نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: دعواهای نامزدی تردید به ازدواج

5486
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38614
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    دعواهای نامزدی تردید به ازدواج

    سلام.من با یه اقایی دوماه دوست بودم هردو همسن هستیم 29سالمونه من لیسانس وکارمند هستم ایشون دیپلم ردی و کارشون ازاد ولی من چون قبل ازین اقا یه خاستگاره تحصیلکرده و خانواده دار داشتم و بعد از چندین بار ملاقاتشون متوجه شدم که شخصیت خوبی نداره و با وجود علاقه زیادی که بهم داشت و من هم اوایل ازش خوشم میومد حتی خاستگارایی ک داشتم رو بخاطر اون رد کرد کردم که سربازیش تموم شه و بیاد خاستگاری ولی وقتی جدی شد و من خاستم منطقی فک کنم دیدم رفتاراش واقعا زننده س یعنی یه طوری بود ک من اختیاره هیچکاری نمیخاس داشته باشم ازش زده شدم واسه همین ملاکم درمورد تحصیلات گذاشتم کنار گفتم شعور واقعا ربطی به تحصیلاتو خانواده نداره ناگفته نماند که خانوادش رفتار انچنان خوبی نداشتن من هم چون اطرافم ازدواج ناموفق زیاد دیدم چشم واقعا ترسیده و هرکی میومد خاستگاری همه چیو درنظر میگرفتم دیگه اخرا همه بهم میگفتن تو مشکل پسندی مگه فلانی با کی ازدواج کرده ببین خاستگارایی که رد کردی با شوهرای دخترای همسنو دوستات مقایسه کن بالاخره هرکی یه ایرادی داره دوستات ازدواج کردن سن ت داره میگزره کی میخای ازدواج کنی بچه دارشیو....تااینکه یکی چندباری بهم پیشنهاد داد منم خاسم ببینم چطوریه دوماهی باهاش رفتو امد داشتم ک خانوادش با اصرار که غریبه نیسیمو نیازی نیس اینهمه کش بدیمو بابام هم که فهمیده بود گفت خوشم نمیاد محرم نشدی همش باهاش بری بیرون چون مادرش زنگ زده بودو اجازه خاسه بود ولی من یه ماهی بعد از زنگ زدنشون باهاش رفتم اومدم ک مطمعن شم ایرادی نداره پدرومادرش ازهم جداشده بودن از 10سالگی هم رو پای خودش بود اینو من با خاستگار قبلی مقایسه کردم گفتم اینجوری باشه بهتره تااینکه خانوادش بخان واسش تعین تکلیف کننو....رفتاراشم واقعا خوب بود غریبه هم نبود از هرکی تحقیق کردیم گفتن پسر خیلی خوبیه اخلاق باباش بد بود ولی خوده پسره حرف نداره از محل کار بگیر تا فامیلو همسایه و دوستو....تا شب نامزدی خوب بود دقیقا توشب نامزدی فهمیدم ادم خیلی عصبی هستش و نمیدونه تو جمع چه حرفی باید زده بشه چه حرفی نزنه لا من بهش میگم فلان رفتارت اذیتم میکنه میگه کسی گوشتو پر کرده سریع عصبی میشه سرخ میشه دادوبیداد میکنه بعد میشینه گریه میکنه معذرتخواهی منم هیچکدوم از اذیتایی کرده بود رو ب خانوادم نگفتم که ناراحت نشن الان یه هفته از نامزدیم میگزره ولی ده بار دعوا کردیمو من پی حرفو نگرفتم گفتم درست میشه تااینکه دیروز سر اینکه بهش گفتم میشه انقد از بی چولی ننالی من که هنوز چیزی ازت نخاسم تا میبینمت از نداری میگی یهو مث دیونه ها رفت مغازه فندک گرفت در ماشینو بست چسبوند به دیوار ک نتونم درو بازکنم کلی دادو بیداد کردو فندکو گرفت ک پولارو اتیش بزنه من کلی وحشت کرده بودم هی گریه میکردم که اروم باشه میگفت میخام بفهمی پول واسم مهم نیس فندکو گرفتم پرت کردم پولارو تیکه تیکه کرد انقد وحشت کرده بودم داد میزدم که برم خونه ماشینو گاز دادهی میگفت بسه ساکت شو وگرنه کار دست خودمون میدم من واست کم نمیزارم شده کلیمو میفروشم کم نمیزارم بخدا من سر هیجی بهش واسه پول گیر نداده بودم حتی انگشترو لباسی ک خرید به سلیقه خودش بود خاسم زنگ بزنم بابام دستمو پیچوند گوشیو ازم گرفت پرت کرد با سرعت میرفت رو دست اندازا....اخرش خودشم گریه ش گرفت منم دیگه اومدم خونه چیزی نگفتم ولی هروز یه حرفایی ازش میشنوم ک داره خودشو از چشم میندازه ولی ب نظر خودش این رفتار عادیه و میگه کاری نکردم که مگه چیکار کردم دارم داغون میشم میترسم بهم بزنم من جشن گرفتم اونهمه مهمون داشتیم ابروم میره اصن دیگه نمیخام ببینمش.اخرش امروز که پدرم گفت برین عقد کنین مجبور شدم بگم ک همچین رفتاری ازش دیدم پدرم هم که باهش صحبت کرد این چه کاریه و...جای خجالتو معذرتخواهی گفت پول خودکه پاره کردم مگه چیکار کردم اون حق نداشت ازم ناراحت شه خاسم بهش بگم واسم پول مهم نیس باابنحرفش ازش متنر شدم.چیکار باید بکنم من؟

  2. کاربران زیر از shahla681 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2014
    شماره عضویت
    2717
    نوشته ها
    118
    تشکـر
    37
    تشکر شده 44 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : دعواهای نامزدی تردید به ازدواج

    در انتخاب شوهر باید به پدر ایشون دقت کنین همینطور که میگن مادرو ببین دخترو بگیر پدر رو هم ببین پسرش رو انتخاب کن پسرا از پدر الگو میگیرن . همسر من هم دقیقا همینطور که میگین بود یک سال نامزدی بدترین سال زندگیم بود بعدش هم تا ۴ سال که خونه پدرش بودیم بسیار روزگار سیاهی داشتم تا اینکه مستاجر شدیم و کمی زندگیمون آروم شد ولی چه فایده باز خانواده ایشون وبال زندگیم شدن و هنوزم هنوزه تو زندگی آرامش ندارم . اگه هنوز دیر نشده فکر اساسی در مورد ارتباطتون کنید با مشاور صحبت کنید و اگه لازم شد نامزدی رو بهم بزنید حتی اگه عقد کردید دیدید درست نشد عقد رو بهم بزنید حتی اگه ازدواج کردید باز همون مشکل بود ازدواج رو بهم بزنید چون اگه بچه دار بشید دیگه شما یک نفر اختیار جدایی ندارید ومسئول زندگی یه بچه هم هستید . اصلا به این فکر نکنید وای همه میدونن وای آبروم میره وای مردم چی میگن . به خدا مردم یک درصد درد شما رو درک نمیکنن و اصلا واسشون مهم نیستید خودتون دلتون برای زندگیتون بسوزه و به حرف کسی گوش ندین حتی پدر مادر اگه زیاد آبرو آبرو میکنن نگاه نکنید تصمیم خودتون رو بگیرید حتی همون پدر مادر زیاد دچار مشکل بشین تو زندگی خودشونو کنار میکشن و شما رو با درداتون تنها میزارن اینو از من بشنوین خودتون مسئول زندگیتون هستید پس محکم باشین و تصمیم بگیرین

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38591
    نوشته ها
    280
    تشکـر
    110
    تشکر شده 99 بار در 75 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : دعواهای نامزدی تردید به ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahla681 نمایش پست ها
    سلام.من با یه اقایی دوماه دوست بودم هردو همسن هستیم 29سالمونه من لیسانس وکارمند هستم ایشون دیپلم ردی و کارشون ازاد ولی من چون قبل ازین اقا یه خاستگاره تحصیلکرده و خانواده دار داشتم و بعد از چندین بار ملاقاتشون متوجه شدم که شخصیت خوبی نداره و با وجود علاقه زیادی که بهم داشت و من هم اوایل ازش خوشم میومد حتی خاستگارایی ک داشتم رو بخاطر اون رد کرد کردم که سربازیش تموم شه و بیاد خاستگاری ولی وقتی جدی شد و من خاستم منطقی فک کنم دیدم رفتاراش واقعا زننده س یعنی یه طوری بود ک من اختیاره هیچکاری نمیخاس داشته باشم ازش زده شدم واسه همین ملاکم درمورد تحصیلات گذاشتم کنار گفتم شعور واقعا ربطی به تحصیلاتو خانواده نداره ناگفته نماند که خانوادش رفتار انچنان خوبی نداشتن من هم چون اطرافم ازدواج ناموفق زیاد دیدم چشم واقعا ترسیده و هرکی میومد خاستگاری همه چیو درنظر میگرفتم دیگه اخرا همه بهم میگفتن تو مشکل پسندی مگه فلانی با کی ازدواج کرده ببین خاستگارایی که رد کردی با شوهرای دخترای همسنو دوستات مقایسه کن بالاخره هرکی یه ایرادی داره دوستات ازدواج کردن سن ت داره میگزره کی میخای ازدواج کنی بچه دارشیو....تااینکه یکی چندباری بهم پیشنهاد داد منم خاسم ببینم چطوریه دوماهی باهاش رفتو امد داشتم ک خانوادش با اصرار که غریبه نیسیمو نیازی نیس اینهمه کش بدیمو بابام هم که فهمیده بود گفت خوشم نمیاد محرم نشدی همش باهاش بری بیرون چون مادرش زنگ زده بودو اجازه خاسه بود ولی من یه ماهی بعد از زنگ زدنشون باهاش رفتم اومدم ک مطمعن شم ایرادی نداره پدرومادرش ازهم جداشده بودن از 10سالگی هم رو پای خودش بود اینو من با خاستگار قبلی مقایسه کردم گفتم اینجوری باشه بهتره تااینکه خانوادش بخان واسش تعین تکلیف کننو....رفتاراشم واقعا خوب بود غریبه هم نبود از هرکی تحقیق کردیم گفتن پسر خیلی خوبیه اخلاق باباش بد بود ولی خوده پسره حرف نداره از محل کار بگیر تا فامیلو همسایه و دوستو....تا شب نامزدی خوب بود دقیقا توشب نامزدی فهمیدم ادم خیلی عصبی هستش و نمیدونه تو جمع چه حرفی باید زده بشه چه حرفی نزنه لا من بهش میگم فلان رفتارت اذیتم میکنه میگه کسی گوشتو پر کرده سریع عصبی میشه سرخ میشه دادوبیداد میکنه بعد میشینه گریه میکنه معذرتخواهی منم هیچکدوم از اذیتایی کرده بود رو ب خانوادم نگفتم که ناراحت نشن الان یه هفته از نامزدیم میگزره ولی ده بار دعوا کردیمو من پی حرفو نگرفتم گفتم درست میشه تااینکه دیروز سر اینکه بهش گفتم میشه انقد از بی چولی ننالی من که هنوز چیزی ازت نخاسم تا میبینمت از نداری میگی یهو مث دیونه ها رفت مغازه فندک گرفت در ماشینو بست چسبوند به دیوار ک نتونم درو بازکنم کلی دادو بیداد کردو فندکو گرفت ک پولارو اتیش بزنه من کلی وحشت کرده بودم هی گریه میکردم که اروم باشه میگفت میخام بفهمی پول واسم مهم نیس فندکو گرفتم پرت کردم پولارو تیکه تیکه کرد انقد وحشت کرده بودم داد میزدم که برم خونه ماشینو گاز دادهی میگفت بسه ساکت شو وگرنه کار دست خودمون میدم من واست کم نمیزارم شده کلیمو میفروشم کم نمیزارم بخدا من سر هیجی بهش واسه پول گیر نداده بودم حتی انگشترو لباسی ک خرید به سلیقه خودش بود خاسم زنگ بزنم بابام دستمو پیچوند گوشیو ازم گرفت پرت کرد با سرعت میرفت رو دست اندازا....اخرش خودشم گریه ش گرفت منم دیگه اومدم خونه چیزی نگفتم ولی هروز یه حرفایی ازش میشنوم ک داره خودشو از چشم میندازه ولی ب نظر خودش این رفتار عادیه و میگه کاری نکردم که مگه چیکار کردم دارم داغون میشم میترسم بهم بزنم من جشن گرفتم اونهمه مهمون داشتیم ابروم میره اصن دیگه نمیخام ببینمش.اخرش امروز که پدرم گفت برین عقد کنین مجبور شدم بگم ک همچین رفتاری ازش دیدم پدرم هم که باهش صحبت کرد این چه کاریه و...جای خجالتو معذرتخواهی گفت پول خودکه پاره کردم مگه چیکار کردم اون حق نداشت ازم ناراحت شه خاسم بهش بگم واسم پول مهم نیس باابنحرفش ازش متنر شدم.چیکار باید بکنم من؟

    سلام ببخشین فکر کنم پاسخ پستتون رو خودتون اخرش دادین که گفتین ازش متنفر شدم ...پس تا دیر نشده ادامه ندید بهتره شاید خدا دوستون داشته ک دقیقه های اخر ک نزدیک عقد شده نقابش افتاده و اخلاق واقعیش براتون روشن شده اصلا ناراحت نباشید بنظرم خدارم شکر کنید تازه ک دقیقه اخر فهمیدید.... هیچ وقت هیچ وقت هم به امید درست شدن اخلاق یه ادم با کسی ازدواج نکنید ...

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : دعواهای نامزدی تردید به ازدواج

    دوست عزیز دوره نامزدی برای شناخت دو طرف قرار داده شده .
    پس لازمه شخص به دور از وابستگی های عاطفی چشم انداز آینده زندگیشو ببینه .
    پس هر رفتاری که امروز شما مشاهده میکنید در اینده هم خواهید دید .
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    شماره عضویت
    36965
    نوشته ها
    484
    تشکـر
    150
    تشکر شده 435 بار در 240 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : دعواهای نامزدی تردید به ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahla681 نمایش پست ها
    سلام.من با یه اقایی دوماه دوست بودم هردو همسن هستیم 29سالمونه من لیسانس وکارمند هستم ایشون دیپلم ردی و کارشون ازاد ولی من چون قبل ازین اقا یه خاستگاره تحصیلکرده و خانواده دار داشتم و بعد از چندین بار ملاقاتشون متوجه شدم که شخصیت خوبی نداره و با وجود علاقه زیادی که بهم داشت و من هم اوایل ازش خوشم میومد حتی خاستگارایی ک داشتم رو بخاطر اون رد کرد کردم که سربازیش تموم شه و بیاد خاستگاری ولی وقتی جدی شد و من خاستم منطقی فک کنم دیدم رفتاراش واقعا زننده س یعنی یه طوری بود ک من اختیاره هیچکاری نمیخاس داشته باشم ازش زده شدم واسه همین ملاکم درمورد تحصیلات گذاشتم کنار گفتم شعور واقعا ربطی به تحصیلاتو خانواده نداره ناگفته نماند که خانوادش رفتار انچنان خوبی نداشتن من هم چون اطرافم ازدواج ناموفق زیاد دیدم چشم واقعا ترسیده و هرکی میومد خاستگاری همه چیو درنظر میگرفتم دیگه اخرا همه بهم میگفتن تو مشکل پسندی مگه فلانی با کی ازدواج کرده ببین خاستگارایی که رد کردی با شوهرای دخترای همسنو دوستات مقایسه کن بالاخره هرکی یه ایرادی داره دوستات ازدواج کردن سن ت داره میگزره کی میخای ازدواج کنی بچه دارشیو....تااینکه یکی چندباری بهم پیشنهاد داد منم خاسم ببینم چطوریه دوماهی باهاش رفتو امد داشتم ک خانوادش با اصرار که غریبه نیسیمو نیازی نیس اینهمه کش بدیمو بابام هم که فهمیده بود گفت خوشم نمیاد محرم نشدی همش باهاش بری بیرون چون مادرش زنگ زده بودو اجازه خاسه بود ولی من یه ماهی بعد از زنگ زدنشون باهاش رفتم اومدم ک مطمعن شم ایرادی نداره پدرومادرش ازهم جداشده بودن از 10سالگی هم رو پای خودش بود اینو من با خاستگار قبلی مقایسه کردم گفتم اینجوری باشه بهتره تااینکه خانوادش بخان واسش تعین تکلیف کننو....رفتاراشم واقعا خوب بود غریبه هم نبود از هرکی تحقیق کردیم گفتن پسر خیلی خوبیه اخلاق باباش بد بود ولی خوده پسره حرف نداره از محل کار بگیر تا فامیلو همسایه و دوستو....تا شب نامزدی خوب بود دقیقا توشب نامزدی فهمیدم ادم خیلی عصبی هستش و نمیدونه تو جمع چه حرفی باید زده بشه چه حرفی نزنه لا من بهش میگم فلان رفتارت اذیتم میکنه میگه کسی گوشتو پر کرده سریع عصبی میشه سرخ میشه دادوبیداد میکنه بعد میشینه گریه میکنه معذرتخواهی منم هیچکدوم از اذیتایی کرده بود رو ب خانوادم نگفتم که ناراحت نشن الان یه هفته از نامزدیم میگزره ولی ده بار دعوا کردیمو من پی حرفو نگرفتم گفتم درست میشه تااینکه دیروز سر اینکه بهش گفتم میشه انقد از بی چولی ننالی من که هنوز چیزی ازت نخاسم تا میبینمت از نداری میگی یهو مث دیونه ها رفت مغازه فندک گرفت در ماشینو بست چسبوند به دیوار ک نتونم درو بازکنم کلی دادو بیداد کردو فندکو گرفت ک پولارو اتیش بزنه من کلی وحشت کرده بودم هی گریه میکردم که اروم باشه میگفت میخام بفهمی پول واسم مهم نیس فندکو گرفتم پرت کردم پولارو تیکه تیکه کرد انقد وحشت کرده بودم داد میزدم که برم خونه ماشینو گاز دادهی میگفت بسه ساکت شو وگرنه کار دست خودمون میدم من واست کم نمیزارم شده کلیمو میفروشم کم نمیزارم بخدا من سر هیجی بهش واسه پول گیر نداده بودم حتی انگشترو لباسی ک خرید به سلیقه خودش بود خاسم زنگ بزنم بابام دستمو پیچوند گوشیو ازم گرفت پرت کرد با سرعت میرفت رو دست اندازا....اخرش خودشم گریه ش گرفت منم دیگه اومدم خونه چیزی نگفتم ولی هروز یه حرفایی ازش میشنوم ک داره خودشو از چشم میندازه ولی ب نظر خودش این رفتار عادیه و میگه کاری نکردم که مگه چیکار کردم دارم داغون میشم میترسم بهم بزنم من جشن گرفتم اونهمه مهمون داشتیم ابروم میره اصن دیگه نمیخام ببینمش.اخرش امروز که پدرم گفت برین عقد کنین مجبور شدم بگم ک همچین رفتاری ازش دیدم پدرم هم که باهش صحبت کرد این چه کاریه و...جای خجالتو معذرتخواهی گفت پول خودکه پاره کردم مگه چیکار کردم اون حق نداشت ازم ناراحت شه خاسم بهش بگم واسم پول مهم نیس باابنحرفش ازش متنر شدم.چیکار باید بکنم من؟
    سلام دوست عزیز
    امیدوارم باز به سایت سر بزنید و پاسخ بنده رو ببینید.
    باید اعلام کنم که ایشون اصلا حالات طبیعی ندارند و باید از نظر پرخاشگری مورد معالجه قرار بگیرند. از تعاریف شما ممکنه ایشون دچار ied یا اختلال انفجاری متناوب باشند. که دلایل مختلف میتونه داشته باشه(که یکی از دلایلش حتی میتونه ژنتیکی باشه با توجه به اینکه میگید جدا شدن پدر و مادرشون، ممکنه حتی یکی از دلایل جدایی همین باشه) ولی حتما باید توسط یک روانشناس بالینی معاینه و در صورت صلاح دید ایشون، سریعا تحت درمان قرار بگیرند.
    ادامه ی این رابطه اصلا به صلاح شما نخواهد بود. پیشنهاد میکنم تا کاری نکردید و هنوز اتفاقی نیافتاده در ادامه این ازدواج تجدید نظر بفرمایید.
    دوره نامزدی دوره شناخت هست پس وقتی ایشون رفتارشون اینگونه هستش حتما این گونه خواهد ماند.
    موفق باشید
    ویرایش توسط ghm : 06-09-2018 در ساعت 11:03 AM

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2018
    شماره عضویت
    38218
    نوشته ها
    93
    تشکـر
    101
    تشکر شده 43 بار در 26 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : دعواهای نامزدی تردید به ازدواج

    به امید درس شدن ایشون نباشین خیلی سخته ادم بااین سن که ذکرکردین
    تغییرکنن حالا که فقط نامزدی میشخ بهم زد والا هرچی وقت بگذره
    جدایی سخترخواهدشد
    موفق باشین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عواقب مجرد ماندن را می دانید؟
    توسط ستیلا در انجمن سن ازدواج
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 02-18-2016, 08:54 PM
  2. اخلاق برادرم عوض شده
    توسط takin در انجمن روابط والدین و فرزندان
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: 09-17-2015, 02:09 AM
  3. تهمت و عواقبش
    توسط مرسانا 19 در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 09-05-2015, 07:52 PM
  4. نشانه که بايد درمانگر خود را عوض کنید
    توسط Dr.Psychologist در انجمن رویکـردها و درمان های روانشناسی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 08-31-2015, 10:42 AM
  5. بحث آزاد:عوامل موثر در گرایش به سمت هرزگی
    توسط unknown2015 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 08-26-2015, 07:43 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد