سلام . من از تابستون با یه گروه کوهنوردی آشنا شدم و جمعه ها کوه میرم توی همین کوه رفتنا با دوتا خواهر آشنا شدم و باهم دوست شدیم . ما با یه اکیپ آشنا شدیم که حدودا چهارده نفری میشیم الان خیلی همه باهم رفیقیم دختر و پسر همه باهم خوبیم. چند وقت پیش یکی از پسرهای اکیپ که سنش تقریبا سی سال هست شایدم بیشتر با یکی از این خواهرا رابطه ای شروع کرد که به گفته خودش رابطه دوست دختر پسری نبود مثل خواهر دوستش داشته بعد خواهر بزرگتر فهمید و رابطه شون رو تموم کرد . بچه ها همیشه به من میگفتن پسر خوبیه جذبش کن به خودت ولی من اهل رابطه ی دوست دختر دوست پسری نیستم ولی از این شوخی ها میکردیم . من برای تولد اون پسر یه دستبند خریدم و به دوستش که کافه داره دادم تا بهش بده خیلی خوش حال شد و کلی تشکر کرد و گفت چرا خودت بهم ندادیش. حالا بعد از اون اتفاقات و کادو جمعه توی تور همو دیدیم ولی رفتارش تغییر کرده بود رسمی حرف میزد ، یه بی قراری رو توش حس میکردم انگار با خودش کلنجار میرفت . من میترسم اون دختر که باهاش بود بهش گفته باشه که من دوسش دارم درحالی که من به اون دختر گفتم که مثل بقیه بچه ها دوسش دارم همه شون برام عزیزن ولی عاشقش نیستم به هیچ وجه ، حتی بعدا که با چندتا از بچه های تور رفتیم کافه پاتوقمون بازم همونجوری بود بازم بی قراری توش حس کردم حالا شما به من بگید چی کنم من عذاب وژدان گرفتم میگم نکنه فکر میکنه من عاشقشم این کارورو میکنه که مثلا عشقم نسبت بهش از بین بره درحالی که هیچ عشقی درکار نیست فقط دوست داشتن . شما بگید من چی کار کنم یعنی ممکن اون دختر چیزی گفته باشه که اینجوری شده؟ لطفا راهنمایی ام کنید من خیلی عذاب وژدان دارم