نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: مادر حساس

2613
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38544
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    مادر حساس

    سلام.
    من ۱۸ سالمه و اول اینکه مامانم پی یه مسئله کوچیکو خیلی میگیره و اینکه خیلی خیلی حساسن به بیرون رفتن منو خواهرم.روز تولد امام زمان با دوستم رفتیم باغ یکی از دوستام که یه دورهمی کوچیک بود.نمیگم کاری نکردم مشروب خوردم.چقدم سیگار کشیدم.شب ساعت ده و نیم برگشتم خونه.مامانم دعوای خیلی بدی توی خونه راه انداخت.و مثل اینکه متوجه بوی سیگار شده بود و حتی فهمید که مشروب خوردم بعدم گفت یه بار دیگه پاتو از خونه بزار بیرون پاتو قلم میکنم.از اون روز به بعد اصلا بیرون نرفتم.نمیگم حق نداره اینجوری رفتار کنه حساسیتش بجا اما تا یه هفته بعد اون جریان روزایی که خونه خالم بودم اس ام اس میداد که هرروز دارم دعا میکنم بمیری راحت شم از دستت.هرموقع میدیدم میگفت الهی مرده شورتو ببرن و از این حرفا که متوجه شدم هیچ آرزویی جز مردن من نداره.ولی در صورتی که خواهرم که دو سال بزرگتر از منه حتی پیش اومده که ساعت دوازده بیاد خونه و واکنش مامانم فقط واسه همون شبه از فرداش باز عزیزم و جونم و خوشگلم گفتناش شروع میشه.مشکل من تبعیض قائل شدناشونه.هر اتفاقی بیفته منو مقصر میدونه.با وجودی که نزدیک به دوماهه میگذره تا بحث کوچیک پیش میاد کلی سرکوفت اون شبو میزنه و اصلا یجورایی غیرنرمال رفتار میکنه.اگه یروز غر نزنه و اتفاقاتو یاداوری نکنه و تهدید نکنه روزش شب نمیشه.
    خسته شدم دیگه
    همش اشک و گریه
    افسردگی گرفتم.جوری که حوصله هیچکسو ندارم.از صب تا شب رو تختم یه گوشه کز میکنم.یا حتی یه وقتایی وسط درس خوندن یهو میزنم زیر گریه
    لطفا کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38467
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    370
    تشکر شده 387 بار در 249 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : کم آوردم دیگه💔

    نقل قول نوشته اصلی توسط یخ فروش جهنم نمایش پست ها
    سلام.
    من ۱۸ سالمه و اول اینکه مامانم پی یه مسئله کوچیکو خیلی میگیره و اینکه خیلی خیلی حساسن به بیرون رفتن منو خواهرم.روز تولد امام زمان با دوستم رفتیم باغ یکی از دوستام که یه دورهمی کوچیک بود.نمیگم کاری نکردم مشروب خوردم.چقدم سیگار کشیدم.شب ساعت ده و نیم برگشتم خونه.مامانم دعوای خیلی بدی توی خونه راه انداخت.و مثل اینکه متوجه بوی سیگار شده بود و حتی فهمید که مشروب خوردم بعدم گفت یه بار دیگه پاتو از خونه بزار بیرون پاتو قلم میکنم.از اون روز به بعد اصلا بیرون نرفتم.نمیگم حق نداره اینجوری رفتار کنه حساسیتش بجا اما تا یه هفته بعد اون جریان روزایی که خونه خالم بودم اس ام اس میداد که هرروز دارم دعا میکنم بمیری راحت شم از دستت.هرموقع میدیدم میگفت الهی مرده شورتو ببرن و از این حرفا که متوجه شدم هیچ آرزویی جز مردن من نداره.ولی در صورتی که خواهرم که دو سال بزرگتر از منه حتی پیش اومده که ساعت دوازده بیاد خونه و واکنش مامانم فقط واسه همون شبه از فرداش باز عزیزم و جونم و خوشگلم گفتناش شروع میشه.مشکل من تبعیض قائل شدناشونه.هر اتفاقی بیفته منو مقصر میدونه.با وجودی که نزدیک به دوماهه میگذره تا بحث کوچیک پیش میاد کلی سرکوفت اون شبو میزنه و اصلا یجورایی غیرنرمال رفتار میکنه.اگه یروز غر نزنه و اتفاقاتو یاداوری نکنه و تهدید نکنه روزش شب نمیشه.
    خسته شدم دیگه
    همش اشک و گریه
    افسردگی گرفتم.جوری که حوصله هیچکسو ندارم.از صب تا شب رو تختم یه گوشه کز میکنم.یا حتی یه وقتایی وسط درس خوندن یهو میزنم زیر گریه
    لطفا کمکم کنید
    سلام دوست گرامی
    پیش از هر چیز باید بدونید که این دوره از عمر همه ما بسیار حساس هست و آسیب پذیر هستیم، از همین رو مادر گرامیتون نگران هستن اما نگرانی های ایشون ممکنه فرم نامناسبی به خودش گرفته باشه.
    شما باید با رفتارتون به ایشون اثبات کنید که توانایی مراقبت از خودتون رو دارید و در عمل هم باید واقعا چنین باشه. به همین منظور کارهایی مثل مصرف الکل که در این سن برای شما میتونه بسیار مخاطره آمیز باشه، بیرون رفتن دیر وقت و هر نوع رفتار حساسیت بر انگیز دیگه ای رو کنار بگذارید.
    تلاش کنید مدتی دختر خوب مورد نظر مادرتون باشید و رابطه تون رو ترمیم کنید.

    اینم بدونید اینکه گفته دوس داره شما بمیرید صرفاً ناشی از سردرگمی و ناتوانی ایشان دربرابر نگرانی هاشونه. معلومه که دوستون داره و براتون ارزش فوق العاده ای قائله. فقط ممکنه ذهنیت ها، آموزش ها و تعلقات مذهبی ایشون امکان بیان و مدیریت مناسب اون ازشون گرفته باشه.

    پس اولین کاری که باید بکنید کاستن از حساسیت های ایشون (کنار گذاشتن رفتارهای حساسیت برانگیز) و بهبود رابطه تون با ایشونه.

    گاهی والدین در مواجه با نگرانی هاشون دستپاچه میشن و ممکنه چیزایی مثل کاش نبودی/مرده بودی و... بگن اما واقعاً شمارو دوس دارن فقط خودشون هم گیج شدن.

    ضمناً خودتون هم بپذیرید مصرف الکل و سیگار کشیدن+ دیر خونه اومدن برای شما رفتار مناسبی نیست و به شدت شمارو مستعد آسیب های جدی میکنه. الان وقت درس خوندن و کسب جایگاهیه که برای سال های بعدی زندگیتون نیاز دارید.

    ارتباطتون با اعضای خانواده و فامیلی که بیشتر باهاشون در ارتباط هستید رو بیشتر کنید. هم از تنهایی در میایید هم بهتون کمک میکنه وضعیت حساس فعلی رو پشت سر بگذارید. تو این مورد خواهر گرامیتون مناسب ترین شخصی هستند که دسترسی دارید.

    بپذیرید در جامعه پر آسیب ما چنین رفتارهایی میتونه مادرارو دیووونه کنه و دست خودشون نیست. ایشون شمارو دوست دارن فقط نگران هستن اما اشتباها فکر میکنن رفتار فعلیشون با شما واکنش مناسبیه به اشتباهاتتون.
    ویرایش توسط M.D Karimi : 05-31-2018 در ساعت 02:42 PM

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38544
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم دیگه💔

    نقل قول نوشته اصلی توسط nima01371 نمایش پست ها
    سلام دوست گرامی
    پیش از هر چیز باید بدونید که این دوره از عمر همه ما بسیار حساس هست و آسیب پذیر هستیم، از همین رو مادر گرامیتون نگران هستن اما نگرانی های ایشون ممکنه فرم نامناسبی به خودش گرفته باشه.
    شما باید با رفتارتون به ایشون اثبات کنید که توانایی مراقبت از خودتون رو دارید و در عمل هم باید واقعا چنین باشه. به همین منظور کارهایی مثل مصرف الکل که در این سن برای شما میتونه بسیار مخاطره آمیز باشه، بیرون رفتن دیر وقت و هر نوع رفتار حساسیت بر انگیز دیگه ای رو کنار بگذارید.
    تلاش کنید مدتی دختر خوب مورد نظر مادرتون باشید و رابطه تون رو ترمیم کنید.

    اینم بدونید اینکه گفته دوس داره شما بمیرید صرفاً ناشی از سردرگمی و ناتوانی ایشان دربرابر نگرانی هاشونه. معلومه که دوستون داره و براتون ارزش فوق العاده ای قائله. فقط ممکنه ذهنیت ها، آموزش ها و تعلقات مذهبی ایشون امکان بیان و مدیریت مناسب اون ازشون گرفته باشه.

    پس اولین کاری که باید بکنید کاستن از حساسیت های ایشون (کنار گذاشتن رفتارهای حساسیت برانگیز) و بهبود رابطه تون با ایشونه.

    گاهی والدین در مواجه با نگرانی هاشون دستپاچه میشن و ممکنه چیزایی مثل کاش نبودی/مرده بودی و... بگن اما واقعاً شمارو دوس دارن فقط خودشون هم گیج شدن.

    ضمناً خودتون هم بپذیرید مصرف الکل و سیگار کشیدن+ دیر خونه اومدن برای شما رفتار مناسبی نیست و به شدت شمارو مستعد آسیب های جدی میکنه. الان وقت درس خوندن و کسب جایگاهیه که برای سال های بعدی زندگیتون نیاز دارید.
    من شکی توی روشن بودن آیندم ندارم.آدمی هم نیستم که دائم الخمر باشم یا سیگاری.میدونمم که جفتش ضررای زیادی دارن ولی آدم بعضی وقتا نیاز داره نفهمه که چی میگذره اطرافش و تو حال خودش نباشه.شاید نظر من راجب به کسایی که زندگی شادی دارن صدق نکنه نه منی که کلاس دوم ابتدایی تا ساعت دو شب به خودم املا میگفتمو همه خواب بودن.زندگی شادو کسایی دارن که تاحالا دست روشون بلند نشده نه منی که تو سن هفت هشت سالگی زیر کتکایه خواهرم جون میدادم.که یروز بعد از کتک خوردنم زیر پتو که داشتم گریه میکردم مامانم اومد گفت چرا گریه میکنی؟گفتم هرشب دعا میکنم که بخوابم دیگه بیدار نشم.فکرکنین چی به سر یه بچه ی هشت ساله باید اومده باشه که همچین آرزویی کنه.حتی بچگی شادی هم نداشتم که الان بخوام به اونموقع دل خوش کنم.
    میشه بگین چجوری اعتمادشو باید جلب کنم؟

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38467
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    370
    تشکر شده 387 بار در 249 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : کم آوردم دیگه💔

    نقل قول نوشته اصلی توسط یخ فروش جهنم نمایش پست ها
    من شکی توی روشن بودن آیندم ندارم.آدمی هم نیستم که دائم الخمر باشم یا سیگاری.میدونمم که جفتش ضررای زیادی دارن ولی آدم بعضی وقتا نیاز داره نفهمه که چی میگذره اطرافش و تو حال خودش نباشه.شاید نظر من راجب به کسایی که زندگی شادی دارن صدق نکنه نه منی که کلاس دوم ابتدایی تا ساعت دو شب به خودم املا میگفتمو همه خواب بودن.زندگی شادو کسایی دارن که تاحالا دست روشون بلند نشده نه منی که تو سن هفت هشت سالگی زیر کتکایه خواهرم جون میدادم.که یروز بعد از کتک خوردنم زیر پتو که داشتم گریه میکردم مامانم اومد گفت چرا گریه میکنی؟گفتم هرشب دعا میکنم که بخوابم دیگه بیدار نشم.فکرکنین چی به سر یه بچه ی هشت ساله باید اومده باشه که همچین آرزویی کنه.حتی بچگی شادی هم نداشتم که الان بخوام به اونموقع دل خوش کنم.
    میشه بگین چجوری اعتمادشو باید جلب کنم؟
    شما هرچقدر هم که تجریبات تلخی داشته باشید، خوشبختانه خودتون به اون ها واقف هستید پس نباید اجازه بدین تاثیرات سوءی بر روی شما بگذارند. برای نمونه رفتارهایی چون مصرف الکل رو به حساب بدرفتارها در قبال خودتون نزارید.
    خیر دوست عزیز، این اشتباهه که شما به مصرف الکل نیاز دارید، مطمئن باشید با شاد بودن و فعال بودن هم میشه نگرانی هاشو کم رنگ کرد.
    دوست من متاسفانه حواستون نیست و بطور ناخودآگاه دارید رفتارهای نامناسبتون که بیش از هرکسی برای خودتون مخاطره آمیزه رو با رفتارهای نامناسب خانوادتون توجیه می کنید.


    وقتی گفته میشه اعتمادشون رو جلب کنید منظور این نیست که سرشون کلاه بزارید. خیر.

    شروع کنید به کنار گذاشتن رفتارها کارها و چیزایی که ایشون باهاش مخالف هستن، با این کار رفتارشون با شما بهتر میشه و کمتر احساس می کنید دارن اذیتتون میکنن. هم زمان ایشون از حساسیتهاشون کاسته میشه و سخت گیری ها هم میتونه کاهش پیدا کنه اما اشتباه نکنید هدف این نباید باشه که بدونید فقط اعتمادشون رو به دست بیارید.
    خیر، شما باید خودتون رفتارهای مخاطره آمیزتون رو کنار بگذارید و دقیقاً مثل یک دختر مورد قبول دیگران ظاهر بشید. اون موقع احترام و نظر اطرافیان رو هم جلب میکنید.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38467
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    370
    تشکر شده 387 بار در 249 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : کم آوردم دیگه💔

    شما گذشته چندان خوبی از نگاه خودتون نداشتید اما اتفاق خوب اینه که تونستین بدون مشکل خاصی تا 18 سالگی بالا بیایید و الان این فرصت رو دارید که درس بخونید فارغ التحصیل بشید کار پیدا کنید مستقل بشید و صد البته یک شریک خوب هم برای خودتون پیدا کنید.

    پس حواشی رو کنار بزارید و روی هدف بزرگترتون تمرکز کنید.

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2017
    شماره عضویت
    35751
    نوشته ها
    541
    تشکـر
    149
    تشکر شده 312 بار در 229 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : کم آوردم دیگه💔

    نقل قول نوشته اصلی توسط یخ فروش جهنم نمایش پست ها
    سلام.
    من ۱۸ سالمه و اول اینکه مامانم پی یه مسئله کوچیکو خیلی میگیره و اینکه خیلی خیلی حساسن به بیرون رفتن منو خواهرم.روز تولد امام زمان با دوستم رفتیم باغ یکی از دوستام که یه دورهمی کوچیک بود.نمیگم کاری نکردم مشروب خوردم.چقدم سیگار کشیدم.شب ساعت ده و نیم برگشتم خونه.مامانم دعوای خیلی بدی توی خونه راه انداخت.و مثل اینکه متوجه بوی سیگار شده بود و حتی فهمید که مشروب خوردم بعدم گفت یه بار دیگه پاتو از خونه بزار بیرون پاتو قلم میکنم.از اون روز به بعد اصلا بیرون نرفتم.نمیگم حق نداره اینجوری رفتار کنه حساسیتش بجا اما تا یه هفته بعد اون جریان روزایی که خونه خالم بودم اس ام اس میداد که هرروز دارم دعا میکنم بمیری راحت شم از دستت.هرموقع میدیدم میگفت الهی مرده شورتو ببرن و از این حرفا که متوجه شدم هیچ آرزویی جز مردن من نداره.ولی در صورتی که خواهرم که دو سال بزرگتر از منه حتی پیش اومده که ساعت دوازده بیاد خونه و واکنش مامانم فقط واسه همون شبه از فرداش باز عزیزم و جونم و خوشگلم گفتناش شروع میشه.مشکل من تبعیض قائل شدناشونه.هر اتفاقی بیفته منو مقصر میدونه.با وجودی که نزدیک به دوماهه میگذره تا بحث کوچیک پیش میاد کلی سرکوفت اون شبو میزنه و اصلا یجورایی غیرنرمال رفتار میکنه.اگه یروز غر نزنه و اتفاقاتو یاداوری نکنه و تهدید نکنه روزش شب نمیشه.
    خسته شدم دیگه
    همش اشک و گریه
    افسردگی گرفتم.جوری که حوصله هیچکسو ندارم.از صب تا شب رو تختم یه گوشه کز میکنم.یا حتی یه وقتایی وسط درس خوندن یهو میزنم زیر گریه
    لطفا کمکم کنید
    درود
    خوبید برادر یا خواهر کوچکم؟
    ببینید چون نگرانتان هستند یعنی چون بیشتر دوستتان دارند اینطور است , بچه های آخر همیشه دردانه هستند بیشتر اذیت میشوند.
    به نظرم از در صلح وارد شوید و سعی کنید با مهربانی دل پدرمادرتان را بدست بیاورید....
    لوس بازی هم در نیاورید کز هم نکنید حیف است ؛ گل نیاز به نور و هوا دارد نگذارید پژمرده شوید

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38382
    نوشته ها
    207
    تشکـر
    79
    تشکر شده 62 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : کم آوردم دیگه💔

    یه مادر هیچ وقت یه چیز رو از ته دلش نمیگه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد