سلام من 38 ساله هستم و پانزده ساله ازدواج کردم و یک پسر چهرسال و نیمه دارم واقعا اینقدر شکلات زندگی به من فشار اورده که پرش افکار دارم و الان تمرکز کافی برای توصیف زندگیم ندارم...شوهر من معتاد به الکل هست یعنی تقریبا هرشب مشروب میخوره و از دوازده سال پیش بعد از وارد شدن به یه اکیپ از دوستان جدید که همه مشروب خورن شروع به خوردن کرده و در حدی استفاده میکنه که کاملا هوشش مختل میشه تا حالا چندین بار حین مستی تصادفای ناجور کرده ولی عبرت نگرفته میش اومده که دوماه ملا به اجبار من خورده ولی به جاش یه عالمه ارامبخش استفاده کرده، ای کاش مشکل فقط همین بود تا حالا چندین بارخیانتش رو شده نه با یک نفر خاص باچندین نفر و البته دوست دخترای قبل ازدواجمون هم همگی بودند!روابطمون هم به خاطر لو رفتنای پی در پی اش و الکل خوب نیست واقعا میدونم که این زندگی ادامه اش اشتباهه ولی جسارت جدا شدن ندارم