نمایش نتایج: از 1 به 37 از 37

موضوع: عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

5776
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    سلام
    اول از همه از شما تشکر میکنم که این انجمن رو راه انداختین و خدمات بی دریغ و رایگان در اختیار ما میذارین
    دختری 27 ساله مجردم
    مشکل من اینه که من از حرف زدن با آدمها لذت نمیبرم،میترسم.موقع حرف زدن جمله ام رو نمیدونم چجوری شروع کنم ، چی بگم چجوری ادامه بدم چه عکس العملی نشون بدم.و به این فکر میکنم که آدما میگویند در دلشون که کاش حرف نزنم و حرف من تموم کنم .مسخره ام کنن.حرفو قطع کنن.اصلا منو نشنون منو نبینن نکنه من حضور ندارم نکنه من لابلای آدما گم میشم بعضی وقتها میگم نکنه من نامردی هستم و وقتی کسی موقع حرف زدن تو چشام نگاه میکنه حس میکنم داره منو مسخره میکنه و میگه چید احمق و غیر قابل تحملم.باوران نمیشه وقتی شروع به حرف زدن میکنم خودمم نمیدونم چی میگم و فک میکنم چون آدما منو تحمل میکنن باید خوشحال باشم من نمیخوام خودمو مرکز دنیا بدونم و در پی از بین بردن ایگوهامم آدم معنوی هستم ولی فک میکنم تراوش ذهنیمه که معنوی ام و فک میکنم لیاقتش در کمتر کسی باشه خدا هر وقت ازش خاستم بهم کمک کرده و هیچ وقت دست رد به سینم نزده ،ماشین خریدم و خونه ام هم تازه معامله کردم با وام ولی همه اینارو خدا بهم داده از خودم هیچی ندارم کار میکنم و مالی مشکل ندارم
    هیچ وقت از طرف پسری دوست داشته نشدم و نمیدونم چه حسی داره
    فوق لیسانس دارم میخونم
    ولی در دوران لیسانس بخاطر مشکل کمرویی زیاد تو جمع نبودم و به فضای مجازی پناه بردم و از طرف پسری مورد سو استفاده قرار گرفتم بشکلی که ویدئو چت کردم یکبار و درخواست های نامعقولشو مثل لمس جاهای خصوصی بدنم انجام دادم
    آنقدر نیاز توجه بودم که تو اون زمان اون چیز وحشتناک رو با عشق اشتباه گرفتم چون میگفت میخوام همه حوزه باهات باشم فک میکردم همه حوزه منظورش اینه که یعنی با همه ویژگی هام قبولم کرده
    وقتی دیدمش فهمیدم آدم بدرد بخوره من نبود فقط یه هفته خودمو گول زدن و دیدمش
    حالا خدا رو شکر میکنم اون صحنه هارو پخش نکرده و سراغم نیومده چون آدرس محلمونو تا حدودی میدونست من بهم زدم چون مادرم راضی نبود عکساشو دیده بود یه چشم پسر نابینا بود و مادرم اینو گفته بودم ولی کارشو می دونست و همین که یه عیب فیزیکی داشت یکی از علتهایی بود که مادرم ناراضی بود البته مادرم میدونی تو مجازی آشنا شدیم ولی از کیفیت رابطه خبر نداشت یکبار با دوستش اومدن دنبالم ماشینو بردن خارج شهر و پسره صورتم و لیس میزد و گفتم برگردیم
    بعد پیام زده بود که با من احساس امنیت نمیکنی
    حالا خدا رو شکر میکنم که بلایی سرم نیومد و خلاص شدم ولی الان میترسم رو شه و وقتی روزی ازدواج کردم همسرم بفهمه و فک کنه با خاسته خودم اون کارارو کردم
    خدا با من بوده که نجاتم داده البته یکشب که مادرم ناراضی بود و میگفت سکته ام میدی چون من میخواستم ادامه بدم و از خدا خاستم بهم راه درست و نشون بده فرداش با یه دوستی حرف زدم و گفت چه بلاهایی از مجازی سرش اومده همین بود که تموم کردم
    الان میفهمم چه آسیبی خوردم
    البته من تو خونه هم مشکلاتی دارم که اگه بگم طولانی میشه
    پدرم هیچ وقت بهم حس پدر بودن نداده و فک میکنم با یه غریبه که با مادرم بخاطر ************ ازدواج کرده زندگی میکنم
    حالا پدرم تلوزیون زنی رو ببینه چنان نگاه میکنه ازش تعریف میکنه حالم ازش بهم میخوره مادرم پیر شده و خیلی وقتا غیر مستقیم اینو بهش میفهمونه چه غیر مستقیمی وقتی حتی تو حرف من شنیدم
    مادرم عصبیه بد اخلاق و ترشرو و نمیشه باهاش حرف زد کم شنوایی هم داره
    پدرم خیلی بهش ظلم کرده
    به ما هم
    بدهی بالا آورده و نا مرتب آدم ریخت و پاش کن غیر منطقی مادرم به تمیزی اهمیت میده پدرم خونه رو بهم میریزه مثال موهای بدنشو حموم کوتاه میکنه جمع نمی کنه غذا رو فرش میریزه آشپزخونه رو بهم میریزه
    به قول مادرم که وقتی ازین مشکلت میگم با این که خودش میدونه میگه ناشکری میکنی مگه معتاد ه
    میگه چیکار کنم بکشمش؟
    میگه مشکل نداری خودت بزرگ میکنی

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    پدرم آدم لجبازیه
    مثال کوچیک
    وقتی بهش بگیم خونه رو بهم نریز گوش نمیده هسته خرما رو رو زمین رو فرش می ذاره و شبا تلوزیون میبینه هسته سبب هاشو رو مبل میذاره خیلی تلوزیون میبینه وقتی خونس فقط تلوزیون می بینه هیچ مکالمه ای بین ما نیست فقط دعوا و مشاجرس هر وقت از مادرم دفاع میکنم میگه بسسه تمومش کن اهل حرف زدن و مناطق نیست و نمی دونه بلد نیست
    تو بچگی محبت ندیده و بلد نیست محبت کنه
    البته الان دیگه فایده نداره زمانی که لازم بود لازم محبت بودیم گذشته
    میگه با رفتارهاش خونه مال اونه و ما حرفی نباید بزنیم حتی وقتی مادرم تمیز میکنه میگه بمن چه مگه من میگم تمیز کن خوب نکن
    من پیش پدرم احساس امنیت نمیکنم
    چون مردی که بخاطر رابطه جنسی ازدواج کرده و محبتی به فرزندانش نکرده حتما به همه زنا بچشم رابطه جنسی نگاه میکنه
    از کجا معلوم بمن هم همچین نگاهی نداره
    از کجا بدونم من که حس پدر بودن بهش ندارم

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    از خودم میپرسم آیا حسی که من به پدرم دارم انسانها هم به من دارن
    آیا همونقد که من با پدرم راحت نیستم آدما هم منو تحمل میکنن آیا از نظر اوناهم من آدم غیر قابل تحملم
    مادرم که خیلی میگه شبیه باباتی

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    البته ما مشکلای دیگه ای هم داریم
    البته شاید بقول مادرم اینا مشکل نیستن و من بزرگش میکنم
    نمیدونم مشکل هستن یا نه
    همیشه فکر میکنم آدم نرمال هستم یا نیستم
    و وقتی آدما تو چشم نگاه میکنن میترسم همه مشکلات شهصیتیمو بفهمن
    همونطور که مشکلات پدرمو من میدونم
    ما مشکل با عروس و برادرم هم داریم
    مادرم روحت مریض شده بخاطر اینکه عروسمان برادرم رو بلحاظ روحی عذاب میده دادم جزو بحث میکنن همش دعوا یه بچه هم دارن
    مادرم همش بفکر برادرمه خودشو میخوره برادرم اون روز گفته به پدرم که آیا خودشو آتیش بزنه خلاص شه یه بچه شیرین هم دارن

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    پدرم علیرغم خواسته ما کارای زیادی انجام داده میلیون ها بدهی داره خونه قدیمی رو با جیب خالی خراب کرده و داره درست میکنه اما خیلی کند چون پول نداره
    خونمون نزدیکه طبقه اول هستیم طبقه دو رو میسازه مادرم آسایش نداره هی گردو خاک میشه خونه مادرم غر میزنه حقم داره دیونه شده اعصاب نداره با یه حرف دعوا را میندازه
    من تا حالا بخاطر مشکل برادرم و عدم تواهمش با زنش و از دست دادن کارش به اندازه دو ساله دارم در حد توانم برادرم و بخاطر مشکل مالیش ساپورت میکنم
    بعضا می پرسم آیا این بخاطر انتقامیه که عروسمون میخاد از ما بگیره مشکل مالیش درست نمیشه یا واقعا چرا

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36606
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    8
    تشکر شده 11 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    سلام
    از نظر من شما نه تنها نباید خجالت بکشید و کم رو باشید بلکه باید کلی هم به خودتون افتخار کنین. واقعا" آفرین بر شما که در این سن و با وجود مشکلاتی که دارید تونستید واسه خودتون ماشین و خونه بخرید(حتی با وام) چون خیلی ها حتی در سنین بالا قادر به انجامش نیستد، پس کلی خودتون را دوست داشته باشد .(تازه دارین به برادرتون هم کمک می کنید و مشخص است که تحصیلات خوبی هم دارید.)
    در مورد جریان اون پسر هم اصلا" اتفاق بدی نیفتاده شما هیچ آدمی را پیدا نمی کنید که تو عمرش اشتباه نکرده باشه. همه همه .. توی گذشتشون اشتباه کردن و بهتره کلا" آدم با کسی ازدواج کنه که متوجه باشه که گذشته هر کسی متعلق به خودشه.خود من هم در گذشته اشتباهات زیادی داشتم ولی مربوط به گذشته است و اصلا" اجازه نمی دم توی حال تاثیر داشته باشه.
    در مورد این که مادرتون هم می گن شبیه پدرتون هستید باور نکنید (این صرفا" یک برچسپ از سمت مادرتون). به عنوان مثال پدر همسر من هم آدم بی مسیولیتی هم در قبال خانمش و هم بچه هاش و قبل از ازدواج ما، همه می ترسیدند که همسرم شبیه پدرش باشه. ولی خوشبختانه اصلا" این جوری نیست. چون خود همسرم هم رفتارهای پدرشو دوست نداره و سعی می کنه مثل اون نباشه.
    در اخر شما دلایلی دارید که راجه به پدرتون افکار خوبی نداشنه باشید ولی آدم های دیگه هیچ دلیلی ندارند که راجع به شما افکار خوبی نداشته باشند.
    از نظر من شما آدم خیلی قوی هستین فقط اگه دیدگاهتون را نسبت به خودتون تغییر بدین و خودتون را دوست داشته باشن حتما" همه چی بهتر می شه.

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط anasheh نمایش پست ها
    سلام
    از نظر من شما نه تنها نباید خجالت بکشید و کم رو باشید بلکه باید کلی هم به خودتون افتخار کنین. واقعا" آفرین بر شما که در این سن و با وجود مشکلاتی که دارید تونستید واسه خودتون ماشین و خونه بخرید(حتی با وام) چون خیلی ها حتی در سنین بالا قادر به انجامش نیستد، پس کلی خودتون را دوست داشته باشد .(تازه دارین به برادرتون هم کمک می کنید و مشخص است که تحصیلات خوبی هم دارید.)
    در مورد جریان اون پسر هم اصلا" اتفاق بدی نیفتاده شما هیچ آدمی را پیدا نمی کنید که تو عمرش اشتباه نکرده باشه. همه همه .. توی گذشتشون اشتباه کردن و بهتره کلا" آدم با کسی ازدواج کنه که متوجه باشه که گذشته هر کسی متعلق به خودشه.خود من هم در گذشته اشتباهات زیادی داشتم ولی مربوط به گذشته است و اصلا" اجازه نمی دم توی حال تاثیر داشته باشه.
    در مورد این که مادرتون هم می گن شبیه پدرتون هستید باور نکنید (این صرفا" یک برچسپ از سمت مادرتون). به عنوان مثال پدر همسر من هم آدم بی مسیولیتی هم در قبال خانمش و هم بچه هاش و قبل از ازدواج ما، همه می ترسیدند که همسرم شبیه پدرش باشه. ولی خوشبختانه اصلا" این جوری نیست. چون خود همسرم هم رفتارهای پدرشو دوست نداره و سعی می کنه مثل اون نباشه.
    در اخر شما دلایلی دارید که راجه به پدرتون افکار خوبی نداشنه باشید ولی آدم های دیگه هیچ دلیلی ندارند که راجع به شما افکار خوبی نداشته باشند.
    از نظر من شما آدم خیلی قوی هستین فقط اگه دیدگاهتون را نسبت به خودتون تغییر بدین و خودتون را دوست داشته باشن حتما" همه چی بهتر می شه.



    سلام ممنون که جواب دادین.مرسی بابت نگاه مثبتی که به من دارین.من خودمم از گذشته خیلی بهتر شدم قبلا کاملا در جمع نامرئی نامرئی بودم و حتی نمیدونستم چجوری با مردم حرف بزنم.با سن بزرگتر ها راحت تر هستم تا همسن هام چون همسن هام معمولان دخترایی هستن که تو چشمن شادابن بگو بخندن و خیلی مکالمه شون خوبه بیان خوبی دارن و اونا تو چشمن ولی من تو دوره فوق تلاش کردم اول از مجازی خودمو ادم بهتری نشون بدم ادم شوخ (هرچند شوخ بودن رو بلدم و دوس دارم) و پرحرف و معاشرتی و اجتماعی نشون بدم ولی بعد مدتی دیدم که نمی تونم اون تصوری که از خودم میخوام بقیه داشته باشن رو اجرا کنم.بودن اون فردیکه تو جمع محبوبه شوخه همه رو میخندونه و اجتماعی.دیدم هر کاری میکنم بازم شخصیت گم شده بین مردم نمود پیدا میکنه.کلا نه میتونم با توجه کنار بیام نه با بی توجهی.در دانستن اینکه من از بقیه به لحاظ مالی جلوترم مشکلی ندارم و متوجه روحیه بالا و عزم و پشتکارم هستم.میدونم کاری نیست نتونم انجام بدم با تلاش و توکل به خدا و اگه خدا پشتم باشه و بهم کمک کنه کاری نیست نتونم انجام بدم(این فقط در زمینه اقتصادی هست یعنی در ارتباط با ادمها همیشه برام خیلی سخت بوده).این بخاطر توکلم به خداس و میدونم همه چیو اون برام فراهم کرده.ولی بعضا میپرسم یه همچین ادمی چرا نباید تا حالا حتی یه پیشنهاد از طرف جنس مخالف نداشته باشه یا چرا خاستگار نداره؟؟یکی دوتا از همسایه ها بودن که هم لحاظ فرهنگی پایین تر از ما بودن هم از تحصیلات پسره که خیلی کم بودن تحصیلاتشون.یعنی این همه دختر که تو دانشگاه کلی بهشون توجه و پیشنهادمیشه ولی ...البته من به جنس مخالف کلا مشکوکم و با پدرم هم رابطه مون همش دعوا و جنگه و بهش اعتماد ندارم.حتی به برادرم هم اعتماد ندارم.یه برادر کوچک دارم و فقط به اون اعتماد دارم ولی اونم خیلی انتقاد میکنه...من مثل پسر بزرگ شدم و دوس ندارم بخودم برسم و جلب توجه کنم و برام یه جوری شکستن غروره بخوام پسرو بخودم جلب کنم دوست دارم باطنم مورد توجه بگیره نه اینکه مثل جنس زن معمول جامعه بدنبال تایید و جلب توجه از طرف جنس مرد باشم.من با جامعه مرد سالارانه مشکل دارم و دوست ندارم مرد تایین کنه چه زنی زیباست و چکار کنه زیبا باشه.دوست دارم همش پای خودم بایستم ولی بلحاظ عاطفی بعد ازاینکه پدر مادرم دنیا روترک کردن میدونم باید کسی باشه که جاشون خالی حس نشه

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    سلام ممنون که جواب دادین.مرسی بابت نگاه مثبتی که به من دارین.من خودمم از گذشته خیلی بهتر شدم قبلا کاملا در جمع نامرئی نامرئی بودم و حتی نمیدونستم چجوری با مردم حرف بزنم.با سن بزرگتر ها راحت تر هستم تا همسن هام چون همسن هام معمولان دخترایی هستن که تو چشمن شادابن بگو بخندن و خیلی مکالمه شون خوبه بیان خوبی دارن و اونا تو چشمن ولی من تو دوره فوق تلاش کردم اول از مجازی خودمو ادم بهتری نشون بدم ادم شوخ (هرچند شوخ بودن رو بلدم و دوس دارم) و پرحرف و معاشرتی و اجتماعی نشون بدم ولی بعد مدتی دیدم که نمی تونم اون تصوری که از خودم میخوام بقیه داشته باشن رو اجرا کنم.بودن اون فردیکه تو جمع محبوبه شوخه همه رو میخندونه و اجتماعی.دیدم هر کاری میکنم بازم شخصیت گم شده بین مردم نمود پیدا میکنه.کلا نه میتونم با توجه کنار بیام نه با بی توجهی.در دانستن اینکه من از بقیه به لحاظ مالی جلوترم مشکلی ندارم و متوجه روحیه بالا و عزم و پشتکارم هستم.میدونم کاری نیست نتونم انجام بدم با تلاش و توکل به خدا و اگه خدا پشتم باشه و بهم کمک کنه کاری نیست نتونم انجام بدم(این فقط در زمینه اقتصادی هست یعنی در ارتباط با ادمها همیشه برام خیلی سخت بوده).این بخاطر توکلم به خداس و میدونم همه چیو اون برام فراهم کرده.ولی بعضا میپرسم یه همچین ادمی چرا نباید تا حالا حتی یه پیشنهاد از طرف جنس مخالف نداشته باشه یا چرا خاستگار نداره؟؟یکی دوتا از همسایه ها بودن که هم لحاظ فرهنگی پایین تر از ما بودن هم از تحصیلات پسره که خیلی کم بودن تحصیلاتشون.یعنی این همه دختر که تو دانشگاه کلی بهشون توجه و پیشنهادمیشه ولی ...البته من به جنس مخالف کلا مشکوکم و با پدرم هم رابطه مون همش دعوا و جنگه و بهش اعتماد ندارم.حتی به برادرم هم اعتماد ندارم.یه برادر کوچک دارم و فقط به اون اعتماد دارم ولی اونم خیلی انتقاد میکنه...من مثل پسر بزرگ شدم و دوس ندارم بخودم برسم و جلب توجه کنم و برام یه جوری شکستن غروره بخوام پسرو بخودم جلب کنم دوست دارم باطنم مورد توجه بگیره نه اینکه مثل جنس زن معمول جامعه بدنبال تایید و جلب توجه از طرف جنس مرد باشم.من با جامعه مرد سالارانه مشکل دارم و دوست ندارم مرد تایین کنه چه زنی زیباست و چکار کنه زیبا باشه.دوست دارم همش پای خودم بایستم ولی بلحاظ عاطفی بعد ازاینکه پدر مادرم دنیا روترک کردن میدونم باید کسی باشه که جاشون خالی حس نشه




    چرا هیچ کسی جواب نمیده میخوام اگه ممکنه نگاه مشاوران رو هم بدونم.فک میکنم چون سوالمو تو چند بخش عنوان کردم فکر میکنن جواب های زیادی بهم داده شده.

  9. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    چرا هیچ کسی جواب نمیده میخوام اگه ممکنه نگاه مشاوران رو هم بدونم.فک میکنم چون سوالمو تو چند بخش عنوان کردم فکر میکنن جواب های زیادی بهم داده شده.
    سلام

    شما به نظر میاد که به خودتون اعتماد ندارید وگرنه اگر خیلی خجالتی و اینا بودید اینهمه موفقیت (تحصیل و کار و درآمد) هم نداشتید

  10. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    سلام

    شما به نظر میاد که به خودتون اعتماد ندارید وگرنه اگر خیلی خجالتی و اینا بودید اینهمه موفقیت (تحصیل و کار و درآمد) هم نداشتید
    میشه لطفا بیشتر توضیح بدین

  11. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    چرا هیچ کسی جواب نمیده میخوام اگه ممکنه نگاه مشاوران رو هم بدونم.فک میکنم چون سوالمو تو چند بخش عنوان کردم فکر میکنن جواب های زیادی بهم داده شده.
    سلام من پستاتون رو خوندم
    فک میکنم به خاطر آسیب هایی که در کودکی دیدید عزت نفس و روحیه شما صدمه بسیاری دیده که البته با کمک خودتون قابل حل شدن هست
    مشاوران رو به پستتون دعوت میکنم تا تخصصی تر بهتون جواب بدن @farokh@ @شهرام2014@

  12. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام من پستاتون رو خوندم
    فک میکنم به خاطر آسیب هایی که در کودکی دیدید عزت نفس و روحیه شما صدمه بسیاری دیده که البته با کمک خودتون قابل حل شدن هست
    مشاوران رو به پستتون دعوت میکنم تا تخصصی تر بهتون جواب بدن @farokh@ @شهرام2014@

    ممنون از جوابتون.منتظر نظراتشون هستم.مرسی.

  13. کاربران زیر از hich بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    میشه لطفا بیشتر توضیح بدین
    منظورم اینکه اعتماد به نفستون ضعیف هست...مثلا فکر میکنید که دیگران شمارو مسخره میکنند ولی اصلا اینجوری نیست...در مورد آشنایی با پسرا هم بگم همه اینجور نیستن بدبین نباشین

  15. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    منظورم اینکه اعتماد به نفستون ضعیف هست...مثلا فکر میکنید که دیگران شمارو مسخره میکنند ولی اصلا اینجوری نیست...در مورد آشنایی با پسرا هم بگم همه اینجور نیستن بدبین نباشین

    بله متاسفاته موفقیت های مادی نمیتونه این حس ضعف رو از بین ببره مخصوصا وقتی تو جمع هستم و ادمهای زیادی دورو برم هستن احساسم قوی تر میشه.مثلا وقتی به یه نفر صحبت میکنم مطمئنم که اگه کس دیگه ای اطرااف نباشه و من فقط با اون حرف بزنم(مونث باشه ترجیحا چون با مذکر کلا مشکلم بیشتر هست) میتونم بفهمم چه فکری راجع به من داره ولی وقتی اطراف دیگه ای به مکالمه بین من و اون نگاه میکنن احساس ضعف و ترس دارم.و هیچ وقت منظور اصلی مو نمیرسونم و عجله دارم تا مکالمه ام تموم شه و به وضعیت سایلنت قبلی برگردم.تو اغلب موارد این حسو دارم البته بیشتر تو دانشگاه ولی تو محیط کار اعتماد بنفس بیشتری دارم.ولی تو روابط اعتماد بنفسم پایینه.

  16. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    منظورم اینکه اعتماد به نفستون ضعیف هست...مثلا فکر میکنید که دیگران شمارو مسخره میکنند ولی اصلا اینجوری نیست...در مورد آشنایی با پسرا هم بگم همه اینجور نیستن بدبین نباشین
    متاسفانه نمیتونم باور کنم کسی از جنس مخالف باشه که قصد آسیب زدن بهم نداشته باشه و فکر میکنم در غیر اینصورت یه جای کار ایراد داره و میخواد از من سو استفاده کنه

  17. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    بله متاسفاته موفقیت های مادی نمیتونه این حس ضعف رو از بین ببره مخصوصا وقتی تو جمع هستم و ادمهای زیادی دورو برم هستن احساسم قوی تر میشه.مثلا وقتی به یه نفر صحبت میکنم مطمئنم که اگه کس دیگه ای اطرااف نباشه و من فقط با اون حرف بزنم(مونث باشه ترجیحا چون با مذکر کلا مشکلم بیشتر هست) میتونم بفهمم چه فکری راجع به من داره ولی وقتی اطراف دیگه ای به مکالمه بین من و اون نگاه میکنن احساس ضعف و ترس دارم.و هیچ وقت منظور اصلی مو نمیرسونم و عجله دارم تا مکالمه ام تموم شه و به وضعیت سایلنت قبلی برگردم.تو اغلب موارد این حسو دارم البته بیشتر تو دانشگاه ولی تو محیط کار اعتماد بنفس بیشتری دارم.ولی تو روابط اعتماد بنفسم پایینه.
    سعی کنید از همه چی اطلاعات داشته باشید مثلا ورزش اقتصاد آشپزی آرایش و ... که در اینصورت همیشه حرفی برای گفتن دارید...زیاد در جمع حضور پیدا کنید...میدونم در اول سخته ولی باید اینکارو بکنید...تنها راه غلبه بر ترس و خجالت پریدن تو وسط شلوغی هست...و بدونید اصلا دیگران فکر منفی در مورد شما نمیکنند...چرا با پسرا مشکل دارید؟؟فقط به خاطر اون یک تجربه قبلی؟؟

  18. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    متاسفانه نمیتونم باور کنم کسی از جنس مخالف باشه که قصد آسیب زدن بهم نداشته باشه و فکر میکنم در غیر اینصورت یه جای کار ایراد داره و میخواد از من سو استفاده کنه
    چرا؟؟ مثلا فکر نمیکنید که پسرها به خاطر چهره زیباتون بهتون نزدیک بشن؟؟ و یا اخلاقتون؟؟ چرا سو استفاده؟؟

  19. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    سعی کنید از همه چی اطلاعات داشته باشید مثلا ورزش اقتصاد آشپزی آرایش و ... که در اینصورت همیشه حرفی برای گفتن دارید...زیاد در جمع حضور پیدا کنید...میدونم در اول سخته ولی باید اینکارو بکنید...تنها راه غلبه بر ترس و خجالت پریدن تو وسط شلوغی هست...و بدونید اصلا دیگران فکر منفی در مورد شما نمیکنند...چرا با پسرا مشکل دارید؟؟فقط به خاطر اون یک تجربه قبلی؟؟

    نمی دونم راستش همیشه فکر میکنم بعد مدتی معاشرت همه به ضعفم پی میبرن و میذارنم کنار.اصلا باورم نمیشه کسی بتونه منو دوست داشته باشه فقط برادرم و مادرم منو دوست دارن البته پدرمم میدونم هرچند هیز هست ولی فکر میکنم چیزی تو دلش نیست و مثله یه بچه میمونه اصلا مثل یه مرد 60 ساله نیست.
    علت بی اعتمادیم به مردا اینه که هیچ مردی ندیدم که نیت خوبی داشته باشه.
    همش فکر میکنم اگه کسیو دوست داشته باشم آخر عاقبتم مثله مادرم میشه مادرم خیلی مشکلات داره آخرین و مهمترینش ضعف اعصابشه.قرص میخوره.پدرم اذیت میکنه و هیچ وقت مشورت نمیکنه انتقاد پذیر نیست هر چی هم بگی میگه کار خودتو بکن.هیچ وقت گوش نمیده.فک میکنم اگه منم با مردی آشنا بشم مثله پدرم که مادرمو عذاب میده منم هم به همین صرنوشت دچار بشم از بچه بدم میاد چون هیچ وقت دوست ندارم مادر بشم چون میدونم بچه ی بدون آسیب بزرگ کردن غیر ممکنه

  20. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    چرا؟؟ مثلا فکر نمیکنید که پسرها به خاطر چهره زیباتون بهتون نزدیک بشن؟؟ و یا اخلاقتون؟؟ چرا سو استفاده؟؟
    من چهره معمولی دارم زشت نیستم از نظر مادرم زیبا هستم چون مامانا بچه هاشونو زیبا میبینن ولی شکر میکنم و همینم بسه برام.چون از مردایی که بخاطر ظاهر میان طرف آدم بدممیاد.از نظر اخلاق هم هیچ وقت نمیتونم خودمو ابراز کنم و همیشه بین بودن و نبودن یه چیزی مه آلود هستم که مشخص نیست

  21. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    نمی دونم راستش همیشه فکر میکنم بعد مدتی معاشرت همه به ضعفم پی میبرن و میذارنم کنار.اصلا باورم نمیشه کسی بتونه منو دوست داشته باشه فقط برادرم و مادرم منو دوست دارن البته پدرمم میدونم هرچند هیز هست ولی فکر میکنم چیزی تو دلش نیست و مثله یه بچه میمونه اصلا مثل یه مرد 60 ساله نیست.
    علت بی اعتمادیم به مردا اینه که هیچ مردی ندیدم که نیت خوبی داشته باشه.
    همش فکر میکنم اگه کسیو دوست داشته باشم آخر عاقبتم مثله مادرم میشه مادرم خیلی مشکلات داره آخرین و مهمترینش ضعف اعصابشه.قرص میخوره.پدرم اذیت میکنه و هیچ وقت مشورت نمیکنه انتقاد پذیر نیست هر چی هم بگی میگه کار خودتو بکن.هیچ وقت گوش نمیده.فک میکنم اگه منم با مردی آشنا بشم مثله پدرم که مادرمو عذاب میده منم هم به همین صرنوشت دچار بشم از بچه بدم میاد چون هیچ وقت دوست ندارم مادر بشم چون میدونم بچه ی بدون آسیب بزرگ کردن غیر ممکنه
    البته پدرتون از نسل قدیم هستن و بنظر من الان مردها و پسرها رمانتیک تر هستن و خیلی باکلاس تر از قدیم با همسرشون و یا دوس دخترشون برخورد میکنن

  22. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    من چهره معمولی دارم زشت نیستم از نظر مادرم زیبا هستم چون مامانا بچه هاشونو زیبا میبینن ولی شکر میکنم و همینم بسه برام.چون از مردایی که بخاطر ظاهر میان طرف آدم بدممیاد.از نظر اخلاق هم هیچ وقت نمیتونم خودمو ابراز کنم و همیشه بین بودن و نبودن یه چیزی مه آلود هستم که مشخص نیست
    اصلا منظورم زشت و زیبا نبود و یا چیز دیگه نبود...منظورم اینکه دوست داشتن ظاهر و چهره خود یک علامت اعتماد به نفس هست...البته لازم نیست خودتون ابراز کنید...پسرا معمولا به طور نامحسوس رفتار دختر مورد علاقشونو تحت نظر میگیرن...در محل کار اوضاع چگونه هست؟؟

  23. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    البته پدرتون از نسل قدیم هستن و بنظر من الان مردها و پسرها رمانتیک تر هستن و خیلی باکلاس تر از قدیم با همسرشون و یا دوس دخترشون برخورد میکنن
    راستش برام فرقی نمیکنه چون اصلا اعتماد ندارم به کسی.یکی از بزرگترین ترس هام تحقیر شدن هست.پدرم عزت نفسش تو بچگی آسیب دیده و همین مشکل به من انتقال پیدا کرده.مثل یه بچه هست یه بچه شلوغ و نا نجیب...وقتی از نحوه برخورد پدر مادرش باهاش میشنوم بیشتر به علت اینگونه بودنش پی میبرم.پدر مادرش یه خونواده پر مشکل بودن که بچه رو یه مزاحم میدونستن که باید کار کنه و شکم خودشو خودش سیر کنه یه اتاق و 6 یا 7 تا پسر بچه با پدری که میزدشون و مادری که چند سال یه بار هم نمیره به دیدنش و ازش متنفره خلاصه بدون محبت و با سرزنش و خواری و تحقیر بزرگ شدن پدرم و برادراش

  24. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    اصلا منظورم زشت و زیبا نبود و یا چیز دیگه نبود...منظورم اینکه دوست داشتن ظاهر و چهره خود یک علامت اعتماد به نفس هست...البته لازم نیست خودتون ابراز کنید...پسرا معمولا به طور نامحسوس رفتار دختر مورد علاقشونو تحت نظر میگیرن...در محل کار اوضاع چگونه هست؟؟
    من مثل یه پسر بزرگ شدم و مثل پسر ها رفتار میکنم چون ازینکه زن باشم و مورد آسیب قرار بگیرم میترسم.از نظر من زن یه موجود ضعیفه که مورد سلطه مرد قرار میگیره و در خونه حبس میشه.
    پدرم هیچ وقت کاراشو خودش نمیکنه و یبار گفت پس مامانتو واسه چی گرفتم.از نظر اون زن = کلفت.
    من خیلی دلم برای مادرم میسوزه و از مردا متنفرم.
    وقتی میگیم خونه رو عوض کن قدیمیه میگه پس مامانتم قدیمیه اونم عوض کنم؟
    کار تنها جاییکه من توش موفقم.و اونجا حالم بهتره و اونجا هم خودمو مرد میبینم نه زن.همیشه برای اینکه محفوظ باشم حس میکنم مردم .تا مردا فک کنن هم جنسشونم و فکر آزارم نداشته باشن

  25. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    من مثل یه پسر بزرگ شدم و مثل پسر ها رفتار میکنم چون ازینکه زن باشم و مورد آسیب قرار بگیرم میترسم.از نظر من زن یه موجود ضعیفه که مورد سلطه مرد قرار میگیره و در خونه حبس میشه.
    پدرم هیچ وقت کاراشو خودش نمیکنه و یبار گفت پس مامانتو واسه چی گرفتم.از نظر اون زن = کلفت.
    من خیلی دلم برای مادرم میسوزه و از مردا متنفرم.
    وقتی میگیم خونه رو عوض کن قدیمیه میگه پس مامانتم قدیمیه اونم عوض کنم؟
    کار تنها جاییکه من توش موفقم.و اونجا حالم بهتره و اونجا هم خودمو مرد میبینم نه زن.همیشه برای اینکه محفوظ باشم حس میکنم مردم .تا مردا فک کنن هم جنسشونم و فکر آزارم نداشته باشن
    به نظر میاد که طرز برخورد پدرتون خیلی تاثیر داشته تو نظر شما در مورد مردا...البته همینکه در کارتون موفق هستید و خودتونم اینو احساس میکنید یک علامت مثبت هست...لااقل سعی کنید رابطتونو با هم جنساتون بیشتر قوی کنید

  26. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    به نظر میاد که طرز برخورد پدرتون خیلی تاثیر داشته تو نظر شما در مورد مردا...البته همینکه در کارتون موفق هستید و خودتونم اینو احساس میکنید یک علامت مثبت هست...لااقل سعی کنید رابطتونو با هم جنساتون بیشتر قوی کنید
    من حتی بین هم جنسام هم دوست صمیمی ندارم.فکر میکنم اونا هم نسبت به من بی تفاوت باشن و یا وقتی با من ارتباط دارن دارن عیب هامو پیدا میکنن.
    ببخشید حتما الان میگین چقد آدم لجبازی هستم که هرچی شما میگین یه جواب منفی میدم.میدونم همینه که فکر میکنم همه از من دور میشن.
    پدرم همیشه میگه آدم لجبازی ام.بیشتر ازینکه مکالمه داشته باشیم صفت لجباز بودن رو شنیدم.من حتی وقتی با پدرم حرف میزنم میگه لهنتو درست کن و فکر میکنم پسرای دیگه هم همین فکرو دارن راجع به من.
    اگه دختری باشه که با من خوب باشه فکر میکنم اونم مثله من مشکل شخصیتی داره.و سالم نیست.البته تو دانشگاه با دخترای محبوب کلاس میگردم ولی بیشتر ساکتم.کلا برقرااری ارتباط برای من از کارکردن و خرج خونه دادن خیلی سخت تره.....خیلی درمونده ام.

  27. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    من حتی بین هم جنسام هم دوست صمیمی ندارم.فکر میکنم اونا هم نسبت به من بی تفاوت باشن و یا وقتی با من ارتباط دارن دارن عیب هامو پیدا میکنن.
    ببخشید حتما الان میگین چقد آدم لجبازی هستم که هرچی شما میگین یه جواب منفی میدم.میدونم همینه که فکر میکنم همه از من دور میشن.
    پدرم همیشه میگه آدم لجبازی ام.بیشتر ازینکه مکالمه داشته باشیم صفت لجباز بودن رو شنیدم.من حتی وقتی با پدرم حرف میزنم میگه لهنتو درست کن و فکر میکنم پسرای دیگه هم همین فکرو دارن راجع به من.
    اگه دختری باشه که با من خوب باشه فکر میکنم اونم مثله من مشکل شخصیتی داره.و سالم نیست.البته تو دانشگاه با دخترای محبوب کلاس میگردم ولی بیشتر ساکتم.کلا برقرااری ارتباط برای من از کارکردن و خرج خونه دادن خیلی سخت تره.....خیلی درمونده ام.
    نه لجبازی نیست بالاخره دارید احساستونو بیان میکنید. چرا آخه هر کی با شما دوس بشه حتما مشکل داره؟!!! اصلا اینجور نیست...حتما نکات مثبتی دارید که باهاتون دوست هستن...این افکار منفی رو دور کنید از خودتون

  28. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    یکی هم اینکه من پست های چند سایت رو در مورد جذب افرادیکه شبیه خودم هستن خوندم و میترسم فک میکنم هرکیو جذب میکنم مثله من مشکل داره .
    یبار تو راهنمایی (من کلا تو راهنماییب و اوایل بلوغ انقدر مشکل داشتم که صبحا وقت رفتن به مدرسه حالت تهوع داشتم از اضطراب) از اینکه بین دخترایی بودم که شیطون و خنده رو بودن و باهم دوست بودن و من مثله یه مرده بینشون بودم متنفر بودم. مادرم رفته بود به معلم پرورشی مون گفته بود باهام حرف بزنه و اونم از نادونیش تو جمع کلاس صدام کرد و یه چیزایی گفت که بچه ها فهمیدن من مشکل تورابطه دارم و ازون به بعد بدتر شدم.تو دبیرستان مشاورمون گفته ب ود به مادرم که من دیگه نمیتونم براش کاری بکنم.مامانم حالا وقتی صحبت مشاور میکنم میگه مشاورا هم از دست تو خسته شدن.
    یه جورایی فک میکنم هرکی با من آشنا میشه میخواد بهم مشاوره بده از دستم خسته میشه و فرار میکنه ....مثل دوستام...تو دانشگاه چند بار پیش مشاور مرد رفتم .من خیلی با فاصله و تیکه تیکه حرف میزنم و نمیتونم جمله مو جور کنم و خیلی برام سخته اینه که طرف مقابل همیشه میپره وسط حرفم.مشاور بیشتر از من حرف میزد عصبی میشدم. چون مرد بود چند بار از لباس پوشیدنم تعریف کرد و گفت خوشتیپی و بین صحبت هاش درمورد اعتماد به پسرا حرف میزد که نباید به این اشخاص اعتماد کرد که خودشو مثال زد گفت مثلا اگه بگم بیا با من بریم بیرون میای؟؟؟ نمیدونم منظورش چی بود بهش شک کردم و دیگه نرفتم پیشش.

  29. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    اولا گذشته رو باید فراموش کنیم...یکبار هم پیش مشاور خانم برید...خب وقتی مشاور قبلی از طرز لباس پوشیدنتون تعریف کرده یعنی اینکه میخواد بگه نکات مثبت دارید دیگه

  30. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    اولا گذشته رو باید فراموش کنیم...یکبار هم پیش مشاور خانم برید...خب وقتی مشاور قبلی از طرز لباس پوشیدنتون تعریف کرده یعنی اینکه میخواد بگه نکات مثبت دارید دیگه
    متاسفانه در حال حاضر درگیر امتحانا هستم و بعدش هم مشغول پایاننامه و کار و...اینه که فرصت نمیکنم اگه اینجا نظراتتونو بفرمائید خوشحال میشم.درضمن ممنون که در تاپیکم نظر میدین.

  31. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    متاسفانه در حال حاضر درگیر امتحانا هستم و بعدش هم مشغول پایاننامه و کار و...اینه که فرصت نمیکنم اگه اینجا نظراتتونو بفرمائید خوشحال میشم.درضمن ممنون که در تاپیکم نظر میدین.
    خواهش میکنم...پایان نامه هم خیلی وقت گیره خودمم تجربه داشتمالبته در اولین فرصت مراجعه کنید

  32. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahriar نمایش پست ها
    خواهش میکنم...پایان نامه هم خیلی وقت گیره خودمم تجربه داشتمالبته در اولین فرصت مراجعه کنید
    حتما این کارو میکنم.ممنون

  33. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    سلام
    اول از همه از شما تشکر میکنم که این انجمن رو راه انداختین و خدمات بی دریغ و رایگان در اختیار ما میذارین
    دختری 27 ساله مجردم
    مشکل من اینه که من از حرف زدن با آدمها لذت نمیبرم،میترسم.موقع حرف زدن جمله ام رو نمیدونم چجوری شروع کنم ، چی بگم چجوری ادامه بدم چه عکس العملی نشون بدم.و به این فکر میکنم که آدما میگویند در دلشون که کاش حرف نزنم و حرف من تموم کنم .مسخره ام کنن.حرفو قطع کنن.اصلا منو نشنون منو نبینن نکنه من حضور ندارم نکنه من لابلای آدما گم میشم بعضی وقتها میگم نکنه من نامردی هستم و وقتی کسی موقع حرف زدن تو چشام نگاه میکنه حس میکنم داره منو مسخره میکنه و میگه چید احمق و غیر قابل تحملم.باوران نمیشه وقتی شروع به حرف زدن میکنم خودمم نمیدونم چی میگم و فک میکنم چون آدما منو تحمل میکنن باید خوشحال باشم من نمیخوام خودمو مرکز دنیا بدونم و در پی از بین بردن ایگوهامم آدم معنوی هستم ولی فک میکنم تراوش ذهنیمه که معنوی ام و فک میکنم لیاقتش در کمتر کسی باشه خدا هر وقت ازش خاستم بهم کمک کرده و هیچ وقت دست رد به سینم نزده ،ماشین خریدم و خونه ام هم تازه معامله کردم با وام ولی همه اینارو خدا بهم داده از خودم هیچی ندارم کار میکنم و مالی مشکل ندارم
    هیچ وقت از طرف پسری دوست داشته نشدم و نمیدونم چه حسی داره
    فوق لیسانس دارم میخونم
    ولی در دوران لیسانس بخاطر مشکل کمرویی زیاد تو جمع نبودم و به فضای مجازی پناه بردم و از طرف پسری مورد سو استفاده قرار گرفتم بشکلی که ویدئو چت کردم یکبار و درخواست های نامعقولشو مثل لمس جاهای خصوصی بدنم انجام دادم
    آنقدر نیاز توجه بودم که تو اون زمان اون چیز وحشتناک رو با عشق اشتباه گرفتم چون میگفت میخوام همه حوزه باهات باشم فک میکردم همه حوزه منظورش اینه که یعنی با همه ویژگی هام قبولم کرده
    وقتی دیدمش فهمیدم آدم بدرد بخوره من نبود فقط یه هفته خودمو گول زدن و دیدمش
    حالا خدا رو شکر میکنم اون صحنه هارو پخش نکرده و سراغم نیومده چون آدرس محلمونو تا حدودی میدونست من بهم زدم چون مادرم راضی نبود عکساشو دیده بود یه چشم پسر نابینا بود و مادرم اینو گفته بودم ولی کارشو می دونست و همین که یه عیب فیزیکی داشت یکی از علتهایی بود که مادرم ناراضی بود البته مادرم میدونی تو مجازی آشنا شدیم ولی از کیفیت رابطه خبر نداشت یکبار با دوستش اومدن دنبالم ماشینو بردن خارج شهر و پسره صورتم و لیس میزد و گفتم برگردیم
    بعد پیام زده بود که با من احساس امنیت نمیکنی
    حالا خدا رو شکر میکنم که بلایی سرم نیومد و خلاص شدم ولی الان میترسم رو شه و وقتی روزی ازدواج کردم همسرم بفهمه و فک کنه با خاسته خودم اون کارارو کردم
    خدا با من بوده که نجاتم داده البته یکشب که مادرم ناراضی بود و میگفت سکته ام میدی چون من میخواستم ادامه بدم و از خدا خاستم بهم راه درست و نشون بده فرداش با یه دوستی حرف زدم و گفت چه بلاهایی از مجازی سرش اومده همین بود که تموم کردم
    الان میفهمم چه آسیبی خوردم
    البته من تو خونه هم مشکلاتی دارم که اگه بگم طولانی میشه
    پدرم هیچ وقت بهم حس پدر بودن نداده و فک میکنم با یه غریبه که با مادرم بخاطر ************ ازدواج کرده زندگی میکنم
    حالا پدرم تلوزیون زنی رو ببینه چنان نگاه میکنه ازش تعریف میکنه حالم ازش بهم میخوره مادرم پیر شده و خیلی وقتا غیر مستقیم اینو بهش میفهمونه چه غیر مستقیمی وقتی حتی تو حرف من شنیدم
    مادرم عصبیه بد اخلاق و ترشرو و نمیشه باهاش حرف زد کم شنوایی هم داره
    پدرم خیلی بهش ظلم کرده
    به ما هم
    بدهی بالا آورده و نا مرتب آدم ریخت و پاش کن غیر منطقی مادرم به تمیزی اهمیت میده پدرم خونه رو بهم میریزه مثال موهای بدنشو حموم کوتاه میکنه جمع نمی کنه غذا رو فرش میریزه آشپزخونه رو بهم میریزه
    به قول مادرم که وقتی ازین مشکلت میگم با این که خودش میدونه میگه ناشکری میکنی مگه معتاد ه
    میگه چیکار کنم بکشمش؟
    میگه مشکل نداری خودت بزرگ میکنی
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    پدرم آدم لجبازیه
    مثال کوچیک
    وقتی بهش بگیم خونه رو بهم نریز گوش نمیده هسته خرما رو رو زمین رو فرش می ذاره و شبا تلوزیون میبینه هسته سبب هاشو رو مبل میذاره خیلی تلوزیون میبینه وقتی خونس فقط تلوزیون می بینه هیچ مکالمه ای بین ما نیست فقط دعوا و مشاجرس هر وقت از مادرم دفاع میکنم میگه بسسه تمومش کن اهل حرف زدن و مناطق نیست و نمی دونه بلد نیست
    تو بچگی محبت ندیده و بلد نیست محبت کنه
    البته الان دیگه فایده نداره زمانی که لازم بود لازم محبت بودیم گذشته
    میگه با رفتارهاش خونه مال اونه و ما حرفی نباید بزنیم حتی وقتی مادرم تمیز میکنه میگه بمن چه مگه من میگم تمیز کن خوب نکن
    من پیش پدرم احساس امنیت نمیکنم
    چون مردی که بخاطر رابطه جنسی ازدواج کرده و محبتی به فرزندانش نکرده حتما به همه زنا بچشم رابطه جنسی نگاه میکنه
    از کجا معلوم بمن هم همچین نگاهی نداره
    از کجا بدونم من که حس پدر بودن بهش ندارم
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    از خودم میپرسم آیا حسی که من به پدرم دارم انسانها هم به من دارن
    آیا همونقد که من با پدرم راحت نیستم آدما هم منو تحمل میکنن آیا از نظر اوناهم من آدم غیر قابل تحملم
    مادرم که خیلی میگه شبیه باباتی
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    البته ما مشکلای دیگه ای هم داریم
    البته شاید بقول مادرم اینا مشکل نیستن و من بزرگش میکنم
    نمیدونم مشکل هستن یا نه
    همیشه فکر میکنم آدم نرمال هستم یا نیستم
    و وقتی آدما تو چشم نگاه میکنن میترسم همه مشکلات شهصیتیمو بفهمن
    همونطور که مشکلات پدرمو من میدونم
    ما مشکل با عروس و برادرم هم داریم
    مادرم روحت مریض شده بخاطر اینکه عروسمان برادرم رو بلحاظ روحی عذاب میده دادم جزو بحث میکنن همش دعوا یه بچه هم دارن
    مادرم همش بفکر برادرمه خودشو میخوره برادرم اون روز گفته به پدرم که آیا خودشو آتیش بزنه خلاص شه یه بچه شیرین هم دارن
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    پدرم علیرغم خواسته ما کارای زیادی انجام داده میلیون ها بدهی داره خونه قدیمی رو با جیب خالی خراب کرده و داره درست میکنه اما خیلی کند چون پول نداره
    خونمون نزدیکه طبقه اول هستیم طبقه دو رو میسازه مادرم آسایش نداره هی گردو خاک میشه خونه مادرم غر میزنه حقم داره دیونه شده اعصاب نداره با یه حرف دعوا را میندازه
    من تا حالا بخاطر مشکل برادرم و عدم تواهمش با زنش و از دست دادن کارش به اندازه دو ساله دارم در حد توانم برادرم و بخاطر مشکل مالیش ساپورت میکنم
    بعضا می پرسم آیا این بخاطر انتقامیه که عروسمون میخاد از ما بگیره مشکل مالیش درست نمیشه یا واقعا چرا
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    سلام ممنون که جواب دادین.مرسی بابت نگاه مثبتی که به من دارین.من خودمم از گذشته خیلی بهتر شدم قبلا کاملا در جمع نامرئی نامرئی بودم و حتی نمیدونستم چجوری با مردم حرف بزنم.با سن بزرگتر ها راحت تر هستم تا همسن هام چون همسن هام معمولان دخترایی هستن که تو چشمن شادابن بگو بخندن و خیلی مکالمه شون خوبه بیان خوبی دارن و اونا تو چشمن ولی من تو دوره فوق تلاش کردم اول از مجازی خودمو ادم بهتری نشون بدم ادم شوخ (هرچند شوخ بودن رو بلدم و دوس دارم) و پرحرف و معاشرتی و اجتماعی نشون بدم ولی بعد مدتی دیدم که نمی تونم اون تصوری که از خودم میخوام بقیه داشته باشن رو اجرا کنم.بودن اون فردیکه تو جمع محبوبه شوخه همه رو میخندونه و اجتماعی.دیدم هر کاری میکنم بازم شخصیت گم شده بین مردم نمود پیدا میکنه.کلا نه میتونم با توجه کنار بیام نه با بی توجهی.در دانستن اینکه من از بقیه به لحاظ مالی جلوترم مشکلی ندارم و متوجه روحیه بالا و عزم و پشتکارم هستم.میدونم کاری نیست نتونم انجام بدم با تلاش و توکل به خدا و اگه خدا پشتم باشه و بهم کمک کنه کاری نیست نتونم انجام بدم(این فقط در زمینه اقتصادی هست یعنی در ارتباط با ادمها همیشه برام خیلی سخت بوده).این بخاطر توکلم به خداس و میدونم همه چیو اون برام فراهم کرده.ولی بعضا میپرسم یه همچین ادمی چرا نباید تا حالا حتی یه پیشنهاد از طرف جنس مخالف نداشته باشه یا چرا خاستگار نداره؟؟یکی دوتا از همسایه ها بودن که هم لحاظ فرهنگی پایین تر از ما بودن هم از تحصیلات پسره که خیلی کم بودن تحصیلاتشون.یعنی این همه دختر که تو دانشگاه کلی بهشون توجه و پیشنهادمیشه ولی ...البته من به جنس مخالف کلا مشکوکم و با پدرم هم رابطه مون همش دعوا و جنگه و بهش اعتماد ندارم.حتی به برادرم هم اعتماد ندارم.یه برادر کوچک دارم و فقط به اون اعتماد دارم ولی اونم خیلی انتقاد میکنه...من مثل پسر بزرگ شدم و دوس ندارم بخودم برسم و جلب توجه کنم و برام یه جوری شکستن غروره بخوام پسرو بخودم جلب کنم دوست دارم باطنم مورد توجه بگیره نه اینکه مثل جنس زن معمول جامعه بدنبال تایید و جلب توجه از طرف جنس مرد باشم.من با جامعه مرد سالارانه مشکل دارم و دوست ندارم مرد تایین کنه چه زنی زیباست و چکار کنه زیبا باشه.دوست دارم همش پای خودم بایستم ولی بلحاظ عاطفی بعد ازاینکه پدر مادرم دنیا روترک کردن میدونم باید کسی باشه که جاشون خالی حس نشه
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    راستش برام فرقی نمیکنه چون اصلا اعتماد ندارم به کسی.یکی از بزرگترین ترس هام تحقیر شدن هست.پدرم عزت نفسش تو بچگی آسیب دیده و همین مشکل به من انتقال پیدا کرده.مثل یه بچه هست یه بچه شلوغ و نا نجیب...وقتی از نحوه برخورد پدر مادرش باهاش میشنوم بیشتر به علت اینگونه بودنش پی میبرم.پدر مادرش یه خونواده پر مشکل بودن که بچه رو یه مزاحم میدونستن که باید کار کنه و شکم خودشو خودش سیر کنه یه اتاق و 6 یا 7 تا پسر بچه با پدری که میزدشون و مادری که چند سال یه بار هم نمیره به دیدنش و ازش متنفره خلاصه بدون محبت و با سرزنش و خواری و تحقیر بزرگ شدن پدرم و برادراش
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    من حتی بین هم جنسام هم دوست صمیمی ندارم.فکر میکنم اونا هم نسبت به من بی تفاوت باشن و یا وقتی با من ارتباط دارن دارن عیب هامو پیدا میکنن.
    ببخشید حتما الان میگین چقد آدم لجبازی هستم که هرچی شما میگین یه جواب منفی میدم.میدونم همینه که فکر میکنم همه از من دور میشن.
    پدرم همیشه میگه آدم لجبازی ام.بیشتر ازینکه مکالمه داشته باشیم صفت لجباز بودن رو شنیدم.من حتی وقتی با پدرم حرف میزنم میگه لهنتو درست کن و فکر میکنم پسرای دیگه هم همین فکرو دارن راجع به من.
    اگه دختری باشه که با من خوب باشه فکر میکنم اونم مثله من مشکل شخصیتی داره.و سالم نیست.البته تو دانشگاه با دخترای محبوب کلاس میگردم ولی بیشتر ساکتم.کلا برقرااری ارتباط برای من از کارکردن و خرج خونه دادن خیلی سخت تره.....خیلی درمونده ام.
    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    یکی هم اینکه من پست های چند سایت رو در مورد جذب افرادیکه شبیه خودم هستن خوندم و میترسم فک میکنم هرکیو جذب میکنم مثله من مشکل داره .
    یبار تو راهنمایی (من کلا تو راهنماییب و اوایل بلوغ انقدر مشکل داشتم که صبحا وقت رفتن به مدرسه حالت تهوع داشتم از اضطراب) از اینکه بین دخترایی بودم که شیطون و خنده رو بودن و باهم دوست بودن و من مثله یه مرده بینشون بودم متنفر بودم. مادرم رفته بود به معلم پرورشی مون گفته بود باهام حرف بزنه و اونم از نادونیش تو جمع کلاس صدام کرد و یه چیزایی گفت که بچه ها فهمیدن من مشکل تورابطه دارم و ازون به بعد بدتر شدم.تو دبیرستان مشاورمون گفته ب ود به مادرم که من دیگه نمیتونم براش کاری بکنم.مامانم حالا وقتی صحبت مشاور میکنم میگه مشاورا هم از دست تو خسته شدن.
    یه جورایی فک میکنم هرکی با من آشنا میشه میخواد بهم مشاوره بده از دستم خسته میشه و فرار میکنه ....مثل دوستام...تو دانشگاه چند بار پیش مشاور مرد رفتم .من خیلی با فاصله و تیکه تیکه حرف میزنم و نمیتونم جمله مو جور کنم و خیلی برام سخته اینه که طرف مقابل همیشه میپره وسط حرفم.مشاور بیشتر از من حرف میزد عصبی میشدم. چون مرد بود چند بار از لباس پوشیدنم تعریف کرد و گفت خوشتیپی و بین صحبت هاش درمورد اعتماد به پسرا حرف میزد که نباید به این اشخاص اعتماد کرد که خودشو مثال زد گفت مثلا اگه بگم بیا با من بریم بیرون میای؟؟؟ نمیدونم منظورش چی بود بهش شک کردم و دیگه نرفتم پیشش.
    نقل قول نوشته اصلی توسط رزمریم نمایش پست ها
    سلام من پستاتون رو خوندم
    فک میکنم به خاطر آسیب هایی که در کودکی دیدید عزت نفس و روحیه شما صدمه بسیاری دیده که البته با کمک خودتون قابل حل شدن هست
    مشاوران رو به پستتون دعوت میکنم تا تخصصی تر بهتون جواب بدن @farokh@ @شهرام2014@
    سلام

    به دعوت دوست خوبمان خانم رز مریم مطلب شما را خواندم عزیز و چون جوابیه خواستید خدمتتان عرض میکنم که: اسیب های دوران کودکی جای خود ولی مسئله ژنتیک هم با توجه به حالات مادر و پدر در

    مورد شما یحتمله که باید بررسی بشه. و در مورد تمام مواردی که ذکر فرمودید حتما نیاز به تشخیص و درمانه و تا زمانی که این امر انجام نشه گیرید و گرفتار عزیز!!(پس مشکل ازدواج,بدبینی,ارتباطات با دیگران,سوظن,خشم و عصبانیت ..........) قابل حله به شرط تشخیص و درمان درست.

    پس حتما در اسرع وقت به یکی از همکاران حاذق خانم ما در شهر خود(روانکاو,مشاور) رجوع کنید که بعد از معاینات بالینی و تشخیص . درمان را شروع کنند.

    وگرنه گلم از طریق اینترنت و دانستن در مورد بیماری به جایی نمیرسید.

    آره عزیز وقت رو تلف نکن

    موفق باشی

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  34. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    به دعوت دوست خوبمان خانم رز مریم مطلب شما را خواندم عزیز و چون جوابیه خواستید خدمتتان عرض میکنم که: اسیب های دوران کودکی جای خود ولی مسئله ژنتیک هم با توجه به حالات مادر و پدر در

    مورد شما یحتمله که باید بررسی بشه. و در مورد تمام مواردی که ذکر فرمودید حتما نیاز به تشخیص و درمانه و تا زمانی که این امر انجام نشه گیرید و گرفتار عزیز!!(پس مشکل ازدواج,بدبینی,ارتباطات با دیگران,سوظن,خشم و عصبانیت ..........) قابل حله به شرط تشخیص و درمان درست.

    پس حتما در اسرع وقت به یکی از همکاران حاذق خانم ما در شهر خود(روانکاو,مشاور) رجوع کنید که بعد از معاینات بالینی و تشخیص . درمان را شروع کنند.

    وگرنه گلم از طریق اینترنت و دانستن در مورد بیماری به جایی نمیرسید.

    آره عزیز وقت رو تلف نکن

    موفق باشی

    سپاس
    دکتر


    خیلی ممنون بابت پاسختون.من همیشه با توجه به حرف مادرم فکر میکردم مشکلی ندارم و الکی دارم برا خودم مشکل تراشی میکنم. بهش میگفتم احساسم خوب نیست و اون مثل همیشه صورت مساله رو پاک میکنه.حتی خودش هم من میدونم نرمال نیست ولی هیچ وقت حرف منو قبول نمیکنه.من قبلا به یه روانشناس هم مراجعه میکردم و داروی ضد افسردگی بهم تجویز کرده بود و رفتارم خیلی تفاوت کرده بود و به نحوی که اثر اون دارو کاملا پاک نشده. خیلی میخندیدم و کلا زندگی رو سهل میگرفتم و بخاطر این دارو رو خودم متوقف کردم.اون وقتا 14 سالم بود. و چون خیلی آنرمال شده بودم و اون وقتا نمیدونم دکتر با چه تشخیصی نوشته بود ولی الان به هیچ وجه اگه دارو بنویسه قبول نمیکنم چون مساله از دست دادن حالت طبیعی مطرحه. و قرار نیست بخاطر مشکلم تبدیل به یه آدم دیونه ای بشمکه فقط میخنده.من افسرده نیستم و واقعیت رو تشخیص میدم ولی اون دکتر به نظرم بدترین کارو در حق من کرده بود.من حتما به مشاور مراجعه میکنم ممنون که مشکل منو جدی گرفتین و بهم پاسخ دادین.

  36. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    نقل قول نوشته اصلی توسط hich نمایش پست ها
    خیلی ممنون بابت پاسختون.من همیشه با توجه به حرف مادرم فکر میکردم مشکلی ندارم و الکی دارم برا خودم مشکل تراشی میکنم. بهش میگفتم احساسم خوب نیست و اون مثل همیشه صورت مساله رو پاک میکنه.حتی خودش هم من میدونم نرمال نیست ولی هیچ وقت حرف منو قبول نمیکنه.من قبلا به یه روانشناس هم مراجعه میکردم و داروی ضد افسردگی بهم تجویز کرده بود و رفتارم خیلی تفاوت کرده بود و به نحوی که اثر اون دارو کاملا پاک نشده. خیلی میخندیدم و کلا زندگی رو سهل میگرفتم و بخاطر این دارو رو خودم متوقف کردم.اون وقتا 14 سالم بود. و چون خیلی آنرمال شده بودم و اون وقتا نمیدونم دکتر با چه تشخیصی نوشته بود ولی الان به هیچ وجه اگه دارو بنویسه قبول نمیکنم چون مساله از دست دادن حالت طبیعی مطرحه. و قرار نیست بخاطر مشکلم تبدیل به یه آدم دیونه ای بشمکه فقط میخنده.من افسرده نیستم و واقعیت رو تشخیص میدم ولی اون دکتر به نظرم بدترین کارو در حق من کرده بود.من حتما به مشاور مراجعه میکنم ممنون که مشکل منو جدی گرفتین و بهم پاسخ دادین.
    دوست عزیز هیچ دارویی شما رو از حالت طبیعیتون خارج نمیکنه
    مسلما مشخصه یه دختر نوجوان ۱۴ ساله این هستش که شاد و پرشور باشه و اگر شما این حالت رو با دارو به دست آوردین عجیب نیست
    اینو هم بدونین شاید اون پزشک اشتباه کرده اما قرار نیست همه پزشکا اشتباه کنن
    شما اگر سرما بخورید دارو نمیخورید چون شما رو سرحال میکنه؟
    روح آدم هم میتونه دچار این سرماخوردگی ها بشه و به دارو جهت درمان و التیام احتیاج پیدا میکنه
    این خیلی عجیب و بد نیست اگر دارو مصرف کنید
    خیلی از عارضه ها بخاطر این هست که یه سری مواد شیمیایی کمتر یا بیشتر از حد مجاز در مغز ترشح میشن و لازمه که با دارو کنترل بشن و دوباره به حالت طبیعی برگردن!
    و اصلا هم به حرف عوامانه دیگران توجه نکنین که اگر کسی دارو مصرف کنه بایستی تا آخر عمر مصرف کنه چون گزافه ایی بیش نیست!
    پس با خیال راحت به مشاور و روانشناس مراجعه کنین و اگر تشخیصشون این بود که به دارو احتیاج دارید با آسودگی خاطر مصرف کنین!

  37. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2017
    شماره عضویت
    36606
    نوشته ها
    15
    تشکـر
    8
    تشکر شده 11 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    خواهش می کنم
    چقدر خوبه که جنبه های مثبت خودتو می دونی.
    شما نیازی نیست برای جذب پسرها به خودتون برسین شما برای خودت به خودت برس. منظورم آرایش غلیظ و عمل و ... نیست. همین که مرتب باشی و شیک پوش و عطر بزنی و.. کافیه.(آدم ها هر چقدر هم قوی باشند ته قلبشون لطافت هایی دارند و عاشق رنگ و زیبایی و... هستند). به خاطر خودت و روحیت. ببین من با نظرت موافقم که گفتی "د
    وست ندارم مرد تایین کنه چه زنی زیباست و چکار کنه زیبا باشه"
    . پسرها هم مثل دخترها سلیقه های مختلفی دارند و جنبه های مختلفی را در نظر می گیرن نه فقط ظاهر را!(همه مثل هم نیستن). اگه پسر یا دختری فقط به خاطر ظاهر جذب بشه حتما" اون رابطه محکوم به شکسته! از نظر عاطفی هم ما نیاز به وجود کسی داریم ولی مجردی خیلی بهتر از ازدواج ناموفق هستش. من توی 34 سالگی ازدواج کردم پس اصلا" فکر نکن که دیر شده یا چرا تا حالا پیش نیومده مطمن باشه همان طور که توی همه زمینه ها خدا هواتو داشته تو این جا هم هواتو خواهد داشت. پس سعی کن از حال (دوران مجردی) لذت ببری و بدون که به موقعش آدم مورد نظرت پیدا می شه. شما الان که 27 ساله هستین و تحصیل کرده پس می تونید انتخاب درستی انجام بدین(شما نمی دونید که مادرتون در چه شرایطی ازدواج کردن)). ولی نباید بترسین باید با پسرها هم در ارتباط بشین ( حتی اگه طرف نیت خوبی هم نداشته باشه به راحتی بعد از چند بار گفتگو مشخص می شه). در صورتی که تشخیص دادین طرف هیز و لج باز و مرد سالار و... ارتباط را کامل قطع کنید. ولی مهم این که قبول کنین که آدم ها مثل هم نیستن. همین الان هم اگه نگاه کنین می بینین مردهای زیادی هستند که به خاطر خانم و بچه هاشون همه کاری می کنند پس دنیای خودتون را محدود به چند نفر نکنید. موفق باشی

  38. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    مرسی از هردوتون چشم حتما حرفاتن رو عمل میکنم ممنونم ازینکه کمکم کردین

  39. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37667
    نوشته ها
    23
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تعلق به هیچ جمع و فردی

    مرسی تارای عزیز .شنیدن از کسایی که از این راه سخت گذشتن و موفق شدن ارومم میکنه و خوشحالم یک نفر توانسته بر این مشکل فائق بشه .ممنون که افکار و پیشنهاداتو با من در میان گذاشتی و بمن روحیه دادی بله خوشبختانه به این اعتقاد دارم که با هرچی می ترسی روبرو شو تا دیگه ازش نترسی و شدنی هم هست
    حتما رازهای موفقیتی که گفتی رو خاطرم نگه میدارم مرسی ازت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-23-2014, 07:57 PM
  2. بی تعهدی همسرم
    توسط nora در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 9
    آخرين نوشته: 01-08-2014, 10:41 AM
  3. عدم تعهد به ازدواج
    توسط آزادی در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-14-2013, 03:08 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد