نوشته اصلی توسط
ali001
سلام دوستان خسته نباشید
من و همسرم 9 ساله که ازدواج کردیم و یه دختر 6 ساله هم داریم
همسرم کوچیک ترین دختر خونواده خودشه و یه خواهر داره که 18 سال ازش بزرگ تره
اون خیلی وقته که ازدواج کرده و خیلی زودتر از ما
از همون اول تو زندگیمون دخالت میکرد یادمه یه بار همسرم ماکارونی درست کرده بود اونم خونه ما بود
من که رفتم بهش گفت چرا ماکارونی شکلی درست نمیکنی خوشمزه تره همسرم بهش گفت که من دوست ندارم اونم گفت هرچی ریختی جلوش باید بخوره دوست نداره که نداره
همسرم هم چیزی نگفت ولی من شنیدم و خیلی عصبی شدم
فقط همین نیست مثلا به همسرم گفته بود کم محل کنه منو که بیشتر قدرشو بدونم گفته بود زیاد بهم رو نده
البته همسرم گوش نمیده به حرفش ولی واقعا رو مخ منه این حرفاش
خیلی چیزای دیگه
خودشو شوهرش دیپلم ناقص هم ندارن بعد مارو مسخره میکنن
یه بار گفته بود حالا شماها درس خوندین چی شدین؟ باید زرنگ باشی ما که درس نخوندیم وضعمون از شما بهتره
تاحالا فقط چند به طور غیر مستقیم به همسرم گفتم بدم میاد از این حرفای خواهرزنم
نمیخوام زنمو بین خودم و خونوادش قرار بدم چون اصلا چیز جالبی نیست
فقط کلافه شدم دیگه نمیدونم سرمو کجا باید بکوبم