سلام. تقربا چهار سال پیش یه اتفاق عجیلی رخ داد این بود که یه دفعه عاشق یه نفر همجنس خودم شدم یک حالت عجیبی بهم رخ داده بود انگار زندگیم عوض شده بود و خیال میکردم بهترین چیز نصیبم شده تا اینکه دیگه ندیدمش بهد چند ماه عاشق یه نفر دیگه شدم این یکی در شبکه مجازی بود خیلی سخت بود از یطرف سرزنش وجدان که میگفت خجالت بکش نمیدونم چرا وجدانم ناراحت بود از طرف دیگر سعی میکردم که ارتباط رو قطع کنم که موفق هم شدم که ارتباط با این شخص در شبکه مجازی قطع شد یجورایی خوشحال شدم بعد یه مدتی آرزوم بود دوباره پیداش کنم که نشد بعد عاشق یکی دیگه شدم این دفعه مثل دفعات قبل نبود یعنی شیرینش رفته بود یعنی دیگه بدبخت شدم مثل یه آدامسی که تلخ شده باشه بود چون اون حالت پاکی کمرنگ شده بود و تو فکرم چیزایی میومد که رضایت نداشتم خیلی سعی میکردم که اون پاکیزگی دوباره شروع بشه ولی متاسفانه نشد تا اینکه دیگه ندیدمش بعد دوباره عاشق یکی دیگه شدم اینم مثل اون یکی اذیت کننده بود یعنی میخواستم لذت عشق رو بچشم ولی نمیشد این شده بود واسم اعتیاد خیلی دوست داشتم این حالت از بین بره ولی نمیشد تا اینکه اینم تموم شد دوباره عاشق یکی دیگه شدم که باعث شد ادامه پیدا کنه تا اینکه باهم خیلی خوب بودیم بعد یه مدتی یدفعه مورد نفرت او قرار گرفتم فشار خیلی بدی بهم وارد شد وقتی هم باهاش صحبت میکردم با حالت نفرت انگیز با من صحبت میکرد این حالمو خیلی خراب کرد چند ماه اسیر بودم که چکار کنم ازاین وضعیت کوفتی درست نمیشد که نمیشد بعد احساس کردم که ایمانم سست شده دیگه همه چی خراب شد زندگیم شده بود جهنم وقتی میخواستم برم پیشش یه سلام بدم احساس میکردم در مقابلش هیچی نیستم خیلئ اذیت میشدم سعی کردم دیگه نبینمش و اگر هم دیدمش باهاش صحبت نکنم الانم وقتی چشمم بهش میخوره انگار یکی داره شکنجه ام میکنه متاسفانه به جنس مخالف هم میلی ندارم که بتونم ازدواج کنم این بی میلی به جنس مخالف خیلی برام عذاب چون غیر طبیعی هستش دلیل این بی میلی بخاطر این اتفاقات چهار سال هستش لطفا کمکم کنید که چکار کنم با تشکر