میخوام در مورد بیماری صحبت کم که امروزه بسیاریها رو درگیر خودش کرده. البته خیلیا فکر میکنن زیاد ازش میدونن اما تا آخر این مطلب با من همراه شوید شاید نظرتون عوض شد!
فرد مبتلا به افسردگی یک سری تلاش ها برای کاهش احساسات افسردگیش میکنه اما در واقع فقط باعث بدتر شدن حالش میشه. در واقع همون کارایی که میخوان برای خلاص شدن از افسردگی انجام بدن خود افسردگی یا دست کم کارایی هست که خلق افسرده شون بهشون دیکته میکنه!
خب چه چیزایی عملاً افسردگی رو تقویت میکنن بدون اینکه خود شخص افسرده متوجه اش باشه؟
نشخوار فکری
نشخوار فکری رو میشه اینطوری بیان کرد که فرد توی یه سری تفکر منفی گیر میکنه و هی مرور میکنه- این افکار تمومی نداره و سوالات فرد همش تکرار میشه و بی پاسخ میمونه.معمولا این نشخورا اینطوریه که همش دارید مرور میکنید من چقد افسردم چقد حالم بده چقد اوضام خرابه چقد افسردگیم شدیده. همچنین ممکنه دائما درگیر این موضوع باشید که دیگه حالم بهتر نمیشه و تا ابد همینطور میمونم. در واقع شما تو تلاشی تمام نشدنی برای حل مشکل افسردگیتان گیر می کنید که اتفاق شما روبیشتر فرو میبره. این خلق افسرده تونه که شمارو مجبور میکنه برای درک علت افسردگیتون تلاش کنید اما چون فکر و ذهن شما میشه افسردگی، بیشتر افسرده می شید.
در واقع مهم ترین عامل افسردگی همین نشخواره که جلوتر میگم چطوری بُکُشیدش!
افکار منفی
افسردگی یه سری افکار منفی مثل بی ارزش بودن، بی معنا بودن زندگی مسخره بودن زندگی و دنیا و قوانین و چرا متولد شدم و چرا من باید زندگی کنم و..... به وجود میاره که حس فرد رو نسبت به خودش خراب میکنه. اینجاست که فرد احساس بی ارزش بودن بی معنی بودن میکنه. همچنین ممکنه فرد حس بدی نسبت به زندگی کردن پیدا کنه چون از نظرش مسخره است.
فعالیت نکردن و انزوا
انجام ندادن کارا و گوشه گیری جون تازه ای به افسردگیتون میده!
حالا چیکار کنیم؟
به افسردگیتون پشت کنید!
موقعی که افسرده میشیم، یه سری کارا رو دوس داریم که دقیقا خواسته افسردگی از ما است. در واقع غلبه افسردگی بر ماست. پس باید هرکاری که موقع افسردگی دوس داریم انجام بدیم رو ترک کنیم و برعکسش رو انجام بدیم. مثلا : سرکار نرفتن/مهونی نرفتن/آرایش نکردن/حموم نرفتن/خوابین/صحبت نکردن با بقیه/اهمیت ندادن به ظاهر. شما باید دقیقا هر کاری که دوست دارید موقع افسردگی انجام بدین رو کنار بزارین و برعکسش رو انجام بدین.
البته ممکنه با انجام کارایی که قبل افسردگی انجام میدادین لذت قبل رو براتون نداشته باشه اما به شدت به برگشتن احساستون کمک میکنه.
ممکن هم هست افسردگی کاری باهاتون کرده باشه که از هیچ چیزی لذت نبرید در اینصورت باید با خودتون زمان بدین. مطمئن باشید کم کم حس قبلیتون برمیگرده فقط باید شکیبا باشید. بدونید انجامش بهتر از انجام ندادنشه.
اولین کاری که باید بکنید اینه که موقع نشخوار فکری مچ خودتون رو بگیرید! در واقع موقعی که شروع میکنید به نشخوار باید متوقفش کنید. اما چطوری؟
ممکنه یهو به فکر فرو برید مثلا میخواستی بری غذا درست کنی یهو چنان تو تفکر عمیقی فرو میری که نگو. یکی دیگه از حالتاش اینه که یهو خلقتون عوض میشه احساس منفی و بی انرژی پیدا می کند. همچنین ممکنه یهو کند بشید که نشون میده تمرکزتون داره منحرف میشه. و اما ممکنه باز اون سوالات حل نشده بیاد سراغتون.
خب چیکار کنم؟
موثرترین کاری که می تونید برای خودتون انجام بدین اینه که نزارید فکرتون به جون خودتون بیوفته! در واقع باید انقد فعالیت ذهنی و فیزیکی داشته باشید که دیگه اون افکار بیمارتون نتونه بیوفته به جون خودتون. کافیه شروع کنید به انجام کاری از بازی با بچه تا کمک به مادرتون تا پتتون تا تلفن کردن تا صحبت با دوست جیگرتون تا مادرتون. فقط باید این کار به حدی جدی باشه که ذهن و فکر و روانتون رو کاملاً درگیر خودش کنه. مثلا بیشینی جلو تلویوزین اما همش فکر کنی خاصیتی نداره!
ورزش کن! خیلی ساده است وقتی ورزش منظم و هدفمند انجام بدی اون افکار زهر آلود نمیتونه وارد ذهنتون بشه. فقط باید منظم و هدفمند باشه نه اینکه هیمنطور الکی بدویی و فکر کنی! عوضش ورزشی که فکر کردن و شمردن و حرکات منظم داره انجام بدین.
دست از خودت بکش! بله درست خوندین. نشخوار فکری موقعی که با خودتون تنها هستید خیلی دستش باز تره. عوضش با رفیق و عشق و مادر و هر کس دیگه ای اونم بیرون از اتاقتون باشید. وقتی بیرونی و با اونا درگیر، این نشخواره دستش از شما کوتاه میشه .
باورش نکن! شما باید قشنگ بدونید که اون احساس و افکاری که موقع افسردگی میاد سراغتون غیر واقعیه و صرفا این بیماریه که اونو به شما تحمیل میکنه. پس اگه مثلا فکر میکنید آدم بی خاصیتی هستید بی هدف هستید بی انگیزه هستید و... بهش شک کنید. کافیه خودتون این افکار رو به چالش بکشید. مثلا موقعی که احساس میکنید آدم بی ارزشی هستید به خودتون یادآوری کنید که چطور بقیه به شما اهمیت میدن یا کسی عاشقتونه یا به کسی کمک می کنید یا برای کسی مفید هستید یا کسی از بودن با شما لذت میبره. کافیه به این افکار سمی شک کنید و حالشون رو جا بیارید چون اونا متعلق به شما نیستن فقط افسردگی اونو کرده تو کله تون باید بندازیدشون بیرون.
ضد افسردگی بسازید!
کناره گیری از جمع و تنهایی یعنی شما تصمیم گرفتین افسردگیتون رو هیچ حفظ کنید، بلکه فرصت رشد بدین بهش. پس اگه مثلا احساس خستگی شدید میکنید و هی با خوابیدن با خسته هستید، بزنید بیرون و انرژی بسوزونید چون دقیقا خلاف واقعیته. اگر هم احساس شرم و گناه و این جور چیزا می کنید، فقط علتش اینه که تو خودتون غرق شدین. بکشید بیرون خودتون رو بنزیدبیرون اونم با کسی غیر خودتون. فعال شو و از لاک افسردگی بیا بیرون!
البته اون اوایل سختتونه که یهو فعال بشین پس میتونید تدریجی شروع کنید اما چون افسردگی میتونه شمارو از انجامش متوقف کنه، باید منظم باشه. مثلا بدون استثنا یه ساعت مشخص برید باشگاهی ورزشی سرکاری ملاقاتی چیزی.
زمان تعیین نکنی واسه فعالیت افسردگی نمیزاره فعال بشی. آلارم ست کن منظم دقیق هر روز برو. البته زیادی هم به خودتون فشار نیارید که یه روز بری باشگاه یه هفته کل بدنت درد کنه.
افسردگی باعث میشه نه فقط به خودتون اهمیت ندین، بلکه بیخیال محیط و بقیه هم بشی. پس شروع کن به اهمیت دادن به ظاهرت به اتاقت به خونوادت به دوس جیگرت به همسرت به خواهرت به مادرت به بچه ات به همکارت و....
و یه توصیه هم اینکه موقع بیداری انقد ولو نشید رو تخت. تخت صرفا واسه خوابه. بیداری پاشو بزن بیرون!
اگر هم افسردگیتون به حدی تو شما ریشه زده که افکار خودکشی دارید، بدونید دنیا به آخر نرسیده و قرار هم نیست شما خودکشی کنید. نه، این از اثرات افسردگیه صرفا باید حواستون باشه که یه بیماری این افکار رو به مغز شما تزریق کرده و معلومه اگه این بیماری نبود همچین فکری نداشتی. پس باید اصاً جدیش نگیری و اگه افکار خودکشی داشتی نگی دیگه آخر خطه و راهی نیست. نه، افکار خودکشی تو افسردگی خیلی هم معموله اما نباید جدیش بگیری چون قرار نیست بهش عمل کنی.
پ .ن: امیدوارم مفید بوده باشه و به همین جهت هم سعی کردم خیلی خودمونی و کاربری بگم