با سلام خدمت مشاوران گرامی
بنده حدود 4 ساله ازدواج کردم یعنی در دوران عقدبستگی هستیم. پدر و مادر همسرم در زمانیکه ایشون بچه بودن از هم طلاق گرفتن و هر کدوم هم رفتن دنبال زندگی خودش یعنی دارای زن و شوهر و بچه نیز هستند. با توجه به اینکه همسرم فرزند طلاق بوده من نیز تصمیم گرفتم به ایشون تا آنجائیکه در توانم هست محبت کنم چون ایشون بخاطر اینکه نزد پدر و زن باباش زندگی می کرده صبح تا شب اگه دانشگاه نمی داشت در خونه تا اواخر شب تنها می بود. اوایل خیلی خوب و شاد بودیم تا اینکه در همون سال اول متوجه پیامک های غیر اخلاقی همسرم به یکی از محارمش (دایی) شدم که چندین دفعه این نکته رو به ایشون متذکر شدم که این پیامها در شأن شما نیست که به کسی از غیر شوهر خودت بدی ولی خوب ایشون هم قسم می خوردن که یه همچین چیزی نبوده و تو اشتباه می کنی و ... که در بعضی مواقع باعث قهر بین ما هم می شد که کلاً من هم این موضوع را با توجه به اینکه قسم همسرم فراموش کردم. تقریبا چند ماهی از این قضیه گذشته بود که ایشون بعلت پارگی شقاق می بایست عمل می کرد وقتی علت رو از دکتر مربوطه جویا شدم دلیل پارگی رو فشار بیش از حد به ناحیه مقعد می دونست که متأسفانه دوباره این شک در من بوجود آمد ولی با توجه به دردی که همسرم می کشید چه قبل از عمل و چه بعد از عمل باز هم این قضیه فراموش شد. در طول این 4 سال دوران عقد دو دفعه به شدت سر مسائلی که خانواده ها پیش کشیدند و سوءتفاهمات قهر کردیم که بیش از هفت الی هشت ماه هر کدام طول کشید. بار اولی که قهر کردیم بعلت تماس زن بابای خانمم بود که بخاطر اینکه با همسرم دعواش شده بود با خونه پدری من تماس گرفت و بدی گفته بود و مادرم نیز جواب ایشونو داده بود. جالب اینکه پدر خانم بنده حاضر به عذرخواهی از این بابت نشد بلکه بالعکس خانواده منو متهم می کرد تا اینکه من داییم و مادربزرگ رو بعنوان واسطه پیش انداختم تا مشکلمان حل شد. چند ماهی دوباره زندگیم به روال عادی خودش برگشته بود که تصمیم گرفتم عروسی بگیرم که با خانوادم صحبت و قرار شد در آذر سال 95 طبق هماهنگی قبلی که انجام داده بودیم جهت انجام مقدمات عروسی بریم و باهاشون صحبت کنیم. اون شب هم طبق روال خوب پیش رفت یعنی توافقات انجام شد که بیشتر به ضرر من بود و بهر حال قرار شد در اسفند 95 عروسی بگیریم و بریم سر خونه زندگی خودمون تا روز بعدش که بهانه های خانواده همسرم شروع شد. از تعداد مهموناشون گرفته تا اینکه هر تالاری که ما می گیم و هر چی که ما می گیم باید بخرید و ... و ... که دوباره روابطمون تیره و تار شد. البته ناگفته نماند من در خصوص مشکلاتم علی الخصوص مادی زمانیکه با همسرم تنها می بودم بارها صحبت کردم و ایشون هم خیلی منطقی حرفامو قبول می کرد ولی وقتی خونشون می رفت و با زن باباش مشورت می کرد حرفایی که به من زده بودو 180 درجه تغییر می داد. روابط مجدد تیره شد و من دوباره با توجه به اینکه اونا بهانه آورده بودن واسطه فرستادم که پدرزنم اول منو تهدید به کشتن کرده بود و بعد اینکه گفته جهیزیه نمی ده و باید همه مهریه دخترمو بده تا بتونه زنشو ببره که من باز هم با توجه به اینکه قصد رفتن به دادگاه و شکایت کردن رو نداشتم حدود 40 روز هر روز به همسرم پیام می دادم و زنگ می زدم ولی جوابمو اصلا نمی داد تا اینکه تصمیم به گرفتن وکیل کردم. با توجه به مشورت وکیل و اینکه یه سری اقدامات انجام داده بودم اظهارنامه عدم تمکین برای همسرم ارسال کردیم که این روند حدود چند ماهی طول کشید تا اینکه من حکم ازدواج مجددمو گرفتم ولی اونا به رأی صادره اعتراض کردن و به دادگاه تجدیدنظر رفتیم و اونجا هم با توجه به توافقاتی که انجام داده بودیم قرار شد بنده خونه و مراسم عروسی بگیرم و همسرم نیز همراه خود جهیزیه در حد لوازمات ضروری زندگی بیاورد با مهلت حداکثر آخر تابستان 96 که زمانیکه قرار بود به خونه ای که تهیه کرده بودم بریم (حالا بماند از زمان صحبت در مورد مراسم عروسی، بنده سه تا خونه اجاره و رهن کردم و ضرر و زیانهاشو پرداخت کردم) ایشون اعلام کردند که جهیزیه نمی آورند. منم گفتم احتیاجی به جهیزیه نیس در ازاش منم بجای گرفتن مراسم عروسی می رم وسایلی که احتیاج داشته باشیم می خرم و می ریم زندگی می کنیم. تا بالاخره برج 7 امسال به خونه من اومد و منم تصمیم گرفتم بهش محبت کنم بلکه دست از لجبازیش و کارای غیراخلاقیش برداره و تصمیم به گرفتن گوشی ای که خودم براش خریده بودم گرفتم. روزی که گوشی رو ازش گرفتم ایشون نیز صحنه سازی کرد تا برامون پاپوش درست کنه که کتکش زدم و غیره که پیش پلیس 110 لو رفتن و شب همان روز با وکیل بنده تماس گرفتن و اعلام کردند می خواهند نسبت به طلاق توافقی اقدام کنند. منم با اینکه همسرم رو دوست داشتم و حرفایی که وکیلم بهم زده بود که حالا که خودشون درخواست دادند بیا قبول کن که طلاقش بدی در ازای بخشش کل مهریه. که تا مرحله انجام دادخواست طلاق توافقی هم رفتیم و منتظر زمان دادگاه هستیم. ولی همه درده من اینه که با توجه به این همه محبتی که به همسرم کردم چرا باید بهم خیانت کنه اونم با محرم خودش البته اینم بگم زمانیکه گوشیشو ازش گرفتم و اونا به صرافت افتادن تا طلاق توافقی بگیرن منم به این قضیه مشکوک شدم و سراغ پیامای تلگرامش که با داییش رد و بدل کرده بودن رفتم که متأسفانه پیامایی دیدم که تو این 4 سال من و همسرم شاید بهم نداده بودیم (جک هایی درخصوص آلت تناسلی مرد و زن و پیامهای حرفی که خیلی راحت در مورد آلت تناسلی هم صحبت می کردن و اینکه خونمون خالیه آماده شو میام دنبالت و بریم میخام جلو و عقبتو یکی کنم و ...) که تو این چند روز با دیدن این پیاما اعصابم کامل بهم ریخته و یکسره تو فکرم و دارم داغون میشم. و مطمئن شدم که تاریخچه این ارتباط به زمان قبل از ازدواج بنده بر می گرده.
حتی وقتی این پیامارو دیدم رفتم با داییش حدود 30 ثانیه صحبت کردم درمورد اینکه من میدونم شما با هم رابطه دارین، بهتره بیاد تمام چیزایی که بهش دادمو بهم بده وگرنه میرم پیش پلیس که داییشم سریعاً زنگ زده به پدرزنم که شوهر دخترت اومده تهدید کرده که رابطه داره و غیره و پدرزن منم زنگ زده به وکیلم و منو تهدید به کشتن کرده.
اولا میخوام بدونم من می تونم در این خصوص شکایتی بکنم که گریبانگیر خودم نشه با توجه به اینکه از پیام های تلگرامشون اسکرین شات گرفتم ولی خوب اونم دیلت اکانت کرد تلگرامشو؟ ولی خوب مطمئنا باباش یا مامانش این قضیه پیامها رو نمی دونن ولی داییش پیش دستی کرده که به نظر خودم رفتن پیش داییش یه هیجان آنی بوده که واقعا پشیمون شدم
ثانیا چطوری از فکر خیانت همسرم بیام بیرون چون قصدم صد در صد طلاق اونه و اینکه این فکر داره دیوونم می کنه؟