نمایش نتایج: از 1 به 22 از 22

موضوع: مشکل من با پدرم!

2574
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    مشکل من با پدرم!

    باسلام

    دختری 17 ساله هستم .پدری دارم که کله خانواده از دستش عاصی شدیدم.یه سری اخلاقایی داره که واقعا ادم کفری میشه از دستش....
    من مادرصبوری دارم که همه جوره باهاشون تا الان کناراومدن ولی صبر هرکسیم یه سقفی داره دیگه

    ینی واقعا بابامو نمیفهمم ...دیگه ازش بدم میاد...شنیده بودم همه دخترابابایین ولی هیچ وقت اینو حس نکردم
    از وقتی که یادم میاد جرو بحث بخاطر مسایل مختلف تو خونه ما فراوون بود..
    به طوری که یادم میاد از 7 .8 سالگیم بحث طلاق تو خونه ما کشیده میشد ولی بخاطر ابرو و صبر مامانم و البته اروم شدن سرع بابام به حالت اول برمیگشت
    مامانم فرهنگیه و پدرم واسه کسی تویه مغازه کار میکنه...
    اوایل بحث مالی تو خونه بود...بعدا خبرچینی بابام ... اینکه همش یه حرفی تو خونه میزدیم باید از زبون یکی دیگه حرفمونو میشنیدم والبته انکارهای جالب بابام که میگف من نگفتم و بعد کاشف به عمل میومد خودش بوده!

    بابای من خیییلیی اهل شعار دادنه
    هزارتا کتاب خونده و تو همه بحث های خانوادگی همه ب زندگی ما غبطه میخورن که ما همچین پدری داریم!
    ولی واقعیت یه چیز کاملا فراتره.....پدرم به هبچ عنوان نسبت ب من و خواهر بزرگترم احساس عاطفه نداره ... امسال عروسی خواهرم که بود کله مخارج عروسی به عهده مامانم بود و ایشون فقط الکی غرغر میکردن

    مامانم خیلی از کارها ورفتارهای پدرم رو نادیده میگرفتن
    ولی این ازاول بچگی به من ضربه زد .....
    پدرم خیلی از مسایل ج*نسی رو پیش ما ذکر میکرد و مامانم هیچی نمیگفت یا دعواش میکرد
    رفته رفته من متوجه یه چیزایی میشدم حدودا 10 سالم بود که ازاین حرفای پدرم میفهمیدم اینارو
    تا که به خودارضایی رو اوردم....حتی اسمشو نمدونستم اون زمان
    حدودا 6 سالهمین طوری ادامه دادم تا که فراموش کردم!
    من حتی گاهی اوقات متوجه رابطشون میشدم ....

    پدر من محتاج محبته ....ینی به صورت واضح میگه به من محبت کنید و ازاونجایی که مادرم یکم مغرور تشریف دارن کمتر ابراز احساسات میکنن...
    خیلی از رفتارای پدرم واقعا ازار دهنده اس
    اینکه یه سری مسایلو تو گوشیش سرچ میکنه( مسایل جنسی) و یبار دومادمون دیده بودن تو گوشیش و ایشون ابروش رف ولی اصلا اهمیت نمیده...

    اگه دستمون به وسایلش برسه اون روز خونمون دعواس
    اگه کلید یکی از اتاقه رو در نباشه ...دعوا میشه
    اگه .....

    و البته از فحش های بسیار بسیار رکیکم استفاده میکنه ...
    دلم واسه مامانم میسوزه...
    حالام که خواهرم دیگه پیشم نیست ارومم کنه....بخدا خیلی سخته .کمکم کنید
    واقعا این جزیی از هزاران هزاراخلاق بدش بود....من اصابم خورد میشه بعضی وقتا جوابشو میدم درحالی که نباید جواب پدرو مادرو بدی!

    بخدا دیگه نمتونممم
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط almaaa نمایش پست ها
    باسلام

    دختری 17 ساله هستم .پدری دارم که کله خانواده از دستش عاصی شدیدم.یه سری اخلاقایی داره که واقعا ادم کفری میشه از دستش....
    من مادرصبوری دارم که همه جوره باهاشون تا الان کناراومدن ولی صبر هرکسیم یه سقفی داره دیگه

    ینی واقعا بابامو نمیفهمم ...دیگه ازش بدم میاد...شنیده بودم همه دخترابابایین ولی هیچ وقت اینو حس نکردم
    از وقتی که یادم میاد جرو بحث بخاطر مسایل مختلف تو خونه ما فراوون بود..
    به طوری که یادم میاد از 7 .8 سالگیم بحث طلاق تو خونه ما کشیده میشد ولی بخاطر ابرو و صبر مامانم و البته اروم شدن سرع بابام به حالت اول برمیگشت
    مامانم فرهنگیه و پدرم واسه کسی تویه مغازه کار میکنه...
    اوایل بحث مالی تو خونه بود...بعدا خبرچینی بابام ... اینکه همش یه حرفی تو خونه میزدیم باید از زبون یکی دیگه حرفمونو میشنیدم والبته انکارهای جالب بابام که میگف من نگفتم و بعد کاشف به عمل میومد خودش بوده!

    بابای من خیییلیی اهل شعار دادنه
    هزارتا کتاب خونده و تو همه بحث های خانوادگی همه ب زندگی ما غبطه میخورن که ما همچین پدری داریم!
    ولی واقعیت یه چیز کاملا فراتره.....پدرم به هبچ عنوان نسبت ب من و خواهر بزرگترم احساس عاطفه نداره ... امسال عروسی خواهرم که بود کله مخارج عروسی به عهده مامانم بود و ایشون فقط الکی غرغر میکردن

    مامانم خیلی از کارها ورفتارهای پدرم رو نادیده میگرفتن
    ولی این ازاول بچگی به من ضربه زد .....
    پدرم خیلی از مسایل ج*نسی رو پیش ما ذکر میکرد و مامانم هیچی نمیگفت یا دعواش میکرد
    رفته رفته من متوجه یه چیزایی میشدم حدودا 10 سالم بود که ازاین حرفای پدرم میفهمیدم اینارو
    تا که به خودارضایی رو اوردم....حتی اسمشو نمدونستم اون زمان
    حدودا 6 سالهمین طوری ادامه دادم تا که فراموش کردم!
    من حتی گاهی اوقات متوجه رابطشون میشدم ....

    پدر من محتاج محبته ....ینی به صورت واضح میگه به من محبت کنید و ازاونجایی که مادرم یکم مغرور تشریف دارن کمتر ابراز احساسات میکنن...
    خیلی از رفتارای پدرم واقعا ازار دهنده اس
    اینکه یه سری مسایلو تو گوشیش سرچ میکنه( مسایل جنسی) و یبار دومادمون دیده بودن تو گوشیش و ایشون ابروش رف ولی اصلا اهمیت نمیده...

    اگه دستمون به وسایلش برسه اون روز خونمون دعواس
    اگه کلید یکی از اتاقه رو در نباشه ...دعوا میشه
    اگه .....

    و البته از فحش های بسیار بسیار رکیکم استفاده میکنه ...
    دلم واسه مامانم میسوزه...
    حالام که خواهرم دیگه پیشم نیست ارومم کنه....بخدا خیلی سخته .کمکم کنید
    واقعا این جزیی از هزاران هزاراخلاق بدش بود....من اصابم خورد میشه بعضی وقتا جوابشو میدم درحالی که نباید جواب پدرو مادرو بدی!

    بخدا دیگه نمتونممم
    سلام

    دختر گلم مطلب شما رو خواندم, متاسفم که این مشکلات تو خانواده شما وجود داره, ولی این رو بدان که به جرات میتوانم بهت بگم مشکل شما با توجه به گفته هایتان و توضیحتان , و تجربیات شخصی خودم

    با بیش از 25 سال سابقه رواندرمانی و ویزیت صدها نفر. یک هزارم مشکل جدی خیلی از افراد نیست!!!!

    ببین گلم پدر شما حتما مشکلاتی دارند و بیمارند که قرار بوده کاری و درمانی برایش صورت بگیره که نگرفته! از طرفی ایشون با مادر شما و مادر با ایشون مشکلاتی دارند که اصلا نمیبایست به فرزندان تسری

    پیدا کنه که متاسفانه کرده!!

    حال حتما غلطه که شما در مسائل والدینتون دخالت کنید, پس حتما از این کار دست بردارید. بهتره به درس و ورزش و دوستان خوب بپردازید. و خود را برای اینده ای روشن و پر ثمر آماده کنید.

    زندگی سخته, پس سختر از اینش نکنید


    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  3. 4 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    ببخشید

    ولی من با پدر و مادرم زندگی میکنم و نمیتونم بی تفاوت باشم نسبت به اینطور مسایل
    بالاخره آرامش سهم هرادمیه
    بنظر شما اینکه من دارم راجب رفتارهای کسی صحبت میکنم که بنیان خانواده دستشه اسمش دخالته؟
    ویرایش توسط almaaa : 09-19-2017 در ساعت 04:35 PM
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27006
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    خوشبحالت خیلی خیلی خیلی خوش بحالت
    من پسر 23 ساله حدودا از 12 سالگی دستم تو جیب خودم بوده هیچ وقت نه پدرمو آدم حساب میکنم و نه اون دینی رو قبول دارم که بگه احترام به پدر واجبه
    از بچگی دعوا و درگیری و جر وبحث، الانم که بزرگ شدم دانشگاه ملی قبول شدم اما گفت بدم میاد بری این رشته برو دانشگاه آزاد خرجت رو میدم به اجبار منو فرستادن دانشگاه آزاد اون رشته ای که دوس نداشتم رو شروع کردم از همون روز تا زمان اتمام خودم مخارج دانشگاه رو دادم
    هیچ وقت نیازی به پدرم نداشتم و ندارم چون میتونم از پس زندگیم بر بیام
    حتی قبلا ها که پدرم دانشجو بود چندین بار واسه پول شهریه مشکل داشت که من شهریه های دانشگاه شو پرداخت میکردم
    پول همه چیزشو از من خواسته همه چیزی منظور همه چیزه دیگه از اعتبار موبایل گرفته تا جوراب و ولخرجی
    ولی توی مردم لباس شیک میپوشه و الکی تعریف میکنه
    حتی یه بار که خواهر برادرام پول نداشتن کفش بخرن پدرم واسه خودش یه کت تک گرفت و الکی کلاس میزاشت
    با این حال نزاشت به عشقم برسم چون از خانواده اونا بدش میومد میگفت اونا پایین تر هستن
    تا چند وقت پیش نمیزاشت گیتار بخرم با اینکه اون پول از من میگیره ولی اون به من دستور میده هه هه چه جالبه کار خدایی که اصن باورش ندارم
    خیلی خیلی خیلی خسته
    یه جای سالم توی بدنم نیست
    اصن نه میفهمم زندگی چیه نه طعمی از جوانی چشیدم
    خودکشی هم کردم و مدتی کما
    اوهههههه چه گذشته تلخی که اگه بخوام بنویسم یه ججلد کتاب میشه
    قصدم درد و دل نبود چون این یه گوشه از حرفم بود

  6. 2 کاربران زیر از ashkan512 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    من واقعا متاسف شدم

    ولی میدونید؟

    شاید یکم بی رحمی باشه تموم دردسرامونو به خدا ربط بدیم...
    مطئنن شما شرایط سخت تریو تجربه کردید ولی شاید درست نباشه بخاطر سختیای زندگیمون از خدا وپیغمبر بیزار شیم

    بازم این عقیده شما قابل احترامه
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27006
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    ممنون
    من اینطوری نبودم حتی مدتی قرار بر این شد برم طلبگی بازم خود پدرم نزاشت برم حدود یک سال و 7 یا 8 ماه ازم دوستای سپاه ازم درخواست کردن که برای پاسداری ثبت نام کنم
    ولی یه چیزی میگم شاید فقط خودتون درک کنید
    خسته ام واقعا خسته ام درکمم کنید وقتی میگم خسته ام
    جالب اینجاست اونا میگن بدمون ازت میاد

  9. کاربران زیر از ashkan512 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    میفهممتون...
    ولی ما چیکار میتونیم بکنیم؟
    فقط شاید اگه بخوام یه حرف خواهرانه بگم اینه که برگردید سمت خدا...مطمئن باشید هیچکس نمتونه خدارو از ادم بگیره
    منم یه مدت شاید به واسطه اقتضای سنیم از هرچی دین و ایمونه بیزار شدم ولی چند ماهیه که دوبار برگشتم سمتش....حداقلش اینه که میدونی یکی هس که حرفا ودردای دلتو میگی بهش
    و حداقل خوبیش اینه که خدا مثه بقیه فتوای ابوموسی اشعری صادر نمیکنه .یه ذره آرومت میکنه...

    شاید مصلحت زندگی منو شمام تو همینه....شاید قراره مسیرای بهترینی .ادمای بهتری جلو راهمون قرار بگیرن
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27006
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    به نظرم هر انسانی با هر شخصیتی فقط تا یه زمان خاص میتونه زندگی بکنه و به هر چیزی امید داشته باشه
    اونم زمانی که که اون انسان خسته نشده باشه کسی که خسته بشه دیگه نمیتونه مثل سابق واسه خودش
    هدف بسازه واسه خودش دلخوشی بسازه اون دیگه از خودشم خوشش نمیاد چه برسه به زندگی و تلاش برای
    کسب موقعیت های مهم

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    به قول شریعتی که میگه
    نامم را پدرم انتخاب کرد، نام خانوادگي ام را يکي از اجدادم! ديگر بس است! راهم را خودم انتخاب خواهم کرد.”
    قرار نیست یه پدریو که ما خودمون تو انتخابش نقشی نداشتیم بشه سد راهمون...هیچ وقت امیدتونو از دست ندید به قول خودتون آدمایی از ما بدترم هستن
    حدااقلش واسه شما این مزیتو داشته که مرد بار اومدین...
    به امید روزهای اروم وشاد


    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27006
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    خیلی از هم صحبتی باهاتون خوشحال شدم

  14. کاربران زیر از ashkan512 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    هم چنین منم
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  16. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2017
    شماره عضویت
    36217
    نوشته ها
    147
    تشکـر
    52
    تشکر شده 42 بار در 36 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط almaaa نمایش پست ها
    باسلام

    دختری 17 ساله هستم .پدری دارم که کله خانواده از دستش عاصی شدیدم.یه سری اخلاقایی داره که واقعا ادم کفری میشه از دستش....
    من مادرصبوری دارم که همه جوره باهاشون تا الان کناراومدن ولی صبر هرکسیم یه سقفی داره دیگه

    ینی واقعا بابامو نمیفهمم ...دیگه ازش بدم میاد...شنیده بودم همه دخترابابایین ولی هیچ وقت اینو حس نکردم
    از وقتی که یادم میاد جرو بحث بخاطر مسایل مختلف تو خونه ما فراوون بود..
    به طوری که یادم میاد از 7 .8 سالگیم بحث طلاق تو خونه ما کشیده میشد ولی بخاطر ابرو و صبر مامانم و البته اروم شدن سرع بابام به حالت اول برمیگشت
    مامانم فرهنگیه و پدرم واسه کسی تویه مغازه کار میکنه...
    اوایل بحث مالی تو خونه بود...بعدا خبرچینی بابام ... اینکه همش یه حرفی تو خونه میزدیم باید از زبون یکی دیگه حرفمونو میشنیدم والبته انکارهای جالب بابام که میگف من نگفتم و بعد کاشف به عمل میومد خودش بوده!

    بابای من خیییلیی اهل شعار دادنه
    هزارتا کتاب خونده و تو همه بحث های خانوادگی همه ب زندگی ما غبطه میخورن که ما همچین پدری داریم!
    ولی واقعیت یه چیز کاملا فراتره.....پدرم به هبچ عنوان نسبت ب من و خواهر بزرگترم احساس عاطفه نداره ... امسال عروسی خواهرم که بود کله مخارج عروسی به عهده مامانم بود و ایشون فقط الکی غرغر میکردن

    مامانم خیلی از کارها ورفتارهای پدرم رو نادیده میگرفتن
    ولی این ازاول بچگی به من ضربه زد .....
    پدرم خیلی از مسایل ج*نسی رو پیش ما ذکر میکرد و مامانم هیچی نمیگفت یا دعواش میکرد
    رفته رفته من متوجه یه چیزایی میشدم حدودا 10 سالم بود که ازاین حرفای پدرم میفهمیدم اینارو
    تا که به خودارضایی رو اوردم....حتی اسمشو نمدونستم اون زمان
    حدودا 6 سالهمین طوری ادامه دادم تا که فراموش کردم!
    من حتی گاهی اوقات متوجه رابطشون میشدم ....

    پدر من محتاج محبته ....ینی به صورت واضح میگه به من محبت کنید و ازاونجایی که مادرم یکم مغرور تشریف دارن کمتر ابراز احساسات میکنن...
    خیلی از رفتارای پدرم واقعا ازار دهنده اس
    اینکه یه سری مسایلو تو گوشیش سرچ میکنه( مسایل جنسی) و یبار دومادمون دیده بودن تو گوشیش و ایشون ابروش رف ولی اصلا اهمیت نمیده...

    اگه دستمون به وسایلش برسه اون روز خونمون دعواس
    اگه کلید یکی از اتاقه رو در نباشه ...دعوا میشه
    اگه .....

    و البته از فحش های بسیار بسیار رکیکم استفاده میکنه ...
    دلم واسه مامانم میسوزه...
    حالام که خواهرم دیگه پیشم نیست ارومم کنه....بخدا خیلی سخته .کمکم کنید
    واقعا این جزیی از هزاران هزاراخلاق بدش بود....من اصابم خورد میشه بعضی وقتا جوابشو میدم درحالی که نباید جواب پدرو مادرو بدی!

    بخدا دیگه نمتونممم
    ...........
    ویرایش توسط کیفسان : 09-20-2017 در ساعت 08:13 PM
    امضای ایشان
    همیشه راهی وجود دارد

  17. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط almaaa نمایش پست ها
    ببخشید

    ولی من با پدر و مادرم زندگی میکنم و نمیتونم بی تفاوت باشم نسبت به اینطور مسایل
    بالاخره آرامش سهم هرادمیه
    بنظر شما اینکه من دارم راجب رفتارهای کسی صحبت میکنم که بنیان خانواده دستشه اسمش دخالته؟
    حتما آرامش خوبه و مفیده, ولی حتمی نیست و تضمینی بر آن نیست!!!

    عرض کردم پدر شما بیمارن ولی درمان نشدند و از طرفی دخالتهای شما فقط نفتی است که به روی آتش ریخته مبشه!

    البته متوجه شخصیت طلبکار و ناراضی شما با توجه به سن و سالتون هستم دختر گلم.

    فکر کنید همین پدر و سقف با همین شرایط بالای سرتان نبود!!!!!! که میتونه بگه نه حتما میبایست باشد !!!

    اصلا صحبت شکر نعمت و..... نیست ولی از همین موقعیت استفاده کنید برای ساختن فردای بهتری برای خود وسعی کنید ایرادات پدر و مادر خود رو در زندگی فردای خود تکرار نکنید


    با ارزوی بهترینها

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  18. 2 کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    خیلی متشکرم از شما آقای دکتر
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  20. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط کیفسان نمایش پست ها
    سلام به نظرم مشول شما اینکه نسبت به سنتون بیشتر مسایلو درک و می فهمین،اما به قوال آقای دکتر،مسایل بین پدرو مادرتون به خودشون ربط داره و حداقل شما نمی تونین حلش کنین و چرا شما باید به فکر حل کردن مسایل جنسی بین پدرو مادرتون باشید؟از نظر من شما پاتونو از گلیمتون دارید درازتر میکنین،حرمت پدرتونو نگه دارین چرا باید دومادتون از همه مسایل خونه شما با خبر باشه؟



    ببخشید حس میکنم شما درست متوجه موضوع نشدید
    اصلا چه ربطی ب مسائل جنسی داشت؟
    مشکل من اخلاق کلی پدرم بود و اون موضوعم گوشه ایش بود

    از طرفی من از مشاوران سایت تقاضای یاری کردم و لازم به نظر شما نبود
    ضمنا قبل از اظهار نظر لطفا متنو با دقت مطالعه بفرمایید
    متشکرم
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  21. بالا | پست 16


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    سلام.

    من اصلا نمیخوام حرفایی راجع به حرمت و احترام پدر و مادر که مطمئنا خودتون بهتر میدونید و بارها هم شنیدید رو تکرار کنم.

    منم یه زمانی به دلایلی از پدرم خیلی خیلی ناراحت بودم٬ هیچوقت بی احترامی نکردما اما خیلی دلگیر بودم و نمیتونستم دلمو با پدرم صاف کنم.

    اما بعد از یه مدت به این نتیجه رسیدم من فقط یک پدر و مادر دارم و اگه زبونم لال من باشم و اونا نباشن چقد احساس تنهایی و بی کسی میکنم و دیگه هیچکس نمیتونه پدر و مادرم باشه؛

    وقتی عمیقا تصور کردم اگه یک لحظه پدرم نباشه چه حالی میشم ٬ تمام اون دلخوری و کدورتها پیش چشمم بی ارزش شدن.

    پدر و مادر تکرار شدنی نیستن.

    هر کاری هم کرده باشن هر رفتاری داشته باشن ٬نسبت به فرزندشون یک مهر عمیقی دارن که هیچکس نمیتونه چنین مهری به انسان داشته باشه و هیچ جای دیگه و در هیچ کس دیگه ای به دست نمیاد.

  22. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2015
    شماره عضویت
    19993
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    29
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط رامونا نمایش پست ها
    سلام.

    من اصلا نمیخوام حرفایی راجع به حرمت و احترام پدر و مادر که مطمئنا خودتون بهتر میدونید و بارها هم شنیدید رو تکرار کنم.

    منم یه زمانی به دلایلی از پدرم خیلی خیلی ناراحت بودم٬ هیچوقت بی احترامی نکردما اما خیلی دلگیر بودم و نمیتونستم دلمو با پدرم صاف کنم.

    اما بعد از یه مدت به این نتیجه رسیدم من فقط یک پدر و مادر دارم و اگه زبونم لال من باشم و اونا نباشن چقد احساس تنهایی و بی کسی میکنم و دیگه هیچکس نمیتونه پدر و مادرم باشه؛

    وقتی عمیقا تصور کردم اگه یک لحظه پدرم نباشه چه حالی میشم ٬ تمام اون دلخوری و کدورتها پیش چشمم بی ارزش شدن.

    پدر و مادر تکرار شدنی نیستن.

    هر کاری هم کرده باشن هر رفتاری داشته باشن ٬نسبت به فرزندشون یک مهر عمیقی دارن که هیچکس نمیتونه چنین مهری به انسان داشته باشه و هیچ جای دیگه و در هیچ کس دیگه ای به دست نمیاد.

    سلام خانوم

    خیلی متشکرم ازتون.... اتفاقا از دیروز دارم راجب همینا فکر میکنم .ازشمام خیلی متشکرم که وقتتونو در اختیارم گذاشتید و وجود نعمت پدر و مادرم رو بهم گوشزد کردید
    فقط از خدا میخوام که صبری به من بده بتونم سکوت کنم و باعث رنجش کسی نشم

    بازم متشکرم ازتون
    امضای ایشان
    مــــــارو تو شک نشون میدن


    تورو تو قلمچــــــی


    آخه تو هنو فنچـــی



  24. کاربران زیر از almaaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  25. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2016
    شماره عضویت
    27006
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 6 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    خیلی متأسف شدم بخاطر جواب هایی که یه عده فرستادن

    مثلا که چی همه میخوان بگن یه چیزی حالیشون عزیزان بخدا ما خودمون انقد با خودمون حرف میزنیم
    یه پا دکتر شدیم، انقد خودخوری میکنیم دیوونه شدیم
    هر کی تونست اون کارهایی رو که من واسه خانواده ام و افراد نزدیکم انجام دادم رو انجام بده
    اونوقت بیاد حرف از نعمت و جهان آخرت بزنه
    بس کنید دیگه حوصله نصیحت نداریم
    من بدخواه هیشکی نیستم چه برسه به افراد نزدیکم هر کاری هم که انجام دادم یا انجام میدم فقط بخاطر اینه
    که اگه اون طرف مقابل یه روزی مرد
    من ناراحت نباشم و نگم کاشکی زنده بشه تا کارهای بهتری واسش انجام بدم بعد مرگشم ناراحت نمیشم.

  26. کاربران زیر از ashkan512 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  27. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    سلام آلما جان
    خانواده منم تقریبا مثل شماست پدرم آدم عصبی و مغرور مادرم صبور وفرهنگی هستن منم الان ۱۹ سالمه پارسال عقد کردم وبهتون بگم بازم جای شکر داره پدرتون معتاد نبوده پدر من زمانی که بدنیا اومدم معتاد بود شدیدا مامانمم غریبه خانوادش کرمان هستن وخودمون مشهد پدرم از کتک کاری میکرد ومن تو زمان بچگی اینارو قشنگ یادمه اون زمان وضع مالی خوبی نداشتیم اگه تخم مرغ میخواست ونبود مادرم وکتک میزد وقتی سوم دبستان بودم مامانم بامن دردودل میکرد و اونجا دوتایی فهمیدیم بابام دوست دختر داره مامانم اوایل گریه میکرد بعدش واسش عادی شد حتی شماره دوست دختراشو من از توگوشیش یواشکی یادداشت میکردم تو اون سن...همه هم میدونن اخلاق بابام بد بوده اما مامانم موندم چجوری صبر کرده ب پاش الان باصبرمامانم زندگیمون خیلی بهتر شده وضع مالیمون خوبه نمیگم عالی کتک کاری هم خیلی کم شده ...اما الان بابام تو تلگرام با دخترا حرف میزنه حتی پی ام هاش وب مامانم نشون میده گاهی مامانم یامیخنده یا بی تفاوت شده خودش میگه من بابات ودوسش ندارم اما ترکشم نمیتونم بکنم چون یه جورایی عادت کردم بهش فقط.....

  28. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    با اینجور آدم ها فقط صبر کردن شاید وضع وبهتر کنه مثلا مامانم میگه اگه زمانی که پدرت معتاد بود رهاش میکردم معلوم نبود چی سرش میومد ولی با بودن مادرم کنار بابام الان بابا ۱۴ساله ترک کردن... مادرم خیلی سختی کشیده بچه اولش هم بخاطر غم وغصه کتک از دست میده ....مادرم یه فرشته اس واقعا...فکرمیکنم فقط صبر میتونه همه چیو عوض کنه...ومنم مثل شما فکرمیکردم پدرم اصلا دوستم نداره و متنفربودم ازش الان فهمیدم اصلا اینطور نیست خیلی هم دوستم داره...مطمئنم پدر شماهم دوستداره...

  29. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    واینو فهمیدم از زندگی که همیشه یه راهی هست حتی تو بدترینن شرایط خدا واسه آدم یه راهی قرار میده که فکرشم نمیکنی

  30. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37739
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 7 بار در 6 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشکل من با پدرم!

    منم وضعیتم اینجوریه دیگه دارم کم میارم توی هم سنو سالام محدود ترین و بد اقبال ترین آدمم و هیچکس منو دوست نداره و کمبود محبت شدید دارم و حتی اگه توی یع اتاق خالی با دره قفل نشسته باشم بازم بهم شک دارن.....

    برام دعا کنید بمیرم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد