سلام
من آدمی هستم که خیلی آروم و گوشه گیرم و کارم هم بایگانی در یک اداره هست. اصولا در زندگیم با کسی کاری ندارم و بیشتر وقتم به مطالعه مجله و رمان می گذره. خلاصه کسی کاری بهم نداشته باشه من هم کاری بهش ندارم و یه رفتار منطقی دارم.
متاسفانه نمی دونم بگم از روی شانس یا حالا هرچی اسمشو میشه گذاشت مدام در موقعیت های بسیار بد و غیرقابل پیش بینی وحشتناکی قرار می گیرم، در این موقعیت ها تا حدود زیادی آرام هستم ولی از یه حدی که می گذره حالتی مثل انفجار بهم دست میده.
این توضیحی بود که تا قبل از بررسی دقیق اون لحظه می تونستم بگم. اما الان فهمیدم چه اتفاقی می افته. فشار خونم به سرعت بالا می ره خیلی بالا تا حدی که رگ های صورت و گردن و بدنم به شدت ورم می کنه. سردرد عجیبی می گیرم و شروع به فحش دادن ناموسی می کنم و اگر کسی مثل برادرم همراهم نباشه طرفین درگیری حتی اگر 4 یا 5 نفر هم باشند، باز هم بهشون حمله می کنم.
نکته ای که هست اینه که در این حالت که فشارخونم به سرعت بالا می ره اصلا نمی تونم کنترلی روی رفتارم داشته باشم. و فحاشی و درگیری شروع میشه. اخیرا با مراجعه به پزشک بهم برای اینکه این حالت در این مواقع بهم کمتر دست بده قرص های فشارخون و آرام بخش داده ولی باعث شده در حالت عادی بسیار ملایم تر باشم ولی در حالت حمله همه چیز شدیدتر شده.
می ترسم این حالت منجر به آسیب یا زندانی شدنم بشه. برای همین فکر کردم شاید کسی در این انجمن بتونه راهنماییم کنه.
2 تا از این موقعیت های بسیار بد و رفتارم رو شرح می دم.
1) دیروز در فروشگاه حدود 120 هزار تومان مواد غذایی خریدم و پول رو از کارتم کم کردن و منتظر صدور فاکتور بودم که متصدی یهو گذاشت رفت بعد 7 یا 8 دقیقه اومد و به کسانی که پشت سر من بودن گفت که برن به صندوق دیگه ای چون مشکلی به وجود آمده و نمی تونه حساب کنه. من درخواست فاکتورم رو کردم و گفتن که چند دقیقه ای صبر کنم تا مشکل برطرف بشه. حدود 40 دقیقه ای گذشت و من واقعا دیگه خسته شده بودم و خواهش کردم که حالا که پول از حسابم کسر شده و رسید بانکی هست برای خروج و بردن جنس هام با حراست یا مدیریت یا .... هماهنگی کنن و من بتونم برم و به زندگیم برسم. بعد 20 دقیقه گفتن که تا فاکتور نداشته باشی خروج با اجناس دزدی حساب می شه. یعنی حدود 1 ساعت و 15 دقیقه منتظرم گذاشتن و بعد این حرف رو زدن. بعد گفتن این جمله دیگه دیوونه شدم و شروع به نعره زدن و فحش های ناجور کردم، کاملا کنترلم رو از دست داده بودم. حالا به خیر گذشت و کسی آسیب ندید.
2) اداره ای که توش کار می کنم در محوطه اداره به اندازه کارمندان جای پارک هست و جای پارک هر کسی معلوم شده و مشخصه و شماره داره و بابت هر روز حدود 3 هزار تومان از حقوق ما کسر می کنن چه ماشین بیاری چه نیاری. یه دو روزی این ماشین ما تعمیرگاه بود روز سوم که اومدم ماشینم رو پارک کنم دیدم یه ماشین دیگه جای پارک منه. ماشین آشنا نبود خلاصه حراست و نگهبانی رو خبر کردم. نگهبان خودش رو زد به اون راه که من نمی دونم این ماشین چه کسی هست. منم هیچی نگفتم خلاصه یه نیم ساعتی گذشت دیدم نخیر نه نگهبان بود نه صاحب ماشین. مشخص بود که به کسی از بیرون اجاره داده که بعدا هم معلوم شد هر جای پارکی رو 20 هزار تومن اجاره می داده. خلاصه در حین پیگیری دوباره همون حالت بهم دست داد، فشارم به شدت بالا رفت و جد و پدر جد نگهبان رو فحش دادم و کار به ریاست کشید، البته باز هم چون حق با من بود به خیر گذشت.
ولی کلا میخوام این اتفاق نیافته یعنی به حدی که از عصبانیت و فشارخون بالا دیوونه بشم نرسم. چی کار باید بکنم؟ اصلا واکنش خود شما در چنین مواقعی چی هست؟ آیا رفتارم غلطه؟