نمایش نتایج: از 1 به 40 از 40

موضوع: خانواده یا همسر

3196
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    خانواده یا همسر

    سلام
    حدودا۱سال که عقد کردیم پدرم از ابتدا عقدمون سخت گیری داشتن واسه رفت وآمد من ب خونه خانواده همسرم که نرو یا میری شام بخور بیا و همسرم از این موضوع ناراحت میشد تا۳ماه تحمل کردن ایشون اما بعدش پدرم هرکار میکرد همسرم عصبانیتشو سرمن خالی می کرد ..پدرم آدم عصبی هستن یکبار همسرم و از خونه انداختن بیرون بخاطر یه بحث کوچیک و همسرم با اس ام اس عذر خواهی کردن و تموم شد ..اما ۳بار دیگه هم بحث کردن که دوبار تقصیر پدرم واین اخری تقصیر همسرم ...دومین بحثی که کردن پدرم اجازه ندادن منو همسرم یک ماه همو ببینیم و ما مخفیانه همو میدیدیم و همسرم بازم صبرکرد در این مورد ‌‌..اما این بحث اخریشون که همسرم شروع کردن وبازم پدرم یه دستی توش داشتن باعث شد که پدرم ب من بگه یا خانوادت یا همسرت اگه همسرت و انتخاب کردی ازخونه میندازمت بیرون و از ارث محروم و بدون جهیزیه عروسی میری.و اسمتم از توشناسنامه ام خط میزنم از این جریان دوماه میگذره و پدرم اصلا نظر منو نمیپرسه ب جز دفعه اول که من از ترس حرفی نزدم ..در این مورد همسرم میگه من همه جوره پشتتم و هیچوقت ترکت نمیکنم و بخاطر اون دعواهایی که باشما کردم فشار آوردن پدرت بود ومعذرت میخوام ....الان بین خانواده ام یا همسرم من کدوم وانتخاب کنم با اینکه من وهمسرم همو خیلی دوست داریم چیکارکنم واقعا...۱۹سالمه..

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36830
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    14
    تشکر شده 19 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام دوست عزیز
    مگه روز اول پدرت هم واسه نتخاب همسرت درجریان نبود که الان باهاشون مشکل دارن؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    چرا خود پدرم انتخابشون کردن وگفتن از همه لحاظ پسرخوبی هست و تنها ایراد وضع مالی متوسط ایشون هست ..اما الان میگن که نه پسر خوبی نیست واخلاق نداره ..بخاطر اینکه پدرم بی احترامی یا بداخلاقی کردن ایشون اوایل کوتاه اومدن اما این اخریا جواب پدرم رو دادن..پدرم میگه تو روی من وایساده..

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    واقعا ذهنم درگیره نمیدونم چیکار کنم توروخدا کمکم کنید من دارم بین همسرم و خانوادم میسوزم وآب میشم نمیتونم طلاق بگیرم و همچنین نمیتونم خانوادم و نبینم یه عمر .....

  5. بالا | پست 5


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام
    حدودا۱سال که عقد کردیم پدرم از ابتدا عقدمون سخت گیری داشتن واسه رفت وآمد من ب خونه خانواده همسرم که نرو یا میری شام بخور بیا و همسرم از این موضوع ناراحت میشد تا۳ماه تحمل کردن ایشون اما بعدش پدرم هرکار میکرد همسرم عصبانیتشو سرمن خالی می کرد ..پدرم آدم عصبی هستن یکبار همسرم و از خونه انداختن بیرون بخاطر یه بحث کوچیک و همسرم با اس ام اس عذر خواهی کردن و تموم شد ..اما ۳بار دیگه هم بحث کردن که دوبار تقصیر پدرم واین اخری تقصیر همسرم ...دومین بحثی که کردن پدرم اجازه ندادن منو همسرم یک ماه همو ببینیم و ما مخفیانه همو میدیدیم و همسرم بازم صبرکرد در این مورد ‌‌..اما این بحث اخریشون که همسرم شروع کردن وبازم پدرم یه دستی توش داشتن باعث شد که پدرم ب من بگه یا خانوادت یا همسرت اگه همسرت و انتخاب کردی ازخونه میندازمت بیرون و از ارث محروم و بدون جهیزیه عروسی میری.و اسمتم از توشناسنامه ام خط میزنم از این جریان دوماه میگذره و پدرم اصلا نظر منو نمیپرسه ب جز دفعه اول که من از ترس حرفی نزدم ..در این مورد همسرم میگه من همه جوره پشتتم و هیچوقت ترکت نمیکنم و بخاطر اون دعواهایی که باشما کردم فشار آوردن پدرت بود ومعذرت میخوام ....الان بین خانواده ام یا همسرم من کدوم وانتخاب کنم با اینکه من وهمسرم همو خیلی دوست داریم چیکارکنم واقعا...۱۹سالمه..
    سلام.

    خیلی متأسف شدم عزیزم٬ شرایط خیلی سختیه.

    از وساطت بزرگترا و کسانی کمک بگیر که روی پدرتون نفوذ دارن مثل پدربزرگ یا عمو ؛

    ازشون بخواه با ایشون صحبت کنن و راضیشون کنن.

    بعدشم از همسرت بخواه هر جوری و از هر طریقی که میتونه دل پدر شما رو به دست بیاره و باعث تحریک ایشون نشه.

  6. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام رامونا جان ..تا الان که دوماه داره میگذره هیچکس نتونسته قانع کنه ایشون رو پدربزرگم شوهرخاله ام وپدرشوهرم با ایشون حرف زدن اما پدرم فقط میگن طلاق و طلاق پدرم خیلی کینه ای هستن...

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26542
    نوشته ها
    1,281
    تشکـر
    319
    تشکر شده 773 بار در 518 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام
    حدودا۱سال که عقد کردیم پدرم از ابتدا عقدمون سخت گیری داشتن واسه رفت وآمد من ب خونه خانواده همسرم که نرو یا میری شام بخور بیا و همسرم از این موضوع ناراحت میشد تا۳ماه تحمل کردن ایشون اما بعدش پدرم هرکار میکرد همسرم عصبانیتشو سرمن خالی می کرد ..پدرم آدم عصبی هستن یکبار همسرم و از خونه انداختن بیرون بخاطر یه بحث کوچیک و همسرم با اس ام اس عذر خواهی کردن و تموم شد ..اما ۳بار دیگه هم بحث کردن که دوبار تقصیر پدرم واین اخری تقصیر همسرم ...دومین بحثی که کردن پدرم اجازه ندادن منو همسرم یک ماه همو ببینیم و ما مخفیانه همو میدیدیم و همسرم بازم صبرکرد در این مورد ‌‌..اما این بحث اخریشون که همسرم شروع کردن وبازم پدرم یه دستی توش داشتن باعث شد که پدرم ب من بگه یا خانوادت یا همسرت اگه همسرت و انتخاب کردی ازخونه میندازمت بیرون و از ارث محروم و بدون جهیزیه عروسی میری.و اسمتم از توشناسنامه ام خط میزنم از این جریان دوماه میگذره و پدرم اصلا نظر منو نمیپرسه ب جز دفعه اول که من از ترس حرفی نزدم ..در این مورد همسرم میگه من همه جوره پشتتم و هیچوقت ترکت نمیکنم و بخاطر اون دعواهایی که باشما کردم فشار آوردن پدرت بود ومعذرت میخوام ....الان بین خانواده ام یا همسرم من کدوم وانتخاب کنم با اینکه من وهمسرم همو خیلی دوست داریم چیکارکنم واقعا...۱۹سالمه..
    شرایط خیلی سختی دارین..

    یکی از اقوام ما هم همین طور بود دقیقا مثل شما...شایدم از شما خیلی بدتر

    چند تا خواهر و برادر داری؟؟؟؟

    ببین دوست عزیزم مطمن باش ن از خونه میندازت بیرون ن از ارث محروم میکنه....

    شما تا وقتی تو عقد باشی هم چین اوضاعی هست...
    فقط و فقط باید برین سر زندگی خودتون.مطمن باشید پدرتون هم به مرور زمان باهاتون خیلی خوب میشه..

  9. بالا | پست 8


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام رامونا جان ..تا الان که دوماه داره میگذره هیچکس نتونسته قانع کنه ایشون رو پدربزرگم شوهرخاله ام وپدرشوهرم با ایشون حرف زدن اما پدرم فقط میگن طلاق و طلاق پدرم خیلی کینه ای هستن...
    چقد سرسخت٬باشه اما تسلیم نشو مطمئن باش یه راهی هست که پدرت نرم بشه

    یه کار دیگه انجام بده؛

    گفتی از ترس تا حالا راجع به این موضوع ٬ خودت با پدرت حرف نزدی.

    همیشه پدرا یه عشق خاصی نسبت به دختراشون دارن٬ از راه مهر پدر و دختری وارد شو؛

    یه موقعی که پدرت سرحال و آرومه٬ وقتی که حوصله داره و سرش گرم کاری نیست و وقت به اندازه کافی داره بشین کنارش با نرمی و مهربونی حرف دلتو بگو؛

    اول از زحمات پدرت تشکر کن و بگو که چقد دوسش داری و دلت نمیخواد روی حرفش حرف بزنی و ناراحتش کنی اما انجام این خواسته ایشون چیزی نیست که دست اراده تو باشه؛

    بگو که شوهرتو دوس داری و دست خودت نیست که به راحتی از دلت بیرونش کنی و اگه جدا بشی هیچوقت نمیتونی فراموشش کنی و اینجوری هیچوقت نمیتونی خوشبخت بشی.

    خواهش کن همونطور که همیشه پشتت بوده و حمایتت کرده الانم پشتتو خالی نکنه و تنهات نزاره .

    خواهش کن که کوتاه بیاد و همسرتو ببخشه.

    بگو که با شوهرت حرف میزنی و میاد برای معذرت خواهی و دیگه این بحثا اتفاق نمیفته.

    خلاصه همه تلاشتو بکن تا دل پدرتو به دست بیاری٬
    مطمئن باش هیچکس به اندازه خودت نمیتونه روی پدرت تأثیر بزاره.

    از خدا بخواه کمکت کنه و برو جلو ٬انشاء الله با این حرفا دل پدرت آروم میگیره و میگذره از این قضایا.

  10. 2 کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام گلم
    حرفای رامونا قشنگه اما میدونم ک زدنش سخته
    بهتره به یک واسطه این حرفا را بزنی
    و اخر حرفت بگی باوجود اینکه اینقدر دوستش دارم بازم شما بزرگترم هسی و بابام هستی هرچی شما بگین(گریه هم قلطی حرفاتون میشه)
    همون روز هم از شوهرت بخواه ی جوری سر راهش قرار بگیره و ازش عذرخواهی کنه و بگه جوانی کردم و من زنم را خیلی دوست دارم و قول میدم خوشبختش کنم و شما را مثه پدر و بزرگتر خودم میدونم و دوست تون دارم.
    ان شاالله ک تاثیر داره
    بعدش ک آشتی کردن سریع تر عروسی کنین برین سرخونه زندگیتون و رفت و امدتون را کم کنید.

    خبرش را بهمون بده.ان شاالله ک خوش خبری

  12. 2 کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    آره واقعا شرایط سختی دارم پدرم امروز یا فرداست بگه باید بیای دادگاه و من از این بابت مطمئن هستم میندازتم بیرون ...و مشکل اینجاست پدرم الان اصلا ب موضوع گرفتن عروسی من فکر نمیکنن ...یک خواهر کوچکتر از خودم دارم..

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    من از پدرم میترسم خیلی واقعا من و پدرم تو این۱۹ سال نشده باهم بشینیم در مورد مشکل من حرف بزنیم که بگه بیا دخترم بشین باهم حرف بزنیم چیکار میکنی من تو زندگیم مادرمم همه کسمه از هر لحاظ زندگیمون وساپورت میکنه اما مشکل دیگه اینجاست مامانم تو زندگیش با پدرم همیشه کوتاه اومده که حتی مادرمم نمیتونه رو پدرم نفوذ داشته باشه....شما از مهر پدر و دختری میگین من یه شب که وواقعا حالم بد بود میخواستم با همسرم دردو دل کنم پدر اجازه دادن من برم اما ب شرط اینکه شب نمونم من رفتم ب مادرم اس دادم که میمونم ایشون ب پدرم گفتن اما چون مهمان خونه بود پدرم چیزی نگفتن و مادرم اس دادن بمون مشکلی نداره صبح اون روز من ساعت۷ونیم صبح اومدم خونه پدر گفتن چرا موندی من گفتم مگه مادر نگفتن بهتون اخرش ب این جا کشید گفتم بابا داری دستی دستی زندگی منو خراب میکنی چرا اینکارو میکنی این حرف من جرقه شد واسه اینکه کتک بزنه منو مادرم خواست جلوشون وبگیره تا دی تونست اما جلو پسر عمه ام و خانومش و عموم خیلی شکستم ب معنای واقعی مردم گگگگگگ..فکرمیکنم مهری وجود نداره الانم فقط بخاطر اینکه مخ منو بزنهکه طلاق بگیرم صدام میزنه دختر ناز بابا حرفایی که من تو عمرم ازش نشنیدم...

  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    فاطمه جان حرفای شما ورامونا واقعا قشنگه اما خیلی سخته من از این میترسم دوباره کتک بخورم و بندازتم بیرون بابام....

  16. بالا | پست 13


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    فاطمه جان حرفای شما ورامونا واقعا قشنگه اما خیلی سخته من از این میترسم دوباره کتک بخورم و بندازتم بیرون بابام....
    الینا جان توی زندگی یه وقتایی پیش میاد که باید برای رسیدن به خواسته هات بجنگی؛

    اگه کم بزاری و کاری که از دستت برمیاد رو انجام ندی ممکنه یک عمر افسوس بخوری و این از هر دردی بدتره.

    حتی اگه پدرت تو رو از خونه بندازه که نمیندازه حداقلش میدونی که هر کاری از دستت براومده انجام دادی و به خودت پاسخگو نیستی!

    این نگرانی و رودرواسی که تو راجع به پدرت داری رو من هم قبلا داشتم تا حدودی؛

    اما از یه جایی به بعد ترس و نگرانیها رو گذاشتم کنار حرفمو گفتم.

    من با واکنش خیلی خوبی مواجه شدم که تصورشو نمیکردم و همیشه از این که تونستم توی اون برهه حرفامو بگم خوشحالم.

    ببین راز اینکه حرفات به دل پدرت بشینه اینه که نه توی لحنت نه توی کلماتت و نه توی ژستت نباید ذره ای از قلدری یا طلبکاری باشه!

    باید با محبت و دلسوزی با عشق با پدرت حرف بزنی٬ توی یه حالتی که عجز و پریشون حالیتو درک کنه و دیگه طاقت نداشته باشه تو رو توی اون حال ببینه.

    شاید اگه اون روزبه پدرت به جای اینکه بگی داری دستی دستی زندگیمو خراب میکنی میگفتی بابا میدونم که راضی نیستی و دلت نمیخواد شب جایی باشم اما ممنون که گذشت میکنی و ما رو میبخشی ٬ پدرت اونقدر عصبانی نمیشد٬

    شاید اگه مواخذه ش نمیکردی و نمیگفتی که چرا اینکارو میکنی اون اتفاق نمیفتاد!

    کلمات معجزه میکنن فقط باید بلد باشی چطور ازشون استفاده کنی.

    من هنوزم معتقدم خودت با این روشی که گفتم با پدرت صحبت کنی نتیجه بهتری میگیری٬

    نهایتا اگه دیدی با شروع بحث ایشون داره عصبانی میشه دیگه ادامه نده و نزار به جاهای باریک بشه.

    سخته اما ارزششو داره وقتی موفق بشی و بتونی نظر پدرتو عوض کنی.

    نمیخوام ناامیدانه حرف بزنم اما حتی اگه موفقم نشی بازم ارزش داره چون دیگه به وجدانت بدهکار نیستی.

  17. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    ب پسرعمو پدرم گفتم بیان وبا ایشون حرف بزنن من جلوی ایشون حرفمو ب پدرم میگم تا شاااید حل بشه و کوتاه بیاد اما خودم اصلا امید ندارم ب حل شدن این قضیه بدون انداختن من بیرون...

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    رامونا جان حرفات خیلی بهم آرامش داد ممنونم ازت

  20. بالا | پست 16


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    رامونا جان حرفات خیلی بهم آرامش داد ممنونم ازت
    محکم باش ٬ نترس . توکلت به خدا باشه انشاء الله درست میشه.

  21. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    شماره عضویت
    34700
    نوشته ها
    1,062
    تشکـر
    842
    تشکر شده 530 بار در 398 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : خانواده یا همسر

    از یه آدم مذهبی بخواین تا با ایشون از در مذهب صحبت کنن . شرایط جامعه رو بگه و ....
    امضای ایشان
    من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم


    برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:

    به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
    نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.


  22. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    ممنونم رامونا جان...خدا کمکم کنه چون واقعا دلهره دارم واسه شروع حرف زدن...

  23. کاربران زیر از الینا پارسا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    آقا آرش ب پدرم گفتن و ایشون گفتن من معتقدم اگر خدا بخواد درسش ومیخونه میره دانشگاه بهترین شوهر گیرش میاد وخوشبخت میشه.....اما اگه حرف پدرم بشه و طلاق تا اخرین لحظه عمرم ازدواج نخواهم کرد چون واقعا نامزدم و دوسش دارم..اما نمیزارمم ب طلاق کشیده بشه حرف میزنم جلو پسر عمو پدرم ان شاء الله حل بشه ...

  25. 2 کاربران زیر از الینا پارسا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    من پشت کنکوری هستم وهمسرم بادرس خوندنم اصلا مشکلی نداره تازه مشوقمم هست اما بااین وضعیتم تمرکز اصلا ندارم رو درسم

  27. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام دوست عزیز
    بچه ها راهنمایی کردن
    ولی وقتی که همسرتون خواستگاری اومدن و خونواده ها آشنا شدن نمیدونستن که رسم و آیین خونوادگی شما اینطوری هست؟
    به نظرم باید شناخت ها اول حاصل بشه و فرد با آگاهی انتخاب کنه
    الان هم بهتره با کسی که پدرتون ازشون حرف شنوی دارند حرف بزنید و بخواید که این آتیش رو بخوابونن
    فکر کنم مادرتون گزینه ی خوبی باشن برای اینکار اگه هم میشه کسی از فامیل باشه

    و اینکه اگه همسرتون رو دوست دارین به پدرتون بگید خودشونم انتخابشون کردند پس منطقی نیست الان حرابش کنن
    سعی کنید اگه حرفی چیزی شد شما کوتاه بیاید و لج پدرتون رو در نیارید اصلا
    به همسرتونم بگید که پدرتون حساس هستن و صبر کنن تا وقت عروسی که بتونن راحت با شما باشن.
    امیدوارم زودتر براتون حل بشه.

  28. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  29. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام یلداجان چرا شناخت کامل داشتن وبیشتر مشتاق این وصلت پدرم بود واقعا دوسشون داشتن همسرم رو...خدا ب هم قدرت بده خودم حرف بزنم خیلی خوب میشه واین دوماه دوری تموم بشه مردم از دل تنگی

  30. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام یلداجان چرا شناخت کامل داشتن وبیشتر مشتاق این وصلت پدرم بود واقعا دوسشون داشتن همسرم رو...خدا ب هم قدرت بده خودم حرف بزنم خیلی خوب میشه واین دوماه دوری تموم بشه مردم از دل تنگی

    سلام عزیزم
    اگه اینجوری بوده که خیلی عالیه
    شاید پدرت از دست همسرت به خاطر رفت و آمدهای زیاد و انتظاراش اینجوری سخت گیر شده
    تو سعی کن مهر و محبت ایجاد کنی
    ارتباطات حضوری رو با همسرت جوری تنظیم کن که بابات ناراحت نشه
    بعد هم پدرا دختراشونو دوس دارن هر چقدرم عصبانی بشن وقتی آروم میشن پشیمون میشن از عصبانیتشون
    سعی کن سیاست دخترونه به خرج بدی از هر راهی که میدونی بهش نفوذ کن و دلش رو به دست بیار
    مثلا وقتی میاد جلو پاش بلند شو روی باز نشون بده، چایی ببر براش حرف بزن
    و کم کم بگو ناراحتیتو بهش و بگو نیاز داری با پدرت حرف بزنی، مطمئن باش کم کم نرم میشه

    آخی عزیزمم دوماه هم کم نیست ولی صبر داشته باش ان شاالله همه چی درست میشه.

  31. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام
    حدودا۱سال که عقد کردیم پدرم از ابتدا عقدمون سخت گیری داشتن واسه رفت وآمد من ب خونه خانواده همسرم که نرو یا میری شام بخور بیا و همسرم از این موضوع ناراحت میشد تا۳ماه تحمل کردن ایشون اما بعدش پدرم هرکار میکرد همسرم عصبانیتشو سرمن خالی می کرد ..پدرم آدم عصبی هستن یکبار همسرم و از خونه انداختن بیرون بخاطر یه بحث کوچیک و همسرم با اس ام اس عذر خواهی کردن و تموم شد ..اما ۳بار دیگه هم بحث کردن که دوبار تقصیر پدرم واین اخری تقصیر همسرم ...دومین بحثی که کردن پدرم اجازه ندادن منو همسرم یک ماه همو ببینیم و ما مخفیانه همو میدیدیم و همسرم بازم صبرکرد در این مورد ‌‌..اما این بحث اخریشون که همسرم شروع کردن وبازم پدرم یه دستی توش داشتن باعث شد که پدرم ب من بگه یا خانوادت یا همسرت اگه همسرت و انتخاب کردی ازخونه میندازمت بیرون و از ارث محروم و بدون جهیزیه عروسی میری.و اسمتم از توشناسنامه ام خط میزنم از این جریان دوماه میگذره و پدرم اصلا نظر منو نمیپرسه ب جز دفعه اول که من از ترس حرفی نزدم ..در این مورد همسرم میگه من همه جوره پشتتم و هیچوقت ترکت نمیکنم و بخاطر اون دعواهایی که باشما کردم فشار آوردن پدرت بود ومعذرت میخوام ....الان بین خانواده ام یا همسرم من کدوم وانتخاب کنم با اینکه من وهمسرم همو خیلی دوست داریم چیکارکنم واقعا...۱۹سالمه..
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    واقعا ذهنم درگیره نمیدونم چیکار کنم توروخدا کمکم کنید من دارم بین همسرم و خانوادم میسوزم وآب میشم نمیتونم طلاق بگیرم و همچنین نمیتونم خانوادم و نبینم یه عمر .....
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام رامونا جان ..تا الان که دوماه داره میگذره هیچکس نتونسته قانع کنه ایشون رو پدربزرگم شوهرخاله ام وپدرشوهرم با ایشون حرف زدن اما پدرم فقط میگن طلاق و طلاق پدرم خیلی کینه ای هستن...
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    آره واقعا شرایط سختی دارم پدرم امروز یا فرداست بگه باید بیای دادگاه و من از این بابت مطمئن هستم میندازتم بیرون ...و مشکل اینجاست پدرم الان اصلا ب موضوع گرفتن عروسی من فکر نمیکنن ...یک خواهر کوچکتر از خودم دارم..
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    من از پدرم میترسم خیلی واقعا من و پدرم تو این۱۹ سال نشده باهم بشینیم در مورد مشکل من حرف بزنیم که بگه بیا دخترم بشین باهم حرف بزنیم چیکار میکنی من تو زندگیم مادرمم همه کسمه از هر لحاظ زندگیمون وساپورت میکنه اما مشکل دیگه اینجاست مامانم تو زندگیش با پدرم همیشه کوتاه اومده که حتی مادرمم نمیتونه رو پدرم نفوذ داشته باشه....شما از مهر پدر و دختری میگین من یه شب که وواقعا حالم بد بود میخواستم با همسرم دردو دل کنم پدر اجازه دادن من برم اما ب شرط اینکه شب نمونم من رفتم ب مادرم اس دادم که میمونم ایشون ب پدرم گفتن اما چون مهمان خونه بود پدرم چیزی نگفتن و مادرم اس دادن بمون مشکلی نداره صبح اون روز من ساعت۷ونیم صبح اومدم خونه پدر گفتن چرا موندی من گفتم مگه مادر نگفتن بهتون اخرش ب این جا کشید گفتم بابا داری دستی دستی زندگی منو خراب میکنی چرا اینکارو میکنی این حرف من جرقه شد واسه اینکه کتک بزنه منو مادرم خواست جلوشون وبگیره تا دی تونست اما جلو پسر عمه ام و خانومش و عموم خیلی شکستم ب معنای واقعی مردم گگگگگگ..فکرمیکنم مهری وجود نداره الانم فقط بخاطر اینکه مخ منو بزنهکه طلاق بگیرم صدام میزنه دختر ناز بابا حرفایی که من تو عمرم ازش نشنیدم...
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    فاطمه جان حرفای شما ورامونا واقعا قشنگه اما خیلی سخته من از این میترسم دوباره کتک بخورم و بندازتم بیرون بابام....
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    ب پسرعمو پدرم گفتم بیان وبا ایشون حرف بزنن من جلوی ایشون حرفمو ب پدرم میگم تا شاااید حل بشه و کوتاه بیاد اما خودم اصلا امید ندارم ب حل شدن این قضیه بدون انداختن من بیرون...
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    ممنونم رامونا جان...خدا کمکم کنه چون واقعا دلهره دارم واسه شروع حرف زدن...
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    آقا آرش ب پدرم گفتن و ایشون گفتن من معتقدم اگر خدا بخواد درسش ومیخونه میره دانشگاه بهترین شوهر گیرش میاد وخوشبخت میشه.....اما اگه حرف پدرم بشه و طلاق تا اخرین لحظه عمرم ازدواج نخواهم کرد چون واقعا نامزدم و دوسش دارم..اما نمیزارمم ب طلاق کشیده بشه حرف میزنم جلو پسر عمو پدرم ان شاء الله حل بشه ...
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    من پشت کنکوری هستم وهمسرم بادرس خوندنم اصلا مشکلی نداره تازه مشوقمم هست اما بااین وضعیتم تمرکز اصلا ندارم رو درسم
    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام یلداجان چرا شناخت کامل داشتن وبیشتر مشتاق این وصلت پدرم بود واقعا دوسشون داشتن همسرم رو...خدا ب هم قدرت بده خودم حرف بزنم خیلی خوب میشه واین دوماه دوری تموم بشه مردم از دل تنگی
    سلام

    عزیز مطلب شما را خواندم, و بسیار متاسفم از انچه که خواندم. و چون راهنمایی خواستید نطر تخصصی خودم رو میگم که صد البته نه همدردیست و نه حکم قطعی و فقط و فقط نظر کارشناسی منه.

    ببینید گلم اگر گزارش شما دقیق و درست باشه, پدری دارید سخت عصبانی و بیمار و گرفتار..!! و از طرفی خوب خود شما نیز اصلا نه آمادگی ازدواج امروز رو داشته و دارید و نه وقت ازدواجتان بوده(یک کودک 19 ساله)!!!!!

    در حالی که ازدواج امروز برای دختران و پسرانی که رشد عقلی لازم و کافی و شرایط و استقلال مالی رو نیز داشته باشند بالای 25 سالگیست.

    فرمودید 1 ساله عقد کرده اید, خوب حالا اگر زیر یک سقف بخواهید برید با توجه به حالات روانی پدر دچار غضب او خواهید شد و از ساپورت مالی ایشون محروم!!!! از لحاظ عاطفی که خوب ایشون هیچی ندارن

    که به کسی بدن!!!؟؟

    همسر شما هم که نمیدونم کار و بارش چیه و تحصیلات و.... ولی به نظر میاد استقلال کاملی ندارن بنابراین میمونه ساپورت خانواده ایشون که باید ببینید میتوانن کمک خوبی به شماها بکنند یا خیر و از طرفی

    نادان نباشند و در اینده اون رو گرزی نکنند و همش تو سر شما نکوبند که تو نه جهازی داشتی و.........!!!!!

    اگر هم طلاق بگیرید با توجه به شهر و... که درون ان زندگی میکنید جریان متفاوته, ممکنه اصلا زیاد اسبیی نبینید و در اینده ازدواج بهتری بکنید و با شناخت بیشتری و از طرفی ممکنه فقط ننگ بیوه بمونه براتون و چغال و بقال بیفته دنبالتون!!!!!!!؟؟؟ که واقعا تف بر این نادانی

    کوتاه سخن:

    انتخاب شما متاسفانه بین بد و بدتره نه بین خوب و بد. که خوب همش بستگی به خود شما و اون اقا پسر داره.

    ولی بهتر اینه که هر دو با هم به یکی از همکاران حاذق ما در شهر خود مراجعه کنید. شاید با ویزیت بالینی ایشون بتونن راه مناسبتری رو بهتون پیشنهاد بدن.

    با ارزوی بهترینها

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  32. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام آقای دکتر حرف های شما کاملا درسته ..از لحاظ مالی مادرم تا حدی میتونه ساپورتمون کنه و از طرفی همسرم خودش کارمیکنه ..من پیش روانشناس رفتم وایشون گفتن پدرتون رو یاخودتون قانع کنید یا بیان مشاوره تا ما براشون توضیح بدیم که هرچه زودتر مراسم عروسی را برگزار کنن اینجوری مشکلاتتون حل میشه اما پدرم اصلا حتی راضی نمیشه بره پیش مشاور و حرفش یکیه میگه من خودم این کارو انجام دادم این وصلت جورشده خودمم تمومش میکنم...همسرم ۲۳سالشه خصوصیات خیلی خوبی داره اهل کار ،اهل مشروب ودود ودمم نیست تو فضای مجازی هم زیاد نیست که منو یادش بره خیلی بهم توجه میکنه خیلی دوسم داره اما گاهی اوقات یه مسئله کوچک رو میخواست بزرگ کنه یا نمیدونم بخاطر سخت گیریای پدرم برای رفت وآمدم روش فشار بود یه جورایی عصبانیتشو سرمن خالی میکرد واذیتم میکرد با حرفاش یا بحث الکی راه مینداخت من کوتاه میامدم جواب نمیدادم ولی میدیدم داره اذیتم میکنه اشکمو درمیاره منم جوابشو میداد اخرش که گریه ام شدت میگرفت معذرت خواهی میکرد...الانم دوماه هموندیدیم و زنگ زدن خونمن التماس میکردن که اشتباه کردم شما ببخشین بخدا روم فشار بود بابات اذیتم میکرد ومن گفتم نباید این بحث اخری رو راه مینداختی نباید جواب پدرم ومیدادی کارت اصلا درست نبود..همسرم خیلی التماس میکرد که ببخشمش..الان دوماه و مخفیانه من اس میدم ب همسرم وایشون قسم خوردن که دیگه تکرار نمیکنه و اذیتم نمیکنه میگه بخدا خوشبختت میکنم ...از طرفی چون جفتمون همو دوست داریم دلمون راضی ب طلاق نیست و من بعد طلاق مطمئنم حالم و شرایطم بدتر میشه نیش وکنایه های بقیه که بماند روح خودم آزرده میشه

  33. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    قبل متاهل شدنمم پدرم اخلاق نداشت اذیتم میکرد هزارتا فکر زد ب سرم مثل خودکشی یا فرار یه آدم افسرده شده بودم زندگیمی جوری میدیدم که خدا خواسته من بیام ب این دنیا که فقط زجر و عذابم بده سوم دبستان بودم مادرم با من درد و دل میکرد وگریه میکرد چون خانواده مادرم کرمان هستن و ما مشهد یه جورایی از همون بچگی شدم سنگ صبور مادرم و پدرمم که اصلا درک نداشت..ازدواج که کردم که پدرم سخت گیری میکرد گیرمیداد ب رفت وآمدم ب زودخوابیدن یا حتی بعدازظهر میخوابیدم میگفت ب مادرم باز خوابه که...

  34. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    الانم تنها همسرم رو ناجی خودم میبینم چون اخلاقای خوب زیادی داره فکرمیکنم بازندگی کردن باهم میتونیم زندگیمون و خودمون بسازیم ب بهترین شکل..منم باپدرم صحبت میکنم اگه انداخت منو بیرون طلاهام رو میفروشم تامقداری ازجهیزیه رو بتونیم بخریم بعد یه خونه هم اجاره میکنیم منم درسمو ادامه میدم خودمم کمک همسرم میکنم .‌‌....

  35. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36830
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    14
    تشکر شده 19 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    الینای عزیز سلام
    شرایطت رودرک میکنم چون باهمچین پدری زندگی کردم ولی تا سن 15سالگی که خدا دوستمون داشت و جدا شدن وگرنه نمیدونم الان چی به سرمون میومد
    شما اولین دلیلی که همسرت رو انقدر دوست داری همون اذیتای پدرت بوده
    بشین فکرکن ببین پسری با شرایط وتحصیلات بهتر ببینی که اخلاقش هم بهتر باشه قبولش نمیکنی ووابسته نمیشی؟؟
    همونطور که آقای دکتر فرمودن همسرت میتونه ساپورتت کنه؟؟
    از کجا میدونی تا حالافقط فشار عصبی از طرف پدرت روش بوده اذیتت کرده دوسال دیگه ک وارد زندگی شد فشار مالی وکاری وزندگی وهزارتا مشکل دیگه تضمینش چیه که اون فشارا رو سر تو خالی نکنه؟
    واقعا تضمینی هست که دیگه عصبانیتش رو سر تو خالی نکنه؟
    امیدوارم که بتونی اول تکلیف دلتو روشن کنی بعد تکلیفت با پدرت

  36. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    زهرا جان من واقعا اگه طلاق بگیرم پدرم و نمیتونم تحمل کنم پدرم اصلا ب من وخواهرم اهمیت نمیده همش سرش تو گوشیشه ما از ۱۰بار که صداش بزنیم شاید یه بار بگه بله حتی مادرمم میگه من بابات ودوست ندارم فقط عادت کردم بهش حتی مادرمم من مجبور میکنم واسه خودش لباس بخره یاموهاش ورنگ کنع ب خودش برسه یه جورایی مادرم دل مرده شده خودش شاغل هست اما کارتش دست بابامه میخواد مادرم خرج کنه استرس داره ...
    شما میگین خاستگار بهتر از همسرم اما هرگز برای من خاستگار نمیاد بعداین جریان...نمیدونم اما تنها امیدم همسرمه اخلاق های خوب داره اما عصبانیتش ونمیدونم واقعا چیکارکنم پیش مشاور هم رفته قسم میخوره که عوض شدم ...باز همسرم باهم میرفتیم بیرون خیلی شاد بودیم باهم لباس برام میخرید خوشش میومد اگه چیزی میدیدم میگفتم قشنگه برام میخرید یا اگرباهم حرف میزدیم میگفتم آرزومه دانشگاه فردوسی قبول بشم ناامیدم نمیکرد میگفت میدونم میتونی تلاشتو بکن .....حتی خاله هامم ب مادرم گفتن میخوای طلاقشو بگیری بزاری پیش دست باباش ......

  37. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر


  38. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    بچه ها امروز عصر بابام میخواد حرف بزنه باهام ب مامانم گفته اگه الینا نیاد فردا شکایت کنه میندازمش بیرون مامانم میگه بگو قبول هرچی شما بگی اما من میخوام زندگی کنم همسرمو دوسش دارم گگگگگگگ خدایاکمکم کن التماسات میکنم خدایا راهی که درسته رو نشونم بده صورتم پراشک شد خدایا دوماه دارم التماست میکنم نگام کن ..........

  39. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام ب همگی.....
    از تک تکتون ممنونم که راهنمایم کردین من با پدرم حرف زدم پدرم خیلی خوب برخورد کردن میخواستن منو ببرن دادگاه واسه شکایت توماشین گریه ام گرفت همسایمون که عموم هستن اومدن جلوپدرم وگرفتن من میترسیدم حرفی بزنم اخرش دلمو زدم ب دریا گفتم بابا جونم ب جون همسرم وصل توروخدا یه فرصت دیگه خواهش میکنم بابام گفتن پیاده شو و خودشون رفتن پیش مادرم وحتی خودش پدرمم گریه اش گرفته جلومامانم ...وفهمیدم خیلی منو خواهرمو دوست داره وشرطی که واسه همسرم گذاشته اینه که تابستون سال دیگه مجلسمو بگیرن وتااون روز خودشو ثابت کنه واگر یکبار دیگه تکرار بشه طلاق...خداروشکرمیکنم واقعا ممنونتم خداجون.....رامونا شما درست میگفتین پدرا یه مهر خاصی نسبت ب دخترشون دارن....بازم از همتون ممنونم

  40. کاربران زیر از الینا پارسا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  41. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9968
    نوشته ها
    5,264
    تشکـر
    6,024
    تشکر شده 6,187 بار در 2,950 پست
    میزان امتیاز
    17

    پاسخ : خانواده یا همسر

    خداراشکر
    اما تو این مدت شوهرت خودشو خیلی تو دل بابات جا کنه تا عروسی را زودتر بگیرین
    زیاد هم خونتون رفت و امد نکنه و حرف هم زیاد نزنن با پدرتون تا بازم اتفاقی نیفته
    ان شاالله خوشبخت بشین.

  42. کاربران زیر از fateme.68 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  43. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    ممنونم فاطمه جون ...چشم

  44. بالا | پست 35


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    سلام ب همگی.....
    از تک تکتون ممنونم که راهنمایم کردین من با پدرم حرف زدم پدرم خیلی خوب برخورد کردن میخواستن منو ببرن دادگاه واسه شکایت توماشین گریه ام گرفت همسایمون که عموم هستن اومدن جلوپدرم وگرفتن من میترسیدم حرفی بزنم اخرش دلمو زدم ب دریا گفتم بابا جونم ب جون همسرم وصل توروخدا یه فرصت دیگه خواهش میکنم بابام گفتن پیاده شو و خودشون رفتن پیش مادرم وحتی خودش پدرمم گریه اش گرفته جلومامانم ...وفهمیدم خیلی منو خواهرمو دوست داره وشرطی که واسه همسرم گذاشته اینه که تابستون سال دیگه مجلسمو بگیرن وتااون روز خودشو ثابت کنه واگر یکبار دیگه تکرار بشه طلاق...خداروشکرمیکنم واقعا ممنونتم خداجون.....رامونا شما درست میگفتین پدرا یه مهر خاصی نسبت ب دخترشون دارن....بازم از همتون ممنونم
    همیشه خوش خبر باشی عزیزم

    دیدی گفتم اتفاق بدی نمیفته و اگه خودت حرف بزنی بیشترین تاثیر رو روی پدرت میزاری!؟

    خدا رو شکر که همه چی به خیر گذشت و تموم شد.

  45. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  46. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    ممنونم راموناجون ...
    حتی پیداکردن این سایت هم اتفاقی بود انگار خدا داشت کمکم میکرد که راه حلی پیدابشه واسم وبتوانم کاری کنم..ممنونم.

  47. کاربران زیر از الینا پارسا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  48. بالا | پست 37


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    شماره عضویت
    31215
    نوشته ها
    1,462
    تشکـر
    1,960
    تشکر شده 1,915 بار در 982 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده یا همسر

    نقل قول نوشته اصلی توسط الینا پارسا نمایش پست ها
    ممنونم راموناجون ...
    حتی پیداکردن این سایت هم اتفاقی بود انگار خدا داشت کمکم میکرد که راه حلی پیدابشه واسم وبتوانم کاری کنم..ممنونم.
    خواهش میکنم عزیزم

    این تاپیکی رو هم که واست میزارم حتما بخونش٬ به نظر من خوندن این مطلب برای همه خانوما واجبه.

    تا قبل از عروسیتون با خوندن این مطلب و مطالب مشابه در همین زمینه سعی کن اطلاعاتت رو بالا ببری تا ان شاءالله زندگی خوب و خوشی رو در کنار همسرت با هم داشته باشین

    http://forum.moshaver.co/f124/%D9%84...C%D8%AF-30478/

  49. کاربران زیر از رامونا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  50. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    باشه ممنونم گلم ..

  51. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36830
    نوشته ها
    51
    تشکـر
    14
    تشکر شده 19 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    سلام الیناجان
    خیلی خوشحال شدم همیشه خوش خبر باشی
    چون حرف زدن با پدرخودم هیچ وقت جواب نمیداد واسه همین راستش خیلی امیدوار نبودم
    از صبحم توی سایت چرخیدم بلکه خبری از ببینم نبود
    الان که دیدم واقعا خوشحال شدم
    امیدوارم خوشبخت بشی

  52. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    37016
    نوشته ها
    69
    تشکـر
    122
    تشکر شده 18 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خانواده یا همسر

    ممنونم زهرا جان با دعای شما وبقیه دوستان حل شد...خدا مشکلات همه روحل کنه...واگه صلاحشه حاجت همه رو هم برآورده کنه وهمچنین شمارو

  53. کاربران زیر از الینا پارسا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد