نمایش نتایج: از 1 به 24 از 24

موضوع: عاشق شدن بعد از ازدواج

2885
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38069
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    عاشق شدن بعد از ازدواج

    با سلام
    من متولد 1371 هستم و در سال 90 عقد کردم از روز اول ی سری مشکلات داشتیم گفتیم بچه دار بشیم شاید درست بشه.ولی نشد .الان خانومم بخاطر شکی که بهم کرد رفته بخونه پدرش.تقریبا 50 روزه.حق داره .ی روز ی دختر اومد تو زندگیم .بهش وابسته شدم تا حالا کسی اونقدر بهم محبت نکرده بود الانم داره میزنه خانمم برگرده ولی خیلی دوسش دارم.وضع مالیم خوبه وضع مالی خانمم عالیه ی دختر 9 ماهه دارم.زنم خیلی خوب خشکل و نجیبه ولی اخلاقمون بهم نمیخوره از اولش بحث داشتیم.حالا هم که دلم رفته.چطور بگم عاشق شدم ولی از ی طرف دلم برا دخترم میسوزه از ی طرفم دلم گیره چیکار کنم.دارم نابود میشم کارمو گذاشتم کنار کارم شده پرسه زدن تو خیابون.کمکم کنید

  2. کاربران زیر از ali 26 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali 26 نمایش پست ها
    با سلام
    من متولد 1371 هستم و در سال 90 عقد کردم از روز اول ی سری مشکلات داشتیم گفتیم بچه دار بشیم شاید درست بشه.ولی نشد .الان خانومم بخاطر شکی که بهم کرد رفته بخونه پدرش.تقریبا 50 روزه.حق داره .ی روز ی دختر اومد تو زندگیم .بهش وابسته شدم تا حالا کسی اونقدر بهم محبت نکرده بود الانم داره میزنه خانمم برگرده ولی خیلی دوسش دارم.وضع مالیم خوبه وضع مالی خانمم عالیه ی دختر 9 ماهه دارم.زنم خیلی خوب خشکل و نجیبه ولی اخلاقمون بهم نمیخوره از اولش بحث داشتیم.حالا هم که دلم رفته.چطور بگم عاشق شدم ولی از ی طرف دلم برا دخترم میسوزه از ی طرفم دلم گیره چیکار کنم.دارم نابود میشم کارمو گذاشتم کنار کارم شده پرسه زدن تو خیابون.کمکم کنید
    سلام علی آقا
    خوش اومدید به سایت مشاور
    ان شاءالله با نو شدن سال زندگی شما هم نو و بهاری بشه
    کمی آرامشتون رو حفظ کنید
    مشکلی نیست تو این دنیا که قابل حل نباشه
    شما هم اولین نفری نیستید که از این دست مشکلات دارید
    پس سعی کنید آرامش داشته باشید تا بهتر مشکلتون رو بررسی کنیم
    یه تاپیک هم ایجاد کردید کافیه...دیگه لازم نیست تاپیک بزنید
    و توهمین پست منتظر نظر مشاوران باشید
    میشه بگید همسرتون چندسالشه؟
    ازدواج شما با ایشون سنتی بوده؟
    این خانمی که باهاش آشنا شدید چن سالشونه؟
    تحصیلات شما و همسرتون؟
    اینکه میگید اخلاقتون بهم نمیخوره یعنی چی ؟ میشه یه مثال بزنید؟
    این سوالات رو پاسخ بدید
    من مشاوران رو هم به پستتون دعوت میکنم

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38069
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    سلام
    همسرم 22سالشه
    ازدواجم سنتی بود
    خانمی که اشنا شدم28سالشه
    من لیسانس مکانیکم نفر اول ریاضی فیزیک شهرم بودم داخل کنکور
    خانمم دیپلم
    تو ی جمله بغیر از روزای اول نامزدی هیچوقت دلم براش نلرزید هیچوقت با عشق لذت بغلش نکردم
    این خانم دقیقا از وقتی خانمم رفته اومد تو زندگیم قبلش کسی نبود ولی باز مشکل بود.

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38069
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    یک درصدم بخاطر شهوتم با این خانم نبودم.شب روز دلم میریزه شب روز قلبم میزنه شب نصف شب بغضم میترکه میزنم زیر گریه. خانمی که باهاشم تا حالا صد بار با دسته گل به زور فرستادم دنبال خانمم .فرستادم بچمو ببینم .هیچوقت برا خراب شدن زندگیم تلاش نکرد الانم به اسرار اون دنبال مشاوره هستم.دوست دارم خانمم برگرده ولی وقتی به این فکر میکنم که مثل دفعه های قبل دوباره دعوا ......خسته شدم.اگر خانمم جدا بشه شایدم این خانم تو زنگیم نیاد شاید هیچوقت ازدواج نکنم.ولی ی چیز فهمیدم.اینکه با عشق زندگی عالیه رویایی هست لحظه ها زود میگزرند.مگه من چند سالمه که بخاطر بچم باید بسوزم و بسازم .شب روز پای نمازام از خدا کمک میخام.هیچوقت نگفتم چی بشه چون خدمم نمیدونم باید چیکار کنم فقط خاستم ی جور درستش کنه.

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali 26 نمایش پست ها
    سلام
    همسرم 22سالشه
    ازدواجم سنتی بود
    خانمی که اشنا شدم28سالشه
    من لیسانس مکانیکم نفر اول ریاضی فیزیک شهرم بودم داخل کنکور
    خانمم دیپلم
    تو ی جمله بغیر از روزای اول نامزدی هیچوقت دلم براش نلرزید هیچوقت با عشق لذت بغلش نکردم
    این خانم دقیقا از وقتی خانمم رفته اومد تو زندگیم قبلش کسی نبود ولی باز مشکل بود.
    ببنید دوست عزیز شما ازدواج درستی نداشتید!
    ازدواج درسن پایین، بدون شناخت و بدون عشق!!! و ادامه دادن با همین وضع!
    و اشتباه دیگر تولد یک بچه!
    و اشتباه بزرگتر رابطه‌ی خارج از چهارچوب خانواده!!!!
    شما میخواید این اشتباهات درست بشن؟ یا زنجیره وار ادامه پیدا کنن؟
    بالاخره یک جایی باید این اشتباهات رو جلوش رو بگیرید!
    توصیه من به شما اصلا جدایی از همسرتون نیست! چون پای فرزندتون در میون هست!
    نمیدونم تا الان چقدر مشاور رفتید و چقدر برای بهتر شدن این وضع تلاش کردید!
    اما الان مسئولیت و تعهدی دارید که بایستی بهش پایبند باشید!
    مسلما کسی از شما نمیخاد بسوزید و بسازید...چون باعث تشنج بیشتر میشه و برای شما و فرزندتون هم فایده ای نخواهد داشت!
    لازم نیست بسوزید...اما باید بسازید! این زندگی رو خودتون باید بسازید از اول...درستش کنید!
    همسرتون هم سنی ندارند و تحصیلاتشون هم کم هست مسلما ایشون هم نیاز به مشاوره دارند!
    اولین راهکار این هستش که از اون خانم جدا بشید و این رابطه رو قطع کنید
    و بعد حضورا به مشاور مراجعه کنید، به نظر میرسه رگه‌هایی از افسردگی در شما ایجاد شده که بهتره حضوری با مشاور در موردش صحبت کنید!
    و درنهایت حضور شما و همسرتون در جلسات مشاوره به بهبود زندگی شما کمک خواهد کرد!
    شما یه انسان عاقل و بالغ هستید پس قطعا معنی مسئولیت رو درک میکنید!
    شما مسئولید! اول از همه در قبال خودتون!
    تلاش کنید...برای بهتر شدن! برای مفید بودن!
    همسرتون اوایل رابطه چطور بود که شما بهش عشق داشتید؟ دوباره برگردید به همون دوران نامزدی!
    قطعا میتونید...و البته با کمک مشاور!

