نوشته اصلی توسط
be kas
ب مدت تقریبا ۳ سال و نیم با یه پسری دوست بودم. یعنی عاشقش بودم و اونم اصلا جوری رفتار نمیکرد ک ب عشق و علاقه ش شک کنم. تقریبا یک سال پیش متوجه شدم اوضاع خیلی نورمال نیس یه کارایی کرده بود ک برام رو شد ولی من بازم بخشیدمش بعد ۴,۵ ماه بعد دوباره همون موضوع تکرار شد ولی من دیگه توان بخشیدنشو نداشتم. با این که خیلی با هم نزدیک بودیم و رابطه مون هم نزدیک بود ولی نتونستم ببخشمش. بعد این قضیه، همش فک میکردم ب اندازه کافی عاشقم نبوده وگرنه چرا خیانت کنه؟ این ماجرا مال سال پیشه، من دانشجو هستم خب عادیه ک با آدمای زیادی برخورد دارم. دوست های پسر هم دارم ولی بعد چند وقت حسم ب یکی از دوستام غیر قابل درک بود. خودمم نمیدونستم چمه نه عاشقش بودم نه ب طور خاصی دوستش داشتم، فقط برام مهم بود. بعد چن ماه فهمیدم اونم بهم حس داره. از رابطه گذشته م خبر بود ولی نه از همه جزئیاتش شب قبل همه چیو بهش گفتم. اونم گفت اصلا توقع این یکیو از من نداشته، گفت میخوام برم اگه بمونم هم اوضاع مث گذشته نمیشه منم گفتم باشه برو. الآن تنها چیزایی ک برام مونده، حس عذاب وجدان و تنهایی مطلقه. دارم دیوونه میشم میدونم کار خوبی نیس ولی حتی به مرگ هم فکر کردم. لطفا راهنماییم کنید.