نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: كسي كه دوستش دارم كينه اي

836
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38364
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    كسي كه دوستش دارم كينه اي

    از چهارشنبه سوري با يه اقاي اشنا شدم كه يه پسر داره و از زنش درسال ٩٦ ارديبهشت جدا شده، ما باهم خيلي خوب بوديم هر روز باهم بوديم ، براي اين اقا از ايران مهمون اومد نزديك يكهفته ، مهمونها تو خونه ايشون ميموند ماهم شبها باهم ميومديم خونه من ، هر روز تقريبا باهم بوديم با مهمونها ، سه تا شنبه پيش شب ايشون اومد خونه ، قرار بود بريم بيرون ، بعد از يكساعت تلفن ايشون زنگ خورد كه بايد بره دفتر كار پيش اومده ، منم ناراحت شدم بهش گفتم تا ساعت ٩ دفتر بودي الانم كه اومدي باز هم ميخواي بري، حتما يه كاسه اي زيركاسه است، به ايشون برخورد، منم در قفل كردم نذاشتم بره ، اونم نشست ، فرداش هم رفتيم بيرون اما ايشون اخم كرده بود گفت ناراحتم از حرفات ، جلوي مهمونا خوب رفتار ميكرديم، خلاصه تا شب خوب شد،
    مهمونها رفتن ، دوباره شنبه دوم رسيد ما صبحش خيلي خوب بوديم ، ايشون رفت سركار ، منم موندم خونه ، وقتي ايشون ميرفت بيرون تا ٦ساعت از شون خبري نبود نه يه زنگي نه يه تلفني، همش هم به من ميگفت كه بدم نياد از من بپرسي كجا هستم ،
    عصر بهش زنگ زدم گفنم خبري ازت نيست ، گفت بيرونم ، گفتم تنهاي ، گفت نه با صدتا دخترم ، به من خيلي برخورد اين رفتارش، قطع كردم ، براش مسنج دادم كه به من احترام بذار ، دفعه دومت اينطوري با من حرف ميزني ، يه بار ديگه اينطوري حرف بزني يه حرفي بهت ميزنم ميسوزي،
    به اونم برخورد ،
    من اعصابم خورد شد
    مشروب خوردم ، يكساعت بعد اومد خونه با اخم و تخم ، گفنم ميريم بيرون گفت نه ، خسته ام ،
    بعد گفتم چرا با من اينكاررو ميكني، من ناراحت ميشم، فكر كردي كي هستي ، با تكبر حرف ميزني ، با گريه رفتم تو اتاق ،
    لباسهام رو پوشيدم اما نشستم تو اتاق كريه كردم و اون اومد بجاي اينكه بغل كنه، گفت برو صورتت رو بشور، بلند شدم رفتم طرفش بغلش كنم هلم داد ، بيشتر عصبي شدم ، رفتم طرف اشپزخونه ، گفتم من از صبح دوساعت دارم ظرف ميشورم بعد تو اومدي با اين رفتار، زدم تمام ظرفهاي كه شسته بودم شكوندم ،
    دوباره نشستم مشروب خوردم ، دوستش اومد ، بخاطر اومدن دوستش بيشتر ناراحت شدم ، همون استكان مشروب هم شكوندم ، بعد خودش اماده شد من برد بيرون ، تو بيرون شروع كرد به تهديد و فحش ، گفت من از زنا متنفرم تا حالا كسي با من اينكار رو نكرده ، يه كاري ميكنم برات مرغهاي اسمون به حالت گريه كنن،
    سوار تاكسي شديم رفتم يه كوچه اي پياده شديم ، منم مست ، تو حال خودم نبودم، سرش رو انداخت پايين منم دنبال چند دفعه افتادم زمين، اصلا نيومد بلندم كنه ، داخل يه كوچه شديم ، اونجت شروع كرد به فحش و اينكه ازت متنفرم ، بعد گوشيم رو خواست به يه بهانه اي ، بهش دادم ، ديگه بهم نداد يهو غيب شد ، هر چي صداش كردم نبود، سوار تاكسي شدم، به فاميلشىون كه صميمي شده بودم گفنم شماره اون رو داد بهش زنگ زدم اما بهم فحش داد قطع كرد، مجبور شدم برم دفتر ، با يه همكار ديگه اش ماحرا رو گفتم ، بهش زنگ زدن ، گفت ناراحتم نميخوام ببينمش، منم ناراحت برگشتم خونه ، نصف شب با دوستش اومد خونه، گوشي رو نياورد
    بعد يه نيم ساعت رفت
    فردا شبش اومد يه پنج دقيقه موند رفت،
    پس فرداش هم اومد يهو بلند شد اشپزي كرد
    غذا رو خورديم رفت
    پس اون فرداش هم رفنم دفتر گوشيم رو داد
    منم براش نامه نوشتم كه بيا از اول شروع كنيم
    من دوست دارم، همه چي رو فراموش كنيم
    اگه توام منو دوست داري همه چي رو فراموش كن از صفرصفر شروع كنيم
    بعد هم قبول كرد ، اما رفتاراش عوض شد
    همون شب قرار بود بياد خونه اما نيومد منم ناراحت چند دفعه بهش زنگ زدم جواب نداد به دوستش زنگ زدم كفتم كلاب رفته ، گفت نميدونم خيلي ناراحت شدم،
    فردا پنج شنبه ظهرش بهم زنگ زد كه من بيمارستان بودم مريض، معلوم بود دروغ ميگه ، منم گفتم كه گوشهاي منم دراز مخملي، بعد هم كمي حرف زديم قطع كرديم
    ديگه بهش زنگ نزدم، شب بهم زنگ زد ، منم جوابش رو ندادم، بعد مسنج داد كه خوش باشي هرجا كه هستي، منم بهش زنگ زدم كه توالت بودم ، گفتم نمياي گفت نه ، نميدونم ، گفتم اومدني شدي خبر بده،
    ساعت يك نصف شب زنگ زد كه حال دوستم خراب بيا ببريمش دكتر ، منم اولش گفتم نميام ، خوابم ، گفت يا بيايم اونجا، گفتم ميام ، قرص دارو بردم اونجا ، شب هم اونجا موندم ، سكس هم كرديم ، بعد فردا جمعه خوب بوديم رفت بيرون ، منم عصري رفتم دفتر ، تو دفتر نبود بهم زنگ زد كه زنگ نزنم ، زنگ نميزني ، گفتم برم خونه ام يا بيام خونه ات ، گفت برو خونه ات ميرم يه جاي دور شب ميام ، منم اومدم خونه ام ، ديگه ازش خبري نشد،
    منم زنگ نزدم اصلا، فردا شنبه زنگ زد بهم كه چرا زنگ نزدي ، گفتم چرا بزنم وقتي قرار بود بياي نيومدي نخواستم مزاحمت باشم، گفتم ما قرار بود از اول شروع كنيم اما رفتارات خيلي بده، گفت من قلبم دوست دارم اما دلم شكسته بهم فحش دادي، به مرور زمان از ابن حرفها، سريع قطع كرد تلفن ، منم براش كلي مسنج دادم عكسهاي رو هاي اول رو فرستادم براش، ساعت ٨:٣٠شب بود دوباره زنگ زد گفتم امشب شنبه است نمياي ، گفت ببينم ، باشه ، گفنم بيا ، گفت باشه قطع كرد ديگه خبري نشد ازش ، سه بار بهش زنگ زدم جوابم رو نداد خيلي ناراحت شدم ، فرداش يكشنبه دو دفعه بهم زنگ زد جوابش رو ندادم
    دوشنبه زنگ زد جوابش رو دادم گفت كه چه عجب ، بهش گفتم از شما ياد گرفتم ، گفتم خسته شدم از اين رفتارات، اگه نميخواي رك بهم بگو، اگه با دختري دوست شدي بازم رك بهم بگو گفت كه بهت بگم بشيني به سرم ، گفتم من تو رو دوست دارم تمام احساساتم رو برات گذاشتم اما تو داري منو اذيت ميكني، با احساساتم بازي ميكني ، خيلي ها نميخوان من و تو باهم باشيم، گفت منم احساس دارم ، تو بد كردي ، گفتم من چه بدي كردم بهت ، گفت ميام صحبت ميكنيم ، گفتم كي مياي، گفت امشب شام مهمونم ، اگه تونستم ، حالا فرداي ، پس فرداي، منم گفتم باشه
    از روز اول اشناييمون خيلي صميمي شديم، من اونو از خودم ميدونستم ، حس كردم كه ساليان كه در كنار هم زندگي كرديم
    بنظرتون من اشتباه كردم
    از اون اتفاقي كه افتاد بينمون فقط دو بار همديگر را ديديم كاي حرف زديم و قرار شد همه چي رو پاك كنيم از اول شروع كنيم ، و بعد رابطه جنسي داشتيم ، يعني ملاقات اول حرف زديم ، رابطه جنسي هم داشتيم ، بعد فرداش اقا رفت اصلا ازش خبري نبود فقط من پيگير بودم ، بعد از دو هفته دوباره جمعه قرار گذاشتيم اومد ودوباره كلي حرف زديم قول داديم كه از اول شروع كنيم بعد رابطه جنسي برقرار شد، دوباره اقا رفت همون رفتارهاي قبلي ، نه ديداري ، الان يك هفته است همديگر رو نديدم همش بهانه مهمون و كار را داره ، ديروز هم حرف زديم ، از حرفها هنوز هم گذشته رو پاك نكرده ، نميدونم ديگه چطور برخورد كنم ؟ من بايد چيكار كنم ؟
    كمكم كنيد ، من دوستش دارم ، چطور بايد ذهنش را از گذشته بندازم بيرون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : كسي كه دوستش دارم كينه اي

    نقل قول نوشته اصلی توسط النا٢٠٠ نمایش پست ها
    از چهارشنبه سوري با يه اقاي اشنا شدم كه يه پسر داره و از زنش درسال ٩٦ ارديبهشت جدا شده، ما باهم خيلي خوب بوديم هر روز باهم بوديم ، براي اين اقا از ايران مهمون اومد نزديك يكهفته ، مهمونها تو خونه ايشون ميموند ماهم شبها باهم ميومديم خونه من ، هر روز تقريبا باهم بوديم با مهمونها ، سه تا شنبه پيش شب ايشون اومد خونه ، قرار بود بريم بيرون ، بعد از يكساعت تلفن ايشون زنگ خورد كه بايد بره دفتر كار پيش اومده ، منم ناراحت شدم بهش گفتم تا ساعت ٩ دفتر بودي الانم كه اومدي باز هم ميخواي بري، حتما يه كاسه اي زيركاسه است، به ايشون برخورد، منم در قفل كردم نذاشتم بره ، اونم نشست ، فرداش هم رفتيم بيرون اما ايشون اخم كرده بود گفت ناراحتم از حرفات ، جلوي مهمونا خوب رفتار ميكرديم، خلاصه تا شب خوب شد،
    مهمونها رفتن ، دوباره شنبه دوم رسيد ما صبحش خيلي خوب بوديم ، ايشون رفت سركار ، منم موندم خونه ، وقتي ايشون ميرفت بيرون تا ٦ساعت از شون خبري نبود نه يه زنگي نه يه تلفني، همش هم به من ميگفت كه بدم نياد از من بپرسي كجا هستم ،
    عصر بهش زنگ زدم گفنم خبري ازت نيست ، گفت بيرونم ، گفتم تنهاي ، گفت نه با صدتا دخترم ، به من خيلي برخورد اين رفتارش، قطع كردم ، براش مسنج دادم كه به من احترام بذار ، دفعه دومت اينطوري با من حرف ميزني ، يه بار ديگه اينطوري حرف بزني يه حرفي بهت ميزنم ميسوزي،
    به اونم برخورد ،
    من اعصابم خورد شد
    مشروب خوردم ، يكساعت بعد اومد خونه با اخم و تخم ، گفنم ميريم بيرون گفت نه ، خسته ام ،
    بعد گفتم چرا با من اينكاررو ميكني، من ناراحت ميشم، فكر كردي كي هستي ، با تكبر حرف ميزني ، با گريه رفتم تو اتاق ،
    لباسهام رو پوشيدم اما نشستم تو اتاق كريه كردم و اون اومد بجاي اينكه بغل كنه، گفت برو صورتت رو بشور، بلند شدم رفتم طرفش بغلش كنم هلم داد ، بيشتر عصبي شدم ، رفتم طرف اشپزخونه ، گفتم من از صبح دوساعت دارم ظرف ميشورم بعد تو اومدي با اين رفتار، زدم تمام ظرفهاي كه شسته بودم شكوندم ،
    دوباره نشستم مشروب خوردم ، دوستش اومد ، بخاطر اومدن دوستش بيشتر ناراحت شدم ، همون استكان مشروب هم شكوندم ، بعد خودش اماده شد من برد بيرون ، تو بيرون شروع كرد به تهديد و فحش ، گفت من از زنا متنفرم تا حالا كسي با من اينكار رو نكرده ، يه كاري ميكنم برات مرغهاي اسمون به حالت گريه كنن،
    سوار تاكسي شديم رفتم يه كوچه اي پياده شديم ، منم مست ، تو حال خودم نبودم، سرش رو انداخت پايين منم دنبال چند دفعه افتادم زمين، اصلا نيومد بلندم كنه ، داخل يه كوچه شديم ، اونجت شروع كرد به فحش و اينكه ازت متنفرم ، بعد گوشيم رو خواست به يه بهانه اي ، بهش دادم ، ديگه بهم نداد يهو غيب شد ، هر چي صداش كردم نبود، سوار تاكسي شدم، به فاميلشىون كه صميمي شده بودم گفنم شماره اون رو داد بهش زنگ زدم اما بهم فحش داد قطع كرد، مجبور شدم برم دفتر ، با يه همكار ديگه اش ماحرا رو گفتم ، بهش زنگ زدن ، گفت ناراحتم نميخوام ببينمش، منم ناراحت برگشتم خونه ، نصف شب با دوستش اومد خونه، گوشي رو نياورد
    بعد يه نيم ساعت رفت
    فردا شبش اومد يه پنج دقيقه موند رفت،
    پس فرداش هم اومد يهو بلند شد اشپزي كرد
    غذا رو خورديم رفت
    پس اون فرداش هم رفنم دفتر گوشيم رو داد
    منم براش نامه نوشتم كه بيا از اول شروع كنيم
    من دوست دارم، همه چي رو فراموش كنيم
    اگه توام منو دوست داري همه چي رو فراموش كن از صفرصفر شروع كنيم
    بعد هم قبول كرد ، اما رفتاراش عوض شد
    همون شب قرار بود بياد خونه اما نيومد منم ناراحت چند دفعه بهش زنگ زدم جواب نداد به دوستش زنگ زدم كفتم كلاب رفته ، گفت نميدونم خيلي ناراحت شدم،
    فردا پنج شنبه ظهرش بهم زنگ زد كه من بيمارستان بودم مريض، معلوم بود دروغ ميگه ، منم گفتم كه گوشهاي منم دراز مخملي، بعد هم كمي حرف زديم قطع كرديم
    ديگه بهش زنگ نزدم، شب بهم زنگ زد ، منم جوابش رو ندادم، بعد مسنج داد كه خوش باشي هرجا كه هستي، منم بهش زنگ زدم كه توالت بودم ، گفتم نمياي گفت نه ، نميدونم ، گفتم اومدني شدي خبر بده،
    ساعت يك نصف شب زنگ زد كه حال دوستم خراب بيا ببريمش دكتر ، منم اولش گفتم نميام ، خوابم ، گفت يا بيايم اونجا، گفتم ميام ، قرص دارو بردم اونجا ، شب هم اونجا موندم ، سكس هم كرديم ، بعد فردا جمعه خوب بوديم رفت بيرون ، منم عصري رفتم دفتر ، تو دفتر نبود بهم زنگ زد كه زنگ نزنم ، زنگ نميزني ، گفتم برم خونه ام يا بيام خونه ات ، گفت برو خونه ات ميرم يه جاي دور شب ميام ، منم اومدم خونه ام ، ديگه ازش خبري نشد،
    منم زنگ نزدم اصلا، فردا شنبه زنگ زد بهم كه چرا زنگ نزدي ، گفتم چرا بزنم وقتي قرار بود بياي نيومدي نخواستم مزاحمت باشم، گفتم ما قرار بود از اول شروع كنيم اما رفتارات خيلي بده، گفت من قلبم دوست دارم اما دلم شكسته بهم فحش دادي، به مرور زمان از ابن حرفها، سريع قطع كرد تلفن ، منم براش كلي مسنج دادم عكسهاي رو هاي اول رو فرستادم براش، ساعت ٨:٣٠شب بود دوباره زنگ زد گفتم امشب شنبه است نمياي ، گفت ببينم ، باشه ، گفنم بيا ، گفت باشه قطع كرد ديگه خبري نشد ازش ، سه بار بهش زنگ زدم جوابم رو نداد خيلي ناراحت شدم ، فرداش يكشنبه دو دفعه بهم زنگ زد جوابش رو ندادم
    دوشنبه زنگ زد جوابش رو دادم گفت كه چه عجب ، بهش گفتم از شما ياد گرفتم ، گفتم خسته شدم از اين رفتارات، اگه نميخواي رك بهم بگو، اگه با دختري دوست شدي بازم رك بهم بگو گفت كه بهت بگم بشيني به سرم ، گفتم من تو رو دوست دارم تمام احساساتم رو برات گذاشتم اما تو داري منو اذيت ميكني، با احساساتم بازي ميكني ، خيلي ها نميخوان من و تو باهم باشيم، گفت منم احساس دارم ، تو بد كردي ، گفتم من چه بدي كردم بهت ، گفت ميام صحبت ميكنيم ، گفتم كي مياي، گفت امشب شام مهمونم ، اگه تونستم ، حالا فرداي ، پس فرداي، منم گفتم باشه
    از روز اول اشناييمون خيلي صميمي شديم، من اونو از خودم ميدونستم ، حس كردم كه ساليان كه در كنار هم زندگي كرديم
    بنظرتون من اشتباه كردم
    از اون اتفاقي كه افتاد بينمون فقط دو بار همديگر را ديديم كاي حرف زديم و قرار شد همه چي رو پاك كنيم از اول شروع كنيم ، و بعد رابطه جنسي داشتيم ، يعني ملاقات اول حرف زديم ، رابطه جنسي هم داشتيم ، بعد فرداش اقا رفت اصلا ازش خبري نبود فقط من پيگير بودم ، بعد از دو هفته دوباره جمعه قرار گذاشتيم اومد ودوباره كلي حرف زديم قول داديم كه از اول شروع كنيم بعد رابطه جنسي برقرار شد، دوباره اقا رفت همون رفتارهاي قبلي ، نه ديداري ، الان يك هفته است همديگر رو نديدم همش بهانه مهمون و كار را داره ، ديروز هم حرف زديم ، از حرفها هنوز هم گذشته رو پاك نكرده ، نميدونم ديگه چطور برخورد كنم ؟ من بايد چيكار كنم ؟
    كمكم كنيد ، من دوستش دارم ، چطور بايد ذهنش را از گذشته بندازم بيرون
    سلام دوست عزیز
    باتوجه به حرف هاتون شما دچار منفی نگری و بدبینی هستید همچنین عصبی هم می باشید که باید درمان بشه. اصولا رفتار متقابل رو بلد نیستید. بسیاری از حرف هایی که نوشتید بنظر میاد شما مقصر بودید البته ما اونجا نبودیم و نمیدونیم اصل ماجرارو. حتما اونجا به یک مشاور رجوع کنید. و یا یک سری تکنیک های رابطه متقابل (ta) رو بخونید.
    موفق باشید

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نميتونم با كسي ارتباط برقرار كنم من
    توسط Mohadese1371 در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-09-2016, 11:19 AM
  2. بهترين انتقام از كسي كه تركم كرده
    توسط نازي در انجمن روابط دختر و پسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 11-29-2015, 01:07 AM
  3. راه‌هاي مقابله با بيماري پاركينسون
    توسط mahastey در انجمن بیماریهای اعصاب و روان
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 05-24-2015, 11:27 AM
  4. KMPlayer پلیر حرفه ای كيم پلير نسخه اندرويد
    توسط Dr . Security در انجمن اینترنت و کامپیوتر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-25-2015, 02:56 PM
  5. وقتي كسي عصبيم كنه جوابش ندم عقده ميكنم
    توسط پريماه.. در انجمن عصبانیت و پرخاشگری
    پاسخ: 24
    آخرين نوشته: 10-22-2014, 05:38 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد