با سلام و خسته نباشید
دو هفته قبل زمانی که سر گوشی همسرم بودم خیلی اتفاقی پیام تلگرامی امد که توجه من رو به خودش جلب کرد.
من خودم استاد دانشگاه هستم و 12 سال پیش که با همسرم ازدواج کردم ایشان دانشجوی من بودن.آن روز همسرم برای خواندن نماز به مسجد رفته بودن و گوشی ایشون خونه بود .یکی از همکلاسی های 12 سال پیش همسرم(خانم هستند) پیام دادند سلام ومن هم حساس شدم و جای همسرم سلام دادم سپس ایشون پیام داد به گوشی همسرم که قربونت برم کربلا بودی ؟خوب به منم میگفتی برا منم دعا کردی ؟من هم که دیگه کلا قاطی کرده بودم خودم رو جای همسرم گداشتم و پاسخ دادم ببینم چه خبره؟گفتم اره و جای شما خالی و فرصت نشد بگم و تمام وقتی همسرم به خونه برگشت و دید گوشی رو ناراحت شد و گفت چرا جای من جواب دادی؟جالب این که اصلا شماره این خانم در گوشی همسر من ذخیره هم نبود اما من تا تونستم به همسرم توهین کردم و گفتم حتما ارتباطی هرچند کوچک بین شما بوده که ایشون اچنین پیامی دادن و از من خواستن اینقدر زود قضاوت نکنم. و همان موقع به اون خانم پیام دادن این چه جور زیارت قبول گفتن هست و همسر من پیام رو دیدن و ناراحت شدن و منم دوباره شک کردم و گفتم تو داری بیدارش می کنی و قبل خوندن پیام پاکش کردم فردا صیح به این خانم پیام دادم و کمی بدو بیراه بهش گفتم جالبه ایشون نمی دونم از کجا فهمید که من هستم بلافاصله پیام داد که ببخشید گوشی من دیشب در مهمانی جا مانده و بچه ها پیام دادن و من هم با همسرم از دیشب درگیرم و معذرت خواستن.اما من قبول نکردم و فکر می کنم داره درووغ میگه.بعد از ظهر این روز من با همسرم دعوا شدیدی کردیم و علی غم این که همسرم می گفت اصلا ارتباطی نبوده در حین مشاجره گفتن7 ماه پیش این خانم با من تماس گرفتن و از من خواستن که اگه برام مقدور هست اصل مدرک کاردانیش رو از دانشگاه محل س************ت ما پیگیر بشن که همسرم هم گفته بود نمی تونه و... و گفتن فقط همون روز صحبت داشتن و اون خانم در مورد این که الان چه کار می کنند و ادامه تحصیل دادن یا خیر فقط صحبت کردن و دیگه هم از همسرم پیگیر نشدن.با این که شب قبلش می گفت اصلا هیچ تلفنی یا تلگرامی هم ارتباطی نبوده.وقتی گفتم پرا دیشب انکار کردی یا هفت ماه پیش نگفتی گفتن هر چیزی که شما بهش حساس باشی و ناراحتت کنه من بهت نمی گم.
چند نکته هم بگم در ابن 12 سال ما هیچ چیز مخفی از هم نداشتیم مثلا گوشی ایشون همیشه ازاد و دست من بود یعنی اگر سرش می رفتم حساس نبودن و حتی من یک مورد که فکر کنم خیانتی باشه از همسرم ندیدم و کاملا برای من قابل اعتماد بودن فقط این اواخر دیگه من خیلی سر گوشیش می رفتم ناراحت میشد میگفت عیبی نداره ولی حس می کنم همش منو چک می کنی ایشان رییس بانک هستن و نه تنها این خانم بلکه شرایط زیادی دارن برای هر کاری اما همیشه با افتخار میگن که من تمام شرایط رو دارم اما هیچ موقع به خودم اجازه همچین کاری رو نمیدم.از نظر مالی و اجتماعی هر دو در موقعیت عالی هستیم و از بیرون همه حسرت زندگی ما را می خورند ضمن این که ما کاملا عاشق هم شدیم و تاقبل از این موضوع هم واقعا به دلیل همین عشق زندگی خوبی داشتیم.
اما از اون روز ته دل من همش خالی میشه میگم نکنه واقعا چیزی بوده.
اما همسرم میگه تو به من تهمت زدی و در زندگی باید اعتماد باشه اگه نباشه نباید زندگی کرد.حتی به ایشون گفتم باید بهش زنگ یزنی و توضیح بخوای که گفت روز بعد این ماجرا چند بار زنگ زدم جواب نداد و ادمی که پای کاری که کرده نمی تونه بمونه و جواب بده نباید باهاش درگیر شد اون هر نیتی داشته باید تو عاقل بودی اگر من میخواستم به تو و دخترم خیانت کنم روزانه با 1000 تا خانم در ارتباطم اما همیشه حد خودم رو دونستم و از خدا ترسیدم.
حتی با گوشی همسرم و خودم چند بار به این خانم زنگ زدم اما شماره هر دونفرمون رو بلاک کرده و اشغال هست با شماره دیگه ای زنگ زدم تلفنش ازاد بود .حتی در تلگرام هم من و همسرم رو بلاک کرده.
همسرم هم از اون روز که دید من خیلی ناراحت هستم تلگرام و اینستاگرامش رو کلا پاک کرده.
به همسرم میگم پیگیر شو میگه شاید همسر این خانم کنارش باشه و زندگیشون خراب بشه می گه میدونم شاید هدفی داشته شاید لحن کلامش کلا این طوری بوده شاید کسی می خواسته زندگی ما رو خراب کنه اما من هم همون کار رو نمی کنم میگه حضرت علی بهش می گفتن فلان نفر داشته خطا می کرده چشم پوشی می کرده تا ابروش حفظ بشه من هم ابروی کسی رو نمیریزم وو...
خواهش می کنم کمک کنید من زندگیمو دوست دارم همسزم رو دوست دارم اما دلم نمی خواد شک داشته باشم دلم نمی خواد این جوری ادامه بدم.
یه نکته این که بنده بسیار منفی نگر هم هستم پدرم هم همین طور هست.همیشه در یک ماجرا بدترین حالت را میگیرم و از این عذاب میکشم.
بعضی مواقع که موضوع رو یاداوری می کنم میگه پس کن همش رو میزارم پای حساسیت زنانه ولی اگر ادامه بدی دیگه تحمل نمی کنم و نمی بخشمت میگه باید به خاطر توهینت به خدا جواب بدی .میگه من تو بانک هزاران مورد دارم که خانم ها میان بهم پیشنهاد می دن اما میگم من و زن و بچه دارم.
نکته اخر این که همسر من از بچگی کار کرده در دوره نامزدی کارمند در عسلویه بوده و زنگیشو با سختی زیاد ساخته تا الان که کارمند بانک هست و همیشه میگه اون موقع که جوون بودم و تورو نداشتم شرایط خطا رو داشتم خطا نکردم حالا که زن و بچه دارم
به نظرتون چه کنم حتی اینقدر منفی فکر می کنم می گم نکنه با یه شماره دیگه در ارتباطن و... اما همسرم اینقدر اقتصادی هست که یه گوشی دیگه نخره و از این خرج ها نکنه چون واقعا به سختی و زحمت به این مکان رسیده
ایا من باید بهش اعتماد داشته باشم عین قبل یا نه
و این که ما اصلا مشکلی با هم نداریم و ایشون همیشه به من اعتراض می کنه که خیلی منفی بافی اما خودش بسیار مثبت اندیش همین طوز ایشون از یک چشم در بچگی نابینا هستن.
ممنون میشم راهنمایی کنید