سلام من هديه هستم هجده سالمه. نميدونم چطوري اين هجده سال عمرو براتون بنويسم !تاچشم باز كردم دعواي پدرمادرمو ديدم پدرم اختلاف شديد خانوادگي داره با خانوادش كه باعث اختلالات شخصيتي زيادي درونش شده با همه دعوا داره با خانوادش و همسرش و حتي بچه هاش بيست سالگي با مادرم دوست شدن و ازدواج كردن هر دو براي فرار از خانواده پدرم بشدت عقده اي و كمبود داره كه اصلا جا نميشه توضيح بدم از بس مفصله پدرم با ازدواجش با مادرم يه مادر براي خودش گرفته بوده و وقتي بچه دار شدن اختلافاتشون با مادر بيشتر شده از يه طرف با مادرم جنگيدع از يه طرف با خانوادش و اين ميون ماهم بدنيا اومديم تا چن سال با فقر زندگي ميكردن تا هردوشون به شغل خوب رسيدن و شروع به عقده گشايي كردن و باز ماهم اين ميون ماقرباني شديم يكسره باهم جنگ و دعوا داشتن پدرم يه ادم رواني واقعي. هست برادرم جايگزين نصفه نيمه اونشده ماهمه از لحاظ روحي حالمون خوب نيست ما سه خواهر و يك برادريم خونه نشين منزوي بدون شغل و استقلال هستيم و درحال پدر مادري براي والدينمون اين اواخر با اصرار ما والدينمون بالاخره از هم جدا زندگي ميكنن و قهر كردن بابام همش ميگه اموال ماله منه مامانم ميگه ماله من بابام پولارو حروم ميكنع و مادرم حرص ميخوره من ترس از فرق دارم اختلال اضطرابي و حالات افسردگي دارم توي خونه درس ميخونم مهارت هاي زيادي زارم اما توانايي استفاده ازشونو ندارم همش ذهنم درگيره اوضاع اشفته خونه هست دوساله تحت درمان روانشناختي هستم كلاس و دوره هاي روانشناسي زيادي رفتم ولي بازم حالم خوب نيست مشاوره تا حدودي حالمو بهتر ميكنه اما دوستدارم نظرات ديگران رو هم بشنوم عذر ميخام انقدر بي سر ته نوشتم چون واقعا شرح وقايع سخته