نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: مشكلات دوران عقد

3336
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37284
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مشكلات دوران عقد

    با سلام
    من حدود ٢ ساله عقد كردم ازدواجم كاملا سنتى بود
    من شوهر يدونه پسره بعضى وقتا خوبه اخلاقش بعضى وقتا بد پيش پدر شوهرم كار ميكرده ولى پدر شوهر هيچى واسه اينده أين نذاشته خودشم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : مشكلات دوران عقد

    شما از همین امروز مشکلات ایشون رو میدونید و از همون روز اول اگاهی داشتید پس با اگاهی انتخاب کردید

    به همین خاطر بعد از این همه سال گله و شکایت کاری درستی نیست

    میتونید برای مستقل شدن ایشون اقدام کنید و رمز اون نزدیک شدن به خانواده شوهرتون و جلب اعتمادشون هست

    چون از این طریق میتونید روی مستقل شدن و ...ایشون اقدام کنید و از حمایت خانواده شوهر هم برخوردار باشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    37284
    نوشته ها
    10
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : مشكلات دوران عقد

    سلام
    من ٢ ساله توسط يه معرف مادرم كاملا سنتى ازدواج كردم
    شوهرم تك پسره ولى سه تا خواهر داره.خواهرش خيلى اذيتم ميكنن بى احترامى ميكنن . مادرشم خيلى سياست داره تو ظاهر خوبه ولى هيچ قدمى واسمون ور نداشته
    تا أين كه اينقدر بى احتراميشون شدت گرفت زنگ زدم به يكى إز دامادشون گفتم زنش خيلى دخالت ميكنه
    تا سر صبحت باز شد دامادشون گفت راجبه تو و خانوادت همش حرف ميزنن منم تو عصبانيت شروع كردم به گفتن كه پشت سر شما و مادرتم ميگن خيلى حرفا روش باز شد
    اونم خيلى حرفا به من گفت من خيلى حرفا به اون
    تا اين كه به گوشه اينا رسيد شوهرم عكس العمل نشون نداد منو خيلى دوست داره تا أين كه مادر شوهرم زنگ زِد به بابام فش داد باباممم با هاش بد حرف زِد گفت دخترتو نمى خوام بى حياست.
    اينم بگم ما تازه خونه أجاره كرديم دنباله كاراى عروسيمون بوديم
    تا أين كه من بعد ٢ ماه با شيرينى خودم تنها رفتم خونشون معذرت خواهى كنم . چون نمى خواستم اينطورى بشه ولى إز بد شانسيم خواهر شوهرم اونجا بود شروع كرد به فحاشى وكتك زدن مادر شوهرم و پدر شوهرمم انداختن بيرون منو از خونه

    شوهرمم فهميد ناراحت شد زنگ زِد به دامادشون تهديد كرد كه خواهرمو ببينمم فلان ميكنم از أين حرفا

    حالا شوهرمم با خانوادش قطع رابطه شده خواهرش كه خيلى از كوچيكتره براى اولين بار تو رو بردار ويساده
    دامادشونم خواهرشورمو كتك زده كه تو دخالت نكن

    ولى من كلا خيلى ناراحتم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد