيدار ‌شوم يا 11، مهم آن است که تهيه ناهار و مرتب کردن خانه را مديريت کنم و همه چيز مهيا باشد تا همسرم به خانه بيايد.»

    نکته مهمي که نبايد فراموش کنيد اين است که والدين همسر شما سال‌ها با فرزند خود زندگي کرده‌اند و سبک و سياق رفتارهايش را مي‌شناسند. اگر هم نوع تغيير رفتاري که او انجام مي‌دهد به درخواست شما نباشد، ممکن است به پاي شما نوشته شود و آنها را در لاک دفاعي فرو ببرد، پس بايد ياد بگيريد به جاي اينکه گله مادر و خواهر و خانواده‌اش را بکنيد، به شکلي صحيح ابراز وجود کرده و به صحبت کردن با خانواده او و بيان انتظارات‌تان بپردازيد. در شيوه صحبت کردن و رفتار شما در عين احترام بايد اين نکته وجود داشته باشد که حتما اطلاعات‌تان را حفظ کنيد و تا‌ آنجا که امکان دارد اجازه سرک کشيدن ديگران در مسايلي که فقط مختص شما و همسرتان است را ندهيد و اين نکته را بايد حتي در مورد خانواده خودتان در نظر بگيريد. وقتي شما اطلاعات بيش از حد راجع به مسايل بي‌ربط مثل گذشته‌تان، دوستان‌تان و... بدهيد، در واقع در اين بين نقاط ضعف خود را به طرف مقابل مي‌شناسانيد و با زبان بي‌زباني به او اجازه مي‌دهيد از آنها استفاده کند.



    حرف پایانی:
    همسرانی که پس از ازدواج با خانواده همسر خود رفت و آمد می نمایند، سلامت روانی یکدیگر را تضمین می کنند. امام باقر (علیه السلام) می فرماید: « بهترین چیزی که به وسیله آن می توان به خدا و رسول او متوسل شد عبارت است از: " صله رحم و دید و بازدید با بستگان که سبب می شود ثروت زیاد شده و بر عمر انسان اضافه شود. "
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  24. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    به نظرم شما یکم داری عروس بازی در میارید و حساس شدید رو خانواده شوهرتون

    بهتر نیست اگه میپسندید که همسرتون با خانواده شما رفتار خوبی داشته باشه بپسندید که شما هم با خانواده همسرتون رفتار مناسب داشته باشید

    البته باید دید کمک شوهرتون به خانوادش چقدر نرماله و آیا از حدش فراتر میره یا سعی میکنه انصاف را رعایت کنه

  25. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37035
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    با سلام
    منم دقیقا همین مشکلاتی که شما با همسرتون دارید رو دارم البته با این تفاوت که شما 4ماهه این مشکل دارید ما 3 ساله.
    امروز سر این مساله که من میخواستم برم خونه خواهرم و با مخالفت همسرم مواجه شدم کلی اعصابمون به هم ریخت. داشتم تو اینترنت چرخ میزدم که چه خاکی تو سرم بریزم که به مطلب شما برخوردم. امیدوارم به مرور زمان مشکلتون حادتر نشه و از همین الان به فکر یک چاره اساسی باشید. چرا که با گذشت زمان بعضی از مصلحت اندیشیا و طاقت آدم تموم میشه و مجبور میشید موضع بگیرید و در مقابل رفتار همسرتون واکنش نشون بدید.
    صحبت های شما دقیقا حرف دل من بود با این تفاوت که من کاری برای پدر و مادرم انجام نمیدم و برعکس پدرم همیشه کمکم میکنه.
    در ضمن من و همسرم هردو 31سال سن داریم و از نظر اقتصادی خانواده هامون هم سطح هستن و از طرف دیگه هردو تحصیلات عالیه داریم، خودم دانشجوی ترم 9 دکتری هستم و همسرم کارشناسی ارشد داره و هم رشته ایم.

  26. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37035
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    خانواده همسرم هروقت بیان خونم هر وقت از شبانه روز باشه خم به ابرو نمیارم و با بهترین رفتار و با کمال خوش رویی ازشون استقبال می کنم. اما خانواده من بخان بیان خانمم در ظاهر خوب برخورد میکنه اما وقتی که میرن پدر منو در میاره که من حوصله مهمونی و مامان بازی و این حرفا ندارم. اما اگه خانواده خودش باشن حرفی نیس. من میگم یک درصد رفتاری که من با خانوادت دارم با خانواده من داشته باش. میگه خانواده شما احترام منو ندارن!!!
    اگه بگم بریم خونه خواهرم، برادرم یا کسی که کوچکترین نسبتی با من داشته باشه جبهه می گیره!!! که چرا تو میری خونشون که اونام بیان اینجا من اذیت بشم. گفته باشم من نمیام میخای خودت تنهایی برو!!!
    میرم خونه پدرم میگه بهت گفته باشم زود پا میشی!!! میگم بابا خیلی وقته پدرو مادرم ندیدم شاید دوست داشته باشم بیشتر پیششون بشینم چه عیبی داره!!! تا پیششونه حفظ ظاهر می کنه طوری که اونا میگن این اصلا حرف نداره اما تا میرسیم خونه دعوا و نق زدنا شروع میشه.
    اگرم حرفی بزنم میگه من برات بی ارزشم اونا از من برات با ارزش ترن.
    هرچه میخوام بهش بفهمونم منو در دوراهی انتخاب من یا خانوادت نذار متوجه نمیشه.
    به نظرتون چه خاکی تو سرم بریزم
    بخدا امروز اعصابم داغون کرده که دیگه حاضرم طلاقش بدم هم خودم هم خودشو راحت کنم.

  27. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37035
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ارتباطات خانوادگی من و همسرم

    در ضمن به همسر محترمتون بفرمائید شاید فکر کنن با دوری کردن از خانواده شما و رفت و آمد محدود فکر می کنن علی الظاهر به آرامش رسیدن اما مطمئن باشن با این کار آرامش روانی شما را سلب کرده و در بلند مدت زندگی مشترکتون رو نشانه میره. پس بهتره در کمال احترام متقابل و شناخت نیازهای همدیگه مشکلتون مرتفع کنین که ان شاءالله بیخ پیدا نکنه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد