نوشته اصلی توسط
محمد اسدی
با سلام. من ۳۳ سال دارم. من در کودکی سن حدود ۵ یا ۴ سالگی توسط عموم و در حضور پسر عمویم که تقریبا همسن خودم بود مورد ازار جنسی قرار گرفتم . من و پسر عمویم که همسن بودیم مشغول بازی بودیم من هم قدرت بدنی و هم جسارتم و جثه ام بزرگ تر از پسر عمویم بود و او از من یکم میترسید وقتی عمویم این موضوع را فهمید.یعنی فهمید که پسرش از من با اینکه حدود یک سال از من بزرگتر است از من میترسد . آمد داخل اتاقی که ما بازی میکردیم در اتاق را بست و به من حمله کرد. ابتدا جلوی او (پسرش)مرا حسابی کتک زد و مرا در دیوار کوبید و بعد عمویم جلوی پسرش شلوارمو در اورد و مرا مرا ازارجنسی میداد.و همزمان به من میخندید. و به پسرش هم میگفت نگاهش کن و بهش بخند. و هر دوتا بهم میخندیدن. به من که برهنه شده بودم و داشت ازارم میداد . و هر دوتا همزمان بالای سرم بهم میخندیدن.. توضیح کاملش موضوع برایمسخت است.
و همچنین در کودکی توسط یکی از دختران فامیل مورد ازار جنسی قرار گرفتم این یک دختری بود حدود ۱۲ ساله و من حدود همون ۵ سال.و اون قصد ازار نداشت. من رو وادار میکرد با التش دست بزنم و من بدم می آمد و بعد خودش به من دست میزد و من شدیدا بدم می امد و خیلی دردم هم می آمد درد و سوزش خیلی شدیدی داشتم که الان هم فکرش ازارم میدهد .التم سوزش حس میکردم و درد از این کار با اون خیلی بدم می آمد اما با تحدید این کار وادار میشدم و بعد تحدیدم میکرد که اگر پدر و مادرت بفهمن خودشون سرت رو میبرن و من سکوت میکردم.
با توجه به اینکه پدر و مادری فوق العاده بی توجه داشتم.گریه های کودکی ام بی توجه بودند و مثلا میگفتن چی شده داری گریه میکنی میگفتم عموم اذیتم کرده میگفتن عموته عیبی نداره و میرفتن و دیگه دنبال نمیگرفتن و..... بماند. انها گذشته. چندین سئوال دارم. حالا سئوالاتی که دارم این است.
۱)عمویم در سن ۷ سالگی من فوت میکند. امروز پسر همون عمویم شوهر خواهرم شده و یک فرزند ۳ ساله دارند. بعضی وقتا وقتی جسارت اون بچه رو میبینم و یاد کودکی خودم می افتم و دلم میخواهد ببرم و حسابی به بهش شکنجه جنسی بدم تا خورد بشه و بشکنه و تا زنده اس سرشکسته باشه. اما این کار انسانی نیست و از دست این حس خسته شدم. من دختر خواهرم رو دوست دارم. این فکرهای شیطانی ازارم میده. نمیدونم چه کنم. وقتی کودک شادی میبینم شدید عصبی میشم وقتی کودک با جسارتی میبینم میخواهم خوردش کنم. تا به حال خودمو کنترل کردم . اما از دست این حس خسته شدم. چرا از خندیدن کودکان عصبی میشوم؟؟ چرا از کودکان متنفرم. بسه دیگه. بچه هیچ گناهی نداره. چرا شادی و خنده کودکان عصبی میشم.
۲) امروز من هویتم را به عنوان یک همجنسگرا پذیرفته ام میخواستم بدانم ایا این دو موضوع کودکی یکی ازار جنسی عمویم و دومی آن دختر(که در کودکی کارهای ان دختر همراه درد در قسمت الت تناسلی ام بود) و موضاعات دیگری شبیه همینها که نگفتم. ایا در بوجود آمدن گرایش همجنسگرایی در من تاثیر داشته؟؟؟ لطفا کمکم کنید