سلام ، من ۱۷ سالمه ، از بچگی از پدرم میترسیدم چون خیلی بد باهام برخورد میکرد سر چیزای خیلی الکی سرم فریاد میزد و منو مینداخت تو اتاق و درو میبست ، بزرگتر که شدم رفتاراش بهتر شد اما همچنان خیلی مستبد و سخت گیر موند منم هیچ وقت نتونستم بچگی کنم ، اون زیاد از حد مذهبیه و من همیشه باید طوری لباس میپوشیدم و رفتار میکردم که اون دلش میخواد ، زندگی به همین روال بود و من یه بچه ساکت و منزوی شده بودم ، خیلی زود فهمیدم که روابط زناشویی چیه و سال بعدش متوجه شدم پدرم خائنه و با خانم های زیادی ارتباط داره ، واقعا برام سخت بود چون میدونستم باهاشون رابطه جنسی داره ، میدونستم شبا که نمیاد خونه پیش اونا میخوابه ، واقعا سوختم واقعا له شدم چون نمیتونستم به کسی بگم من میدونم و میفهمم چه خبره ، مامانم که فهمید خواست طلاق بگیره که با پادرمیونی تصمیم به موندن گرفت ، حالا هم که چند ساله میدونم بابام هنوز با اونا در ارتباطه ، و اینو حق طبیعی و شرعی خودش میدونه ، از در خونه که میاد تو همش غر میزنه داد میزنه گیر میده ، به خدا دیگه خسته شدم ، تازگی فهمیدم مامانم هم با ی اقایی ارتباط تلفنی داره ، مامانم همش از بابام بد میگه پیامایی که بابام ب اونا میفرسته رو نشونم میده ، دارم روانی میشم دیگه ، بدتر از همه اینکه بچه اولم ، به خدا دیگه از سازش خسته شدم کمکم کنید