سلام ،،،،، منو همسرم ۵ساله ازدواج کردیم از لحاظ خیانتی اصلا بهش هیچوقت شک نداشتم چون رابطه جنسی کاملا رضایت بخشی داریم و حتی فراتر از هر زنی وقت برای همسرم میذارم چون عاشقانه باهم ازدواج کردیم ،،، به هیچ عنوان بهش شک نداشتم حتی یکی دومورد پیش اومده بود با حالت غیر طبیعی از جمع دوستاش اومده بود خونه و وقتی دلیل این بغل های غیرطبیعیش رو جویا شدم ،،، بهم گفت تو جمع دوستاش خانوم بوده و وقتی به این هم تعارف کردن که رابطه جنسی برقرار کنه قبول نکرده و به من پناه اورده ،،،،، همسرم همیشه از رابطه جنسیمون خیلی ابراز رضایت میکنه و همیشه درحال تعریف و تمجیده ،،، و همیشه بهم توضیح میده که من فراتر از یه شوهر براش وقت میذارم ،،،،، ولی اخیرا در کمال ناباوری تو اوج ************ برای لذت و تحریک بیشتر جنسی چندین مورد از خاطره های جنسیش رو که قبلا داشته سر ************ تعریف کرده که به گفته خودش فانتزیش تو ************ اینه ،،،، ولی دو سه مورد از این خاطره های جنسی مربوط میشه به زمان بعد ازدواجمون ،،،،،، واقعا حالم خیلی بده وقتی اعتراض کردم بهم گفت این فانتزی های ************مونه و مدیونی تو حالت عادی بهم سرکوفت بزنی ،،،،، وقتی بهش گفتم خب دو سه مورد مربوط میشه ب به
بعد ازدواجمون این یعنی خیانت ،،،،،،،، ولی خودش رو توجیح کرده ،،،، میگم تو اینهمه از توجه من تو رابطه جنسی رضایت کامل داری و همیشه عنوان میکنی چرا چه چیزی تورو کشیده به سمت کس دیده حتی به گفته خودت گذری ،،،، خیانت گذری و غیر گذری نداره ،،،،،،،، خیلی بی منطقه میگه تو حالت ************ تو از روراستی من سو استفاده کردی که بعد ************ نقطه ضعف کنی محاکمه کنی ،،،، وقتی میگم من چه سو استفاده ای کردم خودت تو اوج جنسی اقرار کردی من با تمام وجود بهت اعتماد داشتم وقتی بهم گفتی شوکه شدم ،،،،،،، همش سفسطه میکنه و ی جواب منطقی ب من نمیگه ،،،،،، واقعا حال بدی پیدا کردم ،،،، نه ب اونهمه وابستگی که وقتی دوستاش بهش خانوم تعارف میکنن و ب من پناه میاره با کلی عشق و علاقه بغلم میکنه و اقرار میکنه نه ب این اقرارهای دو سه موردش سر ************ ،،،،،،، دیگه هیچ اعتمادی بهش ندارم و اینکه تو اوج اعتماد من با گفتن دو سه مورد شوکه کرده منو ،،،،، انگار تو شوکم و برام بی اهمیت شده یجورایی منی که حتی حاضر نبودم خانمی نزدیک همسرم وایسته حالا برام فرقی نداره بخواد با هرکی باشه ،،، کل احساسم اعتمادم پوچ شده ،،،، و بدتر از اینکه چون میدونم همسرم اصلا اهل بحث و منطق نیس نمیتونم کاملا پای میز محاکمه بنشونمش ،،،، تنها حرفش اینه من اگه هرز بودم نمیومدم بهت اقرار کنم ،،،،،،،،، یا از جمع دوستام با خانوم ها بغل تو پناه بیارم ،،،،،، دوسه مورد گذری بوده و پر از عذاب وجدان نه معاشقه ای بوده نه چیزی فقط اون لحظه برای رفع نیاز جنسی در حد ده دقیقه ولی من عاشق توام چندین ساعت با تو معاشقه میکنم ،،،،،،، یعنی همه جواب من اینه ،،،،،، من خودم ادمی هستم اهل بحث و منطق یعنی دوس دارم انقد منطقی بحث کنم با طرفم تا حق و ناحق مشخص بشه ولی متاسفانه همسرم سفسطه میکنه و همه حرفاش همینایی که ذکر شد ،،،،،،،،، خیلی حیفم میاد از اون همه اعتماد و عشق و ساعتها وقت گذاشتن و اونهمه توجه به رابطه جنسیمون ،،،،،،،،،، کلا داغون شدم رابطه جنسی که با کلی عشق و علاقه براش وقت صرف میکردم الان شده سوهان روحم و عذاب قبر ،،،، به حس حالت تهوع بهم دست میده ،،،،،،،، از اونهمه حسادت زنانه و حساس بودن رو مردش به پوچی رسیدم بعد اون شک بزرگ و شکستن اعتماد در حد ایمان به همسرم دیگه برام مهم نیس باهرکی میخواد باشه ،،،،،،،،،،،،،،،،، اینی که بیشتر عذابم میده اینه که اصلا همسرم اون دو سه مورد رو خیانت به من نمیدونه باورش اینه رابطه جنسی از سر هوس و تایم کم فقط برای رفع نیاز جنسی و بعدش عذاب وجدان گرفتن خیانت نیس و عاشق منه ،،،،،،،،،،،، دوست دارم بمیرم با این منطقش