سلام ممنون جواب دادین
من 26 و همسرم29
دو ساله ازدواج کردیم
آشناییمون کاملا سنتی ولی ازدواجمون عاشقانه بود..
هر دو لیسانس داریم..
ناراحتی و معضل اصلی من دو نیاز بزرگ منه که بعد از عروسی ازش اطلاع پیدا کردم
یکی نیاز به استقلال مالیه
یکی نیاز به فعالیت اجتماعی ای که توش جای پیشرفت باشه...
بشدت ارضا نشدن این دو نیاز داره آزارم میده!
توضیحات این که
من قبل از ازدواج این حرف همسرمو که نرم سرکارو پذیرفتم...دلیلم هم محکم بود(یکی اینکه مادرم شاغل بوده و اذیت شدنشو دیده بودم...یکی اینکه خودم قبل از ازدواج سرکار می رفتم و واقعا وقتی برمیگشتم خونه جنازه بودم و یکی اینکه وقتی میدیدم نیاز مالی رو همسرم به گردن گرفته لزومی نمی دیدم بیخودی جای یه نفره دیگرو پر کنم....)
اما الان پشیمونم نه که پشیمون باشم بازم دلایل بالا برام محکمه ولی به خاطر اون دو نیازم که گفتم خیلی دارم اذیت میشم...
یعنی خودم راههایی پیدا کردم که بدون رفتن به سر کاراون دو نیازم برطرف شه...اما متاسفانه....
من استقلال مالی نیاز دارم ولی همسرم معتقده استقلال مالی زن تو زندگی آفته....و حاضره گرونترین چیزا که ازش میخوامو به سختی برام تهیه کنه ولی من واسه خودم یه پولی جدا نداشته باشه ...این حسش خیلی منو آزار میده...
میدونین ینی چی
ینی به من میگه هرچی که بخوای فقط بم اشاره کن برات میخرم...اما دوست داره من ازش بخوام انگار حس قدرت پیدا می کنه...!!!!و من احساس ضعف!!!
و واقعا هم از جون مایه میزاره میخره...
اما من دوست دارم مثلا هرچند کم مثلا شوهرم ماهی سیصد بم بده من واسه خودم پس انداز یا خرج کنم بعدم پیگیر نشه که چی شده ینی استقلال داشته باشم اگه دلم بخواد پولرو بریزم دور یا بدون اینکه به همسرم بگم قرض بدم یا اصلا ببخشم یا موقعی که همسرم چکش مونده مثلا من بگم من یه پولی کنار دارم ........!!!!
در مورد فعالیت اجتماعی هم چون ما تو یه شهر غریب زندگی میکنیم دور از خانواده هامون...و اون شهر خوشنام نیست...اجازه ی تنها رفتن به بیرونو اینا ندارم...میدونین چیه همسرم آدم خودرای و مستبدی نیست ینی اساسا چون حرفاش منطقیه من گیر کردم این وسطه ینی هم این نیازا اذیتم می کنه هم اون تا حدودی راست میگه...این که میگم اجازه ندارم مثلا هر موقع برمیگردیم شهر خودمون همه جا با دوستام میرم و اصلا بحث اجازه و اینا نیست یا همسرم هرشب که از سرکار برمیگرده از من تشکر میکنه که بخاطر حرف اون تنهاییو تحمل می کنم تو خونه...
همه ی اینا باعث میشه من صدام درنیاد
اما یه غمی تو دلم دارم که بعضی موقعها دوست دارم داد بزنم بگم اگه اینجا نا امنه واسه تو هم نا امنه زن و مرد نداره اونوقت احساس ضعف بم دست میده که چرا من زنم و زنو مرد باید برابر باشن
الان دوست دارم همسرم خودش بیاد بم بگه من اینقد پول از حقوقم میمونه نصفشو میدم تو واسه خودت نگه دار و خودت کاملی هر جور دوست داری خرج کن و به منم ربطی نداره که چجوری ...اما عمرا نمیگه
ببخشید سرتونو درد آوردم سعی کردم کامل جواب بدم چون دقیق ازم پرسیده بودین
شما مشاورین؟