نمایش نتایج: از 1 به 13 از 13

موضوع: حس بد خیانت

15111
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38764
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    حس بد خیانت

    سلام.خوشحالم که با سایت خوبتون اتفاقی آشنا شدم.
    من زنی هستم ۲۹ ساله.همسرم ۴۰ سالشه.۱۲ سال پیش وقتی هفده سالم بود بطور سنتی ازدواج کردم.از اوایل ازدواج سردی همسرمو میدیدم و اینکه بهم خیانت میکرد اما نمیتونستم ثابت کنم. بعد ۲ سال از زندگی و رابطه جنسی خیلی خراب و یه هفته جدا خوابیدن و.... گفت من دوستت نداشتم و به اجبار خانواده باتو ازدواج کردم و....خلاصه من و برد خونه پدرم و بااونها هم صحبت کرد.به اصرار برادرش و اطرافیان رفتیم مشاوره. مشاور بهم گفت :همسرت کسی دیگه رو دوس داشته و چون اون خانم یه زنی بود که توی شهر کوچیک ما هرشب با یکی بود و همه میشناختنش .خانواده همسرم که خیلی سرشناس بودن اجازه ندادن با اون خانم ازدواج کنه و وادارش کردن با من ازدواج کنه. گفت تو از اون خانم هم خوشگلتری هم خوشتیپ تر ولی ایشون فقط با اون آروم میشه .
    حدودا ۸ ماه رفتیم مشاوره و بعدش هم همسرم به پیشنهاد مشاور رفت روانپزشک و دارو مصرف کرد و خیلی خیلی خوب شد. اما موقت ....
    همیشه میفهمیدم خودارضایی میکنه و این موضوع شدیدا رنجم میداد.
    زمان گذشت و گذشت. روزای خیلی سخت و گذروندم .خیلی سخت .همسرم مرد خیلی خوبیه.مااصلا باهم‌دعوا نمیکنیم،قهرنمیکنیم،تمام سعی شو میکنه توآسایش باشم ولی از لحاظ مالی.من فکر میکنم تربیت عاطفی اصلا نشده.
    الان حدودا دو سالی هست که همسرم باهام خوب شده. از لحاظ عاطفی بهم وابسته شده، نه اینکه به زبون بیاره ولی در عمل احساس میکنم دوسم داره.ولی همچنان از لحاظ جنسی مشکل داریم. گاهی خوب میشه و ما شاید هفته ای ۳بار یا بیشتر رابطه داریم ولی باز پیش میومد که از لحاظ رابطه جنسی ازم دور میشد. خودارضایی هم میدونم که هرزمان خونه نباشم میکنه. همیشه هم بهم میگه من و تو نه تنها زن و شوهریم بلکه توبهترین دوستمی .
    الان حدود ۶ یا ۷ ماهی هست که رابطمون خیلی خرابه. ازم دوره. رابطه نداریم. بغلم نمیکنه. همیشه باید بگم‌میشه لطفا یکم بغلم کنی که گاهی ردم میکنه و دریغ از یه بغل، یه بوسه، یه رابطه خوب و عاشقانه. من تاحالا این لذتها رو نچشیدم.
    حدود دو ماه پیش پسر همسایه قبلمون که همیشه احساس میکردم برام یه آرزوی محاله رو دیدم و ارتباطمون باهم‌برقرار شد .خیلی دوسم داره ولی ۴سال ازم کوچکتره.بعد یه بار رابطه جنسی فهمیدم نامزد داره ولی گفت اشکال نداره توباهام باش .من بدون تو میمیرم و.... منم که تشنه این حرفها و این جور رابطه جنسی و کلا همه کمبودهامو برام جبران میکنه . ولی واقعا الان ناراحتم دائم آشفته ام که اگه یه وقت کسی بفهمه من نابودم.پدرم منو میکشه. آبرومون میره تو شهر کوچیک .از یه طرف حس کثیف بودن و یه آدم بی شرف و دارم و از یه طرف نمیتونم ازش دل بکنم.توروخدا کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38764
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    اینوهم بگم که من دوسال پیش باردار شدم و مجبورم کرد بچمو سقط کنم و قول داد چندسال دیگه بچه دار میشیم ولی الان میگه اگه به بچه فک میکنی وبچه میخای برو. به همین راحتی.
    من همیشه دوسش داشتم و عاشقانه میپرستیدمش در مقابل همه اون بی اعتنایی ها و سردی ها واقعا عاشقش بودم و هیچ مردی چشممو نمیگرفت ولی الان خیلی نسبت به همه چی سرد شدم. احساس تهی بودن میکنم. در مورد اینکه چرا رابطمون اینطوره هم باهاش صحبت کردم میگه من شخصیتم اینطوری یه و بیشتر از این نمیتونم! میدونم که سرد نیس و خیلی گرمه ولی نمیدونم چرا اینجوری یه.
    من از اینکه با پدرو مادرم زندگی کنم شدیدا وحشت دارم. از خیلی لحاظ ها عقایدم با مادر شدیدا مذهبی و خشکم فرق کرده و اینکه حتی یه شب خونه اونا باشم واقعا نمیخام و شاید برای همینه که تاالان با همه این سختی ها کنار اومدم.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17322
    نوشته ها
    3,619
    تشکـر
    3,638
    تشکر شده 6,747 بار در 2,688 پست
    میزان امتیاز
    13

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    سلام
    شما چنانچه بخواهید از همسرتون جدا بشید و با پسر همسایه ازدواج کنید
    ولی چون با این آقا(پسر همسایه) رابطه داشتید
    هیچ وقت نمی‌تونید همسر شرعی پسر همسایه بشید

    (( اگر کسی (دانسته یا ندانسته) با زن شوهرداری (شوهر عقد دائمی یا موقت) رابطه جنسی برقرار کند آن مرد تا ابد نمی تواند با آن زن ازدواج کند اگر چه شوهرش به نحوی از او جدا شود. ))

    شما اگر قصد جدایی دارید بهتره به موقعیت های ازدواج که براتون پیش میاد فکر کنید .
    مجبورید مدتی نزد خانواده زندگی کنید یا اگر وضع مالیتون اجازه میده
    جدا زندگی کنید تا ازدواج کنید .
    به نظرم دوباره مشاوره داشته باشید .
    امضای ایشان
    خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق

    خراش های وجودت بیشتر باشد

    خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد

    خدایا دردهایم دلنشین می شود

    وقتی درمانم " تویی "

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14030
    نوشته ها
    5,877
    تشکـر
    725
    تشکر شده 3,402 بار در 1,916 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    ای بابا امان از ما مردها که چه میکنیم و چجوری باعث میشیم یه پاک در ثانیه ای ناپاک بشه
    فقط میتونم تاسف بخورم

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا... نمایش پست ها
    سلام.خوشحالم که با سایت خوبتون اتفاقی آشنا شدم.
    من زنی هستم ۲۹ ساله.همسرم ۴۰ سالشه.۱۲ سال پیش وقتی هفده سالم بود بطور سنتی ازدواج کردم.از اوایل ازدواج سردی همسرمو میدیدم و اینکه بهم خیانت میکرد اما نمیتونستم ثابت کنم. بعد ۲ سال از زندگی و رابطه جنسی خیلی خراب و یه هفته جدا خوابیدن و.... گفت من دوستت نداشتم و به اجبار خانواده باتو ازدواج کردم و....خلاصه من و برد خونه پدرم و بااونها هم صحبت کرد.به اصرار برادرش و اطرافیان رفتیم مشاوره. مشاور بهم گفت :همسرت کسی دیگه رو دوس داشته و چون اون خانم یه زنی بود که توی شهر کوچیک ما هرشب با یکی بود و همه میشناختنش .خانواده همسرم که خیلی سرشناس بودن اجازه ندادن با اون خانم ازدواج کنه و وادارش کردن با من ازدواج کنه. گفت تو از اون خانم هم خوشگلتری هم خوشتیپ تر ولی ایشون فقط با اون آروم میشه .
    حدودا ۸ ماه رفتیم مشاوره و بعدش هم همسرم به پیشنهاد مشاور رفت روانپزشک و دارو مصرف کرد و خیلی خیلی خوب شد. اما موقت ....
    همیشه میفهمیدم خودارضایی میکنه و این موضوع شدیدا رنجم میداد.
    زمان گذشت و گذشت. روزای خیلی سخت و گذروندم .خیلی سخت .همسرم مرد خیلی خوبیه.مااصلا باهم‌دعوا نمیکنیم،قهرنمیکنیم،تمام سعی شو میکنه توآسایش باشم ولی از لحاظ مالی.من فکر میکنم تربیت عاطفی اصلا نشده.
    الان حدودا دو سالی هست که همسرم باهام خوب شده. از لحاظ عاطفی بهم وابسته شده، نه اینکه به زبون بیاره ولی در عمل احساس میکنم دوسم داره.ولی همچنان از لحاظ جنسی مشکل داریم. گاهی خوب میشه و ما شاید هفته ای ۳بار یا بیشتر رابطه داریم ولی باز پیش میومد که از لحاظ رابطه جنسی ازم دور میشد. خودارضایی هم میدونم که هرزمان خونه نباشم میکنه. همیشه هم بهم میگه من و تو نه تنها زن و شوهریم بلکه توبهترین دوستمی .
    الان حدود ۶ یا ۷ ماهی هست که رابطمون خیلی خرابه. ازم دوره. رابطه نداریم. بغلم نمیکنه. همیشه باید بگم‌میشه لطفا یکم بغلم کنی که گاهی ردم میکنه و دریغ از یه بغل، یه بوسه، یه رابطه خوب و عاشقانه. من تاحالا این لذتها رو نچشیدم.
    حدود دو ماه پیش پسر همسایه قبلمون که همیشه احساس میکردم برام یه آرزوی محاله رو دیدم و ارتباطمون باهم‌برقرار شد .خیلی دوسم داره ولی ۴سال ازم کوچکتره.بعد یه بار رابطه جنسی فهمیدم نامزد داره ولی گفت اشکال نداره توباهام باش .من بدون تو میمیرم و.... منم که تشنه این حرفها و این جور رابطه جنسی و کلا همه کمبودهامو برام جبران میکنه . ولی واقعا الان ناراحتم دائم آشفته ام که اگه یه وقت کسی بفهمه من نابودم.پدرم منو میکشه. آبرومون میره تو شهر کوچیک .از یه طرف حس کثیف بودن و یه آدم بی شرف و دارم و از یه طرف نمیتونم ازش دل بکنم.توروخدا کمکم کنید
    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا... نمایش پست ها
    اینوهم بگم که من دوسال پیش باردار شدم و مجبورم کرد بچمو سقط کنم و قول داد چندسال دیگه بچه دار میشیم ولی الان میگه اگه به بچه فک میکنی وبچه میخای برو. به همین راحتی.
    من همیشه دوسش داشتم و عاشقانه میپرستیدمش در مقابل همه اون بی اعتنایی ها و سردی ها واقعا عاشقش بودم و هیچ مردی چشممو نمیگرفت ولی الان خیلی نسبت به همه چی سرد شدم. احساس تهی بودن میکنم. در مورد اینکه چرا رابطمون اینطوره هم باهاش صحبت کردم میگه من شخصیتم اینطوری یه و بیشتر از این نمیتونم! میدونم که سرد نیس و خیلی گرمه ولی نمیدونم چرا اینجوری یه.
    من از اینکه با پدرو مادرم زندگی کنم شدیدا وحشت دارم. از خیلی لحاظ ها عقایدم با مادر شدیدا مذهبی و خشکم فرق کرده و اینکه حتی یه شب خونه اونا باشم واقعا نمیخام و شاید برای همینه که تاالان با همه این سختی ها کنار اومدم.
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز و واقعا مناسفم از آنچه که خواندم! ولی قبل از هر گونه پاسخی به شما چند سوال دارم که لطفا با دقت و به صورت نقل قول پاسخ دهید:

    تحصیلات هر دوی شما در چه مقطعی و چه رشته ای هست؟

    نوع کار و شغل ایشون و همچنین شما؟

    تشخیص همکار ما در مورد شوهرتون چه بوده و نوع داروهای مصرفی؟

    وضعیت مالی شما؟

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38764
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    [quote=ستیلا;271636]سلام
    شما چنانچه بخواهید از همسرتون جدا بشید و با پسر همسایه ازدواج کنید
    ولی چون با این آقا(پسر همسایه) رابطه داشتید
    هیچ وقت نمی‌تونید همسر شرعی پسر همسایه بشید

    (( اگر کسی (دانسته یا ندانسته) با زن شوهرداری (شوهر عقد دائمی یا موقت) رابطه جنسی برقرار کند آن مرد

    نقل قول نوشته اصلی توسط sam127 نمایش پست ها
    ای بابا امان از ما مردها که چه میکنیم و چجوری باعث میشیم یه پاک در ثانیه ای ناپاک بشه
    فقط میتونم تاسف بخورم

    ممنونم ازتون که درکم کردین.واقعا نیاز داشتم به این جواب. توی یه سایتی مطرح کردم اینقد فحش نثارم کردن و بی شرف و خیانتکار گفتن که حالمو بدتر کرد. من خودم میدونم اینکار هیچ توجیحی نداره . الانم با اینکارم بیشتر خودمو بدبخت کردم. یکی دیگه وابسته ام شده که نامزد داره. اون حاضر نیس باهام فعلا ازدواج کنه حقم داره.۴سال کوچیکتر از منه. من ۱۲ ساله زندگی کردم . زندگی که نه. من تاحالا طعم خوشی های لحظه ای که اون برام ساخت و با همسرم نچشیدم. تا حالا توی ************ به من اهمیت داده نشده. تاحالا کسی اونجوری بغلم نکرده . منی که همسرم و با دنیا عوض نمیکردم و با اون همه سختی کنارش موندم و هربار بعد هردعوا بهم میگفت چرا نمیری! چرا سالها پیش نرفتی ! الان به کجا رسیدم! نمیدونم واقعا نمیدونم

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38764
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    مطلب شما را خواندم عزیز و واقعا مناسفم از آنچه که خواندم! ولی قبل از هر گونه پاسخی به شما چند سوال دارم که لطفا با دقت و به صورت نقل قول پاسخ دهید:

    تحصیلات هر دوی شما در چه مقطعی و چه رشته ای هست؟

    نوع کار و شغل ایشون و همچنین شما؟

    تشخیص همکار ما در مورد شوهرتون چه بوده و نوع داروهای مصرفی؟

    وضعیت مالی شما؟

    سپاس
    دکتر
    درود برشما دکتر گرامی و سپاسگزارم از اینکه وقت گذاشتید و متن طولانی منو خوندین!

    ایشون دیپلم ناقص. من بعد ده سال از دیپلمم دوباره شروع کردم و الان حقوق میخونم. ترم چهار هستم.

    راستش الان از اون زمان که دارو مصرف کرد ۹سال گذشته. هیچ اثری نه از نسخه هست و نه یاد من فراموشکار هست که چه دارویی بوده😐

    پدر همسرم وضعیت مالی خیلی خوبی داره و متاسفانه همه پسرها رو ساپورت میکنه و کرده. سر کار رفتن و نرفتن ایشون زیاد فرقی نمیکنه. مغازه بزرگی و کشاورزی دارن و همسرم صبحها میره مغازه که با برادرها دارن.
    ناگفته نماند که دو تا از برادرهاش هم همسراسون و طلاق دادن.
    من توی تنها چیزی که تامین بودم از لحاظ مالی بوده ولی منم بی ملاحظه نیستم و همیشه گفتم من برام عاطفه و احساس از هرچی مهمتره.
    وضعیت مالی پدر من معمولی هست.
    ویرایش توسط دنیا... : 06-30-2018 در ساعت 05:13 PM

  8. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    شماره عضویت
    38770
    نوشته ها
    36
    تشکـر
    9
    تشکر شده 22 بار در 18 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا... نمایش پست ها
    سلام.خوشحالم که با سایت خوبتون اتفاقی آشنا شدم.
    من زنی هستم ۲۹ ساله.همسرم ۴۰ سالشه.۱۲ سال پیش وقتی هفده سالم بود بطور سنتی ازدواج کردم.از اوایل ازدواج سردی همسرمو میدیدم و اینکه بهم خیانت میکرد اما نمیتونستم ثابت کنم. بعد ۲ سال از زندگی و رابطه جنسی خیلی خراب و یه هفته جدا خوابیدن و.... گفت من دوستت نداشتم و به اجبار خانواده باتو ازدواج کردم و....خلاصه من و برد خونه پدرم و بااونها هم صحبت کرد.به اصرار برادرش و اطرافیان رفتیم مشاوره. مشاور بهم گفت :همسرت کسی دیگه رو دوس داشته و چون اون خانم یه زنی بود که توی شهر کوچیک ما هرشب با یکی بود و همه میشناختنش .خانواده همسرم که خیلی سرشناس بودن اجازه ندادن با اون خانم ازدواج کنه و وادارش کردن با من ازدواج کنه. گفت تو از اون خانم هم خوشگلتری هم خوشتیپ تر ولی ایشون فقط با اون آروم میشه .
    حدودا ۸ ماه رفتیم مشاوره و بعدش هم همسرم به پیشنهاد مشاور رفت روانپزشک و دارو مصرف کرد و خیلی خیلی خوب شد. اما موقت ....
    همیشه میفهمیدم خودارضایی میکنه و این موضوع شدیدا رنجم میداد.
    زمان گذشت و گذشت. روزای خیلی سخت و گذروندم .خیلی سخت .همسرم مرد خیلی خوبیه.مااصلا باهم‌دعوا نمیکنیم،قهرنمیکنیم،تمام سعی شو میکنه توآسایش باشم ولی از لحاظ مالی.من فکر میکنم تربیت عاطفی اصلا نشده.
    الان حدودا دو سالی هست که همسرم باهام خوب شده. از لحاظ عاطفی بهم وابسته شده، نه اینکه به زبون بیاره ولی در عمل احساس میکنم دوسم داره.ولی همچنان از لحاظ جنسی مشکل داریم. گاهی خوب میشه و ما شاید هفته ای ۳بار یا بیشتر رابطه داریم ولی باز پیش میومد که از لحاظ رابطه جنسی ازم دور میشد. خودارضایی هم میدونم که هرزمان خونه نباشم میکنه. همیشه هم بهم میگه من و تو نه تنها زن و شوهریم بلکه توبهترین دوستمی .
    الان حدود ۶ یا ۷ ماهی هست که رابطمون خیلی خرابه. ازم دوره. رابطه نداریم. بغلم نمیکنه. همیشه باید بگم‌میشه لطفا یکم بغلم کنی که گاهی ردم میکنه و دریغ از یه بغل، یه بوسه، یه رابطه خوب و عاشقانه. من تاحالا این لذتها رو نچشیدم.
    حدود دو ماه پیش پسر همسایه قبلمون که همیشه احساس میکردم برام یه آرزوی محاله رو دیدم و ارتباطمون باهم‌برقرار شد .خیلی دوسم داره ولی ۴سال ازم کوچکتره.بعد یه بار رابطه جنسی فهمیدم نامزد داره ولی گفت اشکال نداره توباهام باش .من بدون تو میمیرم و.... منم که تشنه این حرفها و این جور رابطه جنسی و کلا همه کمبودهامو برام جبران میکنه . ولی واقعا الان ناراحتم دائم آشفته ام که اگه یه وقت کسی بفهمه من نابودم.پدرم منو میکشه. آبرومون میره تو شهر کوچیک .از یه طرف حس کثیف بودن و یه آدم بی شرف و دارم و از یه طرف نمیتونم ازش دل بکنم.توروخدا کمکم کنید
    به نظرم درسته که شما با همسرتون مشکل داشتید و از لحاظ جنسی و عاطفی تامین نمی شدید و هزار و یک مشکل ریز و درشت دیگه
    با اینحال شما نباید تن ب همچین اشتباهی بزرگی می دادی
    نمیخام سرزنشتون کنم
    ولی الان تنها حرفی که میتونم بزنم اینه که هرچقدر مرد زندگی شما بی توجه باشه و بی عاطفه باشه و حتی خیانت بکنه
    شما اولا بخاطر لطافت و احساسی که ی خانوم نسبت به خانواده داره
    دوما به این دلیل که تو این دوره زمونه همه دنبال سواستفاده هستن
    و سوما آبرو و ..
    نباید با این اقای همسایه در ارتباط باشی و هرچه سریعتر این رابطرو تموم کن
    تو این دوره ی پسر 25 ساله بیشتر دنبال نیاز جنسی هس تا مسایل دیگه اونم با ی خانوم متاهل
    ببخشید واضح اینو میگم ولی از خودتون نپرسیدین چرا باید با شما باشه؟؟؟
    چون راحت تر میتونه ب چیزایی ک میخاد برسه
    (متوجهین ک چی میگم؟؟؟)
    و حتی اگر درصدی دوستون داشته باشه
    شما خودتو بذار جای نامزد ایشون
    (خودتونم ک تجربش کردین توی زندگیتون)
    ومطمینا ب این نتیجه خاهی رسید ک همونطور ک زندگی خودتون خراب شده در گذشته و شما مدام اذیت شدی از اینکه همسرت ب یکی دیگه فکر میکرده،زندگی اون خانوم هم خراب میشه و قراره تا اخر عمر ب ای موضوع فکر کنه

    و در نهایت حرف ستیلا خانوم درسته
    یا بمون و زندگیتو بساز چون هنوزم دیر نشده و این هنر خانوماس
    اگر نمیتونی برو پی زندگیت و ازدواج کن (ن با پسر همسایه چون هم شرعا اشتباهه و هم اینکه فکر نمیکنم ب اینجاها برسه ک بخاد با شما ازدواج کنه)

    موفق باشی

  9. 3 کاربران زیر از Atefeh73 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    شماره عضویت
    37988
    نوشته ها
    249
    تشکـر
    0
    تشکر شده 102 بار در 87 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط دنیا... نمایش پست ها
    اینوهم بگم که من دوسال پیش باردار شدم و مجبورم کرد بچمو سقط کنم و قول داد چندسال دیگه بچه دار میشیم ولی الان میگه اگه به بچه فک میکنی وبچه میخای برو. به همین راحتی.
    من همیشه دوسش داشتم و عاشقانه میپرستیدمش در مقابل همه اون بی اعتنایی ها و سردی ها واقعا عاشقش بودم و هیچ مردی چشممو نمیگرفت ولی الان خیلی نسبت به همه چی سرد شدم. احساس تهی بودن میکنم. در مورد اینکه چرا رابطمون اینطوره هم باهاش صحبت کردم میگه من شخصیتم اینطوری یه و بیشتر از این نمیتونم! میدونم که سرد نیس و خیلی گرمه ولی نمیدونم چرا اینجوری یه.
    من از اینکه با پدرو مادرم زندگی کنم شدیدا وحشت دارم. از خیلی لحاظ ها عقایدم با مادر شدیدا مذهبی و خشکم فرق کرده و اینکه حتی یه شب خونه اونا باشم واقعا نمیخام و شاید برای همینه که تاالان با همه این سختی ها کنار اومدم.
    سلام دوست عزیز
    عمیقا متأسفم ک اینو میگم.
    ولی جدایی تنها راه شماست.حتی اگه شوهرتون دوباره باهاتون خوب بشه قطعا دوسال دیگه دوباره همین مشکلات رو خواهید داشت.
    همه ما میدونیم ک تشویق ب طلاق کار اصلا خوبی نیست و در مواردی گناه هم محسوب میشه اما گاهی اوقات طلاق تنها راه رهایی از برزخی هست ک انسان توش قرار گرفته.
    در هر صورت شما سعی کنید حدأقل در این شرایط ب هیچ عنوان بچه دار نشید.

  11. 2 کاربران زیر از Sorena. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    شماره عضویت
    30434
    نوشته ها
    521
    تشکـر
    199
    تشکر شده 452 بار در 246 پست
    میزان امتیاز
    8

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط Sorena. نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    عمیقا متأسفم ک اینو میگم.
    ولی جدایی تنها راه شماست.حتی اگه شوهرتون دوباره باهاتون خوب بشه قطعا دوسال دیگه دوباره همین مشکلات رو خواهید داشت.
    همه ما میدونیم ک تشویق ب طلاق کار اصلا خوبی نیست و در مواردی گناه هم محسوب میشه اما گاهی اوقات طلاق تنها راه رهایی از برزخی هست ک انسان توش قرار گرفته.
    در هر صورت شما سعی کنید حدأقل در این شرایط ب هیچ عنوان بچه دار نشید.
    سلام عزیزم.
    ایشون به صراحت داره شمارو طرد میکنه و میگه نمیخوادباهاتون ادامه بده.چی برای یک زن تو زندگیش مهمتراز عشق و علاقه ی مردشه؟
    شماخیانت دیدین و خیانت کردین.ایشون از لحاظ مالی مشکلی نداره پس توافقی جدابشیدو کل مهریتونوبگیرید و مستقل زندگی کنید شماهنوز جوونی و فرصت زیاد داری .هرچند نگاه جامعه به زن بیوه و مطلقه جور دیگه ایه ولی خیلی بهترازادامه دادن اینجور زندگیه.
    امضای ایشان
    جوری عاشقتم که

    انگار دنیا فقط همین یه مرد رو داره

  13. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Feb 2016
    شماره عضویت
    26659
    نوشته ها
    2,494
    تشکـر
    2,521
    تشکر شده 1,530 بار در 1,089 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    سلام دوست عزیز
    خوش اومدید به انجمن
    از این بابت واقعا متاسفم

    بقیه نظرات خوبی بیان کردند و دکتر هم میتونند با دریافت اطلاعات بیشتر نظرشون رو بهتون اعلام کنن
    من نمیخوام سرزنش یا قضاوت کنم شما رو
    ولی عزیز شما که خودتون طعم تلخ خیانت رو از طرف همسرتون تو زندگیتون چشیدید که چقدر تلخ و غیر قابل تحمل بوده
    چرا باید حاضر بشید یه خیانت دیگه رو رقم بزنید، ضمن اینکه فرمودید اخلاقیات ایشون چقدر سرد بوده ولی بازم بهتر بود طلاق میگرفتید ولی خیانت نه
    این کار یه مسکن موقت از یه راه نادرست هستش برای شما


    الان هم که متوجه اشتباهتون شدید میتونید جبرانش کنید و این رو تکرار نکنید تحت هیچ شرایطی
    چون خیانت اصلا قشنگ نیست و مطمئنن قبل از آسیب به کسی دیگه آرامش و وجدان خود فرد رو به چالش میکشه و طعم لذت رابطه رو براش تلخ میکنه
    به نظرم آدم هر چی هم مشکلات داشته باشه و هر قدر هم تنها باشه باز هم بهتره که تن به خیانت نده
    اگه اون آقا شما رو دوست داشتن و یا برای رابطه ی خودشون با نامزدشون حرمت قائل میشدن به هیچ وجه نباید میومدن با خانومی که شوهر داره رابطه برقرار کنن که خب چی بشه!
    پس بهتره رابطه تون رو با پسر همسایه برای همیشه قطع کنید
    حتی اگه باهاشون هم ازدواج بکنید غیرممکن نیست فردای روز به خود شما هم خیانت بکنند!
    چون هر چیزی همیشه دفعه ی اولش سخته و وقتی قبحش ریخت بارهای بعدی آسون تر میشه برای فرد


    اگه واقعا و به طور جدی در پی حل این مسئله برای همیشه هستید
    خیلی بیشتر پیگیری کنید و حتی اگه شده یه مشاوره ی حضوری برید ، اگه همسرتونم باهاتون بیان که بهتر
    اینجوری دقیق تر نتیجه گیری میشه و اگه تغییراتی تو زندگیتون ایجاد نشد اونم نه موقت بلکه همسرتون تضمین بدن که اون تغییرات رو برای همیشه اعمال میکنن
    اونوقت شاید بشه امیدی به ادامه ی این زندگی داشت
    وگرنه در غیر این صورت
    شاید خیلی بهتر باشه با ابراز تاسف همون طلاق رو در پیش بگیرید ولی بعدش با شرایطی که فرمودید میتونید در صورت امکان جدا یا پیش یکی از اقوام یه مدت رو باشید که دوباره ازدواج کنید
    هرچند با عرض پوزش به نظر غیر تخصصی من زندگی ای که دو طرف کارشون به حایی بکشه که اینقدر از هم دور و فراری و باشن و بیشتر وقت ها فقط همدیگه رو تحمل کردن بهتره تا پای یه بچه به این زندگی باز نشده باشه این پایان تلخ رو برای همیشه رقم بزنید که بهتره از یه عمر تلخی بی پایان هستش
    به هر حال آدم یک بار حق زندگی داره و وقتی میدونه نیاز داره به تغییر مسیر براش بهتره که اینکارو بکنه.


    واقعا هم برای همسرتون و خونواده ی ایشون که این ازدواج اجباری رو رقم زدند و باعث ایجاد این کوله بار مشکلات شدن عمیقا متاسفم
    ای کاش ما ایرانی ها یاد بگیریم وقتی بچه ها میخوان ازدواج کنن و تصمیم های دیگه رو بگیرن نقش همراه و مشاور داشته باشیم نه اجبار و تحمیل که زندگی یه نفر یا چند نفر رو خراب نکنن.
    چون شاید واقعا همسر شما با خوبی هایی که شما دارین بازم فکرشون سمت اون مورد قبلی بوده و نتونسته شما رو توی دل خودش جا بده و این واقعا آسون نیستش شاید برای یه آدم
    بنده رو ببخشید که رک حرف زدم ، صرفا برای حل مشکلتون این موارد خدمتتون عرض کردم
    امیدوارم حالتون بهتر بشه و بتونید این موضوع رو برای همیشه به خوبی حل کنید.
    ویرایش توسط یلدا 25 : 06-30-2018 در ساعت 08:22 PM

  14. 2 کاربران زیر از یلدا 25 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2018
    شماره عضویت
    38467
    نوشته ها
    498
    تشکـر
    370
    تشکر شده 387 بار در 249 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    عزیزان با توجه به حساسیت و اهمیت موضوع برای پرسش کننده، لطفاً اجازه بدین دانش آموختگان مرتبط چون مشاور و روانشناس پاسخ بدن.

    از خانوم دنیا... هم درخواست میشه فقط به نظرات متخصصین حاضر چون جناب شهرام توجه کنند.

  16. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : خیانت....لطفا کمکم کنید.خیلی آشفته ام

    سلام

    ممنونم عزیز از پاسخ شما. ببین گلم ازدواج بسبار غلطی داشتی تو سن و سال کم یک دختر 17 ساله با یک جوان 28 ساله! البته فرمودید سنتی بوده و ایشون به گفته خودشون به زور با شما..... و شما نیز که یک نوجوان بوده اید!؟

    ولی یک ازدواج غلط رو نمیشه با یک جدایی غلطتر و یا یک رابطه نامشروع خطرناک به فاجعه تبدیلش کرد!!؟؟ شما ممکنه در نوجوانی افسار زندگیت در دست خودت نبوده باشه ولی الان به عنوان یک زن بالغ, نسبت به خودت و زندگیت و سلامتت مسئولیت داری عزیز.

    شوهر شما با توجه به گفته های شما دچار یک یا چند اختلال شدید روانیه عزیز که نیاز به ویزیت بالینی و تشخیص داره و در کنارش دارو و شایدم بستری شدن . ولی عزیز ایشون حتما نمیتونن همسر مناسبی برای هیچ کس باشن
    !! نه بدلیل اینکه انسان بدی هستند و..... بلکه بیمارند و گیر و گرفتار و بیشتر نیاز به دکتر و دارو و پرستار دارند تا همسر و فرزند و.....

    از طرفی این رابطه با اون آقا با توجه به گفته های شما و کم سن و سال بودن ایشون نسبت به شما و نامزد داشتن ایشون و متعهل بودن شما و ... به هیج جا نخواهد رسید و غیر اصولی و انسانیه پس سریعا ازش دست بردارید

    با توجه به سن و سالتون بهتر اینه که زودتر درستون رو تموم کنید و به فکر شغلی برای خودتون باشید, چون اگر تصمیم به جدایی بگیرید اولین چیزی که لازمه استقلال مالیست

    خیلی متاسفم که مجبور به سقط شدید ولی حتما با توجه به شرایط شما و ایشون داشتن فرزند اشتباهه به دو علت احنمال جدایی,احتمال انتقال اختلال روانی از ایشون به فرزند.

    در هر صورت بهتر اینه که خود شما شخصا برای مشاوره به یکی از همکاران حاذق مشاور خانم ما در شهر خود رجوع کنید

    موفق باشید

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  17. کاربران زیر از شهرام2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد