سلام و خسته نباشید خدمت مشاورین محترم
من 17 سالمه داستان من اینه که حدودا چهار پنج ماهی هست که با یه آدمی (مذکر) که حدودا ده سال از من بزرگتره و توی دنیای واقعی میشناسمش و دیدمش از طریق فضای مجازی ارتباط دارم یه ارتباط ساده
در واقع میتونم بگم شروع کنندش در فضای مجازی اون بود با پیام های ساده ای که میفرستاد ولی متاسفانه تکرار این رفتارش باعث شد که من خیلی زود وابسته بشم... (احساس میکردم که با بقیه فرق داره مثلا از همون اول ظواهر واسش مهم نبود) به طوری که وضعیت تو اوج جوری شده بود که اگه بی تفاوت بود و همون پیام های ساده رو نمیداد من کلییییییی غصه میخوردم و دلم تنگ میشد با اینکه حتی یه بار هم چهره به چهره با هم حرف نزدیم بعد ازین جریانات چند باری که جاهای مختلف میدیدمش نمیدونم چرا ولی هول میشدم و قلبم تند میزد و دست و پام رو گم میکردم..( همین حس های عجیب غریب هم بودکه منو به شک واداشت)البته این دیدار ها اوایل بود که اون به خاطر حواس پرتیش منو از نزدیک نمیشناخت...اینو هم بگم که من از طریق همون فضای مجازی همون کمک ها و کار های ساده ای که از دستم برمیومد رو همیشه واسش انجام میدادم و اون نهایتا شاید دو یا سه بار کاری واسم کرد...اما همون بودنش برام کافی بود ...ولی خب وقتی که فهمیدم من براش بیشتر نقش یک منبع لطف و محبت کننده رو ایفا میکنم ( که خودش هم یه بار غیر مستقیم همینو گفت) با خودم گفتم بزار ببینم اون نسبت به دوری منی که همیشه براش هستم چه حسی داره...برای همین یه مدت دور شدم از فضای مجازی که تو اون مدت هم خیلیییی بهم سخت گذشت و هیچ عکس العملی دریافت نکردم و خب یه جورایی منطقی هم هست چون مسلمه که این احساس یک طرفه و به این غلظت فقط از جانب من بود...با این حال که من همه ی اینارو میدونستم اما همجنان ادامه دادم...چون وابسته شده بودم...وقتی به هر بهانه ای حتی وقتی کارش گیر بود...پیام میداد کلیییی خوشحال میشدم و شارژ بودم...وبرعکس...یعنی دلیل حال خوب و بدم یه آدم شده که اصلا نمیدونم از کجا پیداش شد....جدیدا خیلی سعی میکنم که بی تفاوت تر باشم کمتر ذوق کنم یا ناراحت بشم چون با خودم میگم من برای اون یه آدم عادی ام...اون زندگیش پر از آدمه که من اصلا از روابطش با اونا خبر ندارم و کنجکاوی در موردش هم خیلی آزارم میده...بلا نسبت شدم شبیه یه آدم معتاد که با اینکه میدونه مواد براش ضرر داره اما به خاطر یه چیزایی نمیتونه ترکش کنه..همش با هر واکنش جدید و ساده ای که ازش میبینم تو تردید میفتم...و میدونم که این تردیدام مسخره است اما نمیتونم کاری کنم...چند بار با یه نفر مشورت کردم و اون گفت که اگه از دنیای مجازی حذفش کنی از دنیای واقعیت و ذهنت هم حذف میشه...اما خب نمیتونم که یه دفغهاین رو هم بگم که من ازین ارتباط هیچ هدف خاصی ندارم و فقط و فقط دلم میخواد مثل یه دلگرمی دو طرفه ادامه پیدا کنه ( خواسته ی زیادیه؟؟؟) و اون از احساس منم هیچ خبری نداره و همش دلم میخواد از رفتارم بفهمه ولی خب...... و دلم هم نمیخواد بیان کنم چون میترسم و حدس میزنم که نتیجه ی جالبی نداره) اگه میشه راهنماییم کنید بگید باید چیکار کنم بالاخره توی این وضعیت مسخره.... ببخشید خیلی طولانی شد