نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: من در آستانه خیانتم !!

1304
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37673
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    من در آستانه خیانتم !!

    من 9 سال هست که ازدواج کردم و یک پسر 7 ساله دارم دقیقا از همون روز عروسی فهمیدم که اشتباه کردم و ازدواجم غلط بوده ولی چون خودم مسبب این ازدواج بودم و خانوادم بخصوص مادرم شدید مخالف بود سکوت کردم وبه زندگیم ادامه دادم ناخواسته باردار شدم و سعی کردم رو صفات خوب شوهرم زوم کنم و با صفات دیگه ش کنار بیام و 9 ساله که به همین منوال زندگی میکنم و خیلی از اطرافیان هم فکر میکنن زندگیم عالیه اما هیچ کس نمیدونه من چی میکشم.
    همسرم بسیار بسیار آدم تنبل و بی مسئولیتی هست و چندین سال بیکار بود و خرجی بسیار بسیار اندکی به من میداد و من به سختی میگذروندم و همونم با کلی منت بهم میداد هرازگاهی طلاهای کادوی عروسیم رو میفروختم و سر میکردم یهو من در اوج بیکاریش ناخواسته باردار شدم حتی هزینه دکتر و ازمایش و سونو رو نداشتم و از همون طلاها هزینه کردم و حتی خرج بیمارستان و زایمانم . پسرم که به دنیا اومد به سختی گذشت در اوج نداری حفظ ظاهر میکردم تک و توک کاری انجام میداد و در حدی بود که از گرسنگی نمیریم پول اولیه رهن خونمون رو هم هی کمتر میکرد و خونه بدتری تعویض میکردیم و همونو میخورد بعد از 5 سال مستاجری پدرم زمینی داشت و برامون خونه خرید و از اون وضعیت نجات پیدا کردم . بسیار بسیار هم بد خلق و تند خو هست و رفتارهاش با بچم همیشه عذابم میداد و میده و هر روز از خدا میخواستم که کاری براش پیدا بشه که از صبح تا شب خونه نباشه اقلا اخلاق گندش اذیتمون نکنه بعد کج دار و مریض یه کاری رو شروع کرد که در حدی که گذران کنیم میگذشت دیدم اینطوری نمیتونم ادامه بدم از اونجایی که تحصیلات داشتم رفتم دنبال کار و کار مناسبی برام جور شد و تونستم از اون وضعیت فلاکت نجات پیدا کنم خونمون رو اجاره دادیم تو ساختمون مادرم یه جا اجاره کردیم که پسرم رو بذارم پیش مادرم درامدش یکم بهتر شده بود ولی اینقدر وقیح بود که از منم پول میگرفت به این ترتیب همه هزینه های من رو از سر خودش باز کرد و حتی قسط خونه رو هم انداخت گردن من الان دوباره بیکار شده و حتی حاضر نیست بره سر یه کاری میگه این کار رو نمیتونم اون کار رو نمیتونم این نمیشه اون در شان من نیست دیگه واقعا تحملم تموم شده جدیدا تو محل کارم با یکی از همکارام خیلی رابطم گرم شده البته اصلااز یه حدی فراتر نرفته و حرف زدنمون رسمیه ولی حس میکنم شدیدا بهش وابسته شدم و بهش علاقه دارم میترسم فراتر بریم و منم با دل خونی که از این شوهر دارم برم سمتی که نباید برم . . .

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط shiva89 نمایش پست ها
    من 9 سال هست که ازدواج کردم و یک پسر 7 ساله دارم دقیقا از همون روز عروسی فهمیدم که اشتباه کردم و ازدواجم غلط بوده ولی چون خودم مسبب این ازدواج بودم و خانوادم بخصوص مادرم شدید مخالف بود سکوت کردم وبه زندگیم ادامه دادم ناخواسته باردار شدم و سعی کردم رو صفات خوب شوهرم زوم کنم و با صفات دیگه ش کنار بیام و 9 ساله که به همین منوال زندگی میکنم و خیلی از اطرافیان هم فکر میکنن زندگیم عالیه اما هیچ کس نمیدونه من چی میکشم.
    همسرم بسیار بسیار آدم تنبل و بی مسئولیتی هست و چندین سال بیکار بود و خرجی بسیار بسیار اندکی به من میداد و من به سختی میگذروندم و همونم با کلی منت بهم میداد هرازگاهی طلاهای کادوی عروسیم رو میفروختم و سر میکردم یهو من در اوج بیکاریش ناخواسته باردار شدم حتی هزینه دکتر و ازمایش و سونو رو نداشتم و از همون طلاها هزینه کردم و حتی خرج بیمارستان و زایمانم . پسرم که به دنیا اومد به سختی گذشت در اوج نداری حفظ ظاهر میکردم تک و توک کاری انجام میداد و در حدی بود که از گرسنگی نمیریم پول اولیه رهن خونمون رو هم هی کمتر میکرد و خونه بدتری تعویض میکردیم و همونو میخورد بعد از 5 سال مستاجری پدرم زمینی داشت و برامون خونه خرید و از اون وضعیت نجات پیدا کردم . بسیار بسیار هم بد خلق و تند خو هست و رفتارهاش با بچم همیشه عذابم میداد و میده و هر روز از خدا میخواستم که کاری براش پیدا بشه که از صبح تا شب خونه نباشه اقلا اخلاق گندش اذیتمون نکنه بعد کج دار و مریض یه کاری رو شروع کرد که در حدی که گذران کنیم میگذشت دیدم اینطوری نمیتونم ادامه بدم از اونجایی که تحصیلات داشتم رفتم دنبال کار و کار مناسبی برام جور شد و تونستم از اون وضعیت فلاکت نجات پیدا کنم خونمون رو اجاره دادیم تو ساختمون مادرم یه جا اجاره کردیم که پسرم رو بذارم پیش مادرم درامدش یکم بهتر شده بود ولی اینقدر وقیح بود که از منم پول میگرفت به این ترتیب همه هزینه های من رو از سر خودش باز کرد و حتی قسط خونه رو هم انداخت گردن من الان دوباره بیکار شده و حتی حاضر نیست بره سر یه کاری میگه این کار رو نمیتونم اون کار رو نمیتونم این نمیشه اون در شان من نیست دیگه واقعا تحملم تموم شده جدیدا تو محل کارم با یکی از همکارام خیلی رابطم گرم شده البته اصلااز یه حدی فراتر نرفته و حرف زدنمون رسمیه ولی حس میکنم شدیدا بهش وابسته شدم و بهش علاقه دارم میترسم فراتر بریم و منم با دل خونی که از این شوهر دارم برم سمتی که نباید برم . . .
    سلام دوست عزیز
    میشه بگید چطوری ازدواج کردید؟ و هرگز به این فکر کردید که به مشاور مراجعه کنید؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37673
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghm نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    میشه بگید چطوری ازدواج کردید؟ و هرگز به این فکر کردید که به مشاور مراجعه کنید؟
    من و همسرم تو یه سایت اینترنتی اشنا شدیم یه مدت دوست بودیم حدوا سه چهار ماه و بعد هم مراسم خواستگاری و 8 ماه نامزد بودیم و عروسی و . . .
    نه تا حالا پیش مشاور نرفتم

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط shiva89 نمایش پست ها
    من و همسرم تو یه سایت اینترنتی اشنا شدیم یه مدت دوست بودیم حدوا سه چهار ماه و بعد هم مراسم خواستگاری و 8 ماه نامزد بودیم و عروسی و . . .
    نه تا حالا پیش مشاور نرفتم
    متاسفانه ازدواجتون غلط بوده ولی اکنون بهتره به فکر بهبود باشید.
    چرا پیش یک مشاور نمیرید و سعی نمیکنید مشکلاتتون رو حل کنید؟مشکلاتتون خیلی حاد نیست فقط فکر میکنم مدیریت صحبت کردن بلد نیستید. هم چنین شوهرتون باید مشاوره بشن. ایشون مسئولیت پذیری رو یاد نگرفتند.
    یا اینکه هرگز از یک واسطه برای بهبود روابطتون استفاده کردید؟ رابطتون با خانوادش چطوره؟ اونا چطوری هستند

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37673
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghm نمایش پست ها
    متاسفانه ازدواجتون غلط بوده ولی اکنون بهتره به فکر بهبود باشید.
    چرا پیش یک مشاور نمیرید و سعی نمیکنید مشکلاتتون رو حل کنید؟مشکلاتتون خیلی حاد نیست فقط فکر میکنم مدیریت صحبت کردن بلد نیستید. هم چنین شوهرتون باید مشاوره بشن. ایشون مسئولیت پذیری رو یاد نگرفتند.
    یا اینکه هرگز از یک واسطه برای بهبود روابطتون استفاده کردید؟ رابطتون با خانوادش چطوره؟ اونا چطوری هستند

    متاسفانه متاسفانه خانوادش وخصوصا پدرش هم آدم بسیار تنبل و بی مسئولیتی هست رابطم در ظاهر باهاشون بد نیست اما هم من از ازشون بدم میاد و هم اونا از من سطحشون فوق العاده از سطح خانواده ما پایینتره و کلا خودشون این اختلاف سطح رو حس میکنن و حسادت میکنن
    از واسطه استفاده نکردم چون هیچ کس نمیدونه که من تحمل این زندگی رو ندارم دیگه خصوصا خانواده خودم هیچ چیز نمیدونن گفتم که مادرم شدیدا مخالف بود و هرگز نگذاشتم بفهمه مشکل دارم و خیلی هم برام مهم هست که غصه زندگی من رو نخورن

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37673
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    بارها به جدایی فکر کردم ولی به خاطر پسرم نتونستم حرکتی بکنم پسرم خیلی به پدرش وابسته است و دوستش داره با همه رفتارهای بدی که باهاش میکنه

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37673
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    این روزها خیلی پریشون حالم از یه طرف بیکاریش و اخلاقش اذیتم میکنه از یه طرف علاقه ای که به این اقا پیدا کردم و میدونم که خودشم میخواد پیشنهاداتی رو مطرح کنه وبیشتر جذبش دارم میشم .. .

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    شماره عضویت
    21977
    نوشته ها
    57
    تشکـر
    3
    تشکر شده 26 بار در 16 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    سلام.خانم شاید به ظاهر در ابتدا این چیزی که بهش میگید وابستگی شیرین باشه و اندکی باعث بشه مشکلاتتونو فراموش کنید اما یواش یواش بد بیاری و عذاب وجدان و تاوان کاری که تو فکرش هستید رخ میده و شما میمونید و یه حسه خیلی بد،شما الان راه برگشت دارید اما هر چی بیشتر جلو برید بیشتر درش غرق میشید،به این فکر کردید اخر این علاقه به کجا ختم میشه؟؟ببخشید رک میگم اخر این علاقه به رختخواب ختم میشه و نه تنها زخمی که شما ازش حرف میزنید التیام بخش روح و روان شما نمیشه بلکه مثل نمک روی زخم میشه برای شما و مطمئن باشید حالتون از الانی که درش هستید خیلی بدتر میشه

  9. کاربران زیر از captive بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26674
    نوشته ها
    692
    تشکـر
    170
    تشکر شده 283 بار در 205 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط shiva89 نمایش پست ها
    این روزها خیلی پریشون حالم از یه طرف بیکاریش و اخلاقش اذیتم میکنه از یه طرف علاقه ای که به این اقا پیدا کردم و میدونم که خودشم میخواد پیشنهاداتی رو مطرح کنه وبیشتر جذبش دارم میشم .. .
    سلام...میشه سن خودتون و همسرتونو بپرسم؟؟ این آقای همکارتون مجرد هستند یا متاهل؟؟ چطور رابطه شما کم کم گرمتر شد با ایشون هرچند به طور رسمی؟؟

  11. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : من در آستانه خیانتم !!

    نقل قول نوشته اصلی توسط shiva89 نمایش پست ها
    من 9 سال هست که ازدواج کردم و یک پسر 7 ساله دارم دقیقا از همون روز عروسی فهمیدم که اشتباه کردم و ازدواجم غلط بوده ولی چون خودم مسبب این ازدواج بودم و خانوادم بخصوص مادرم شدید مخالف بود سکوت کردم وبه زندگیم ادامه دادم ناخواسته باردار شدم و سعی کردم رو صفات خوب شوهرم زوم کنم و با صفات دیگه ش کنار بیام و 9 ساله که به همین منوال زندگی میکنم و خیلی از اطرافیان هم فکر میکنن زندگیم عالیه اما هیچ کس نمیدونه من چی میکشم.
    همسرم بسیار بسیار آدم تنبل و بی مسئولیتی هست و چندین سال بیکار بود و خرجی بسیار بسیار اندکی به من میداد و من به سختی میگذروندم و همونم با کلی منت بهم میداد هرازگاهی طلاهای کادوی عروسیم رو میفروختم و سر میکردم یهو من در اوج بیکاریش ناخواسته باردار شدم حتی هزینه دکتر و ازمایش و سونو رو نداشتم و از همون طلاها هزینه کردم و حتی خرج بیمارستان و زایمانم . پسرم که به دنیا اومد به سختی گذشت در اوج نداری حفظ ظاهر میکردم تک و توک کاری انجام میداد و در حدی بود که از گرسنگی نمیریم پول اولیه رهن خونمون رو هم هی کمتر میکرد و خونه بدتری تعویض میکردیم و همونو میخورد بعد از 5 سال مستاجری پدرم زمینی داشت و برامون خونه خرید و از اون وضعیت نجات پیدا کردم . بسیار بسیار هم بد خلق و تند خو هست و رفتارهاش با بچم همیشه عذابم میداد و میده و هر روز از خدا میخواستم که کاری براش پیدا بشه که از صبح تا شب خونه نباشه اقلا اخلاق گندش اذیتمون نکنه بعد کج دار و مریض یه کاری رو شروع کرد که در حدی که گذران کنیم میگذشت دیدم اینطوری نمیتونم ادامه بدم از اونجایی که تحصیلات داشتم رفتم دنبال کار و کار مناسبی برام جور شد و تونستم از اون وضعیت فلاکت نجات پیدا کنم خونمون رو اجاره دادیم تو ساختمون مادرم یه جا اجاره کردیم که پسرم رو بذارم پیش مادرم درامدش یکم بهتر شده بود ولی اینقدر وقیح بود که از منم پول میگرفت به این ترتیب همه هزینه های من رو از سر خودش باز کرد و حتی قسط خونه رو هم انداخت گردن من الان دوباره بیکار شده و حتی حاضر نیست بره سر یه کاری میگه این کار رو نمیتونم اون کار رو نمیتونم این نمیشه اون در شان من نیست دیگه واقعا تحملم تموم شده جدیدا تو محل کارم با یکی از همکارام خیلی رابطم گرم شده البته اصلااز یه حدی فراتر نرفته و حرف زدنمون رسمیه ولی حس میکنم شدیدا بهش وابسته شدم و بهش علاقه دارم میترسم فراتر بریم و منم با دل خونی که از این شوهر دارم برم سمتی که نباید برم . . .
    سلام
    به سایت مشاور خوش اومدید
    دوست عزیز شرایط شما برای ما قابل درک هست
    اینکه زنی بدون پشتیبان باشه و همسرش مسئولیت پذیر نباشه واقعا خیلی سخت و طاقت فرساست
    اما اینو بدونین که خیانت هیچ توجیه و دلیلی نداره
    شما میتونید زندگیتون رو بهتر کنین با کمک و مشاوره گرفتن
    من نمیگم به خانوادتون اطلاع بدید اما حتما به مشاور مراجعه کنین
    اگر هم لازم شد از خانواده کمک بگیرید شاید ابتدا کمی سرزنش کنن اما مطمئنن پشت شما رو خالی نمیکنن و کمکتون میکنن
    شاید هم همسرتون از اینکه میبینه شما به هیچکس هیچی نمیگید ترسی به دلش راه نمیده و هیچ اقدامی نمیکنه و رفتارشو عوض نمیکنه
    یه لحظه خودتون رو جای فرزندتون بگذارید
    دوس دارید یه مادر خائن داشته باشید؟
    یا یه مادری که تمام سرزنش ها و تلخی ها رو به جون خریده تا زندگیشو نجات بده؟
    واقعا کدومشو ترجیح میدید؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. این داستان کوتاه ترین داستان جهان است.
    توسط sina210 در انجمن داستانک و داستان نویسی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 10-23-2016, 08:48 AM
  2. روستای کماله، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن ایرانگردی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 06-30-2015, 11:48 AM
  3. غار کرفتو، دیواندره، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن گردشگری
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 06-02-2015, 12:33 PM
  4. روستای پالنگان، استان کردستان
    توسط سوگل1 در انجمن گردشگری
    پاسخ: 15
    آخرين نوشته: 06-02-2015, 12:26 PM
  5. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد