با سلام
من پسری ۲۸ساله هستم ک مدت یک سال و نیم هست ک با همسرم عقد هستیم. همسر من ۲۶ سالشون هست. اول باید یه مقدار شرایط خانواده هامون رو توضیح بدم خانواده من توی یه روستا زندگی میکنن ک تا شیراز ۳ ساعت فاصله داره ، پدرم فرهنگی بازنشسته هست و کلا خانواده آبرو داری هستیم، یه برادر دارم ک خارج از کشوره ، یه برادر دیگه هم ناچارا تهران زندگی میکنن و یه برادر دیگه هم ک پشت کنکور هست و بزودی از پیش مامان بابام میره، خانواده همسرم چند سالی است ک ب شیراز نقل مکان کردند و توی خانه اجاره ای زندگی میکنند شغل پدر همسرم آزاد هست و آنها هم خانواده آبرو داری هستند. حالا ک وقت جشن عروسی من و همسرم شده ما باید خانه ای رو برای زندگی انتخاب کنیم. شغل من بصورت اقماری است یعنی ۱۴ روز پیش همسرم و ۱۴ روز دور از ایشون و سرکار هستم. همسرم هم ب صورت موقت توی یه درمانگاه توی شیراز داره کار میکنه و خلاصه دوتایی سعی میکنیم زندگیمون رو سر و سامان بدیم. حالا ک بحث خانه پیش آمده مادر من به من میگه ک تورو دیگه از دست نمیدم و نمیذارم بری شیراز خونه بگیری و باید شهر خودمون بمونی و نزدیک ما باشی و خلاصه اینکه خیلی بی تابی و ابراز ناراحتی میکنه، از طرف دیگه همسرم میگه ک دوست داره کار کنه و ۱۴ روزی ک من نیستم با کار کردن سرگرم باشه و بتونه از لحاظ اقتصادی هم کمکم کنه و خلاصه دوس داره شیراز بمونه . حالا من این وسط از یک طرف مادرم هست و از طرف دیگه همسرم ، نمیدونم باید چه تصمیمی بگیرم چون بهرحال یکیشون ناراحت میشن ، اگه مادرم ناراحت بشه تهدیدم کرده ک رابطش رو با ما قطع میکنه و توی جشن عروسیمون هم شرکت نمیکنه و دیگه نمیخواد مارو ببینه، همسر هم اصرار داره ک من باید جلو مادرم وایسم و نشون بدم ک میتونم تصمیم بگیرم و میگه ک ۲۸ سالت شده و باید بتونی مقتدر باشی. شما بفرمایید چیکار کنم