سلام سال نو مبارک
من واقعا دیگه بریدم خواهش میکنم کمک کنید پدر مادر سر هر چیز الکی ای میوفتن به جون هم و کل آپارتمان رو میزارن رو سرشون دیگه حتی روی نگاه کردن تو صورت همسایه ها رو ندارم
پدرم حتی سر اینکه چرا مادرم بهش نگفته خسته نباشید شروع میکنه داد و بیداد ، مادرم حتی سر یه مسئله کوچکی ک چرا مادربزرگم فلان کار رو کرده خونه رو رسما نابود میکنه
آخر دعوا هاشونم همیشه میرسن به من و خواهرم :/
یکم فروردین سر اینکه پدرم چون مریضه و چند بار بهش مادرم گفت به وسایل صبحانه دست نزنه ، اما رعایت نکرد شروع شد و کار کشید به جایی که همسایه ها پشت در جمع شدن"_"
من دیگه از دستشون بریدم دلم واقعا می خواد که از هم جدا شن اما ی دیقه با هم خوبن یه دیقه دوباره مث موش و گربه ،
من قبلا خیلی شاد و شنگول بودم اما الان .. تو سن 15 سالگی رو رگ دست سمت چپم رد خودکشیه
واقعا حالم از همه چی بهم میخوره دانش آموز ممتاز بودم ولی الان ریاضی از 20_19/5 رسیده به 7_8
اونا منم مث خودشون عصبی کردن جوری که چند روز قبل از عید به خاطر یه حرف کوچک دوستم و یه شوخی ساده انقدر عصبی شدم که پسره زیر مشت ام افتاد و 2 دیقه ای ولو بود کف کلاس
من قبلا نقاشی و نویسندگی میکردم اما حالا اونقدر عصبی و بیحالم که همشون و آتیش زدم همشونو....
انقدر تنهام که رو اوردم به گوشی اونقدر رو اوردم به گوشی که بی هیچ دلیلی سوخت . از شدت کار کشیدنم سوخت....
واقعا دیگه تحمل هیچی رو از دستشون ندارم یه راهی بزارید جلو پام که یا یه کاری کنم با هم خوب بشن یا جدا شن یا من خودمو بکشم همه روزی اول عید یا مسافرت یا دارن میگن و میخندن اما ما اینجا مث سگ و گربه و موش افتادیم ب جون هم
الانم جز خواهرم هیچ کس رو تو دنیا ندارم که اون بیچاره هم مث خود منه از دست اینا ولی بروز نمیده
من حتی حس میکنم خدا رو هم ندارم ، و گرنه این حجم از بدبختی ....
لطفا نیاید بگید که دعوا زن و شوهر طبیعه و از این حرفا کار اینا از دعوای طبیعی بیشتر شده امروز یه حرف هایی به هم زدن ک من از خجالت سرخ و سفید شدم
لطفا کمک کنید