دعوا با زن داداش

[ستاره٣٢٨]

هفته پیش همسر برادرم که شش ماهه عقد کردن به من توگوشی خیلی محکم زد حتی کمی از دهانم خون آمد و تهمت زد که در زندگیش دخالت کردم با اینکه من چنین کاری نکرده بودم. من ١٧ ساله هستم ایشون ٢٣ ساله است و برادرم ٢۵ سال.

من می ترسم به مادرم بگم چون عصبانی میشه و با عروسمون به جنگ می‌افته. پدرم هم بیمار است و نمی خوام ناراحت بشه. به برادرم هم نگفتم چون میترسم زندگیش رو خراب کنه. دوستم بهم گفت باید به برادرم بگم تا جلوی همسرش رو بگیره وگرنه دوباره این کار رو تکرار می کنه.

به نظرتان چکار کنم؟

[siavash_en]

سلام
حتما جریان رو برای برادرتون توضیح بدهید
نگران نباشید این زندگی دوام چندانی نخواهد آورد چون ایشون نوانایی کنترل خود را ندارند و سیلی بعدی رو برادر شما خواهد خورد
عجب

[یلدا 25]

سلام دوست عزیز
خوش اومدین به فروم
متاسفم از این بابت
خیلی خوبه که دختر عاقلی هستین و جوانب رو بررسی میکنین
ولی به نظرم تو یه فرصت که با برادرتون تنها شدین بهشون بگید
زن داداشتون دلیل قانع کننده ای داشتن که شما تو زندگیشون دخالت کردید؟
راه های خیلی بهتری از سیلی زدن هم وجود داره که آدم مشکلش رو حل کنه
متاسفم برای درکشون

فرض کنیم شما خواسته یا ناخواسته دخالتی کرده باشید، ایشون اگه شخصیت سالمی داشتن میتونستن بهتون بگن که ناراحتن از شما
شاید آدم عصبی ای باشن، یا دلیل دیگه باعث عصبانیتشون شده خواستن سر شما خالی کنن
سعی کنین تا حد امکان با ایشون رابطه تون رو محدود کنین.
آدم چقدر بی پروا...

با آقا سیاوش موافقم
آدمی که توی ارتباطاتش با بقیه مشکل داشته باشه، یعنی با خودش هم مشکل داره و طبعا با همسرش نیز به مشکل بر خواهد خورد
نمونه اش رو من دیدم.
یکی از خانوم های فامیل قبل از عقد توی جمعی که چند نفر بودن با مادرش و برادرش بد حرف زد و عصبانی شد
حتی یکی از داداش هاش یه سیلی بهش زد!
چندی نکشید که عقد کردن و با نامزدش به مشکلات زیادی برخوردن و تازه معلوم شد شخصیت و دنیای ایشون چه مدلی هست.

[ستاره٣٢٨]

با تشکر از هر دو شما.
موضوع دخالت از این قراره که من و خواهر کوچکترمون قصد داشتیم براش مهمانی تولد بگیریم (تولد در ماه آذر است). این خانم ناراحت شد چون گویا خودش میخواسته مهمانی تولد بگیره با فامیل های خودش. و فکر می کنه ما چنین حقی نداشتیم. آخه شما بگین کجای دنیا به این میگن دخالت؟ ما اصلا نگفتیم اون جشن تولد نگیره و اصلا روحمون هم خبر نداشته. برادرمون برای تولد هر دو ما مهمانی گرفت ما هم گفتیم براش بگیریم. همین.
چشم من به توصیه شما گوش میکنم و وقتی با برادرم تنها بودم بهش میگم. امیدوارم مسئله حادی پیش نیاد.

[خرد]

هفته پیش همسر برادرم که شش ماهه عقد کردن به من توگوشی خیلی محکم زد حتی کمی از دهانم خون آمد و تهمت زد که در زندگیش دخالت کردم با اینکه من چنین کاری نکرده بودم. من ١٧ ساله هستم ایشون ٢٣ ساله است و برادرم ٢۵ سال.

من می ترسم به مادرم بگم چون عصبانی میشه و با عروسمون به جنگ می‌افته. پدرم هم بیمار است و نمی خوام ناراحت بشه. به برادرم هم نگفتم چون میترسم زندگیش رو خراب کنه. دوستم بهم گفت باید به برادرم بگم تا جلوی همسرش رو بگیره وگرنه دوباره این کار رو تکرار می کنه.

به نظرتان چکار کنم؟

درود

حتما با مادرتان مطرح کنید. چون تا دیر نشده باید بدانند که چه عروس وحشی دارند. برادرتان با توجه به سن کمی که دارد نمی تواند مدیریت کند.

[یلدا 25]

با تشکر از هر دو شما.
موضوع دخالت از این قراره که من و خواهر کوچکترمون قصد داشتیم براش مهمانی تولد بگیریم (تولد در ماه آذر است). این خانم ناراحت شد چون گویا خودش میخواسته مهمانی تولد بگیره با فامیل های خودش. و فکر می کنه ما چنین حقی نداشتیم. آخه شما بگین کجای دنیا به این میگن دخالت؟ ما اصلا نگفتیم اون جشن تولد نگیره و اصلا روحمون هم خبر نداشته. برادرمون برای تولد هر دو ما مهمانی گرفت ما هم گفتیم براش بگیریم. همین.
چشم من به توصیه شما گوش میکنم و وقتی با برادرم تنها بودم بهش میگم. امیدوارم مسئله حادی پیش نیاد.

عزیزم...
من واقعا بیشتر متاسفم
آدم وقتی نتونه مهربونی به این شکل رو درک کنه واقعا باید متاسف باشه برای خودش
ببخشید عزیزم ولی به نظرم شخصیت همسر داداشتون خیلی زننده است
آخه این کجاش دخالته
شما میخواستین محبت کنین ولی ایشون لیاقتش رو نداشتن
تا به حال شبیه این موارد رو تجربه کردم دیگه یاد گرفتم تو زندگی با هر کسی نباید زیاد مهربون باشم
احتمالا شما هم اولین تجربه ی زن داداش داشتن رو دارین

این دختر خانوم اگه شعورشون میرسید باید کلی هم تشکر میکردن از شما
در مورد مراسم خودش هم خب میتونست دو روز مراسم بگیره، مثلا شب تولد و روزش
یا خیلی بهتر برخورد میکرد اگه نمیخواست
موندم بعضی ها چقدر رو دارن والا...
اصلا صد سال سیاه مراسم نمیگرفت...

عزیزم دختر عاقلی هستی ماشاالله، یه نکته رو از من داشته باش
همیشه وقتی با کسی ارتباط میگیری اول سعی کن ظرفیتش رو بشناسی بعد بهش به همون اندازه محبت کن
چون محبت زیاد برای کسی که ظرفیتش رو نداره آسیب میزنه به آدم و جز پشیمونی و تاسف نتیجه ی خوبی نداره.

ناراحت هم نباش
چون برخورد و رفتار هر کسی به اندازه ی سطح شعور و درکش هست
وقتی رفتار کسی اذیتت میکنه سعی کن تا حد امکان ازش دور بشی
ولی به داداشت بگو این جریان رو
خدا به داد ایشون برسه واقعا...

مراقب هم باش دیگه زمینه ی تکرار این اشتباه رو به زن داداشت ندی
در عوضش به داداشت محبت کن که یاد بگیره محبت کردن لیاقت میخواد که هر کسی نداره.

[FNF]

سلام دوست عزیز اگه زن داداش شما سر یه تولد اینقدر ناراحت میشه که این رفتارو با شما میکنه فردا پس فردا اگه خدای نکرده مشکل دیگه تو زندگیش پیش بیاد که دیگه هیچی من فکر میکنم ایشون یکمی عصبی هستن و کنترل خشمشون در حد صفره.