نوشته اصلی توسط
مهتا باقریان
من بزرگترین فرزند خانواده هستم و17سالمه،از بچگی هم مهر پدری نداشتم وقتیکه مشخص شد پدرم به مادرم به دفعات خیانت میکنه مادرم به خاطر سه تا بچه و آبروی22سال زندگی بخشید،درسته مادرم بخشید اما من در حد مرگ از پدرم متنفرم الان با اینکه سه ماهه باهاش هیچ حرفی نمیزنم اما اون حتی یک بار هم پدرانه نیومده سمتم چون اون فقط به شغلو پولشو جفتگیریش اهمیت میده!چند بار که رابطه ی پدرم با مادرم رو فهمیدم از این همه رذالت مامانم حالم بهم میخوره که عین یه برده ازش استفاده میشه،با اینکه عاشق مامانم بودم اما کم کم با این بی رگیش داره از چشم میوفته طوری که دیگه نمیخوام ببینمش،امسال کنکور دارم،میخونم اما مشکلات زندگی و فشارش نمیزاره تمرکز کنم به هدفم برسم،دارم دیوونه میشم از غمی ک در اوج نوجوانی که وقت شادیمه بهم وارد شده،از اینکه مثل بقیه دخترا هیچ پشتوانه محکمی ندارم به اسم بابا،از بی غیرتی مامانم،از درد بی پدری از....