نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: سردرگمی در ازدواجم

1671
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37782
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    سردرگمی در ازدواجم

    سلام دو سال پیش پسری همراه مادرش به خواستگاری من اومدن و از لحاظ اخلاقی و رفتاری بسیار مورد تایید من و خانواده م بودن .قرار شد ما مدتی در ارتباط باشیم و بعد اگر کامل مورد تایید هم بودیم ازدواج کنیم.ایشون درامد کمی داشن و خونه ماشین هم نداشتن.ولی با اعتمادی که من به ایشون داشتم تصمیم گرفتم کنارشون باشم و باهم زندگیمون رو بسازیم.شکر خدا ایشون هم شغلی با درآمد بهتر پیدا کردن و تو این دو سال پیشرفت هایی داشتن.خودمم که مشغول کار و کسب در امدم.ما رابطه ی بسیار بسیار خوبی داریم و به شدت ب هم وابسته شدیم
    ولی این آقا و خانواده ش هیچ اقدامی برای ازدواجمون نمیکنن ..هیچ اقدامی..بارها براشون توضییح دادم که همه ی اهالی محل و فامیلامون متوجه ارتباط ما شدن برای پدرم و من خوب نیست این وضعیت .غیر از جواب های مبهم جوابی دریافت نمیکنم
    الان هم دارن کاراشون رو انجام میدن که برای فرصت مطالعاتی دوره ی دکتری برن خارج از کشور
    هرچی میپرسم میگن معلوم نیست.اگه بدون من برن خارج از کشور من از غصه دق میکنم.ولی همش میگن هیچی معلوم نیست سعی میکنم تو رو هم با خودم ببرم ولی قول نمیدم.
    همش‌میگن هیچی معلوم نیست
    شغلشون هم تو شهرستانه ماهی دو بار همدیگه رو میبینیم
    من به شدت غصه میخورم و لاغر شدم و دیگه خانواده م هم‌میلی به این ازدواج ندارن
    این اقا دایم‌میگن من و دوست دارن مثل کوه پشت من هستن و همیشه کنارم هستن ولی هیچ اقدامی انجام نمیدن
    دائم تاکیید میکنن باید قانع باشی انتظاراتت پایین باشه..باید کلاس زبان بری و میگن از آینده نگران هستن..در حالی که من تا حالا هیچی هیچی ازشون نخواستم یا حتی هدیه خاصی هم بین ما رد و بدل نشده..این‌چیزا اصلا برام مهم‌نیست
    مادرش‌میگه شرط اول پسر من برای ازدواج این بوده که با خانواده ای با تحصیلات بالا وصلت کنه شاید چون اینجوری نیست پسرم اقدام نمیکنه ولی خود این آقا میگن تو از بس صفات مثبت داری دیگه تحصیلات مهم‌نیست
    از لحاظ عقلی شوقی برای ازدواج در من نمونده ولی احساس علاقه و وابستگی شدید دارم
    خواستگارایی دارم که شاید باورتون نشه خودشون و خانواده شون من و ستایش میکنن و همیشه خواهش میکنن اجازه بدم بیان خواستگاری ولی من هیچ وقت هیچ وقت اجازه ندادم کس دیگه ای بیاد خواستگاری چون اون وقت از عذاب وجدان میمیرم..
    حالم خوب نیست چی کار کنم؟؟؟به من بگید چی‌کار کنم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37782
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eshghh نمایش پست ها
    سلام دو سال پیش پسری همراه مادرش به خواستگاری من اومدن و از لحاظ اخلاقی و رفتاری بسیار مورد تایید من و خانواده م بودن .قرار شد ما مدتی در ارتباط باشیم و بعد اگر کامل مورد تایید هم بودیم ازدواج کنیم.ایشون درامد کمی داشن و خونه ماشین هم نداشتن.ولی با اعتمادی که من به ایشون داشتم تصمیم گرفتم کنارشون باشم و باهم زندگیمون رو بسازیم.شکر خدا ایشون هم شغلی با درآمد بهتر پیدا کردن و تو این دو سال پیشرفت هایی داشتن.خودمم که مشغول کار و کسب در امدم.ما رابطه ی بسیار بسیار خوبی داریم و به شدت ب هم وابسته شدیم
    ولی این آقا و خانواده ش هیچ اقدامی برای ازدواجمون نمیکنن ..هیچ اقدامی..بارها براشون توضییح دادم که همه ی اهالی محل و فامیلامون متوجه ارتباط ما شدن برای پدرم و من خوب نیست این وضعیت .غیر از جواب های مبهم جوابی دریافت نمیکنم
    الان هم دارن کاراشون رو انجام میدن که برای فرصت مطالعاتی دوره ی دکتری برن خارج از کشور
    هرچی میپرسم میگن معلوم نیست.اگه بدون من برن خارج از کشور من از غصه دق میکنم.ولی همش میگن هیچی معلوم نیست سعی میکنم تو رو هم با خودم ببرم ولی قول نمیدم.
    همش‌میگن هیچی معلوم نیست
    شغلشون هم تو شهرستانه ماهی دو بار همدیگه رو میبینیم
    من به شدت غصه میخورم و لاغر شدم و دیگه خانواده م هم‌میلی به این ازدواج ندارن
    این اقا دایم‌میگن من و دوست دارن مثل کوه پشت من هستن و همیشه کنارم هستن ولی هیچ اقدامی انجام نمیدن
    دائم تاکیید میکنن باید قانع باشی انتظاراتت پایین باشه..باید کلاس زبان بری و میگن از آینده نگران هستن..در حالی که من تا حالا هیچی هیچی ازشون نخواستم یا حتی هدیه خاصی هم بین ما رد و بدل نشده..این‌چیزا اصلا برام مهم‌نیست
    مادرش‌میگه شرط اول پسر من برای ازدواج این بوده که با خانواده ای با تحصیلات بالا وصلت کنه شاید چون اینجوری نیست پسرم اقدام نمیکنه ولی خود این آقا میگن تو از بس صفات مثبت داری دیگه تحصیلات مهم‌نیست
    از لحاظ عقلی شوقی برای ازدواج در من نمونده ولی احساس علاقه و وابستگی شدید دارم
    خواستگارایی دارم که شاید باورتون نشه خودشون و خانواده شون من و ستایش میکنن و همیشه خواهش میکنن اجازه بدم بیان خواستگاری ولی من هیچ وقت هیچ وقت اجازه ندادم کس دیگه ای بیاد خواستگاری چون اون وقت از عذاب وجدان میمیرم..
    حالم خوب نیست چی کار کنم؟؟؟به من بگید چی‌کار کنم
    البته ایشون به مدت شش ماه میرن خارج از کشور برای همیشه نمیرن

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eshghh نمایش پست ها
    سلام دو سال پیش پسری همراه مادرش به خواستگاری من اومدن و از لحاظ اخلاقی و رفتاری بسیار مورد تایید من و خانواده م بودن .قرار شد ما مدتی در ارتباط باشیم و بعد اگر کامل مورد تایید هم بودیم ازدواج کنیم.ایشون درامد کمی داشن و خونه ماشین هم نداشتن.ولی با اعتمادی که من به ایشون داشتم تصمیم گرفتم کنارشون باشم و باهم زندگیمون رو بسازیم.شکر خدا ایشون هم شغلی با درآمد بهتر پیدا کردن و تو این دو سال پیشرفت هایی داشتن.خودمم که مشغول کار و کسب در امدم.ما رابطه ی بسیار بسیار خوبی داریم و به شدت ب هم وابسته شدیم
    ولی این آقا و خانواده ش هیچ اقدامی برای ازدواجمون نمیکنن ..هیچ اقدامی..بارها براشون توضییح دادم که همه ی اهالی محل و فامیلامون متوجه ارتباط ما شدن برای پدرم و من خوب نیست این وضعیت .غیر از جواب های مبهم جوابی دریافت نمیکنم
    الان هم دارن کاراشون رو انجام میدن که برای فرصت مطالعاتی دوره ی دکتری برن خارج از کشور
    هرچی میپرسم میگن معلوم نیست.اگه بدون من برن خارج از کشور من از غصه دق میکنم.ولی همش میگن هیچی معلوم نیست سعی میکنم تو رو هم با خودم ببرم ولی قول نمیدم.
    همش‌میگن هیچی معلوم نیست
    شغلشون هم تو شهرستانه ماهی دو بار همدیگه رو میبینیم
    من به شدت غصه میخورم و لاغر شدم و دیگه خانواده م هم‌میلی به این ازدواج ندارن
    این اقا دایم‌میگن من و دوست دارن مثل کوه پشت من هستن و همیشه کنارم هستن ولی هیچ اقدامی انجام نمیدن
    دائم تاکیید میکنن باید قانع باشی انتظاراتت پایین باشه..باید کلاس زبان بری و میگن از آینده نگران هستن..در حالی که من تا حالا هیچی هیچی ازشون نخواستم یا حتی هدیه خاصی هم بین ما رد و بدل نشده..این‌چیزا اصلا برام مهم‌نیست
    مادرش‌میگه شرط اول پسر من برای ازدواج این بوده که با خانواده ای با تحصیلات بالا وصلت کنه شاید چون اینجوری نیست پسرم اقدام نمیکنه ولی خود این آقا میگن تو از بس صفات مثبت داری دیگه تحصیلات مهم‌نیست
    از لحاظ عقلی شوقی برای ازدواج در من نمونده ولی احساس علاقه و وابستگی شدید دارم
    خواستگارایی دارم که شاید باورتون نشه خودشون و خانواده شون من و ستایش میکنن و همیشه خواهش میکنن اجازه بدم بیان خواستگاری ولی من هیچ وقت هیچ وقت اجازه ندادم کس دیگه ای بیاد خواستگاری چون اون وقت از عذاب وجدان میمیرم..
    حالم خوب نیست چی کار کنم؟؟؟به من بگید چی‌کار کنم
    سلام

    هیچی بدتر ازبلاتکلیفی از آدم انرژی نمیگیره، لیاقت شما یک ارتباط سالمه که مسیر مشخصی داره و از مرحله نامزدی به مرحله بعد بره

    الان تو این شرایط هیچ بهانه ای برای به تاخیر انداختن ازدواج شما موجه نیست

    بعد این همه وقت فرصت کامل برای شناخت وجود داشته
    و یه مجلس خیلی ساده و مختصر که فامیل درجه یک فقط باشن و صیغه بخونید هزینه آنچنانی نداره

    پس قاطعانه یک وقت مشخص برای رسمی شدن ارتباطتون مشخص کن (به نظرم قبل از رفتنش به خارج کشور)
    و اگه بازم بهانه تراشی دیدی شاید بهتر باشه تو تصمیمت تجدید نظر کنی هرچند سخت باشه
    امضای ایشان



  4. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    32243
    نوشته ها
    76
    تشکـر
    22
    تشکر شده 30 بار در 24 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    سلام
    نمیخوام نااراحتت کنم ولی خب باید بگم که حتی کم جرات ترین و بی پول ترین پسرا هم وقتی کسی رو بخوان برای ازدواج هیچی هم نداشته باشند اول دوست دارند طرف رو به دست بیارن و بعد برای زندگی اقدام کنند.. ولی ایشون با دست دست کردنش احتمالا خودش با خودش مشکل داره که هنوز پا پیش نگذاشته .. من دو تا مثال واقعی برات بزنم یکی از دوستان من خودش و همسرش وکیل بودند و مثل شما خانواده هاشون در جریان ارتباطشون بودند و رفت و امد داشتند و ... هر بار برای ازدواج یک بهانه میاورند اول گفتن پسرمون بره سربازی بعد گفتن باید جفتتون ارشد بخونید بعد گفتن شرایط مالی اوکی بشه بعد کفتن دکترا باید بخونه و همینطوری 5 سال طول کشید!! بعدشم پسره رفت یکی دیگه رو گرفت!!! به همین راحتی!

    و یا یکی از دوستانم 6 ماه با یه اقایی ارتباط داشتند برای ازدواج، اون اقا بهشون گفت داره میره خارج برای ادامه تحصیل و کاراش رو درست میکنه میاد عقد میکنند و با هم میرن.. رفت و دیگه م برنگشت!!

    به هیچ وجه به ارتباطی که محکم نیست دل نبند! قبل از اینکه این اقا بخواد بره خودت رو بکش کنار و بهش بگو تکلیفتو مشخص کنه! من جای شما بودم بهش میگفتم من خواستگار دارم و اگر قرار نیست این رابطه به جایی ختم بشه بهتره تموم بشه تا بتونم به خواستگارام فکر کنم و جوا ب بدم.. و ازش مصرانه بخواه تعیین تکلیف کنه به هیچ وجه قولی ازش قبولی نکن و به حرف وانیسا حتمااا و حتمااا جدی باش.. چون اول و اخر تو ضربه میخوری.. میتونی خانواده رو هم واسطه کنی تا جواب قطعی بگیرن..

    ارزو میکنم خداوند هر چه که برای تو خیره برات پیش بیاره..
    ویرایش توسط diba95 : 01-30-2018 در ساعت 10:16 PM

  6. کاربران زیر از diba95 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    سلام دوست عزیز
    خودتون تکلیفتون رو روشن کنین قبل از اینکه مجبور باشید تصمیمات دیگران رو بپذیرید
    بهشون بگید به اندازه کافی وقت گذاشتید
    یا اقدام کنن یا اگر نمیکنن شما رو بیش از این معطل نکنن
    وابستگی و دلبستگی و ....رو هم بذارید کنار
    ازدواج هرچقدر هم بخاید احساسی بهش نگاه کنید در آخر یه امر عاقلانه‌اس!
    اجازه ندید عمر و وقتتون با تعلل دیگران تلف بشه
    ایشون باید به شما و حضورتون تو زندگیش احترام بذاره و جایگاه شما رو قبل از هرکاری مشخص کنه
    پس بهتره قاطعانه و با آرامش ازشون بخاید تصمیم جدی بگیرن
    وگرنه در نهایت مجبور میشید تن به تکلیفی بدید که دیگران مشخص میکنن و اونوقت دیگه وابستگی و غیره چاره ساز نخواهد بود

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37782
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    مرسی از پاسختون

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37782
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    سلام

    هیچی بدتر ازبلاتکلیفی از آدم انرژی نمیگیره، لیاقت شما یک ارتباط سالمه که مسیر مشخصی داره و از مرحله نامزدی به مرحله بعد بره

    الان تو این شرایط هیچ بهانه ای برای به تاخیر انداختن ازدواج شما موجه نیست

    بعد این همه وقت فرصت کامل برای شناخت وجود داشته
    و یه مجلس خیلی ساده و مختصر که فامیل درجه یک فقط باشن و صیغه بخونید هزینه آنچنانی نداره

    پس قاطعانه یک وقت مشخص برای رسمی شدن ارتباطتون مشخص کن (به نظرم قبل از رفتنش به خارج کشور)
    و اگه بازم بهانه تراشی دیدی شاید بهتر باشه تو تصمیمت تجدید نظر کنی هرچند سخت باشه
    مرسی از پاسختون واقعا بلاتکلیفی همه ی انرژی من و گرفته

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2018
    شماره عضویت
    37782
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    سلام

    هیچی بدتر ازبلاتکلیفی از آدم انرژی نمیگیره، لیاقت شما یک ارتباط سالمه که مسیر مشخصی داره و از مرحله نامزدی به مرحله بعد بره

    الان تو این شرایط هیچ بهانه ای برای به تاخیر انداختن ازدواج شما موجه نیست

    بعد این همه وقت فرصت کامل برای شناخت وجود داشته
    و یه مجلس خیلی ساده و مختصر که فامیل درجه یک فقط باشن و صیغه بخونید هزینه آنچنانی نداره

    پس قاطعانه یک وقت مشخص برای رسمی شدن ارتباطتون مشخص کن (به نظرم قبل از رفتنش به خارج کشور)
    و اگه بازم بهانه تراشی دیدی شاید بهتر باشه تو تصمیمت تجدید نظر کنی هرچند سخت باشه
    [quote=رزمریم;260857]سلام دوست عزیز
    خودتون تکلیفتون رو روشن کنین قبل از اینکه مجبور باشید تصمیمات دیگران رو بپذیرید
    بهشون بگید به اندازه کافی وقت گذاشتید
    یا اقدام کنن یا اگر نمیکنن شما رو بیش از این معطل نکنن
    وابستگی و دلبستگی و ....رو هم بذارید کنار
    ازدواج هرچقدر هم بخاید احساسی بهش نگاه کنید در آخر یه امر عاقلانه‌اس!
    اجازه ندید عمر و وقتتون با تعلل دیگران تلف بشه
    ایشون باید به شما و حضورتون تو زندگیش احترام بذاره و جایگاه شما رو قبل از هرکاری مشخص کنه
    پس بهتره قاطعانه و با آرامش ازشون بخاید تصمیم جدی بگیرن
    وگرنه در نهایت مجبور میشید تن به تکلیفی بدید که دیگران مشخص میکنن و اونوقت دیگه وابستگی و غیره مرسی از پاسختون حق با شماست ولی من خیلی میترسم

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : سردرگمی در ازدواجم

    از چی میترسین؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد