با سلام،خدمت عزیزانی که در راه اندازی این سایت تلاش کرده و به مراجعان مجازی مشاوره می دهند. بنده به شکل اتفاقی و بعد از اینکه متوجه شدم همسرم برخی مشکلات مابین خودمان را با عنوان "شوهر روان شناس بهانه گیر" مطرح کرده اند خواستم تا از شما مشاوره بگیرم. بله اینجانب ارشد روان شناسی بالینی هستم ولی ای کاش انصاف در قضاوت می داشتیم. بنده به همسرم حق می دهم که از من توقع داشته باشند که مشکلات مابین را بنده حل کنم. ولی برخی از مواقع توقعات آنقدر بالاست که نمی شود همه آن را حل کرد.بنده 37 ساله هستم و از 5سال پیش تا کنون از همسرم در مقابل برخی از حسادت ها و فتنه های خانواده پدری ام حمایت کرده ام و حتی در حال حاضر علی رغم تمام تلاشم برای حل منصفانه تقسیم ارثیه پدری، ارتباط به همین دلیل و بدبینی خانواده پدری ام نسبت به وابستگی زیاد از حد من به همسرم که از نظرشان غیر منطقی است کاملا قطع شده و بعید می دانم بتوان وضعیت را سامان بخشید.بنده به دلیل مشکلات مالی که از ابتدا با آن دست به گریبان بودم هزینه مشاوره را نداشتم و چون کسی برای جشن عقد و عروسی از من حمایت مالی نکرد و همه خرج آرایشگاه و باقی مخارج عقد و عروسی و رهن و ....را خودم پرداخت کردم به لحاظ مالی در مضیغه شدید افتادم که تا کنون هم علی رغم کمک همسرم در خرج زندگی باز هم از 15 ماه به بعد دستمان خالی می شود و مثل همیشه خداوند هوای من را دارد. چون همسرم مسائل خود را بی پرده مطرح کردند،بنده هم چند مشکل را که هم علت و هم معلول بوده را مطرح می کنم.مشکل اول بدلیل بدبینی همسرم به من در ارتباط با خواهر مجردشان بر می گردد که تا همین هفته قبل برای آن با هم بگو مگو داشتیم این در حالی است که بنده فقط اگر سلام کردند جواب سلام خواهرشان را می دهم و هیچ ارتباط دیگری حتی روزمره وجود ندارد که البته درستش هم همین است ولی همسرم همچنان بدبین بوده و هستند و من را انسان سست و شل و ول می پندارند. مشکل دوم این می باشد که ایشان بارها از کلماتی مثل "موذی" در خطاب من استفاده می کند که بعد از 5سال زندگی مشترک دیگر نمی توانم تحمل کنم ادامه پیدا کند و همین به وخامت رابطه ما کمک کرده و من از ایشان دلسرد شده ام.مشکل سوم این است که باور ندارد که مادرش به او محبت بیشتری دارد و نباید هم غیر از این باشد و تا وقتی که رابطه من و مادرشان بدلیل دخالتشان در مورد بچه دارشدن ما و نیش و کنایه های معمول تغییر نکرده بود حسادت شان را کا ملا حس می کردم ولی سعی می کردم که بدلیل رابطه سرد مادرم باهمسرم از آن بگذرم. به هر حال حق همسرم بود که به همان میزان که مادر خانم و مدر خانم من به من احترام می گذاشتند از مادرم که در قید حیاتند احترام ببیند که متاسفانه نیست.مشکل چهارم این است که همیشه در نظم خانه دقیقا شبیه آقایان عمل کرده و بعد از جاروی خانه که بنده انجام می دهم وشستن ظرف ها که بعد از مشکل"تاندونید" کف دست راست حدود چهار ماه است که من انجام می دهم لباس ها را به طرفی پرت می کند و شلخته عمل می کند. مشکل پنجم که از همه مهمتر و آزار دهنده ترست این است که تقریبا هیچ کدام از توصیه های بنده را جدی نمی گیرد و فکر می کنم بدلیل رشته تحصیلی من با من رقابت می کند از طرفی چون بنده مشاور مدرسه هستم فکر می کند که مثل معلم ها بر خورد میکنم. مطلب خیلی طولانی شد .منتظر مشاوره و کمک فکری شما هستم. ممنون