نوشته اصلی توسط
Amir_A
تشکر از توجهتون
بنده 30 و خانمم 25 ساله هستیم.
بچه نیستم که از مسئولیت زندگی مشترک بترسم و کلا هم آدم ترسو و منفعلی نیستم ولی در این مورد دچار استرس شدیدی شدم. من توی محیط مردونه و خشن بزرگ شدم از ظرافت های زنانه هم چیز زیادی نمیدونم و خیلی از جنبه های زنانه حتی منو وحشت زده میکنه. خانمم در یک محیط خیلی صورتی زندگی کرده سختی نکشیده من از پونزده سالگی دستم تو جیب خودمه برادر کوچیکم رو هم من بزرگ کردم.
مشکلاتم با خانمم بیشتر سر حرف گوش نکردناشه. من زود عصبانی میشم (که در حال حل این مشکل از طریق روانشناس بالینی هستم) و اونم بچه بازی زیاد درمیاره.
ما حرف هم رو نمیفهمیم. جایی که من میگم نرو میره کاری که من میگم نکن میکنه. با کسی که من میگم معاشرت نکن معاشرت میکنه. و اینکه خیلی هم دروغ میگه بهم و اون صمیمیتی که ابتدای رابطه مون داشتیم رو دیگه نداره باهام.
من دلم میخواد تمام مسائل روزشو بدونم ولی اون بهم نمیگه در حالی که قبلا خودش برام تعریف میکرد. الان به زورم ازش بخوام حرف بکشم بهم جواب های چاخان و دروغ تحویل میده و فایده ای نداره.
به عنوان مثال بخوام خدمتتون عرض کنم وقتی منزل من در حال ساخت بود به همسرم میگفتم اونجا نرو چون کارگر هست و یکبار با دوستاش رفت اونجا و حتی با کارگرا عکس دسته جمعی انداخته بودن و من از طریق یکی از آشناها که عکس هارو داخل اینستا دیده بود متوجه شدم اینکارو کرده یعنی خودش نیومد اصلا بگه. بار دوم هم که گفت تنهایی رفته اونجا در حالی که سه تا گلدون بزرگ با خودش برده بود و نمیتونست تنها رفته باشه و من حدس زدم با کسی که معاشرت باهاشو قدغن کرده بودم رفته ولی آخرم نفهمیدم با کی رفته بس که دروغ گفت.
بهم شدیدا وابسته هستیم و دوری همو نمیتونیم تحمل کنیم ولی وقتی هم کنار هم هستیم مرتب دعوامون میشه سر هرچیز کوچیک و بزرگی و اون گریه میکنه منم از گریه بدتر عصبانی میشم و نمیذاره هم تو عصبانیت من ازش جدا بشم کلا توی پنج دقیقه از شرایط خیلی آروم و حتی رمانتیک میتونیم طوفان درست کنیم. مهارت ارتباط صحیح کلامی با هم نداریم.
استرس من برای بعد عروسی بیشتر از این بابت هست که به دلیل این اختلافات با هم درگیری فیزیکی پیدا کنیم.