نمایش نتایج: از 1 به 22 از 22

موضوع: بازگشت عشق قدیمی

8941
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36784
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    بازگشت عشق قدیمی

    سلام دوستان.. من اولین باره اینجا پست میزارم...
    من ۲۹ سالمه.. توی نوجوونی با یه دختری دوستی داشتیم، میدونم باورنکردنیه ولی کاملا سالم و پاک بود دوستیمون... دو سالی باهم بودیم.. باهم خوش بودیم و همو دوست داشتیم... میدونین دیگه عاشقیای نوجوونی... بدون هیچ رابطه نامشروع البته... طرف مقابلم بعد دو سال یهو تغییر شخصیت داد و از هم دور شدیم به مرور زمان... من همه تلاشم رو کردم که درست بشه همه چی ولی نشد که نشد... کاملا از هم بی خبر بودیم...تا اینکه بهم پیغام داد و هم رو دیدیم بعد از حدودا ۵ سال... ناخوداکله بوسیدمش.. و تو اون قرار متوجه شدم ازدواج کرده و ناراضیه از زندگیش... فقط یه قرار بود و مجددا بی خبر شدیم از هم...
    من ۴ سال پیش نامزد کردم ... تو اوایل شروع رابطه از سمت خانواده همسرم یه بی احترامی بوجود اومد که با گذشت پدر مادر من ختم به خیر شد...۲ سال قبل عروسی کردیم. همه جیز عادی بود تا اواخر سال گذشته که خانومم با یسری رفتارا واقعا حرمت ها رو شکست... هم با من و هم با پدر و مادرم... که هرکاری میکنم نمیتونم دیگه اون ادم قبلی باشم و دوسش داشته باشم... خیلی سعی میکنه که جبران کنه ولی واقعا مارو شکست...البته این رو هم بگم که شدیدا وسواس گرفته تازگیا که من تو این زمینه همه سعیمو کردم خوب شه و بابت این موضوع هیچموقع حتی گلایه هم نکردم هرچند خیلی خیلی ناراحت بودم و هستم... وای مسئله من فقط بی احترامیاش بوده که نمیتونم فراموش کنم... شخصیت منو پدر مادرم واقعا شکست... هرچند توی ظاهر بازم پدرمادرم بزرگی کردن و بخشیدن...
    سرتونو درد نیارم... این سردیا واقعا منو خسته کرده... اکثرا جروبحث داریم... ارامشی دیگه وجود نداره.. هیچ رابطه عاشقانه و نزدیکی هم وجود نداره. منم بخاطر اتفاقای افتاده واقعا نمیتونم مثل قبل باشم واسش. و واقعیتش ب فکر جداییم...حتی خودش هم پیشنهاد داده بود که یه مدت از هم دور باشیم ولی من بخاطر مریضیش دلم نیومد تنهاش بذارم...
    حالا تو این حال و هوا....عشق نوجوونیم پیغام داده...که جدا شده...میخوام خیلی روراست بگم که دلم میخواد باهاش باشم ...ولی حس خوبی ازین کار ندارم....از طرفی دلم زندگی خوب و شاد میخواد... از طرفی دلم نمیاد خانوممو تو این حال تنها بزارم...لطفا منطقی پیشنهاداتتونو بدین... جای من بودین چیکار میکردین؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    میشه بپرسم تو این 4 سال تا حالا از عشق قدیمیتون خبری داشتین یانه؟ ایا تماسی یا پیامی تو این مدت چهارسال ازش داشتین؟
    چند مدت بعد از ازدواجتون متوجه طلاق اون شدین؟
    دلیل حرمت شکنی همسرتون چی بوده؟ وچرا نمیتونید همسرتونو ببخشید با وجود اینکه عذر خواهی میکنه؟
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36687
    نوشته ها
    267
    تشکـر
    46
    تشکر شده 125 بار در 97 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    سلام
    اینکه عشق قدیمی تون تو اوج دوست داشتن و رابطه خوب شما رو ول کردنو رفتن و زمانی که زندگیش به شکست رسید دوباره سراغتون رو گرفته، از نظر من خیلی جالب نیست، خانمتون بی حرمتی کرده و باعث شده که تقریبا از چشم شما بیفته، اما وجود این عشق قدیمی باعث شده که راحتر از خانمتون دل بکنید، به عواقب کارتون فکر بکنید، به نظرتون این خانم قابل اعتماد هستن؟ شما بهش اعتماد کامل دارین، به نظر من تا زمانی که با خانمتون زیر یه سقف زندگی می کنین با اون خانم هیچ رابطه ی برقرار نکنید و بدون در نظر گرفتن ایشون تکلیف زندگیتونو با خانمتون روشن کنید بعد برید سراغ این عشق قدیمی تون

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36784
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نه هیچ تماس و هبری نبوده تو این چهارسال. همین اواخر از طلاقش باخبر شدم. بعد از اینکه من و همسرم باهم سرد شدیم ب من پیغام داده... و تصمیم جداییم واقعا قبل از پیغام ایشون بوده...

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36784
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shirin danai نمایش پست ها
    سلام
    اینکه عشق قدیمی تون تو اوج دوست داشتن و رابطه خوب شما رو ول کردنو رفتن و زمانی که زندگیش به شکست رسید دوباره سراغتون رو گرفته، از نظر من خیلی جالب نیست، خانمتون بی حرمتی کرده و باعث شده که تقریبا از چشم شما بیفته، اما وجود این عشق قدیمی باعث شده که راحتر از خانمتون دل بکنید، به عواقب کارتون فکر بکنید، به نظرتون این خانم قابل اعتماد هستن؟ شما بهش اعتماد کامل دارین، به نظر من تا زمانی که با خانمتون زیر یه سقف زندگی می کنین با اون خانم هیچ رابطه ی برقرار نکنید و بدون در نظر گرفتن ایشون تکلیف زندگیتونو با خانمتون روشن کنید بعد برید سراغ این عشق قدیمی تون
    نه هیچ رابطه ای وجود نداره درحال حاضر...خانومم چندبار شدیدا دلم رو شکست و اخرین بار جلو فامیل فقط واسه اینکه یه ناراحتی مسخره رو تلافی که توی جمع با همه دست داد بجز خانواده من!!!! واقعا چطور میشه اینکارو بخشید. پدرمادرم چون مسافرت بودن فقط نتونسته بودن مراسم ختم مادربزرگ خانومم بیان ولی بعد مسافرت اومدن خونه مادرشینا...

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نظر شخصی من اینه که شما مدت ها قبل ازینکه با همسرتون ازدواج کنید خانموتونو طلاق داده بودین (به خاطر اینکه عاشق یکی دیگه بودین) شاید منتظر یه جرقه بودین که همه چی رو تموم کنید چون در زندگی همه زنو شوهرا دعوا و درگیری هست ولی دونفری که همو دوس داشته باشن گذشت میکنن مگر اینکه به مرحله ای برسه که دونفر از کار خودشون پشیمون نباشن و عذرخواهی در کار نباشه اونموقع هست که دیگه راهه بازگشتی نیست .ودرضمن در مورد عشق قبلیتونم اگر ایشون میدونستن که شما ازدواج کردین چه دلیلی داره به شما پیام بدن و به شما بگن که طلاق گرفتن! کسی که یه نفر دوس داشته باشه برای عشقش ارزوی خوشبختی میکنه و دیگه مرتب داغشو تازه نمیکنه و پیام نمیده
    به نظرم قبل از هر تصمیمی به مشاور هم مراجعه کنید.
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    شماره عضویت
    33849
    نوشته ها
    107
    تشکـر
    170
    تشکر شده 134 بار در 76 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط yss نمایش پست ها
    سلام دوستان.. من اولین باره اینجا پست میزارم...
    ؟
    سلام

    حکایت شما حکایت از چاله به چاه است.

    شما با دوست دختر قبلیتان زندگی خوبی نخواهید داشت. چرایش را می گویم. او هنگامی به نزد شما آمد که از همه جا نا امید شده بود و گرنه قبلا یک نفر را به شما ترجیح داده بود. کاری که هم اکنون در قبال شوهرش انجام داد و فردا درقبال شما انجام می دهد. خصوصیت ایشان موقعیت سنجی است. به شما اکیدا توصیه میکنم به اخلاق پایبند باشید هرچند در ظاهر برایتان سخت تر باشد مطمئن باشید در دنیا راه یکی است و آنهم راه راستی است. مشکلات خود را با همسرتان از طریق مراجعه حضوری به روانشناس و روانپزشک حاذق حل کنید و با یاری خداوند زندگیتان شیرین میشود. بعنوان برادر شما یک نصیحت برایتان دارم: دروازه های قلبتان را بر روی وسوسه های شیطان باز نکنید و گرنه دیگر هرگز راه برگشتی نخواهید داشت. همین فردا ارتباطتان را با آن خانم قطع کنید و به زندگیتان بپردازید نگذارید لذت های آنی حسرت های آنچنانی برای شما پدید آورند. من که شخصا به وفاداری دوست دختر قبلیتان مشکوکم امیدوارم در وفای به عهد شما شکی وجود نداشته باشد........

  8. کاربران زیر از AmirAli65 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36784
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط eli2 نمایش پست ها
    نظر شخصی من اینه که شما مدت ها قبل ازینکه با همسرتون ازدواج کنید خانموتونو طلاق داده بودین (به خاطر اینکه عاشق یکی دیگه بودین) شاید منتظر یه جرقه بودین که همه چی رو تموم کنید چون در زندگی همه زنو شوهرا دعوا و درگیری هست ولی دونفری که همو دوس داشته باشن گذشت میکنن مگر اینکه به مرحله ای برسه که دونفر از کار خودشون پشیمون نباشن و عذرخواهی در کار نباشه اونموقع هست که دیگه راهه بازگشتی نیست .ودرضمن در مورد عشق قبلیتونم اگر ایشون میدونستن که شما ازدواج کردین چه دلیلی داره به شما پیام بدن و به شما بگن که طلاق گرفتن! کسی که یه نفر دوس داشته باشه برای عشقش ارزوی خوشبختی میکنه و دیگه مرتب داغشو تازه نمیکنه و پیام نمیده
    به نظرم قبل از هر تصمیمی به مشاور هم مراجعه کنید.
    نه اینطور ک میگین نبوده. من یکبار هم ب فکر عشق قدیمی نبودم در طول زندگی با همسرم. اینکه بخاطر بی احترامیای چندباره همسرم ب فکر جدایی بودم کاملا قبل از پیغام عشق قدیمی بوده

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36784
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط AmirAli65 نمایش پست ها
    سلام

    حکایت شما حکایت از چاله به چاه است.

    شما با دوست دختر قبلیتان زندگی خوبی نخواهید داشت. چرایش را می گویم. او هنگامی به نزد شما آمد که از همه جا نا امید شده بود و گرنه قبلا یک نفر را به شما ترجیح داده بود. کاری که هم اکنون در قبال شوهرش انجام داد و فردا درقبال شما انجام می دهد. خصوصیت ایشان موقعیت سنجی است. به شما اکیدا توصیه میکنم به اخلاق پایبند باشید هرچند در ظاهر برایتان سخت تر باشد مطمئن باشید در دنیا راه یکی است و آنهم راه راستی است. مشکلات خود را با همسرتان از طریق مراجعه حضوری به روانشناس و روانپزشک حاذق حل کنید و با یاری خداوند زندگیتان شیرین میشود. بعنوان برادر شما یک نصیحت برایتان دارم: دروازه های قلبتان را بر روی وسوسه های شیطان باز نکنید و گرنه دیگر هرگز راه برگشتی نخواهید داشت. همین فردا ارتباطتان را با آن خانم قطع کنید و به زندگیتان بپردازید نگذارید لذت های آنی حسرت های آنچنانی برای شما پدید آورند. من که شخصا به وفاداری دوست دختر قبلیتان مشکوکم امیدوارم در وفای به عهد شما شکی وجود نداشته باشد........
    بله متاسفانه هیچ تضمینی به وفاداری عشق قدیمی ب بنده نیست و هیچ رابطه ای درحال حاضر وجود ندارد. ولی از سمتی تکرار بی احترامیها تمام ذوق از زندگیم را گرفته. بله مشاوره بهترین تصمیم است.

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36687
    نوشته ها
    267
    تشکـر
    46
    تشکر شده 125 بار در 97 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    خداروشکر که شما اجازه ورود کسی به زندگیتون رو نمیدین اونم تو این شرایطی که دارین ، با همسرتون صحبت کنین براش توضیح بدین که خودشو از خانواده شما بدونه، حتی اگر برای مراسم ختم مادربزرگشون نتونستن بیان دلیلی نمیشه با بی احترامی جوابشونو بده، همسرتونو با خونواده تون روبرو کنین سعی کنین کینه ها رو از بین ببرید بذارید با همدیگه صحبت کنن دلایل بی احترامی کردنشو توضیح بده شاید همه چی حل بشه شاید معذرت خواهی کردن، یه بار دیگه بهشون فرصت بدین، این نظر شخصیه منه خودتون هر جور صلاح می دونین برخورد کنین

  12. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    28867
    نوشته ها
    311
    تشکـر
    148
    تشکر شده 268 بار در 156 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط yss نمایش پست ها
    سلام دوستان.. من اولین باره اینجا پست میزارم...
    من ۲۹ سالمه.. توی نوجوونی با یه دختری دوستی داشتیم، میدونم باورنکردنیه ولی کاملا سالم و پاک بود دوستیمون... دو سالی باهم بودیم.. باهم خوش بودیم و همو دوست داشتیم... میدونین دیگه عاشقیای نوجوونی... بدون هیچ رابطه نامشروع البته... طرف مقابلم بعد دو سال یهو تغییر شخصیت داد و از هم دور شدیم به مرور زمان... من همه تلاشم رو کردم که درست بشه همه چی ولی نشد که نشد... کاملا از هم بی خبر بودیم...تا اینکه بهم پیغام داد و هم رو دیدیم بعد از حدودا ۵ سال... ناخوداکله بوسیدمش.. و تو اون قرار متوجه شدم ازدواج کرده و ناراضیه از زندگیش... فقط یه قرار بود و مجددا بی خبر شدیم از هم...
    من ۴ سال پیش نامزد کردم ... تو اوایل شروع رابطه از سمت خانواده همسرم یه بی احترامی بوجود اومد که با گذشت پدر مادر من ختم به خیر شد...۲ سال قبل عروسی کردیم. همه جیز عادی بود تا اواخر سال گذشته که خانومم با یسری رفتارا واقعا حرمت ها رو شکست... هم با من و هم با پدر و مادرم... که هرکاری میکنم نمیتونم دیگه اون ادم قبلی باشم و دوسش داشته باشم... خیلی سعی میکنه که جبران کنه ولی واقعا مارو شکست...البته این رو هم بگم که شدیدا وسواس گرفته تازگیا که من تو این زمینه همه سعیمو کردم خوب شه و بابت این موضوع هیچموقع حتی گلایه هم نکردم هرچند خیلی خیلی ناراحت بودم و هستم... وای مسئله من فقط بی احترامیاش بوده که نمیتونم فراموش کنم... شخصیت منو پدر مادرم واقعا شکست... هرچند توی ظاهر بازم پدرمادرم بزرگی کردن و بخشیدن...
    سرتونو درد نیارم... این سردیا واقعا منو خسته کرده... اکثرا جروبحث داریم... ارامشی دیگه وجود نداره.. هیچ رابطه عاشقانه و نزدیکی هم وجود نداره. منم بخاطر اتفاقای افتاده واقعا نمیتونم مثل قبل باشم واسش. و واقعیتش ب فکر جداییم...حتی خودش هم پیشنهاد داده بود که یه مدت از هم دور باشیم ولی من بخاطر مریضیش دلم نیومد تنهاش بذارم...
    حالا تو این حال و هوا....عشق نوجوونیم پیغام داده...که جدا شده...میخوام خیلی روراست بگم که دلم میخواد باهاش باشم ...ولی حس خوبی ازین کار ندارم....از طرفی دلم زندگی خوب و شاد میخواد... از طرفی دلم نمیاد خانوممو تو این حال تنها بزارم...لطفا منطقی پیشنهاداتتونو بدین... جای من بودین چیکار میکردین؟
    سلام


    به نظر من عشق قدیمیتون تو اوج رابطه رفته و شما رو ول کرده و حالا بعد از شکستش دوباره سراغ شما اومده من اگه بودم برام مشکوک بود

    به نظرم اون موقع گزینه بهتری از شما پیدا کرده و راحت شمارو گذاشته کنار الانم که شکست خورده گزینه بهتری جز شما نداره و دوباره اومده سراغ شما ، شما هم الان

    تو بحران با همسرتون هستید و به سمت این رابطه کشش دارید

    اون الان بعد از طلاق تو بحران عاطفی هستش و شدیدا به یکی مثل شما احتیاج داره به نظر من به این آدم خیلی نمیشه اعتماد کرد از کجا معلوم فردا که بحرانش حل

    شد و یکی بهتر از شمارو پیدا کرد دوباره مثل سری قبل ولتون نکنه بره همونجوری که شوهرش رو به خاطر شما ول کرده

    شما که دلتون زندگی شاد میخواد به جای وارد شدن به یک رابطه که آخرش مشخصه چیه (این کار رسما اسمش خیانته) سعی کنین به کسی که بهش تعهد دارید کمک

    کنید تا باهم این زندگی شادی رو که میخواید بسازید

    یه نکته هم اینکه به هرحال خانمتون از اول وسواس نداشته و یا بی دلیل به شما یا پدر مادرتون بی احترامی نکرده تو خونه شما اینجوری شده شما هم بلاخره درصدی

    تقصیر داشتید

    پس سعی کنید احساس و محبتتون رو به کسی که بهش تعهد دارید بدید نه کسی که تو یه رابطه بی ضابطه باهاش هستید

  13. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    25992
    نوشته ها
    2,016
    تشکـر
    2,703
    تشکر شده 2,480 بار در 1,283 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    مشکل اینجاست که شما اشتباه بزرگ عشق قبلیتون که سالها باعث افسردگی و... شما شد رو میبخشین ولی حاظر نیستین از اشتباه همسرتون که از شما عذرخواهی میکنه کوتاه بیاین و ببخشین و براش وقت بزارید و مشکلتون رو حل کنید ، و سریع به اخرین گزینه یعنی طلاق فکر میکنید،
    امضای ایشان
    و خدایی هست . مهربان تر از حد تصور ...

  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,186 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    سلام
    عشق قدیمی شما البته بهتره بگم دوستی قدیمی شما امتحانش را پس داده پس برگشت دوباره به ان اشتباس
    زندگی با همسر شما هم وقتی وارد همچین دالان سردی شده هست پس امتحانش را پس داده و ادامه ان به این روش اشتباس
    شما به مشاوره نیاز دارین خودتون تنها به مشاوره برین تا ذهن و دل خودتون را آرام کنید بعد با همسرتون به مشاوره برین تا درمورد زندگیتان تصمیم بگیرین.

  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط yss نمایش پست ها
    سلام دوستان.. من اولین باره اینجا پست میزارم...
    من ۲۹ سالمه.. توی نوجوونی با یه دختری دوستی داشتیم، میدونم باورنکردنیه ولی کاملا سالم و پاک بود دوستیمون... دو سالی باهم بودیم.. باهم خوش بودیم و همو دوست داشتیم... میدونین دیگه عاشقیای نوجوونی... بدون هیچ رابطه نامشروع البته... طرف مقابلم بعد دو سال یهو تغییر شخصیت داد و از هم دور شدیم به مرور زمان... من همه تلاشم رو کردم که درست بشه همه چی ولی نشد که نشد... کاملا از هم بی خبر بودیم...تا اینکه بهم پیغام داد و هم رو دیدیم بعد از حدودا ۵ سال... ناخوداکله بوسیدمش.. و تو اون قرار متوجه شدم ازدواج کرده و ناراضیه از زندگیش... فقط یه قرار بود و مجددا بی خبر شدیم از هم...
    من ۴ سال پیش نامزد کردم ... تو اوایل شروع رابطه از سمت خانواده همسرم یه بی احترامی بوجود اومد که با گذشت پدر مادر من ختم به خیر شد...۲ سال قبل عروسی کردیم. همه جیز عادی بود تا اواخر سال گذشته که خانومم با یسری رفتارا واقعا حرمت ها رو شکست... هم با من و هم با پدر و مادرم... که هرکاری میکنم نمیتونم دیگه اون ادم قبلی باشم و دوسش داشته باشم... خیلی سعی میکنه که جبران کنه ولی واقعا مارو شکست...البته این رو هم بگم که شدیدا وسواس گرفته تازگیا که من تو این زمینه همه سعیمو کردم خوب شه و بابت این موضوع هیچموقع حتی گلایه هم نکردم هرچند خیلی خیلی ناراحت بودم و هستم... وای مسئله من فقط بی احترامیاش بوده که نمیتونم فراموش کنم... شخصیت منو پدر مادرم واقعا شکست... هرچند توی ظاهر بازم پدرمادرم بزرگی کردن و بخشیدن...
    سرتونو درد نیارم... این سردیا واقعا منو خسته کرده... اکثرا جروبحث داریم... ارامشی دیگه وجود نداره.. هیچ رابطه عاشقانه و نزدیکی هم وجود نداره. منم بخاطر اتفاقای افتاده واقعا نمیتونم مثل قبل باشم واسش. و واقعیتش ب فکر جداییم...حتی خودش هم پیشنهاد داده بود که یه مدت از هم دور باشیم ولی من بخاطر مریضیش دلم نیومد تنهاش بذارم...
    حالا تو این حال و هوا....عشق نوجوونیم پیغام داده...که جدا شده...میخوام خیلی روراست بگم که دلم میخواد باهاش باشم ...ولی حس خوبی ازین کار ندارم....از طرفی دلم زندگی خوب و شاد میخواد... از طرفی دلم نمیاد خانوممو تو این حال تنها بزارم...لطفا منطقی پیشنهاداتتونو بدین... جای من بودین چیکار میکردین؟
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز و چون پرسیدید خدمت شما عرض میکنم , ممکنه خانم شما دچار خشم و عصبانیت و به گفته شما حالا هم دچار وسواس شده باشند که ریشه در اضطراب ایشون داره!!

    ولی قربونت هر کی با شما ازدواج کنه دچار این مشکلات میشه !!!!! چون شما هم به طرز عجیبی از طرز نوشتارتون معلومه که با پدر و مادرتون گره خورده اید!! به زبان ساده کسی که همسر شما میشه با

    3 نفر (شما+پدر + مادر شما) ازدواج میکنه!!!!!؟؟؟

    درسته در فرهنگ ایران ازدواج یعنی وصلت بین دو خانواده ولی این مال گذشته ها بوده(ازدواج گسترده) ازدواج امروز یعنی ازدواج هسته ای(مرد+زن+فرزند یا فرزندان)!!؟؟

    عزیز حتما بهتره شما شخصا به یکی از همکاران حاذق مشاور ما در شهر خودتان رجوع کنید جهت مشاوره و بعد اگر ایشان صلاح دیدند از همسر شما نیز دعوت به عمل آورند.

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    دکتر
    ویرایش توسط شهرام2014 : 10-02-2017 در ساعت 12:51 PM
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  16. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    سلام
    آدم وقتی ازدواج می کند متعهد و مسئول میشود شما از خانمت رفتار بدی دیدی اونم معذرت خواهی ازت کرد همه آدمها اشتباه می کنند شما پیشنهاد جدید بهتان شده راحتترین راه را انتخاب کردید که همسرتان طلاق بدهید و با آن خانم ازدواج کنید ولی در اینجا مفهوم وفاداری و پایبندی و تعهد کجاست تا کمترین مشکلی با همسرمان پیدا کردیم چون گزینه جدید به ما پیشنهاد شده بلافاصله دنبال گزینه جدید بریم من شخصا عاشق هیچ کسی نشدم ولی حتی وقتی به یک نفر قول میدهم کاری انجام بدهم خودم متعهد به آن کار می کنم وفاداری شرط یک زندگی خوب هست دوست عزیز زندگی که بر روی خرابه های زندگی شخص دیگری بنا شود استوار و پایدار نخواهد ماند همیشه قانون طبیعت هست شما به کسی خیانت کنید دیگری به شما خیانت خواهد کرد

  18. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر محروم
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    30886
    نوشته ها
    1,578
    تشکـر
    1,236
    تشکر شده 2,029 بار در 1,083 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    مرد بی توجه زن رو وسواسی بار میاره
    وقتی به خانمتون آنطور که باید توجه نمیکنید ایشون نسبت به هرچیزی وسواس به خرج میدن و حساس میشن و بعد شما میفرمایید وسواس پیدا کردند و چند وقت دیگه بیمار هستند و...
    اگر امکانش هست میتوانید بیان کنید همسر شما چه کاری انجام دادند که این اندازه شما رو ناراحت کرده؟

  20. کاربران زیر از siavash_en بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36784
    نوشته ها
    6
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز و چون پرسیدید خدمت شما عرض میکنم , ممکنه خانم شما دچار خشم و عصبانیت و به گفته شما حالا هم دچار وسواس شده باشند که ریشه در اضطراب ایشون داره!!

    ولی قربونت هر کی با شما ازدواج کنه دچار این مشکلات میشه !!!!! چون شما هم به طرز عجیبی از طرز نوشتارتون معلومه که با پدر و مادرتون گره خورده اید!! به زبان ساده کسی که همسر شما میشه با

    3 نفر (شما+پدر + مادر شما) ازدواج میکنه!!!!!؟؟؟

    درسته در فرهنگ ایران ازدواج یعنی وصلت بین دو خانواده ولی این مال گذشته ها بوده(ازدواج گسترده) ازدواج امروز یعنی ازدواج هسته ای(مرد+زن+فرزند یا فرزندان)!!؟؟

    عزیز حتما بهتره شما شخصا به یکی از همکاران حاذق مشاور ما در شهر خودتان رجوع کنید جهت مشاوره و بعد اگر ایشان صلاح دیدند از همسر شما نیز دعوت به عمل آورند.

    با آرزوی بهترینها

    سپاس
    دکتر
    سلام دکتر عزیز.
    مرسی از متنتون...
    ولی بنده به هیچ وجه دیدم به این صورت نیست! قطعا هر شخصی از بی احترامی به پدر مادرش اذیت میشه. چه از سمت همسر باشه چه شخص خاصی. من تماس سعیم رو کردم که بین این دو همیشه با عدالت و منطق قضاوت کنم و حتی بیشتر سمت همسرم بودم البته با رعایت کامل احترام به خانوادم. مطمئنم هر شخصی از بی احترامی عمدی به پرد مادرش ناراحت میشه!! و وقتی بارها تکرار میشه دیگه شما نمیتونی دیگه بگذره و نادیده بگیری بی احترامی رو. میخواد به پدر مادر باشه میخواد به دوستت باشه. به هرکی.

  22. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط yss نمایش پست ها
    سلام دکتر عزیز.
    مرسی از متنتون...
    ولی بنده به هیچ وجه دیدم به این صورت نیست! قطعا هر شخصی از بی احترامی به پدر مادرش اذیت میشه. چه از سمت همسر باشه چه شخص خاصی. من تماس سعیم رو کردم که بین این دو همیشه با عدالت و منطق قضاوت کنم و حتی بیشتر سمت همسرم بودم البته با رعایت کامل احترام به خانوادم. مطمئنم هر شخصی از بی احترامی عمدی به پرد مادرش ناراحت میشه!! و وقتی بارها تکرار میشه دیگه شما نمیتونی دیگه بگذره و نادیده بگیری بی احترامی رو. میخواد به پدر مادر باشه میخواد به دوستت باشه. به هرکی.
    حتما رعایت حریم و حرمت دیگران شرط انسانی و عقلیه.

    ولی خوب همسر شما هم ظاهرا طبق گفته شما گرفتارند و دچار اختلال!! پس بهترین روش کم کردن رابطه های اضافی و وقت گذاشتن و مراجعه به متخصصین جهت درمان.

    ولی عرض کردم اول خودتان رجوع کنید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  23. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21473
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 39 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    حرف زدن چشمه زلال محبت انسانهاست. با خانومت کامل حرف بزن. سعی کن حلش کنی. اگه نتونستی هم یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان. اما سعی کن عشق قدیمیت تاثیری توی حرف زدنا و تصمیم گیریات نداشته باشه چون دو تا مبحث جدا هستن

  25. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    نقل قول نوشته اصلی توسط yss نمایش پست ها
    واقعیتش ب فکر جداییم...حتی خودش هم پیشنهاد داده بود که یه مدت از هم دور باشیم ولی من بخاطر مریضیش دلم نیومد تنهاش بذارم...
    حالا تو این حال و هوا....عشق نوجوونیم پیغام داده...که جدا شده...میخوام خیلی روراست بگم که دلم میخواد باهاش باشم ...ولی حس خوبی ازین کار ندارم....از طرفی دلم زندگی خوب و شاد میخواد... از طرفی دلم نمیاد خانوممو تو این حال تنها بزارم...لطفا منطقی پیشنهاداتتونو بدین... جای من بودین چیکار میکردین؟
    صحبتام تکراریه و دوستان قبلا گفتن ولی من با ادبیات دیگه ای خدمتون عرض می کنم

    جالبه که دلتون میاد خیانت کنین ولی دلتون نمیاد جدا شین؟ من اگه جای خانومتون بودم طلاق رو ترجیح می دادم

    مشخصه تماس دوست سابقتون شما رو کمی غلغلک داده ولی در نظر داشته باشین دوراندیشی حکم میکنه وارد این بازی نشین
    با آغاز رابطه با اون آدم قبلی مسائل رو پیچیده تر می کنین یک سری مسائل روحی جدیدی برای خودتون و خانمتون بوجود میارین و احتمالا مقدار امیدی که به ساخت زندگی با همسرتون هم هست رو از بین میبرین

    تصمیم طلاق باید آگاهانه و از روی منطق باشه نه روی احساس و آشنایی با آدمهای جدید

    به نظرم منطقی این هست تمرکز ، تلاش و بررسی کنین که آیا میشه همین زندگی رو ساخت یا نه ؟ با این فرض که یک سری از مشکلات بوجود آمده هم به خاطر رفتار اشتباه شما بوده و نتیجه صحیح زمانی بدست میاد که به کسه دیگه ای فکر نکنین که این مسئله زمان میبره و کمک یک روانشناس خانواده الزامیه


    بعد اگه درست نشد برای رابطه های آینده تصمیم بگیرین چه با اون دوست قبلی و چه با افراد دیگه؟
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  26. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    سلام
    به نظرم شرایط آسونی نیست
    باید همه ی جوانب رو خوب و دقیق بسنجید که بهتر هست از یه مشاور حضوری در این مورد کمک بگیرین
    همسرتون راجع به جدایی چه نظری دارند؟
    بچه ندارید؟

  27. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36826
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    11
    تشکر شده 9 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بازگشت عشق قدیمی

    سلام.

    نظر من اینه که شما و عشق قدیمیتون الان درگیر شرایط نامساعدی هستین که میتونه باعث بشه تصمیماتتون برای فرار از شرایط موجود باشه که این خیلی بده.

    باید به خودتون زمان بدین٬ هم شما و هم اون خانوم .

    فکرتونو از ایشون پاک کنید و روی زندگیتون متمرکز بشید.

    در جهت بهبود شرایط زندگیتون بیشتر تلاش کنید ٬ واقعا شاید حال همسرتون بهتر بشه و شما بتونید احساس تازه ای به ایشون پیدا کنید.
    که البته این موضوع با صحبت و پیگیری جلسات مشاوره و کارگاههای آموزشی باید همراه باشه تا نتیجه بده.

    اون خانوم هم باید به خودشون زمان بدن تا از مرحله بحران طلاق عبور کنن؛

    واقعا شاید پس از گذر از این مرحله دیدگاهشون به زندگی تغییر کنه و احساسی که الان به شما دارن رو بعدا نداشته باشن!

    نکته دیگه ای هم که هست اینه که اگرچه میشه درک کرد که عشق قدیمی شما تحت تأثیر بحران و شرایط روحی سختی که در اون قرار داره خواسته به شما پناه بیاره تا شاید کمی آرامشش برگرده؛

    اما به هر حال ایشون فرد بالغ و عاقلی هستن و قطعا متوجه این موضوع هستن که ورود به زندگی یک مرد متأهل اصلا رفتار درستی نیست.

    به نظر من خانومی که به خواست خودش به سمت مردی میره که متاهل و متعهده ٬حال و هوای نرمالی نداره!

    مگر اینکه از ازدواج شما بی اطلاع باشن٬

    که در اینصورت باید ایشون رو مطلع کنید و اگر باز هم از سمت ایشون تمایلی برای ایجاد و ادامه ارتباط دیدید باید بیشتر درباره خصوصیات ایشون تأمل کنید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد