نوشته اصلی توسط
الوندی
سلام من 6 سال پیش جدا شدم خیلی دختر مستحکم و صبوری هستم معمولا تمام کارهام رو خودم به تنهای انجام میدادم و از وقتی برگشتم توی زندگی شخصیم خیلی موفق بودم سرکار رفتم و دانشگاه رفتم توی محل کارم مدیر یه قسمتی هستم ولی متاسفانه یکسال هست که از خودم بیزار شدم من معمولا هرگز مهمونی و پارتی نمیرم یکسال پیش توسط یکی از اشنایانمون دعودت به یک مهمونی شدم اونجا با اصرار با یک اقای 38 ساله اشنا شدم ما رابطه معمولی داشتیم با اینکه من جدا شدم رابطه من باید و نبایدهاش رو داره و داشته اقا خونه مجردی داره اوضاع مالی مناسبی داره ساکن قم هستش من باید از کنار این مرد عبور کنم چون که ایده ال گرا هست به من میگه تو بهترینی ولی قصد ازدواج نداره توی این مدت همش حس میکنم چقدر برای این شخص جذاب نبودم که علاقه اون به من به ازدواج نکشیده توی عموم میگن چهره ام خوشگله اما باورتون بشه یا نه از صورتم بدم میاد کلا زندگیم داغون شد انقدر افکار نامربوط و مزخرف دارم که نگو و نپرس چیکاااار کنم خلاص بشم؟ چرا اینطوری شدم؟ من توی مدت با کسی ارتباط نداشتم اما تا دلتون بخواد خاطر خواه داشتم و همشون من رو با اینکه خب جدا شدم برای زندگشون میخواستن حس سرخوردگی منو داره خفه میکنه میشه کمک کنید؟ میشه بگید چیکار کنم؟ من انقدر ادم مثبت و و قوی بودم توی تمام مراحل زندگیم امااا الان خیلییییی دلم غصه داره دوستم میگه دوستم داره ولی خس میکنم اگه داشت حتما منو برای خودش نگه میداشت نا گفته نماند من دوستش دارم خیلی ها بهم پیشنهاد میکنن که برم با یکی ارتباط بگیرم بهتر میشم اما من میدونم و مطالعه میکنم که اینکار اشتباه و سعی میکنم منطقی باشم من 28 سالمه و خیلی به کتاب خوندن علاقه دارم و خیلی هم سعی میکنم خودمو به روز نگه دارم اما احساس بازندگی میکنم