صفحه 2 از 3 123
نمایش نتایج: از 51 به 100 از 150

موضوع: عشق اول

23772
  1. بالا | پست 51

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    خیلی ممنون از امروز سعی خودمو میکنم فراموشش کنم

    خواهش می کنم
    خب دیگه آنچه رو که باید پی میبردید رو فکر کنم متوجه شدید دیگه
    شما ناخواسته به کسی که نباید علاقه مند شدید و دلیل بیشترش هم رفتار خودش بوده
    الان که فهمیدی کارت درست نبوده از همین امروز فکرش و اثرشو ریخت و قیافه اش رو از توی ذهنت پرت کن
    میتونی یه قلم کاغذ برادری هر چی ازش تو ذهنته هر چی
    همه رو بنویس بعد پاره کن بریز دور، فقط مراقب باش کسی نبینه!

    بعد هم که آرامشت رو برگردوندی بشین سر درس و مشقت
    تجربه معلم سخت گیریه اول امتحان میگیره بعد بهت درس یاد میده.
    گاهی وقتا لازمه تو زندگی اونقدر بیفتی و خاکی بشی تا یاد بگیری خودت بلند شی و رو پای خودت وایسی و درست مسیرت رو بری.

    این نکته رو هم از من داشته باش، با اینکه پسری ولی هیچوقت به هیچ دختری اجازه نده روی حساسیت هات دست بذاره
    همون که اول اسمت رو با عشوه صدا میزده باید بهش تذکر میدادی که خودشو جمع کنه
    گاهی همین سکوت ها و احترام ها کار دست آدم میده و اخرشم مقصر رو تو میدونن نه رفتار زننده و زشت خودشون.

    حالا شما میگی اسم
    من هیچوقت دست نامحرم بهم نخورده بود، حالا با اینکه گاهی پسرای فامیل از روی حس خواهربرادری دست میاوردن که من باهاشون دست بدم اون هیچی
    ولی پارسال شاگردم توی کلاس میخواست منو مجبور کنه که هدیه اش رو بگیرم
    وقتی دید قبول نکردم تا میخواستم هدیه رو بذارم رو میز دستمو گرفت که اینکارو نکنم!
    با اینکه ما نامحرم بودیم و حتی نامزد هم بودیم نباید اونکارو می کرد
    اونقدر عصبی شده بودم میخواستم جیغ بزنم یا بزنم تو گوشش
    خب آدم باید احمق باشه ندونه دختر رو نباید لمس کنی همینجوری!
    بعد بهش گفتم ما نامحرمیم چرا به خودت اجازه دادی دست منو بگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    دیدم گفت واه! من از کجا بدونم تو حساسی اسکندر سلیمان که نیستم!

    حالا با بغض به خونه رسیدم، اول رفتم دستامو چند بار شستم با مایع
    خیلی حالم بد شده بود، پر بودم از احساسات بد، از خودم بدم میومد
    تا چند روز نگاه دستام میکردم حالم بد میشد!
    بعضی ها ذاتن احمق به این دنیا تشریف نحسشونو آوردن!
    دیگه شعورش قد نداد اگه من کنترل نکرده بودم شاید وضع بدتری پیش میومد.
    با اینکه می دونست خب من حجاب و اعتقادات برام ارزشه و مهمه ولی دقیقا روی اعصابم قدم میزد.

    فقط غصه میخوردم وقتی دیدم با بقیه تو اموزشگاه محترمانه حرف میزد با خودم میگفتم کاش همه بدونن چه آدمیه
    حالا رئیس هر خراب شده ای که هست.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-10-2018 در ساعت 02:05 PM

  2. بالا | پست 52

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    یه بار گفتم دیگه اسم منو نیار تا این علاقه بیشتر نشه ولی گوش نمیده بازم همونطوری صدا میزنه میگه مدرکمو از دانشگاه اصفهان گرفتم خیلی جلوی من با ناز میخنده هر چی من سو سنگین تر حرففففففففففففففففففففففف ففففففففففف میزنم اون صمیمی تر حرف میزنه ولی هنوز منو نشناخته منم بلدم اذیتش کنم تلا فیش ررا سرش در میارم من انتقام این عشقی که توی دلم گذاشت را ازش میگرم
    ویرایش توسط amirhussain : 05-10-2018 در ساعت 01:59 PM

  3. بالا | پست 53

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    یه بار گفتم دیگه اسم منو نیار تا این علاقه بیشتر نشه ولی گوش نمیده بازم همونطوری صدا میزنه میگه مدرکمو از دانشگاه اصفهان گرفتم خیلی جلوی من با ناز میخنده هر چی من سو سنگین تر حرففففففففففففففففففففففف ففففففففففف میزنم اون صمیمی تر حرف میزنه ولی هنوز منو نشناخته منم بلدم اذیتش کنم تلا فیش ررا سرش در میارم

    چه قدر زشت!!!!!!
    من موندم چرا الان شما باز با این دختر حرف میزنید؟؟؟؟؟؟؟
    با اینکه نمیخوایدش؟
    این ناز و اداها خب میبینید چه به روز زندگیتون آورده
    چرا مسیر اشتباه رو بازم جلو میرید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خوبه خودتم میگی که رفتارای خودش باعث این علاقه ی اشتباه شده

    محکم و قاطع بهش بگو عددی نیستی تو زندگیم که بهت اجازه بدم من رو به اسم کوچیک صدا بزنی و باعث بشی احساسم صدمه ببینه
    در غیر این صورت میتونی به بقیه بگی که جلوی همکاراش هم آبروش بره
    تهدیدش کن ببین واکنشش چیه
    بگو مثلا صدات رو ضبط کردم یا عکس گرفتم از این چیزا
    واقعا باید حالشو اساسی گرفت!
    هرچند که دختری که اینجور دل پسر مردم رو به درد آورده آبرو شاید براش مهم نباشه!
    من واقعا حرص دارم میخورم.
    چقدر آدم آخه پررو و وقیح.

  4. بالا | پست 54

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    این خانم از لحاظ جنسی هم رعایت نمیکنه ساپورت تنگ میپوشه و موقع نشستن مانتو را میده بالا و التش معلوم میشه و توی ایستگاه اتوبوس و توی مرکزش میکگه بیا کنار من بشین بعدش هم که دلیل خواستم چرت و پرت گفت
    ویرایش توسط amirhussain : 05-10-2018 در ساعت 02:07 PM

  5. بالا | پست 55

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    این خانم از لحاظ جنسی هم رعایت نمیکنه ساپورت تنگ میپوشه و موقع نشستن مانتو را میده بالا و التش معلوم میشه و توی ایستگاه اتوبوس و توی مرکزش میکگه بیا کنار من بشین بعدش هم که دلیل خواستم چرت و پرت گفت

    واقعا کار از تاسف هم گذشته
    وقتی دیدی اینجوریه میکنه باهات چرا بازم میرفتی پیشش؟؟؟
    رفتارهای این دختر نه فقط شما بلکه هر پسر دیگه رو ممکنه به تب و تاب بندازه
    راستش من فکر می کنم یا معرف شما دشمنتون هست یا خود این خانوم که کار به اینجا کشیده!
    وگرنه آدم چرا باید همچین کارایی بکنه؟
    شایدم واقعا بیماره سادیسم داره
    خب اون آرایش و اون ساپورت کوفتیش رو بذاره خونه بپوشه تا تو محل کارش که پسر مردم رو بدحال نکنه!

    بازم بهتون میگم اگه آرامش خودتون براتون مهمه هر چی زودتر قید این خانوم و شماره مشاوره و هر چی که ازش دارید رو بزنید و برید پی زندگیتون.
    بهتر بود همون آبان ماه متوجه میشدید و دیگه نمیرفتید ازش مشاوره بگیرید
    من واقعا موندم این خانوم با این وضع و برخورد توسنته مشاور درسی خوبی هم براتون باشه یا نه؟!
    حیف احساسات شماست که خرج همچین آدمی بشه!

  6. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 56

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط zeinab7 نمایش پست ها
    سلام یلدای عزیز... ممنون فکر نمیکردم کسی منو یادش مونده باشه

    خواهش می کنم عزیزم

  8. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 57

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط zeinab7 نمایش پست ها
    برام جالب بود خوندن این مدل خاطرات نه بخاطر عاشق شدن ها بلکه سن عاشق شدن ها برام خیلی خیلی جالب بود... من هرگز فکر نمیکردم توی این سن کسی عاشق بشه... خودم تجربه نداشتم و راستش از کسی نشنیده بودم
    دونستن هرموردی به نوعی قشنگی و منفعت خودش رو داره
    راستش یلداجان لطف خداوند شامل حالم شده و یه فرزند پسر دلبند بهمون عطا کرده بخاطر همین مدتی نبودم

    با تولد پسرعزیزتر از جانم زیباترین عشق رو تجربه کردم و عاشق شدم یلدای عزیز

    درسته عزیزم
    من گاهی برای خودمم سواله چرا اینقدر زود عاشق شدم!
    در مورد پسرا هم فکر می کردم حداقل از 15 سالگی به بعد عاشق میشن!
    خداروشکر
    قدم نو رسیده مبارک

    واقعا بچه ها خیلی عزیزن و دوس داشتنی
    من از وقتی بچه ی برادرم به دنیا اومده خیلی حس خوبی دارم و محبت زیادی دارم بهش
    جالب اینجاس وقتی منو میبینه میخنده
    چند روز پیش هم خونه مون بودن ما دو تا خونه تنها بودیم
    حالا وروجوک حسابی خرابکاری کرده بود، بر خلاف تصورم چندشم نشد که هیچ رفتم قشنگ گرفتم تو بغلم تو حموم تمیزش کردم
    دیدم یقه ی لباسم رو محکم گرفته بود، فکر کنم طفلی ترسید بندازمش کف حموم!
    دیگه از اون موقع بیشتر عاشقش شدم!
    فکر کنم در آینده بچه ای داشته باشم همون شب اول قورتش بدم!

  10. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 58

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    سلام وقتی بهش گفتم چرا میگی بیا کنار من بشین میگه چون اشنا هستی و با همه ی اون کارهاش دلمو دزدیده من ساده احساساتی خیلی راحت جذبش شدم ای کاش اصلا نمیدیدمش مجبورم تا کنکور برم پیشش تا ارامش داشته باشم و به هم نریزم اما قسم خوردم اجازه ندم هیچ دختری دست روی حساسیت هام بزاره متاسفم ولی اون شده بود یه قدیس توی ذهن من اما با حرف های شما فهمیدم اون جزو شیاطینه کسی که میخواسته با ضربه به من نابودم کنه اما من اینقدر دلم مهربونه که هنوز نمیتونه باور کنه تموم این کار هاش برای این بوده که بهم ضربه بزنه این دلم بار اولشه عاشق شده ولی فقط از روی احساس نه عقل متاسفم برای جامعه ما که همچین مشاور هایی داره

  12. بالا | پست 59

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2016
    شماره عضویت
    31916
    نوشته ها
    1,553
    تشکـر
    2,376
    تشکر شده 1,676 بار در 966 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    سلام وقتی بهش گفتم چرا میگی بیا کنار من بشین میگه چون اشنا هستی و با همه ی اون کارهاش دلمو دزدیده من ساده احساساتی خیلی راحت جذبش شدم ای کاش اصلا نمیدیدمش مجبورم تا کنکور برم پیشش تا ارامش داشته باشم و به هم نریزم اما قسم خوردم اجازه ندم هیچ دختری دست روی حساسیت هام بزاره متاسفم ولی اون شده بود یه قدیس توی ذهن من اما با حرف های شما فهمیدم اون جزو شیاطینه کسی که میخواسته با ضربه به من نابودم کنه اما من اینقدر دلم مهربونه که هنوز نمیتونه باور کنه تموم این کار هاش برای این بوده که بهم ضربه بزنه این دلم بار اولشه عاشق شده ولی فقط از روی احساس نه عقل متاسفم برای جامعه ما که همچین مشاور هایی داره
    سلام
    خوب این خانم مشاور خودش خلاهای عاطفی روحی داشته که دیده با شما تا حدی این حس تنهاییش برطرف میشود اصلا هم قصد ازدواج نداشته است چون یک خانم به این سن و مشاور خودش بهتر از همه میداند که شما گزینه مناسبی برای او نخواهید بود فقط به خاطر حس آرامش با شما بودن و احساسات صادقانه شما به او خواسته این مدت با شما باشد.
    شما فقط یک مسکن بودید.

  13. کاربران زیر از سعید62 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 60

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    سلام وقتی بهش گفتم چرا میگی بیا کنار من بشین میگه چون اشنا هستی و با همه ی اون کارهاش دلمو دزدیده من ساده احساساتی خیلی راحت جذبش شدم ای کاش اصلا نمیدیدمش مجبورم تا کنکور برم پیشش تا ارامش داشته باشم و به هم نریزم اما قسم خوردم اجازه ندم هیچ دختری دست روی حساسیت هام بزاره متاسفم ولی اون شده بود یه قدیس توی ذهن من اما با حرف های شما فهمیدم اون جزو شیاطینه کسی که میخواسته با ضربه به من نابودم کنه اما من اینقدر دلم مهربونه که هنوز نمیتونه باور کنه تموم این کار هاش برای این بوده که بهم ضربه بزنه این دلم بار اولشه عاشق شده ولی فقط از روی احساس نه عقل متاسفم برای جامعه ما که همچین مشاور هایی داره

    سلام
    حالتون بهتر شده؟
    هر بار که از این خانوم حرف میزنین من بیشتر متاسف میشم
    برای خودش، برای جامعه ای که ایشون مشاوره به بچه ها میده
    من قبلنم گفتم یا واقعا کسی پشت این قضیه بوده که شما رو اینجوری کنه
    یا این خانوم واقعا خلع هایی داشته که شما رو کیس مناسبی برای رسیدن بهشون دونسته
    این برخوردهارو کرده
    حالا فکر نکرده کارش چه آسیب هایی رو برای شما به دنبال داشته
    وگرنه قطعا دیگه اینقدر کم دان نبوده که ببینه شما کیس مناسبی برای ازدواجش نیستین
    حالا خداروشکر کنین از این بابت

    میتونم بپرسم چرا مجبورین تا کنکور برین پیشش؟

  15. بالا | پست 61

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    چون خیلی وابسته هستم و دوسش دارم و فعلا وقت جدا شدن نیست و همونطور که میدونید جداشدن نیاز به زمان داره و من به خاطر کنکور زمان ندارم میترسم همه دخترا از این احساسات صادقانه من سو استفاده کنند و دیگه وقتی توی خیابون راه میرم به صورت هیچ دختری نگاه نمیکنم فعلا ترجیح میدم تا یه مدتی خودمو مشغول درس هام کنم تا دوباره هوس کنم عاشق بشم فقط تا اون موقع سعی میکنم با خودم کنار بیام ولی بیشتر فکر میکنم خلا عاطفی داشته چون اون هفته که اخرین جلسه قبل از امتحانات بود گفتم خانوم من تا بعد از امتحاناتم نمیام بعد با یه حسرتی گفت یعنی تا یه ماه دیگه نمیای ؟ منم گفتم نه و بعد اون چهره خندون و مهربونش تبدیل به یه صورت غمگین شد و فهمیدم که اونم دوستم داره و وابستس ولی غرورش اجازه نمیده ابراز کنه روز پنج شنبه بود بیست اردیبهشت ۹۷
    ویرایش توسط amirhussain : 05-13-2018 در ساعت 12:59 PM

  16. بالا | پست 62

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    چون خیلی وابسته هستم و دوسش دارم و فعلا وقت جدا شدن نیست و همونطور که میدونید جداشدن نیاز به زمان داره و من به خاطر کنکور زمان ندارم میترسم همه دخترا از این احساسات صادقانه من سو استفاده کنند و دیگه وقتی توی خیابون راه میرم به صورت هیچ دختری نگاه نمیکنم فعلا ترجیح میدم تا یه مدتی خودمو مشغول درس هام کنم تا دوباره هوس کنم عاشق بشم فقط تا اون موقع سعی میکنم با خودم کنار بیام ولی بیشتر فکر میکنم خلا عاطفی داشته چون اون هفته که اخرین جلسه قبل از امتحانات بود گفتم خانوم من تا بعد از امتحاناتم نمیام بعد با یه حسرتی گفت یعنی تا یه ماه دیگه نمیای ؟ منم گفتم نه و بعد اون چهره خندون و مهربونش تبدیل به یه صورت غمگین شد و فهمیدم که اونم دوستم داره و وابستس ولی غرورش اجازه نمیده ابراز کنه روز پنج شنبه بود بیست اردیبهشت ۹۷
    حرفاتون تا حدودی درسته
    قبول دارم که کار زیاد آسونی نیست
    اما الان شما هستین که بیشتر از همه از خودتون و روحیاتتون شناخت دارین

    در حال حاضر شما حال روحیتون با رفتن و دیدن این خانوم بهتر میشه یا بدتر؟
    ایشون همچنان رفتارها و برخوردهای قبلشون رو با شما ادامه میدن؟
    روال درس خوندنتون چطوره؟

    همونطور که خودتونم گفتید
    ظاهرا ایشون هم درگیر این رابطه ی احساسی شدن
    از طرفی هم شما کیس مناسب ازدواجشون نیستین
    و ظاهرا دوری از شما برای ایشونم آسون نیست
    ولی شما همه ی گزینه هارو بررسی کنید
    هر کدوم که صرفا به نفع خودتون هست رو انتخاب کنید.
    گاهی وقتا باید دلسوزی رو بذاری کنار و فقط به فکر خودت باشی وگرنه باختی!

  17. بالا | پست 63

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    سلام هر وقت ببینمش خیلی خوشحال میشم و فعلا برای امتحانات میخونم و بعضی وقت ها که دلم براش تنگ میشه گریه میکنم

  18. بالا | پست 64

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    سلام هر وقت ببینمش خیلی خوشحال میشم و فعلا برای امتحانات میخونم و بعضی وقت ها که دلم براش تنگ میشه گریه میکنم
    ای بابا
    پسر هم اینقدر احساسی!
    البته حق دارید، شرایطتتون فرق میکنه

    ببینین اگه دیدنش واقعا بهتون آسیب نمی رسونه تو کوتاه مدت
    تا کنکور رو صبر کنید
    ولی اجازه ندید مثل قبل باهاتون برخورد کنه
    البته این نظر منه!
    بگید که مایل به رابطه ی عاطفی و غیر رسمی نیستید اصلا
    و رابطه رو در یه چهارچوب رسمی مدیریت کنید
    ایشون مشاورن و شما هم مراجعه گر!
    غیر از اینه؟

    سعی کنید محکم و قوی کنید خودتون رو.

  19. بالا | پست 65


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    سلام هر وقت ببینمش خیلی خوشحال میشم و فعلا برای امتحانات میخونم و بعضی وقت ها که دلم براش تنگ میشه گریه میکنم
    خب شما نباید عاشق اون میشدین حالا هرچقدم آرایش ناجور داشت.

    برا عاشق شدن اول محدوده سنی رو در نظر بگیرید بعد ببینید اگه منطقی بود عاشق بشید.

  20. 2 کاربران زیر از Experience بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  21. بالا | پست 66

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    خب شما نباید عاشق اون میشدین حالا هرچقدم آرایش ناجور داشت.

    برا عاشق شدن اول محدوده سنی رو در نظر بگیرید بعد ببینید اگه منطقی بود عاشق بشید.

    حرفاتون درسته
    ولی گاهی وقتا اصلا آسون نیست حریف احساست بشی
    به قول شاعر
    ز دست دیده و دل هر دو فریاد
    که هر چه دیده بیند دل کند یاد

  22. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  23. بالا | پست 67

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    28420
    نوشته ها
    156
    تشکـر
    412
    تشکر شده 104 بار در 78 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    حرفاتون درسته
    ولی گاهی وقتا اصلا آسون نیست حریف احساست بشی
    به قول شاعر
    ز دست دیده و دل هر دو فریاد
    که هر چه دیده بیند دل کند یاد
    "اصلا آسون نیس" پس باید زیاد تلاش کرد... تلاش زیاد آسایش و آرامش روح و روان میاره و انقدر فرد به زحمت نمی افته

    قدرت فکر رو دست کم نگیریم فکر خیلی قوی هست وقتی به این فکر کنیم که این فرد به درد من نمیخوره بدون شک همه چی تموم میشه
    امضای ایشان


  24. بالا | پست 68

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط zeinab7 نمایش پست ها
    "اصلا آسون نیس" پس باید زیاد تلاش کرد... تلاش زیاد آسایش و آرامش روح و روان میاره و انقدر فرد به زحمت نمی افته

    قدرت فکر رو دست کم نگیریم فکر خیلی قوی هست وقتی به این فکر کنیم که این فرد به درد من نمیخوره بدون شک همه چی تموم میشه

    موافقم
    ولی خب میدونید یه مقطع زمانی آدم خام هست و احساسات ممکنه بهش غلبه کنه
    من چند سال قبل با اینکه می دونستم بچه هستم!
    با اینکه می دونستم نباید و نمیخوام به پسری علاقه مند بشم
    با اینکه اصلا از ازدواج خیلی کم می دونستم و سن ازدواجمم نبود
    ولی یه نیرویی ناخودآگاه من رو به سمت پسردایی ام میکشید
    هزاران بار خودم رو سرزنش می کردم
    خیلی وقت ها این علاقه رو باعث افت شخصیتم می دونستم
    واقعا نمی دونم چی شده بود
    اما اینو می دونم تو هر جمعی که اون پسر بود من فقط چشمام اونو میدید

    با اینکه اون هیچوقت نفهمید ولی دوست داشتم گاهی فقط بهش زل بزنم یا باهاش راجب هر چیزی حرف بزنم حتی بحث درسی و آب و هوا!
    آرامشی رو ازش می گرفتم که هیچ مدلش رو تا قبل اون تجربه نکرده بودم!

    البته دخترها خب از بچگی از مرد رویاهاشون یه سری تصویرهای ذهنی برای خودشون میسازن
    خیلی وقت ها به این نتیجه رسیدم تقریبا تمام اون چیزهایی که من از مرد رویاهای زندگی ام انتظار داشتم رو
    توی وجود و شخصیت اون میدیدم
    چون همیشه کلی پسر اطرافم بود و من رابطه ام باهاشون خیلی عادی و معمولی بود.
    اما با اون برای من با همه شون فرق می کرد
    احساس می کردم تو دنیا مانندی براش نیست!
    تا اینکه بعدها بزرگتر که میشدم و چیزهایی از زندگی رو یاد می گرفتم
    دیگه کم کم عقلم قد کشید و تونستم به احساسم غلبه کنم!

    هرچند فقط خدا شاهد ماجرا بود
    و دید که من چقدر گاهی بهم سخت میگذشت
    خیلی سخته برای یه آدم کسیو دوست داشته باشه
    و نتونه بهش بگه یعنی نشه
    و بدتر از اون نتونی دردت رو به هیچ کس بگی
    اونوقت میشی تنهای تنها..!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-13-2018 در ساعت 08:10 PM

  25. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  26. بالا | پست 69


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    حرفاتون درسته
    ولی گاهی وقتا اصلا آسون نیست حریف احساست بشی
    به قول شاعر
    ز دست دیده و دل هر دو فریاد
    که هر چه دیده بیند دل کند یاد
    من وقتی قبول میکنم آسون نیست که شخص مورد نظر در محدوده سنی منطقی باشه

  27. بالا | پست 70


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    موافقم
    ولی خب میدونید یه مقطع زمانی آدم خام هست و احساسات ممکنه بعش غلبه کنه
    من چند سال قبل با اینکه می دونستم بچه هستم!
    با اینکه می دونستم نباید و نمیخوام به پسری علاقه مند بشم
    با اینکه اصلا از ازدواج خیلی کم می دونستم و سن ازدواجمم نبود
    ولی یه نیرویی ناخودآگاه من رو به سمت پسردایی ام میکشید
    هزاران بار خودم رو سرزنش می کردم
    خیلی وقت ها این علاقه رو باعث افت شخصیتم می دونستم
    واقعا نمی دونم چی شده بود
    اما اینو می دونم تو هر جمعی که اون پسر بود من فقط چشمام اونو میدید

    با اینکه اون هیچوقت نفهمید ولی دوست داشتم گاهی فقط بهش زل بزنم یا باهاش راجب هر چیزی حرف بزنم حتی بحث درسی و آب و هوا!
    آرامشی رو ازش می گرفتم که هیچ مدلش رو تا قبل اون تجربه نکرده بودم!

    البته دخترها خب از بچگی از مرد رویاهاشون یه سری تصویرهای ذهنی برای خودشون میسازن
    خیلی وقت ها به این نتیجه رسیدم تقریبا تمام اون چیزهایی که من از مرد رویاهای زندگی ام انتظار داشتم رو
    توی وجود و شخصیت اون میدیدم
    چون همیشه کلی پسر اطرافم بود و من رابطه ام باهاشون خیلی عادی و معمولی بود.
    اما با اون برای من با همه شون فرق می کرد
    احساس می کردم تو دنیا مانندی براش نیست!
    تا اینکه بعدها بزرگتر که میشدم و چیزهایی از زندگی رو یاد می گرفتم
    دیگه کم کم عقلم قد کشید و تونستم به احساسم غلبه کنم!
    فاصله سنیتون با پسرداییتون چقدره؟

  28. بالا | پست 71

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    من وقتی قبول میکنم آسون نیست که شخص مورد نظر در محدوده سنی منطقی باشه

    درسته
    موفقم.

  29. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 72

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    فاصله سنیتون با پسرداییتون چقدره؟
    هر دو متولد 69
    اون 23 اردیبهشت
    من یک دی

    همیشه تولدهاش رو میرفتم
    گاهی از اینکه اون همه حجم احساسات و فشار روی من بود و تو اون شلوغی ها
    هیچ کسی نمیدونست واقعا عذاب میکشیدم.
    من اون موقع ها همیشه دوست داشتم درس هام رو 20 بگیرم وبرای رسیدن بهشون همیشه تلاشمو می کردم
    و خب نتیجه می گرفتم
    ولی اون نه درس بود که به دستش بیارم و نه نمره.

  31. کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  32. بالا | پست 73

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    امروز تولدشه
    ولی من نمی تونم بهش پیام بدم تبریک بگم
    البته فقط به عنوان پسر دایی نه اون عشق قدیمی!
    دوسال پیش دقیقا تو این روز عقد کرد
    ولی به علت مشکلاتی که با خونواده ی همسرش و همسرش پیش اومد
    هنوز عروسی نگرفتن!

  33. بالا | پست 74


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    هر دو متولد 69
    اون 23 اردیبهشت
    من یک دی

    همیشه تولدهاش رو میرفتم
    گاهی از اینکه اون همه حجم احساسات و فشار روی من بود و تو اون شلوغی ها
    هیچ کسی نمیدونست واقعا عذاب میکشیدم.
    من اون موقع ها همیشه دوست داشتم درس هام رو 20 بگیرم وبرای رسیدن بهشون همیشه تلاشمو می کردم
    و خب نتیجه می گرفتم
    ولی اون نه درس بود که به دستش بیارم و نه نمره.
    خب شما همسن بودین هی تعجبی نداره

  34. بالا | پست 75

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    خب شما همسن بودین هی تعجبی نداره
    درسته
    خب چند تا پسر دیگه هم تو فامیل هستن که هم سن هستیم
    ولی من اصلا عاشقشون نشدم
    اما این پسر تماما فکر و ذهنمو مشغول کرده بود.
    اوایل خیلی گیج بودم
    فکر کردم مریض شدم!

    بسوزه پدر عاشقی
    بسوزههههههه واقعا که مارو سوزوند!

  35. بالا | پست 76


    عنوان کاربر
    مشاورکو یار
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27944
    نوشته ها
    4,023
    تشکـر
    3,916
    تشکر شده 2,513 بار در 1,691 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط یلدا 25 نمایش پست ها
    درسته
    خب چند تا پسر دیگه هم تو فامیل هستن که هم سن هستیم
    ولی من اصلا عاشقشون نشدم
    اما این پسر تماما فکر و ذهنمو مشغول کرده بود.
    اوایل خیلی گیج بودم
    فکر کردم مریض شدم!
    خب آدم عاشق یه نفر میشه نه همه همسنا

    من خودم کلی دختر عمه دارم اما فقط عاشق یکیشون بودم
    ویرایش توسط Experience : 05-13-2018 در ساعت 08:37 PM

  36. بالا | پست 77

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : عشق اول

    سلام دوستان عزیز

    عاشق شدن ن سن و سال میشناسه،ن چهره،ن قومیت،ن زبان و ن منطق.

    بعضی از دوستان میگن من حواسم هست و نمیذارم بیخودی عاشق کسی بشم یا میگن تا زمانی ک شخص مناسب رو پیدا نکنم عاشقش نمیشم.

    جهت اطلاع باید عرض کنم عشق ن از ما سوال میپرسه،ن نظرمون رو جویا میشه،ن در میزنه،ن خبر میکنه.

    در مواقعی ک شخصی درگیر همچین رابطه عاطفی میشه (و ب خصوص در مواردی ک طرف شکست عشقی خورده) بیشتر نیاز ب کسی داره ک حرفاشو گوش کنه،باهاش ابراز همدردی کنه و ب نوعی سنگ صبورش باشه و کمکش کنه تا بتونه این غم شیرین رو تحمل کنه...
    توجه داشته باشید از نصیحت کردن بیجا و بیان حرف های کلیشه ای هیچ تأثیری در کاستن آلام شخص عاشق نداره و بشدت حوصله اون رو سر میبره.
    فرد عاشق ب هیچ عنوان منطق نمی پذیرد و تنها چیزی ک میتواند مرهمی بر درد او باشد گذر زمان است.فقط گذر زمان میتونه روح انسان عاشق رو التیام بده.
    ب نظر من برای عاشق سنگ صبور باشد تا بتونه راحت تر بتونه غم فراق یار رو تحمل کنه.

    این نظر من بود.اگر پرگویی کردم عذرخواهی میکنم.

  37. کاربران زیر از Sorena. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  38. بالا | پست 78

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2017
    شماره عضویت
    37437
    نوشته ها
    269
    تشکـر
    127
    تشکر شده 158 بار در 116 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : عشق اول

    دوست عزیز... قبلا که من و دوستان عرض کردیم که این رفتار فقط به خاطر تغییرات هورمونی هست ... فقط میگم سعی کن از این فضا دور بشی تا خودت رو تو چاه نندازی... اگه تو چاه بندازی تقریبا تو کل عمرت تاثیر منفی میذاره چون از مهم ترین سالای زندگیته. حالا خوددانی اگه به سرگرمیش میارزه ادامه بده ولی پیشنهادم اینه تایپیکای این سایت رو یه نگاه بندازی معیارا بیاد دستت.
    امضای ایشان
    Neurosurgeon Sajad

  39. کاربران زیر از ss75 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  40. بالا | پست 79

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط تجربه نمایش پست ها
    خب آدم عاشق یه نفر میشه نه همه همسنا

    من خودم کلی دختر عمه دارم اما فقط عاشق یکیشون بودم

    درسته
    منظورم این بود که من تا قبل اون ماجرا
    پسرهای زیادی همیشه اطرافم بودن
    تو مهمونی ها، بیرون، خیابون و جاهای دیگه
    اما اون حس رو به هیچکدومشون نداشتم تا قبل از اون

    یادمه وقتی دانشجو بودم روز سیزده به در با دایی ها و خاله ها و اقوام رفته بودیم بیرون
    بعد اول صبحی من یه جا نشسته بودم
    یهویی شیطنت پسرها گل کرد و یه ترقه انداختن نزدیک من!
    منم تو خیالات خودم سیر می کردم! یهویی ترسیدم
    بعد عصبانی شدم، گفتم این کوهستان بزرگ رو ازتون مگه گرفتن میاین اینجا از این کارا میکنین!؟
    داداش های خودم و پسرخاله هام بودن

    بعد پسر دایی ام که اون ور تر نشسته بود
    وقتی اوضاع رو دید از من حمایت کرد
    گفت برید دورتر خب اینجا جاش نیست
    وقتی دیدم از من حمایت می کرد انگاری اون لحظه همه ی دنیا رو به من دادن
    عصبانیت که یادم رفت هیچ
    دلم میخواست برم بغلش کنم!!!!!!
    بعد یادم افتاد که ما نامحرمیم و خب نمیشه!
    یا اینکه تو بازی های گروهی من همیشه دوست داشتم تو تیمی که اون هست منم بیفتم!

    عشق و عاشقی هم با سختی هایی که ممکنه داشته باشه
    واقعا گاهی خیلی شیرینه!

  41. بالا | پست 80

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    سلام یلدا خانوم من خیلی احساساتی هستم وقتی بچه کوچولو میبینم دلم میخواد بخندونمش و همیشه تو روی بچه های کوچیک میخندم وقتی غمگین باشم هیچی نمیگم و از صورتم مشخصه مثل داییم هستم دقیقا اون مشاور خیلی مهربون بود و بیشتر از زیباییش جذب مهربونیش شدم من خیلی احساساتی هستم ولی دلم نمیخواد هیچ دختری این موضوع را بدونه چون میدونم سو استفاده میکنه ولی بار اولمه همه توجه و احساساتم برای دختر خرج شده دست خودم نیست من اصلا دعوا کردن را دوست ندارم و همیشه میخندم و خیلی کم ناراحت میشم ولی دوری از این خانم مرز ناراحتی منو تا گریه برد مخصوصا از وقتی گفت میخواد به امریکا بره ولی تا حالا فکر نکرده بودم که به خاطر کار های اون عاشق شدم
    ویرایش توسط amirhussain : 05-14-2018 در ساعت 12:57 PM

  42. بالا | پست 81

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    سلام یلدا خانوم من خیلی احساساتی هستم وقتی بچه کوچولو میبینم دلم میخواد بخندونمش و همیشه تو روی بچه های کوچیک میخندم وقتی غمگین باشم هیچی نمیگم و از صورتم مشخصه مثل داییم هستم دقیقا اون مشاور خیلی مهربون بود و بیشتر از زیباییش جذب مهربونیش شدم من خیلی احساساتی هستم ولی دلم نمیخواد هیچ دختری این موضوع را بدونه چون میدونم سو استفاده میکنه ولی بار اولمه همه توجه و احساساتم برای دختر خرج شده دست خودم نیست من اصلا دعوا کردن را دوست ندارم و همیشه میخندم و خیلی کم ناراحت میشم ولی دوری از این خانم مرز ناراحتی منو تا گریه برد مخصوصا از وقتی گفت میخواد به امریکا بره ولی تا حالا فکر نکرده بودم که به خاطر کار های اون عاشق شدم

    تا حدود زیادی درکتون می کنم
    چون خودم هم از این دسته آدم ها هستم!
    میدونین آدم های احساسی تر شاید زندگی رو زیباتر و راحت تر میبینن
    ولی گاهی به خاطر همین احساسات زیادی و لطیف آسیب هایی میبینن

    سعی کنین احساساتتون رو بهتر و قوی تر مدیریت کنین
    و تو هر جمع و برای هر کسی این رو بروز ندید که سوع استفاده ای هم نشه.

  43. بالا | پست 82

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    ولی باید بگم اصلا به قیافه من نمیاد اینقدر احساساتی باشم من در بروز احساسات مشکل دارم و به خانم مشاور هم روی کاغذ ابراز علاقه کردم نه مستقیم
    ویرایش توسط amirhussain : 05-14-2018 در ساعت 01:18 PM

  44. بالا | پست 83

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    ولی باید بگم اصلا به قیافه من نمیاد اینقدر احساساتی باشم من در بروز احساسات مشکل دارم و به خانم مشاور هم روی کاغذ ابراز علاقه کردم نه مستقیم

    متوجه ام
    بعضی ها اینجوری هستن دیگه.

  45. بالا | پست 84

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    به نظر من زیباترین لحظه های زندگی وقتی هستند که به یه بچه محبتی میشه وقتی یه پدر با بچش بازی میکنه وقتی به یه پیره زن یا پیره مرد کمکی میشه وقتی دوباره بعد از چند سال دوستت را میبینی و ..... یلدا خانم راهی نیست که مشکلم در ابراز احساساتم حل بشه

  46. بالا | پست 85

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    به نظر من زیباترین لحظه های زندگی وقتی هستند که به یه بچه محبتی میشه وقتی یه پدر با بچش بازی میکنه وقتی به یه پیره زن یا پیره مرد کمکی میشه وقتی دوباره بعد از چند سال دوستت را میبینی و ..... یلدا خانم راهی نیست که مشکلم در ابراز احساساتم حل بشه

    تو این مورد باهاتون موافقم
    شاید به این آدم ها بگن مهربون، مهرطلب
    خلاصه هر چی که هست به نظر من هم زیباترین لحظه ها
    اینایی هستن که آدم ها به هم مهربون باشن
    دوست ها، خواهربرادرها، زن و وشوهرا

    اینکه یاد بگیریم دل نشکنیم و حرمت هم رو بگیریم
    اینکه گاهی وقتا از بین سکوتی که داره خفه مون میکنه حرفی که سال هاست توی دلمونه رو به زبون بیاریم
    بدون خجالت بدون فکر به قضاوت دیگران، بدون هیچ دغدغه ای..!

    خب ببینین راستش تو این مورد هم من خودم زمانی مشکل داشتم!
    اما یه مدت روی خودم کار کردم
    حالا نه صرفا تو عشق و عاشقی توی تمام ارتباطاتم
    اون کتابی رو که خدمتتون گفتم بهتون میتونه کمک کنه که مدیریت درستی روی احساساتتون داشته باشید
    مطالعه کنید و تلاش کنید که جاهایی که باید و لازم هست حرف دلتونو بزنید و احساستون رو بروز بدید


    بعضی وقت ها باید آدم مهارت هاش رو همه جانبه قوی کنه که به مشکل برنخوره
    تا اینکه اساسی پی این موضوع رو گرفتم و مطالعه کردم و توی خودم کنجکاش کردم و به خاطرش با مشاور حرف زدم
    وقتی بهم گفتم حتی مادرت هم ازت خواست بری بیرون ولی کار خودت مهم تر بود قاطع بگو نه!
    اون موقع دیدم گاهی چقدر دیگه از خودم به خاطر بقیه گذشتم...

    حالا نمی دونم دقیقا مشکل شما توی ابراز احساسات همین ماجرای خانوم مشاور هستش؟
    اینکه گفتید نتونستید مستقیم بهش بگید دوسش دارید؟
    یا توی روابط دیگه تون هم نه گفتن و براز احساسات براتون سخت هستش؟
    من به شخصه وقتی ببینم پدرمادرم به هم مهربونن و حرمت هم رو میگیرن واقعا انگاری بهترین لحظه ی عمرم همون موقع است!
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-15-2018 در ساعت 01:22 PM

  47. بالا | پست 86

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    میتونم نه بگم ولی بیشتر در ابراز علاقه مشکل دارم

  48. بالا | پست 87

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    من قبلا توی نه گفتن مشکل داشتم
    یعنی حتی برادرم میگفت فلان کارو برام انجام بده ، با اینکه سرم شلوغ بود و اولویت رو باید میدادم کارای خودم
    قبول میکردم
    بعد گاهی به مشکل برمیخوردم، میگفتم شاید من زیادی مهربونم چرا هیچوقت به درخواست کمک بقیه نه نمیگم!؟
    یعنی فکرش رو بکنید من آدمی هستم که دوست دارم با همه ی آدم های اطرافم و فامیل ارتباط داشته باشم
    چه یه بچه ی یه ماهه باشه چه یه پیرمرد پیرزن 90 ساله!
    حالا گاهی وقت ها من با بچه ها وقت میگذرونم و واقعا از بودن باهاشون لذت میبرم
    و گاهی حتی توی خونه عین بچگی هام گرگم به هوا باهاشون بازی میکنم!!
    دیگه چند تاشون همیشه میگن من خیلی ادم مهربونی هستم
    ولی دیگه درست نیست هر چی بخوان و بگن من قبول کنم!
    با اینکه اگه تا حالا ازدواج می کردم و بچه ای داشتم هم سن همین بچه ها بود
    ولی گاهی دیگه خارج از وقتی که براشون در نظر میگیرم که باهاشون باشم
    فکر میکنن هر چی بگن من قبول میکنم
    مثلا بعد بازی دارم کار خودمو انجام میدن با کلی اصرار و جیغ داد میان میگن باید بای باهامون بازی کنی!
    منم با مهربونی خب متقاعدشون می کنم
    حالا یکیشون بود من خونه شون بودم چند روز،
    بعد من به خواب بعدازظهر عادت دارم و باید یه چرتی بزنم هر جا باشم
    بعد این پسر بچه خودش تا 12 ظهر میخوابید بعد ساعت یک و دو که وقت خواب من بود
    میومد میگفت نباید چشاتو ببندی و بخوابی، باید بیای با من بازی کنی!
    ولی دیگه من با مهربونی قانع میکردم یه بچه ی سه ساله رو!
    این ها شاید خنده دار باشه ولی خب به نظرم در جای خودش اهمیت داره.

  49. بالا | پست 88

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    میتونم نه بگم ولی بیشتر در ابراز علاقه مشکل دارم
    مثلا میتونید به خواهر یا برادرتون یا پدر مادرتون ابراز علاقه کنید؟
    بهشون میگید دوسشون دارین؟

    اگه منظورتون از ابراز علاقه این خانوم هست
    من تا حدودی بهتون حق میدم، چرا!؟
    چون شما الان تازه اول سن جوونی تون هستش و تازه دارین یاد میگیرن به کسی علاقه مند بشین!
    و چون به خاطر شرایط شما و این خانوم خب نمیشه ازدواج کنین،
    طبیعیه که زیاد راحت نباشین و انتظار داشته باشین تو چشماش نگاه کنین و بگید دوسش دارین!

    شاید بگین ایشون تو این مورد قوی تر عمل میکنن
    خب ایشون مشاور هستن و کتاب های زیادی راجب این موارد مطالعه کردن
    شما هم میتونید راحت روی خودتون کار کنید
    فن بیانتون رو قوی کنید
    اعتماد به نفس بالایی داشته باشید
    دیگه یه مدت از این قضیه بگذره و نفر دومی بیاد توی حیطه ی احساسی شما
    به نظرم خیلی راحت تر عمل میکنید و این هایی رو که الان یاد گرفتید اونجا به کارتون میاد!
    خب کاری که اشتباهات به ما یاد میدن ، همین تجربه ای هست که ازشون یاد میگیریم.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-15-2018 در ساعت 02:29 PM

  50. بالا | پست 89

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    الان حالم خیلی بهتر شده به خاطر حرف های شما ازتون ممنونم کاش یه خواهر بزرگتر مثل شما داشتم و میتونستم باهاش درد و دل کنم خود خانم مشاور هم میگفت من مثل خواهرتم و نباید عاشق من میشدی ولی نمیدونم چرا باز هم به همون کارهاش ادامه داد باورتون میشه؟گاهی وقت ها دلم میخواست بهش زنگ بزنم و داد بزنم که عاشقتم ولی بعد جلوی خودمو میگرفتم و احساسمو سرکوب میکردم و این اولین باری بود که اینطوری عاشق کسی میشدم من تا حالا شدیدا نگران کسی نشده بودم ولی اگر این خانم چند روز جوابمو نمیداد از شدت نگرانی میرفتم دم محل کارش تا ببینمش اونوقت میگفت همه ی این چیز ها بلوغ عاطفیه نه عشق اون وقت من موندم چی تو نظر این خانم میتونه عشق باشه؟ و من خواننده ای که خیلی صداش رادوست دارم و گوش میدم میثم ابراهیمی است یلدا خانم شما هم که ادم احسساتی هستید میشه بگید خواننده مورد علاقتون کیه؟
    ویرایش توسط amirhussain : 05-15-2018 در ساعت 04:39 PM

  51. بالا | پست 90

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    الان حالم خیلی بهتر شده به خاطر حرف های شما ازتون ممنونم کاش یه خواهر بزرگتر مثل شما داشتم و میتونستم باهاش درد و دل کنم خود خانم مشاور هم میگفت من مثل خواهرتم و نباید عاشق من میشدی ولی نمیدونم چرا باز هم به همون کارهاش ادامه داد باورتون میشه؟گاهی وقت ها دلم میخواست بهش زنگ بزنم و داد بزنم که عاشقتم ولی بعد جلوی خودمو میگرفتم و احساسمو سرکوب میکردم و این اولین باری بود که اینطوری عاشق کسی میشدم من تا حالا شدیدا نگران کسی نشده بودم ولی اگر این خانم چند روز جوابمو نمیداد از شدت نگرانی میرفتم دم محل کارش تا ببینمش اونوقت میگفت همه ی این چیز ها بلوغ عاطفیه نه عشق اون وقت من موندم چی تو نظر این خانم میتونه عشق باشه؟ و من خواننده ای که خیلی صداش رادوست دارم و گوش میدم میثم ابراهیمی است یلدا خانم شما هم که ادم احسساتی هستید میشه بگید خواننده مورد علاقتون کیه؟

    خواهش می کنم
    خیلی خوشحال شدم که حالتون بهتره
    خب به هر حال ما اینجا هستیم که بهم دیگه توی مسائلمون کمک کنیم
    منم مثل شما خواهر ندارم و بعضی وقت ها خودم رفتم دنبال مسائلم و باهاشون روبرو شدم و تجربه کردم
    همیشه باید سعی کرد تو بازی روزگار قوی و محکم بود
    و همین طور که می دونیم دنیا جایی برای آدم های ضعیف نداره،
    اگه بخوایم در مقابل مسائلمون کم بیاریم و تسلیم بشیم که بازنده ایم

    من شاید تو این تاپیک گاهی به خاطر فشاری که شما از دست این خانم متحمل میشدید عصبانی شدم و چیزی گفتم
    ولی واقعا نمی دونم حالا قصدش از این کارا چی بوده
    خلع عاطفی؟ یا اینکه به قول خودشون شما رو جای برادرش فرض کرده!؟
    خدا داند به هرحال از دل هر کس، ولی خب کارشون واقعا درست نبوده
    وگرنه غیر ممکنه خودش متوحه نمیشده که داره با احساس شما چیکار میکنه!

    اما به هر حال من هم دخترم و زیاد پیش میاد حتی لفظ داداش رو به پسرهای اطرافم میگم
    ولی هیچوقت به خودم اجازه نمیدم خارج از چهارچوب باهاشون گرم بگیرم و یا پیششون زیاد راحت باشم یا حتی آرایش کنم!
    بعد هم آدم پسری رو مثل برادرش ببینه یه حجب و حیایی اون بین حس میکنه
    مطمئنن نمیره با ساپورت و اون مدلی که گفتید جلوی پسره بشینه!
    والا ما از این کارا پیش برادرهامون هم نمی کنیم!
    چون به هرحال هر رابطه ای یه حرمتی داره و بالاخره آدم جوون هست
    و پسرای جوون به هرحال یه سری شرایط خاص خودشون رو دارن، شاید یه لحظه وسوسه بشن!

    در هر حال منظور ایشون از شما هر چی که بوده زیاد مهم نیست
    ولی برخوردهاشون خیلی مهم بوده که شما رو اینقدر وابسته و دلبسته ی خودش کرده
    بعد هم وقتی متوجه شده جای اینکه بیاد خرابکاری هاش رو درست کنه، گفته میرم خارج از کشور!
    خب حداقل بی وجدان میومدی ببینی چه گندی زدی به رابطه ات!
    یا حداقل کمکی چیزی!

    من واقعا موندم یعنی این دختره یه ذره هم باکش نیست که شما رو این حالی کرده و الان اینجوری بیخیاله؟!
    وجدانش کجاست پس!؟
    همه میدونن تو هر رابطه ای تا دختره هم نخواد حداقل ادامه دار نمیشه!


    در مورد خواننده ی مورد علاقه پرسیدید
    راستش خواننده ی خاصی نیست که من فقط آهنگ های ایشون رو گوش بدم
    ولی خیلی وقت ها کلا هر آهنگی و به هر زبونی و برای هر وقتی باشه
    و حتی اگه خوب متوجه نشم وقتی یه بار گوش میدم
    ببینم بهم حس خوبی میده دیگه گوش می کنم و خیلی وقت ها آهنگ های شاد گوش میدم

    اما چند تا هستن گاهی گوش می کنم آهنگ هاشون رو
    مثل مرحوم پاشایی، احمدوند، محسن یگانه، چاووشی و ...
    بعضی خواننده ها به زبان خودم، بعضی انگلیسی و امریکایی
    بعضی وقت ها هم قدیمی ها مثل هایده، مهستی، گوگوش و...
    از سنتی ها هم شجریان، ناظری و ...
    کلا هر چی که شاد باشه و ریتم شادی داشته باشه و بهم احساس خوبی بده رو گوش میدم
    و معمولا بعدش هم خودم با آهنگ میخونم!
    گهگاهی هم توی خونه با برادرم با گیتار میخونیم ولی خب متاسفانه فرصت نکردم براش حسابی وقت بذارم
    حالا اگه امکانش بود شاید خوانندگی هم می کردم ولی خب اسلام دست و پا رو بسته دیگه!!!

  52. بالا | پست 91

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    من خیلی دوستش داشتم حیف من حاضر بودم حتی جونم را براش بدم ولی اطمینان دارم دختر بی حیایی نیست چون خیلی از ماشین های گرون قیمت را دیدم که میخواستن سوارش کنند ولی حاضر نشد سوارشون بشه و مجذوب این حیا داشتنش شدم چون هر دختر خوشگلی دیده بودم بی حیا بوده ولی نمیدونم چرا این حیا را جلوی من نداره یادمه یه بار رفته بودم نزدیک محل کارش و اومد بی توجه از کنار من رد شد و من تا خونه گریه کردم و جلسه ی بعد هم حالم خیلی بد بود و جلوی خودش هم گریه کردم و هر چی ازم دلیل خواست نگفتم من اینقدر دوستش دارم که وقتی بهم بی توجهی کرد فکر کردم که دیگه دنیا به اخرش رسیده و یه مورد جالب اینه که من فهمیدم در رابطه با دختر خیلی جنبه دارم و همچنین شرم و حیا چون با وضع این خانوم حتی حاضر نشدم بهش دست بزنم با اینکه شرایط جور بود و من با اون تنها بودم واقعا خدا را به خاطر این همه جنبه و شرم و حیا شکر میکنم فهمیدم اگر ازدواج کنم هم وفادارم چون تو این یک سال به کس دیگه ای فکر نکردمو این خانوم علاوه بر خوشگل بودن قد بلند و خوش اندام هم بودند ولی با این اوصاف باز هم شرم و حیای من اجازه نداد بهش دست بزنم خدارا شکر واقعا از این همه جنبه و حیا و شرم خودم تو این مواقع تعجب هم میکنم و یه نکته جالبتر اینکه با این وجود که این خانم دو تا برادر و دوتا خواهر داره نمیدونم چرا من باز هم جای برادرش بودم بهش گفتم خیلی شبها براش گریه کردم و با بی رحمی گفت این مسخره بازی ها را کنار بذار و احساسمو نادیده گرفت
    ویرایش توسط amirhussain : 05-16-2018 در ساعت 01:01 PM

  53. بالا | پست 92

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    متوجه ام
    قطعا خیلی کار خوبی کردین با این وضع پیش اومده
    باز هم سعی کردین خودتون رو کنترل کنین

    همه ی دخترهای خوشگل هم بی حیا نیستن
    و خوبه ایشونم جزو این ها نبودن!
    اما خب کارشون واقعا نادرست بوده
    و بدتر اینه که خودش مشاور هست و حداقل میتونست
    وقتی موضوع رو فهمید عاقلانه تر و مهربون تر حلش می کرد که شما کمتر اذیت بشید.

    خیلی خوبه که عاقلانه و منطقی دارین به قضیه نگاه میکنین
    با اینکه سنتون زیاد نیست ولی پسر عاقل و با حیایی هستین.
    خداروشکر کنین از این بابت.
    و سعی کنین حالتونو هر چی زودتر بهتر و بهتر کنین.

  54. بالا | پست 93

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    چند روز پیش دیدمش گفت میخواد بره منم وقتی این حرف را زد توی خیابون در حالی که همه داشتن نگاه میکردند حتی دوستم گریه کردم من توی یه برگه نوشته بودم که عامل این عشق خود شما و کارهاتون هستید برگه را بهش دادم ولی چندروزه شوکه هستم و نمیتونم رفتنش را باور کنم

  55. بالا | پست 94

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    چند روز پیش دیدمش گفت میخواد بره منم وقتی این حرف را زد توی خیابون در حالی که همه داشتن نگاه میکردند حتی دوستم گریه کردم من توی یه برگه نوشته بودم که عامل این عشق خود شما و کارهاتون هستید برگه را بهش دادم ولی چندروزه شوکه هستم و نمیتونم رفتنش را باور کنم
    سلام
    میخواد بره؟
    اونوقت کی تشریفشون رو میبرن؟!
    چرا گریه کردین آخه!؟؟

    یه مقدار محکم باش پسر
    درسته علاقه مند شدی و برات آسون نیست این موقعیت ها
    ولی باز دلیلی نمیشه تو خیابون و پیش دوستت بزنی زیر گریه!


    بعد هم من فکر می کنم شاید به خاطر این میگه که میخواد بره که شما بهش فکر نکنین دیگه
    وگرنه امریکا رفتن کار اینقدر زود آدم تصمیم رفتن نمیگیره
    و خب یه چند وقت هم زمان نیازه که کاراشو انجام بده

    مگه اینکه از چند وقت پیش تصمیم داشته و کاراشو کرده و شما بی خبر بودی.
    بهتر بود از همون اول میگفت میخواد بره که شمام بهش دل نمیبستید.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 05-21-2018 در ساعت 02:17 PM

  56. بالا | پست 95

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    سلام تازه گفته محل موسسه هم میخواد عوض بشه و باید بعد از امتحاناتم برم جای دیگه پیشش مشاوره دیگه ازش متنفرم صد بار دلمو ش************د ولی بازم دوستش داشتم اون یه ماه اخرم فقط میرم که اذیتش کنم و زجرش بدم
    ویرایش توسط amirhussain : 05-21-2018 در ساعت 07:01 PM

  57. کاربران زیر از amirhussain بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  58. بالا | پست 96

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    سلام تازه گفته محل موسسه هم میخواد عوض بشه و باید بعد از امتحاناتم برم جای دیگه پیشش مشاوره دیگه ازش متنفرم صد بار دلمو ش************د ولی بازم دوستش داشتم اون یه ماه اخرم فقط میرم که اذیتش کنم و زجرش بدم


    سلام
    عجب!
    البته تغییر مکان موسسه شاید دست ایشون نباشه
    حالا من دقیقا در جریانش نیستم

    حق دارید ناراحت باشید ازشون
    ولی اونقدر هم برای خودتون بولد نکنید این ناراحتی رو که بخواید همش از ایشون انتقام بگیرید
    چون به روحیه ی خودتونم آسیب میزنه این کار.
    ولی منفعلانه هم برخورد نکنید.

  59. بالا | پست 97

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    بهم گفت من خیلی خوشم نمیاد با تو دیده بشم گفتم چرا گفت هنوز بچه ای

  60. بالا | پست 98

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    بهم گفت من خیلی خوشم نمیاد با تو دیده بشم گفتم چرا گفت هنوز بچه ای

    آقا امیر حسین جدا از اشتباهات ایشون
    تا حدودی هم درست گفتن!
    چون ایشون یه دختر 32 ساله هستن
    و شما یه پسر 18 ساله
    شاید شما بگید خب عاشقشون شدید و دوسش دارید
    ولی ایشون رو در نظر بگیرید
    ممکنه کسی ببینه ناخوشایند باشه.

    بعد یه سوال
    شما مگه کارتون با ایشون مشاوره نیست؟
    مگه تو آموزشگاه ارتباط ندارید با هم؟
    یا اینکه بیرون و خیابون اینا هم میرید؟

  61. بالا | پست 99

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38360
    نوشته ها
    39
    تشکـر
    5
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عشق اول

    محل کارش نزدیک خونمونه من وایسادم تا بیاد بیرون و ببینمش هر دفعه که بهش ابراز علاقه کردم دلمو ش************ده بازم دلم نیومد اذیتش کنم اما حالا هم که میخواد بره داره دلمو میش************ه به خاطرش با رفیق ۷ سالم دعوام شد بهش هم گفتم اما اصلا براش مهم نیست
    ویرایش توسط amirhussain : 05-21-2018 در ساعت 10:46 PM

  62. بالا | پست 100

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عشق اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط amirhussain نمایش پست ها
    محل کارش نزدیک خونمونه من وایسادم تا بیاد بیرون و ببینمش هر دفعه که بهش ابراز علاقه کردم دلمو ش************ده بازم دلم نیومد اذیتش کنم اما حالا هم که میخواد بره داره دلمو میش************ه به خاطرش با رفیق ۷ سالم دعوام شد بهش هم گفتم اما اصلا براش مهم نیست

    که این طور
    پس همونطور که ایشون به حال و احوال شما که مسببش هم خودشون بودن بی تفاوتن و اهمیت نمیدن
    شما هم به ایشون اهمیت ندید.
    به هر کسی باید به اندازه ی لیاقت و ظرفیتش ارزش و بها داده بشه.

صفحه 2 از 3 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد