سلام همیشه دوست داشتم باروانشناس حرف بزنم تواین چندسال همچی عقدهای شده مثل بغض نمیتونم به کی بگم من۱۳سالگی توعالم بچگی کنجکاوی باپسری حرف زدم خانواده ام فهمیدم روزگارم سیاه کردم یک مادری داشتم که فقط عتقادش زیادبود درک فهمش کم بود سرهرچیزی میشدمارگ میدادمن میترسوندبه بابات میگم بابای خشک نظامی داشتم که هیچ وقت اعصاب نداشت جوری ادم کتک میزد که انگار ادم کشته ام ازترس اولین خواستگار توسن۱۴ازدواج کردم ولی توعقدفهمیدم نمیتونم دوستش ندارم خواستم جدابشم که بابام اگرمهمون نداشتیم کتکم میزد مادرم گفت ابرومون میره بابات میکشتت اخرجدانشدم زنش شدم بعدچهارسال بچه دارشدم هفت سال زنش شدم هیچ وقت نفهمیدم لذت جنسی چیه جوری که فکرمیکردم من شاید حنسیتم زن نیست ازاوایل ازدواج باسن کمم خانواذش خیلی بهم زجر دردرسوندن که ارمادرشوهرخواهرشوهربرادرش وهرم کتک خوردم شوهرم ماموریت بود امدکاری نکرد هیچ وصتم ازم همایت نکرد هیچ وقتم نتونستم جواب حرفعاشون بدم بغض گلوم گرفت سرریز شدم خودکشی کردم ولی نجات پیداکردم شوعرم خوب بود عالی ولی عرضه طرفداری همایت من جلوخانوادش نداشت اینکارش توسعی کردن من که غاشقش بشم بهم میخوردبیشترازش متتفرمیشدم اخرخاتواده ام راضی شدن طلاق گرقتم یک سال نشده زجرم دادن خواستم برگردم ولی خواهراش نمیزاشتن بازم اولین خواستگار امد البته اینبارعاشقش شدم مجردبود زنش شدم خیلی خوب بود دوستم داشت ازهیچ لحاض مشکل نداشتیم تا اینکه بعدشیش ماکلاعوض شد که الکی کتکم میزد همیشه درروم قفل میکرد بااینکه درروم قفل میکرد میگفت بادوستم خیانت میکنی اون شب تاهودصبح کتم زد که سفت بودم نمردم بعدش نزاشت برم خانه بابام عذرخداست گفت غلط کردم بخشیدم بعد دوماه همینطورشد به هدی که ابروریزی کرد بیخودی کتکم میزد چرت پرت میگفت پشت سرهم ضررمیزد منم باخانواده ای که داشتم همش گفتن خودت زنش شدی کورم شوبسار سپری مکنم دوماهی فهمیدم شیشه وهرویین مصرف میکنه دلیل کارشم همین بوده بشدت داره لاغرو نشانه چرت پرت تموم یک ماه کمپ بردنش خانواده اش ولی خواهرش درش اورد نزاشت سه ماه باشه روزگارم سیاه کرد چندروز بازعلایم شیشه نمومش داره گیرافتادم دلم بدجوربچه میخوادبا اینم ایندهای ندارم همش میگم کاش بمیره ازادبشم کجابرم پیش کی بگم ۲۴سالم شدلذت زندگی نکردم الان دوستش دارم مشکلی نداشتم این موادکجابود کی موادساخت که نثل گذشته تاالانش زجربکشن داغ ببینن خوشی نکنن چکارکنم کاش میشدبمیرم کاش میشد وقتی میزنه سرش دلم میخواد مورچه بشم فرارکنم کمکم کنین کاش میشد بستری بشم تیمارستان فرارکنم خستخ ام خسته چراخدازجرکشیدنم میبینه کمکم نمیکنه من بدشامس بودم