نوشته اصلی توسط
بهارر
سلا.من سال گذشته با همسرم نامزد شدیم و یک ماه هست که اومدیم خونمون. راستش روز تولدم که اولین تولد با هم بودنمون بود همسزم هدیه خیلی خیلی کوچیک بهم دادن که واقعا برام سنگین بود چون روز تولد اعضای خانوادشون میدیدم که هدیه خوب میخرن و قاعدتا انتظارم این بود من که الان همسرش هستم و سال اول ازدواجمون هست هدیه در خور تری می گیرم ازشون.البته به روی خودم نیاوردم و فکر میکردم لابد روز زن هدیه ای خاص ازشون میگیرم.روز زن رسید و کلا هدیه ای ردو بدل نشد.البته اون روز دو نفری رفتیم برای مادرشون هدیه خریدیم و بردیم ولی من اصلا بازی نبودم گویا با اینکه اولین روز زن بعد ازدواجمون بود بعد اون هم عید نوروز به همین ترتیب گذشت. در حالی تو خانواده ما سیستم طوری هست که تو سال اول ازدواج عید های مذهبی هم به هم کادو میدن یا خانواده ها هدیه میدن.خانوادم تو عید اولمون هدیه دادن من هم خودم عید دیگه به همسرم عیدی دادم و قبل از اون گفته بودم ما همچین رسمی داریم و عملی هم انجام داده بودم حتی ازش خواسته بودم در حد توانش کاری بکنه ولی به روی خودش نیاورد ولی من به این هوا که تو خانوادشون باب نیست احتمالا دلگیر نشدم ولی واقعیتش تو سه تا مناسبت اصلی واقعا برام سخت گذشت. تولد همسرم قبل از من هست و من همه سعیم رو کردم و هدیه های خوبی براش گرفتم ولی قیمتی بخوام بگم تقریبا یک دهم اون هدیه رو ازش گرفتم.خانوادم هم جدا همینطور. شاید آدم مادی به نظر بیام ولی واسم سخت و سنگینه و مشکل اینجاست که الان با اینکه از اون روزها گذشتا و من خونه خودم اومدم ولی هر وقت یادش میافتم ناراحت میشم و اوقاتم تلخ میشه و برام معضل شده این مسائل و اینکه مطرح کردنشون پیش ایشون بعد چند ماه برام سخته
البته باید بگم تو این مدت گه گاهی هدیه های کوچیک مثل کتاب ازشون گرفتم و هیچی هیچی نبوده ولی انگار ما دوتا همکلاسی یا دوست هستیم.لطفا راهنمایی کنید