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali 26 نمایش پست ها
    یک درصدم بخاطر شهوتم با این خانم نبودم.شب روز دلم میریزه شب روز قلبم میزنه شب نصف شب بغضم میترکه میزنم زیر گریه. خانمی که باهاشم تا حالا صد بار با دسته گل به زور فرستادم دنبال خانمم .فرستادم بچمو ببینم .هیچوقت برا خراب شدن زندگیم تلاش نکرد الانم به اسرار اون دنبال مشاوره هستم.دوست دارم خانمم برگرده ولی وقتی به این فکر میکنم که مثل دفعه های قبل دوباره دعوا ......خسته شدم.اگر خانمم جدا بشه شایدم این خانم تو زنگیم نیاد شاید هیچوقت ازدواج نکنم.ولی ی چیز فهمیدم.اینکه با عشق زندگی عالیه رویایی هست لحظه ها زود میگزرند.مگه من چند سالمه که بخاطر بچم باید بسوزم و بسازم .شب روز پای نمازام از خدا کمک میخام.هیچوقت نگفتم چی بشه چون خدمم نمیدونم باید چیکار کنم فقط خاستم ی جور درستش کنه.
    اجازه بدید من یه مثال برای شما بزنم!
    یه فرد بیمار به پزشک مراجعه میکنه! و به دکترش میگه که: من همیشه تشنم میشه به شدت، آب میخورم عطشم برطرف میشه ولی وقتی الکل مصرف میکنم هم عطشم برطرف میشه هم حال خوبی پیدا میکنم با اینکه چند دقیقه بعدش عطشم شدیدتر میشه!!! اما میخام به جای آب الکل مصرف کنم!
    تشخیص دکتر برای ایشون این هستش که بیماری کبد دارن و الکل بیماریشون رو تشدید میکنه!
    اما فرد اصرار داره که به جای آب الکل مصرف کنه...با اینکه باعث عطش بیشترش هم میشه، فقط به این دلیل که الکل حس بهتری بهش میده!

    علی آقا پیشنهاد شما واسه این فرد چیه؟

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : دیگه بریدم

    سلام
    صبر داشته باشید برای برهم زدن زندگی هیچ وقت دیر نیست اتفاقا رجوع به مشاور که خانمتان پیشنهاد دادند راه حل خوبیست.

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4190
    نوشته ها
    224
    تشکـر
    207
    تشکر شده 163 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دیگه بریدم

    ,,,,,
    ویرایش توسط amir1370 : 03-22-2018 در ساعت 09:44 AM
    امضای ایشان
    فهمیدم رویاهام خوابن،آرزوها بَر آبَن

    تنها راه
    آرامش این قرص های عصابن
    عشق‌‌ بدون عمل معنایی نداره
    اعتماد بدون اثبات هیچه
    و عذرخواهی بدون اینکه تغییر کنی بی معناست...



    این قافله عمر عجب می گذرد
    دریاب دمی که با طرب می گذرد
    ساقی غم فردای حریفان چه خوری
    پیش آر پیاله را که شب می گذرد
    خیام

  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سعید62 نمایش پست ها
    سلام
    صبر داشته باشید برای برهم زدن زندگی هیچ وقت دیر نیست اتفاقا رجوع به مشاور که خانمتان پیشنهاد دادند راه حل خوبیست.
    خانمشون پیشنهاد ندادن...اون خانمی که اومدن تو زندگیشون اینو گبتن!

  11. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26542
    نوشته ها
    1,281
    تشکـر
    319
    تشکر شده 773 بار در 518 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دیگه بریدم

    تاپیک تون تلنگــــــــــری بهم وارد کرد.

    فرستاده شده از SM-J110Hِ من با Tapatalk

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26542
    نوشته ها
    1,281
    تشکـر
    319
    تشکر شده 773 بار در 518 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دیگه بریدم

    ببخشید تو تاپیک تون اینجوری اومدم..
    ولی واقعا به خودم اومدم..

    برج ۲ قراره برم خواستگاری ولی از سر ترحم هست میدونم اخرش بدبخت میشم..

    بچه ها برام دعا کنید..سال تحویل هم خیلی دعا کردم.

    داغونم.

    فرستاده شده از SM-J110Hِ من با Tapatalk

  14. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4190
    نوشته ها
    224
    تشکـر
    207
    تشکر شده 163 بار در 110 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط javaheri69 نمایش پست ها
    ببخشید تو تاپیک تون اینجوری اومدم..
    ولی واقعا به خودم اومدم..

    برج ۲ قراره برم خواستگاری ولی از سر ترحم هست میدونم اخرش بدبخت میشم..

    بچه ها برام دعا کنید..سال تحویل هم خیلی دعا کردم.

    داغونم.

    فرستاده شده از SM-J110Hِ من با Tapatalk
    برادر کار اشتباه انجام نده وگرنه برای برطرف کردنش باید راه های اشتباه دیگه ای رو پیش ببری و مجبورا انتخاب کنی
    امضای ایشان
    فهمیدم رویاهام خوابن،آرزوها بَر آبَن

    تنها راه
    آرامش این قرص های عصابن
    عشق‌‌ بدون عمل معنایی نداره
    اعتماد بدون اثبات هیچه
    و عذرخواهی بدون اینکه تغییر کنی بی معناست...



    این قافله عمر عجب می گذرد
    دریاب دمی که با طرب می گذرد
    ساقی غم فردای حریفان چه خوری
    پیش آر پیاله را که شب می گذرد
    خیام

  15. کاربران زیر از amir1370 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  16. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31648
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    92
    تشکر شده 186 بار در 148 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط javaheri69 نمایش پست ها
    ببخشید تو تاپیک تون اینجوری اومدم..
    ولی واقعا به خودم اومدم..

    برج ۲ قراره برم خواستگاری ولی از سر ترحم هست میدونم اخرش بدبخت میشم..

    بچه ها برام دعا کنید..سال تحویل هم خیلی دعا کردم.

    داغونم.

    فرستاده شده از SM-J110Hِ من با Tapatalk
    یعنی چی از سر ترحم؟!!! اگه از سر ترحم دارین میرین جلو نرین بهتره

  17. کاربران زیر از توسکا2016 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    شماره عضویت
    31648
    نوشته ها
    436
    تشکـر
    92
    تشکر شده 186 بار در 148 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali 26 نمایش پست ها
    با سلام
    من متولد 1371 هستم و در سال 90 عقد کردم از روز اول ی سری مشکلات داشتیم گفتیم بچه دار بشیم شاید درست بشه.ولی نشد .الان خانومم بخاطر شکی که بهم کرد رفته بخونه پدرش.تقریبا 50 روزه.حق داره .ی روز ی دختر اومد تو زندگیم .بهش وابسته شدم تا حالا کسی اونقدر بهم محبت نکرده بود الانم داره میزنه خانمم برگرده ولی خیلی دوسش دارم.وضع مالیم خوبه وضع مالی خانمم عالیه ی دختر 9 ماهه دارم.زنم خیلی خوب خشکل و نجیبه ولی اخلاقمون بهم نمیخوره از اولش بحث داشتیم.حالا هم که دلم رفته.چطور بگم عاشق شدم ولی از ی طرف دلم برا دخترم میسوزه از ی طرفم دلم گیره چیکار کنم.دارم نابود میشم کارمو گذاشتم کنار کارم شده پرسه زدن تو خیابون.کمکم کنید
    سلام. مشکلاتتون با خانومتون در چه موردهایی هست؟ تا حالا مستقیم بهش گفتین که چه درخواست هایی ازشون دارین؟

  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26542
    نوشته ها
    1,281
    تشکـر
    319
    تشکر شده 773 بار در 518 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط amir1370 نمایش پست ها
    برادر کار اشتباه انجام نده وگرنه برای برطرف کردنش باید راه های اشتباه دیگه ای رو پیش ببری و مجبورا انتخاب کنی
    نزدیک ۳ ساله باهاشم..
    میشه همون جریان دل بستگی و وابستگی
    اون عاشقم شده.ولی من ن..عادت کردم بهش..

    دلم براش میسوزه.
    فقط اینو میدونم ی روزی پشیمون میشم.
    ببخش دوست عزیز تو تاپیکت من اومدم

    فرستاده شده از SM-J110Hِ من با Tapatalk

  20. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38069
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    تا حالا هزار بار بهش گفتم چجور بشو بیشتر از ی روز دووم نمیاره.بخدا خدم میدونم اخر رابطه با این خانم جدایی هست و برا ازدواج بهش فکر نمیکنم ولی ی چیز بهم یاد داد زندگی با عشق خیلی قشنگه .میدونم شاید اگر با اون یک سال زیر یک سقف زندگی کنم از خانومم هم بدتر بشه .ولی چیکار کنم 6 ساله دارم تحمل میکنم مثل ی بادکنک باد شدم دیگه دارم میترکم.

  21. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38069
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    اگر هفت سال پیش ی اشتباهی کردم امروز با تمام وجود به روم میاره.الانم بهم میگه بر نمیگردم اگرم برگردم تا اخر عمر باهات اینجوریم.تو اوج خشیم وقتی بغلش میکردم فقط ی جسم بود تا الان نمیدونستم با عشق بغل کردن چیه شاید چون خانمم تا الان اولین وآخرین خانم زندگیم بود و با اومدن این خانم فهمیدم زندگی خیلی شیرینتره.وابستگی به این خانم اذیتم نمیکنه .عشقی که بین من و خانمم نیست عذابم میده و 80 ،درصد مطمعنم خانمم درست نمیشه.و هیچوقت برای ازدواج به این خانم فکر نکردم.تنها بهم تلنگری زد که دارم فقط زندگی میکنم بدون عشق.بدون محبت.اونم خودش میدونه که برا ازدواج بهش دل نبستم .

  22. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali 26 نمایش پست ها
    اگر هفت سال پیش ی اشتباهی کردم امروز با تمام وجود به روم میاره.الانم بهم میگه بر نمیگردم اگرم برگردم تا اخر عمر باهات اینجوریم.تو اوج خشیم وقتی بغلش میکردم فقط ی جسم بود تا الان نمیدونستم با عشق بغل کردن چیه شاید چون خانمم تا الان اولین وآخرین خانم زندگیم بود و با اومدن این خانم فهمیدم زندگی خیلی شیرینتره.وابستگی به این خانم اذیتم نمیکنه .عشقی که بین من و خانمم نیست عذابم میده و 80 ،درصد مطمعنم خانمم درست نمیشه.و هیچوقت برای ازدواج به این خانم فکر نکردم.تنها بهم تلنگری زد که دارم فقط زندگی میکنم بدون عشق.بدون محبت.اونم خودش میدونه که برا ازدواج بهش دل نبستم .
    تا حالا مشاوره رفتید؟

  23. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38069
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    نه.تا حالا نرفتم .شاید یه دلیلش اینه که فکر میکنم خانمم با مشاوره
    خوب نمیشه همیشه تو تصورم اینه که ی قرص مخدری ی چیزی وابستش کنم شاید کمتر بد بیرا بگه کمتر گیر بده.شایدم فکر میکنم برم پیش مشاور مثل همه بهم میگه غلط کردی با کسی رابطه داشتی که معنی عشق بفهمی مثل بچه ادم سرت بنداز پایین زندگیت کن مثل ی مرد مسولیت پذیر بالا سر زن بچت باش.من از وقتی دنیا اومدم پدرم معتاد بود و مادرم معلم .تا قبل کنکور مادرم جورمون کشید حتی جور بابام ولی با این وجود هیچوقت از هیچ کدوم پول نخاستم بعد کنکورم مثل ی مرد کار کردم خرج خودمو خانمم دادم الانم .درسته سنم کمه ولی اونقدر توان دارم که ده تا خانوادرو با دست خالی بچرخونم .خوب میدونم مسولیت چیه چون بابام نداشت خوب میدونم مردونگی چیه .چون نا حالا هزار بار میتونستم کج برم نرفتم الانم با این خانم هیچ رابطه جنسی ندارم چون وقتی حتی بهش اس میدم حتی الان که دربارش مینویسم بغضم میترکه.من 50 روزه تنهام سه تا خونه هم دارم ماشینم دارم ولی تاحالا به خودم اجازه ندادم ی لحظه پیش هم باشیم.مثل ناموسم روش غیرت دارم .خوب میدونم کی بخاطر پول کی بخاطر شهوت میاد دورت ولی میدونم اون بخاطراین چیزا نیست.تو کتابامون مینوشتن سنخیت روحی ....یعنی ی ادم شاید تا حالا ندیده باشی ولی ازش بدت میاد چون روحتون بهم نمیخوره و برعکس .الان من روحم با این یکی هست.شاید تو خشکلی تو پاک بودن گذشته تو خانواده و غیره...به گرد خانمم نرسه ولی ی چیز داره که هفت ساله دارم از خانمم میخام نداشت الان که فکر میکنم اون روزایی که خش بودیم بخاطر این بود که من تصورم از خشی خیلی بسته بود واین خانم بهم فهموند عشق یعنی چی اگرم میگم به ازدواج فکر نمیکنم بخاطر این هست که میترسم هنوز عاشقتر بشم این دومین زن زندگیمه حتی در حد ی پیامک کوچیک.دوست دارم صبر کنم ،زمان درستش کنه ولی میترسم دوووم نیارم.یا برا برگشت خانمم دیر بشه.. میترسم برگردم به زندگی دوباره یک ماه بعد سر خونه اولم باشم.خانمم میگه مهرمو میبخشم وسایل زندگیمم برا خودت ی چک سفیدم میدمت فقط برو ولی وقتی میرم پیشش میاد توماشین باهام حرف میزنه اونم دلش میخاد برگرده ولی ی جورایی از این برگشتنای تکراری خسته شده تا کی نقش بازی کنیم.ای کاش میگفتن یک سال زیر ی سقف با هم زندگی کنید اگر نساختید بدون نگرانی از حرف مردم جدا بشید.برید دنبال ی کیس دیگه....ولی نمیشه...من 9تا کاگاه داشتم ولی الان کارم شده پرسه ولگردی چون دیگه حاظرم کل زندگیم بدم از صفر با عشق زندگیم بسازم چون فهمیدم با عشق خیلی زودتر به ده برابر اینا میرسم ولی بدون عشق فقط نفس میکشم .بعضی وقتا تو جاده با سرعت 200 تا پیچارو رد میکنم چون دیگه برام مهم نیست خیلی وقتا یادم میره غذا بخورم خطامو جواب نمیدم.منی که از دود متنفر بودم الان چنان قلیون میکشم که انگار صد ساله اینکاره هستم وتنها دلیل بودنم بچمه .....

  24. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : دیگه بریدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali 26 نمایش پست ها
    نه.تا حالا نرفتم .شاید یه دلیلش اینه که فکر میکنم خانمم با مشاوره
    خوب نمیشه همیشه تو تصورم اینه که ی قرص مخدری ی چیزی وابستش کنم شاید کمتر بد بیرا بگه کمتر گیر بده.شایدم فکر میکنم برم پیش مشاور مثل همه بهم میگه غلط کردی با کسی رابطه داشتی که معنی عشق بفهمی مثل بچه ادم سرت بنداز پایین زندگیت کن مثل ی مرد مسولیت پذیر بالا سر زن بچت باش.من از وقتی دنیا اومدم پدرم معتاد بود و مادرم معلم .تا قبل کنکور مادرم جورمون کشید حتی جور بابام ولی با این وجود هیچوقت از هیچ کدوم پول نخاستم بعد کنکورم مثل ی مرد کار کردم خرج خودمو خانمم دادم الانم .درسته سنم کمه ولی اونقدر توان دارم که ده تا خانوادرو با دست خالی بچرخونم .خوب میدونم مسولیت چیه چون بابام نداشت خوب میدونم مردونگی چیه .چون نا حالا هزار بار میتونستم کج برم نرفتم الانم با این خانم هیچ رابطه جنسی ندارم چون وقتی حتی بهش اس میدم حتی الان که دربارش مینویسم بغضم میترکه.من 50 روزه تنهام سه تا خونه هم دارم ماشینم دارم ولی تاحالا به خودم اجازه ندادم ی لحظه پیش هم باشیم.مثل ناموسم روش غیرت دارم .خوب میدونم کی بخاطر پول کی بخاطر شهوت میاد دورت ولی میدونم اون بخاطراین چیزا نیست.تو کتابامون مینوشتن سنخیت روحی ....یعنی ی ادم شاید تا حالا ندیده باشی ولی ازش بدت میاد چون روحتون بهم نمیخوره و برعکس .الان من روحم با این یکی هست.شاید تو خشکلی تو پاک بودن گذشته تو خانواده و غیره...به گرد خانمم نرسه ولی ی چیز داره که هفت ساله دارم از خانمم میخام نداشت الان که فکر میکنم اون روزایی که خش بودیم بخاطر این بود که من تصورم از خشی خیلی بسته بود واین خانم بهم فهموند عشق یعنی چی اگرم میگم به ازدواج فکر نمیکنم بخاطر این هست که میترسم هنوز عاشقتر بشم این دومین زن زندگیمه حتی در حد ی پیامک کوچیک.دوست دارم صبر کنم ،زمان درستش کنه ولی میترسم دوووم نیارم.یا برا برگشت خانمم دیر بشه.. میترسم برگردم به زندگی دوباره یک ماه بعد سر خونه اولم باشم.خانمم میگه مهرمو میبخشم وسایل زندگیمم برا خودت ی چک سفیدم میدمت فقط برو ولی وقتی میرم پیشش میاد توماشین باهام حرف میزنه اونم دلش میخاد برگرده ولی ی جورایی از این برگشتنای تکراری خسته شده تا کی نقش بازی کنیم.ای کاش میگفتن یک سال زیر ی سقف با هم زندگی کنید اگر نساختید بدون نگرانی از حرف مردم جدا بشید.برید دنبال ی کیس دیگه....ولی نمیشه...من 9تا کاگاه داشتم ولی الان کارم شده پرسه ولگردی چون دیگه حاظرم کل زندگیم بدم از صفر با عشق زندگیم بسازم چون فهمیدم با عشق خیلی زودتر به ده برابر اینا میرسم ولی بدون عشق فقط نفس میکشم .بعضی وقتا تو جاده با سرعت 200 تا پیچارو رد میکنم چون دیگه برام مهم نیست خیلی وقتا یادم میره غذا بخورم خطامو جواب نمیدم.منی که از دود متنفر بودم الان چنان قلیون میکشم که انگار صد ساله اینکاره هستم وتنها دلیل بودنم بچمه .....
    پس زندگی سخت اما درستی داشتید
    هیچ مشاوری نمیتونه و حق نداره شما رو سرزنش کنه!
    مشاور تنها کارش اینکه به شما راهنمایی و چراغ سبز و قرمز رو نشون بده دیگه خود شما هستید که تصمیم میگیرید کدوم راهو برید
    مشاور میتونه به همسرتون کمک کنه اگر خودشون بخان
    همسرتون خیلی سن کمی دارند و تحصیلاتشون هم ادامه ندادند...البته نمیدونم چقدر اهل کتاب خوندن هستن
    بخاطر خودتون هم که شده این فرصت رو فراهم کنید که مشاور برید و ببیند اصل مشکلتون کجاست
    شاید همسرتون هم گلایه هایی داشته باشه که ما ازش خبر نداشته باشیم
    زوج درمانی خیلی میتونه بهتون کمک کنه
    ارزششو داره
    مفهوم عشق خیلی گسترده تر از این حرفاست
    الان شما پدر شدید، نمیخاید که دخترتون وقتی بزرگ شد مثل شما عشقو بلد نباشه؟
    اول از همه عاشق خودتون باشید...راهتون رو پیدا کنین

  25. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38071
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    سلام داداش علی من خودم راه تو رو رفتم زن اول رو با وجود بچه طلاق دادم بچه پیش من زندگی میکنه مثل خودته تو چهار چوب زندگی با دعوای خانومم عاشق یکی دیگه شدم که از من بزرگتر بود مثل همین خانوم که گفتی منو راهنمایی میکرد که برگرد اما من وابسته ی اون شدم منم مثل تو اصلا از روی شهوت جلو نرفتم تو رو به هر کسی که می‌پرستی طلاق نده چون من مثل سگ پشیمونم که چرا طلاق دادم درسته دخترم پیش منه اما مادر خودش رو سرش نیست وقتی نگاه به صورت دخترم میکنم چهره مادرش رو می بینم اینم بگم من متولد ۱۳۷۰هستم مثل خودت زود ازدواج کردم الآنم از نظر روحی دیوانه شدم

  27. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38072
    نوشته ها
    13
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    تنهاچیزی که میتونم بهت بگم اینه
    هیچوقت مدیون دلت نشو چه خوب چه بد،چون مدیون دل شدن عذاب وجدان میاره،ولی اگه نشی،چه خوب چه بد،حداقلش دلت آرومه و این حس آرامش بهترینه دنیاست

  28. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38069
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    سلام
    درسته شرایطت مثل منه بخدا طلاق نمیدم ولی تو بگو اشوب تو دلمو چیکار کنم؟؟؟؟؟؟

  29. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    38074
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : دیگه بریدم

    احساس میکنم میخوام خودمو بکشم

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد